سخنان آقای رضا پهلوی در انستیتو واشنگتن در تاریخ ۱۴ دسامبر ۲۰۱۸، سیاست مدافعان نظام پادشاهی در ایران را نمایان تر کرد و نیز واکنش هائی در برابر آن انجام گرفت که عملن نقد و اسلوب برخورد با سلطنت طلبان به موضوع بحث روز برخی از محافل تبدیل شده است.
من هفت ماه قبل، ۱۴ ژوئن ۲۰۱۸ در مقاله ای با عنوان «نقدی به پوزیسیون سیاسی “مصلح اجتماعی” رضا پهلوی» نوشتم:
“آقای رضا پهلوی اگر اندکی هوشیاری سیاسی می داشتند، در می یافتند که تاکتیک برافراشتن یرچم “مصلح اجتماعی” در ایران سوخته شده است. هر کنشگر سیاسی که ادعای خدمت به ایران و جامعه ایرانی دارد، همان بهتر که از خاستگاه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خود در سیاست دخالت کند تا مرزها مخدوش نگردند. جامعه ایرانی تجربه “جمهوری خواهی” رضاخانی و خاطره ننگین قدرتگیری اسلامگرایان در ایران را در حافظه تاریخی خود دارد.
آقای رضا پهلوی اگر می خواهد صادقانه برای ایران و ایرانیان کاری انجام دهد، بهتر است از روی صندلی “مصلح اجتماعی” برخیزند و بعنوان سلطنت طلب ویا جمهوریخواه در جامعه سیاسی ایرانی فعالیت کند، وگرنه نمی توان همزمان در دو عروسی رقصید. هر عروسی فرهنگ، منش، اهداف و سیاست های متفاوت می طلبد.
حکومت اسلامی دیر یا زود توسط جنبش خیابانی سقوط خواهد کرد، اگر ایشان به همبستگی ملی باور دارند، با شعار مردم در جنبش خیابانی (استقلال، آزادی جمهوری ایرانی) همسو شوند و با برافراشتن پرچم تفرقه برافکنانه نه سلطنت نه جمهوری و هم سلطنت و هم جمهوری، با سرنوشت مردم و آینده ایران بازی نکنند.
بزرگترین خدمتی که ایشان می توانند انجام دهند، پایان دادن به موضع فرا گروهی، فراجناحی “مصلح اجتماعی” و عدم استفاده از این کارت سوخته در جامعه ایرانی است. برگرفته از: تارنمای تریبون ایران
اکنون با استناد به سخنان آقای رضا پهلوی در انستیتو واشنگتن، پروژه ایشان برای صعود به “رهبر فرهمند” را مستدل می کنم.
۱-ایشان هنوز نقد درست و واقع بینانه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از حکومت پهلوی ندارد. نگاه ایشان به گذشته در سطح شنیده های نوجوانان و جوانانی ست که بربریت اسلامی را با دیکتاتوری پهلوی مقایسه کرده و اندر وصف برتری های دیکتاتوری مدرن بر بربریت پیشاقرون وسطائی حکایت می کنند. اقای پهلوی ادعا کرده است که: “در واقع اگر این انقلاب نبود ایران به تمام امکانات بالقوهاش دست مییافت.”
ایشان هنوز نمی دانند که انقلاب ۱۳۵۷ قیام ملی ایرانیان علیه جباریت پدرش بود که توسط اسلام سیاسی دست پرورده نظام شاهی به انحراف کشیده شد؟ این ادعا نشان دهند عمق ناآشنائی از تضادهای جامعه در دهه ۵۰ و عواقب فاجعه بار رشد بادکنکی سرمایه وابسته، در غیبت حضور سیاسی و اقتصادی جنبش ملی و دمکراتیک بود.
ایشان در ادامه اظهار داشتند که:
“میبینیم که این بار ایران به ارزش سکولاریسم پی میبرد. نه به این دلیل که دو پادشاه مدرن را به خود دیدهاند که هر آنچه در توان داشتند کردند و امروز نامشان را در خیابانها به نیکی فریاد میزنند”.
تردیدی نیست که همیشه و در تمامی جوامع اقشار ناآگاهی هستند که خواهان عقبگرد هستند. در فردای سرنگونی حکومت اسلامی حتمن گروهی که منافع دارند و از بقاء حکومت دینی سود می برند، از حکومت اسلامی دفاع خواهند کرد، همانگونه که پس از نزدیک به ۷۰ سال از سقوط نازیسم در آلمان، هنوز کسانی هستند که از خدمات هیتلر به اقتصاد آلمان سخن می گویند و آرزوی بازگشت فاشیسم هیتلری را در سر می پرورانند. بنابراین از خاستگاه نیک یادکردن ویا بزشتی یاد کردن اقشار عقب مانده، نمی توان درستی ویا نادرستی یک سیاست را اثبات کرد.
اگر بخواهیم در مورد پراتیک رژیم پهلوی سخن بگوئیم بایستی برنامه های احزاب سرکوب شده و طرح های بر باد رفته را مورد توجه قرار دهیم و این پرسش را در برابر مدافعان حکومت پهلوی بگذاریم که چرا طرح اصلاحات ارضی و دمکراتیزاسیون ایران که در دهه نخست قرن ۱۹ روی میز گذاشته شد، با ۶ دهه تاخیر و انهم بشکل آمرانه و با حذف نیروی ملی در اقتصاد و سیاست انجام گرفت؟ باید پرسید که چرا ایران نتوانست از تجارب اصلاحات ارضی در ژاپن استفاده کند؟!
حزب دمکرات در بهار ۱۹۱۱ وظیفه خود را “تسریع توسعه ایران از “وضع فئودالی منسوخ” به وضع سرمایه داری پیشرفته تر و جدید می دانست. دمکرات ها خواهان اصلاحات اجتماعی برای کارگران، پیشه وران و دهقانان بودند و بران بودند تا نظم اقتصادی بر سه اصل “تمرکز، پارلمانتاریسم و دمکراسی” باشد. دمکرات ها خواهان تمرکز قوا و جدائی دین از سیاست بودند.
به یاد داشته باشیم که ایدئولوگ های سیاسی دمکرات در سال ۱۹۰۹ در ارگان حزب (ایران نو) اندیشه هائی را طرح کردند که فهم و هضم آنها برای حکومت پهلوی ها دشوار بود. آنها خواستار مفهومی نو از ملت و ملیت بودند که فراتر از وابستگی های قومی و مذهبی باشند.
“ما ملیت جدیدی ایجاد کنیم که ایرانی باشد. اگر مردم زبان و دین متفاوت داشته باشند برای ما فرق نمی کند. به نظر ما، نباید تمایزی میان گروه های قومی گذاشت. باید فقط یک ملت را به رسمیت بشناسیم- ملت ایران، اتباع ایران.”
سیاست قلع و قمع اندیشمندان سیاسی در حکومت های پدر و پسر و نابودی دمکراسی و نیروی ملی، دمکرات و لائیک سیاستی بود که در دل خود اسلام سیاسی را پروبال داد. سکولاریسمی که با دمکراسی نیامیزد، میدان دار آن رضا خان قراق، محمدرضا پهلوی، صدام حسین، بشار اسد و .. می شوند.
بنابراین همان بهتر که اقای رضا پهلوی از خوشنامی پیشینیان خود سخن نگوید، چون ما بعنوان شاهدان دیکتاتوری و جنایات پدر ایشان، هنوز زنده هستیم.
۲-رضا پهلوی در نقش فراسیاسی
تجربه تاریخی نشان داده که تنها شیادان خود را فرای احزاب، مردم و اقشار سیاسی و اجتماعی تعریف کرده اند تا بتوانند برای خود و ایل و تبارشان دکانی نو باز کنند. خمینی خود را به هیچ گروه و حزب سیاسی متصل نکرد تا از پوشش الله برای قدرتگیری و تحمیل حکومت اسلامی به ملت ایران استفاده کند. آقای رضا پهلوی هم دارای ژن (خون) شاهی بوده (هرچند ممکن است عیار خون شاهی بقایای قاجارهای مدعی تاج و تخت بیشتر باشد)، و از همینرو “یک معنای تاریخی” دارد. ایشان فروتنی کرده و از ژن قزاقی سخن نگفته و به “معنای تاریخی” اکتفا کرده است.
ایران در قرن ۲۱ قرار دارد و جامعه ایرانی مستعد یک نظام مردمی و لائیک دمکراتیک غیرموروثی است. دفاع از نظام موروثی برخاسته از فرهنگ، منش، منافع و سیاست دوران ماقبل سرمایه داری بوده و در ایران ما که نظام موروثی را بخاک سپرده و برآنست نظام دینی را چال کند، دعوت به احیاء نظام موروثی با شیوه های شناخته شده، اقدامی سازنده نیست.
پایه سیاسی سلطنت طلبان در واقع بقایای اعضای حزب رستاخیز، ساواکی ها و به نعمت رسیدگان آندوران هستند که با توجه به گذشت ۴۰ از سرنگونی حکومت شاه، اکنون جمعیت قلیل سنی بالاتر از ۶۰ سال هستند.
جامعه ایران متشکل از اقشار و طبقات اجتماعی و فرهنگی هستند که آقای رضا پهلوی بایستی اهداف سیاسی خود را به اقشار سیاسی اجتماعی پیوند زند و خود را در ابهامات پنهان نکند. ایشان با صراحت گفتند:
“چون خیلیها هستند که هنوز نمیدانند واقعا نقش من چیست. من یک نوع معنای تاریخی دارم به این معنی که نیازی به جایگاه سیاسی ندارم یا برای شناخته شدن نیازی به دفاع از یک ایدئولوژی یا تفکر سیاسی خاص ندارم. به همین دلیل همواره گفتهام که نقش اصلی من سیاسی نیست. نقش من این است که کمک کنم طیف متنوع ایدئولوژیهای سیاسی اولویتهای امروز درباره منافع مشترک آینده ایران دموکراتیک را درک کنند. من لازم نیست موضع بگیرم که کی سوسیالیست است یا محافظهکار، سلطنتطلب، جمهوریخواه، فدرالیست یا میانهرو. این نقش من نیست. بلکه نقش من کمک به گفتوگوی بیشتر و وحدت هدف بیشتر در جهت پیشبرد اولویت اصلی امروزمان، یعنی آزادسازی میهن ماست.”
از سخنان رضا پهلوی در انستیتو واشنگتن
متد گام گذاشتن در میدان سیاسی با منطق فراسیاسی، نوعی مردمفریبی بوده که جامعه ایرانی نتایج فاجعه بار آنرا تحمل کرده و به نظر نمیرسد که شعور دمکراتیک، سیاسی و فرهنگی جامعه ایرانی فرصتی ایجاد نماید تا فردمداری و شخصیت پرستی در ایران جایگزین مکانیزم های شناخته شده مردم مدار دمکراتیک شوند.
۳- آقای رضا پهلوی از الویت مسائل ملی سخن گفته و به سبک پدرشان نامی از نیروهای سیاسی ملی نبرده اند. پرسش این است که ایشان نمی دانند که جنبش ملی خبرگان خود را پرورش داده و نگاه به جنبش ملی بدون مشاهده احزاب ملی، تکرار فاجعه بار سیاست های پدرشان است؟!
ایشان گفته اند:
“اولویت ما مسائل ملی است ولی جمهوری اسلامی میخواهد ایرانیان را به جان هم اندازد تا منافع مشترک را فراموش کنند. این خلاصهای بود از آنچه که به عنوان نقش خود در نظر دارم. نقشی که سیاسی نیست بلکه نقشی است بیطرف که سعی میکند عوامل مختلف را برای هدف مشترک گرد هم آورد”.
امروز شادگران دوران ابتدائی مبارزه سیاسی هم می دانند که در سیاست “بی طرفی” واقعیت ندارد! کسی که خود را از اقشار و طبقات سیاسی اجتماعی جدا کند، در تداوم پراتیک سیاسی اگر مجال یابد، بعنوان سخنگوی خدا و فرستاده عالم غیب در زندگی واقعی مردم ظهور خواهد کرد. روزی ۱۰ بار از اسب خواهد افتاد و “حضرت عباس” بی دست، دست او را گرفته و از زمین بلند خواهد کرد. بزرگترین خدمتی که آقای رضا پهلوی می تواند به ایران و ایرانیان کند اینست که وظایف ملی را به جنبش ملی بسپارند و قیمومیت اپوزیسیون حکومت اسلامی، اقشار و طبقات اجتماعی را نپذیرند. الویت خود را تشکیل حزب شاه پرستان تعریف کند و برای شرکت در مبارزات سیاسی سالم پارلمانی – دمکراتیک در فردای پس از سرنگونی حکومت اسلامی آماده شوند.
۴-رضا پهلوی در نقش قیم اپوزیسون
آقای رضا پهلوی در سخنان اخیر خود، بدرستی از غارت سرمایه ملت ایران توسط حکومت اسلامی و مصادره آنها اشاره کرده، اما به نادرستی از سپردن آنها به “نیروهای دمکراتیک” سخن گفته اند. ایشان اظهار داشتند:
“همین الان، افرادی را داریم که نماینده حکومت ایران هستند یا از نظر مالی یا روابط خانوادگی به جمهوری اسلامی مرتبطند و آزادانه، از جمله در ایالات متحده، آمد و شد میکنند و منابع و سرمایههای فراوانی را که حکومت از ایران غارت کرده در اینجا و به نفع خودشان سرمایهگذاری کردهاند. این سرمایهها را میتوان مسدود کرد تا به جای آن که تحت کنترل حکومت ایران باشد، به نیروهای دموکراتیک رسانده شود.”
باید به چند نکته اشاره کرد. بازگرداندن سرمایه غارت شده توسط حکومت اسلامی در سراسر جهان، پس از سرنگونی نظام و با استقرار یک نظام دمکراتیک، لائیک و سوسیال میسر است. آنجا که ایشان از “نیروهای دمکراتیک” سخن گفته اند، هنوز در اپوزیسیون بر سر تعیین این نیروها توافق وجود ندارد.
سیاست درست همانا درخواست ایرانیان از نهادهای بین المللی مبارزه با تروریسم برای توقیف همه سرمایه های غارت شده ملت ایران توسط نهادهای حکومتی، دست اندرکاران رژیم، مافیاهای سیاسی، دینی، اقتصادی و وابستگان آنها، و سپردن و نگهداری آنها در نهاد وابسته به سازمان ملل می باشد. بموازات کوشش کنیم تا حکومت اسلامی از تمامی نهادهای رسمی جهانی اخراج شود و لانه های جاسوسی (سفارتخانه رژیم ترور و جنایت) در تمامی کشورهای عضو سازمان ملل مهر و موم گردند. پس از سرنگونی حکومت اسلامی و برقراری یک حکومت دمکراتیک و ملی، می توان سرمایه های ملت ایران را به حکومت برخاسته از آراء آزاد ملت منتقل کرد.
آقای رضا پهلوی که می خواهد نقش معتمد اپوزیسیون را بر عهده بگیرد، خود هنوز در مورد سرنوشت سرمایه غارت شده ملت ایران توسط خانواده شان سخن نگفته اند و نقش ایشان هنوز برای جامعه ایرانی ناروشن است. ایشان در جایگاهی نیستند که بتوانند ملت ایران ویا اپوزسیون ایرانی را در هیچ زمینه ای نمایندگی کنند. رسانه های در باره ثروتی که خاندان پهلوی از کشور خارج کرده اند نوشتند:
میزان کل ثروتی که خاندان پهلوی در ماههای آخر سلطنت به خارج از کشور منتقل کردند هنوز هم کاملا مشخص نشده است. برخی آمارها از بانکها یا شاهدان مستقیم آن روزهای آخر در دست است که قابل اعتمادند و برخی هم در حد شایعه باقی مانده است. آنچه در این متن میآید آن بخش از ثروت غارت شدهی ایران توسط پهلویهاست که تقریبا در منابع مختلف تایید شده است. اردشیر_زاهدی آخرین سفیر ایران در آمریکا و همسر سابق شهناز پهلوی مینویسد: «بانک مرکزی و دادستان تهران در زمان شریف امامی، فهرست دقیقی از افرادی که پولهایی را به شکل ارز خارج کرده بودند، استخراج کرد. در میان این فهرست، شخص اعلیحضرت تا آن زمان ۳۱میلیارد دلار تنها در عرض دو ماه از کشور خارج کرده بود.»
هفتهنامهی آلمانی “فوکوس” مینویسد: «در آن زمان، شاه برای خرید ۶ فروند زیردریایی از یک شرکت آلمانی، ۱۰۹ میلیون مارک رشوه دریافت و به حساب شخصی خود در سوئیس واریز میکند». روزنامهی اتریشی “کوریر” بعد از مرگ شاه نوشت: «در نتیجهی سودجویی و چپاولگری سرمایهی مردمی، شاه برای خانوادهاش بیش از ۴۴ میلیارد دلار ارث به جای میگذارد». روزنامهی “فایننشالتایمز” در گزارشی در سال ۲۰۱۱ میلادی مینویسد: «ثروت شاه شبکهی پیچیدهای از شرکتها، بنیادها، حسابهای بانکی، زمینی در کوستادل اسپانیا، ویلایی گرانقیمت در سنتموریس سوئیس که چند فقره آنها را سیلویو برلوسکونی بعدها خرید، و املاکی در نقاط مختلف دنیاست.»
اسناد و مدارک موجود در ایران نیز نشان میدهد بخشی از املاک محمدرضا پهلوی در ایران، شامل ۲۲۰ هکتار زمین، قبل از خروج او از کشور، در سال ۵۷ به فروش رفته و به صورت ارز از کشور خارج شده است. فرح پهلوی و فرزندان خندان و خوشحال او در حالی اعلام میکنند اموال شاه تنها ۶۲ میلیون دلار بوده که رقم رؤیاییِ چند ۱۰۰ میلیارد دلاری آن، طبق برآوردهای برخی نویسندهگان و روزنامهنگاران غربی تخمین زده شده است.
رئیس کل تشریفات دربار، آغاز عملیات خروج شاه و همراهان را در ۲۴ دیماه ۵۷ اعلام کرد. یک تیم از افراد مورد تأیید فرح در دربار، جمعآوری و بستهبندی همهگونه عتیقه، جواهرات و الماسهای گرانبها، ساعتهای تمامطلا، تاج و نیمتاجهای تمام زمرد را برعهده داشتند و این کالاهای ارزشمند نیز در ۳۸۴ بسته و چمدان کوچک جای گرفت. فرح بر همهی بستهبندیها نظارت کامل داشت. بستهبندی و جمعآوری دلارهای آمریکایی، که از ماهها قبل نقداً جمع شده بودند، توسط بخش مالی دربار انجام شد. تاج شاهنشاهی با ۳۳۸۰ قطعه الماس و ۵۰ قطعه زمرد، ۳۶۸ حبه مروارید و با وزن ۲ کیلو و ۸۰ گرم و از نظر قیمت غیرقابل تخمین، و تاج ملکه با ۱۶۴۶ قطعه الماس و تعداد معتنابهی از جواهرات دیگر و طلا به ارزش دهها میلیون دلار، بخش اندکی از جواهرات بود.»
عباس میلانی نیز در کتاب خود مینویسد: «از صبح ۲۶ دی ضرب زندگی در دربار تندتر شده بود. همهچیز انگار در حال تعلیق بود. سفر شاه و ملکه قریبالوقوع به نظر میرسید. دو روز قبل از سفر در ۲۴ دی، چهارده بستهی بزرگ، پر از متعلقات شاه و خاندان سلطنتی، به فرودگاه برده شده بود. اندازهی این ۱۴ بسته در حدی بود که عملا یکی از دو هواپیمایی را که قرار بود شاه و همراهانش را به خارج ببرد، پُر میکرد. چند روز قبل نیز هواپیمای اختصاصی کوچکی، الیاسی، یکی از خدمتکاران معتمد شاه را به ژنو برده برود. الیاسی اوراق بهادر و دیگر اسناد ارزشمند شاه را به همراه خود به سوئیس برد. چند و چون این پرواز یکسره محرمانه نگه داشته شد. محتویات آنچه الیاسی به سوئیس برد نیز روشن نیست.»
به نظر می رسد همین استنادات برای رد صلاحیت و اعتماد به آقای رضا پهلوی کافی باشند و ایشان از کوشش های قیم مآبی در اپوزیسیون خودداری کنند و به کنشگری سالم سیاسی روآورند.
من در بالا نشان دادم که تئوری و پراتیک آقای رضا پهلوی، ناظر بر سیاست خیز برای تاج و تخت با پوشش های بیطرفانه و کاریکاتوری از “رهبر فرهمند” است. این خط مشی سیاسی نه تنها با رشد دمکراتیک، سیاسی و فرهنگ کنونی جامعه ایرانی همخوانی ندارد، بلکه توهین به شعور ملت ایران است.
جامعه ایران هنگامی علیه دیکتاتوری شاه قیام کرد که یوغ را شناخت و فرهنگ و منش و دیکتاتوری را به چالش کشید و اکنون نیز با ایجاد تزلزل در فرهنگ، منش و سیاست حاکم (اسلام سیاسی) در دل جامعه، زمینه های سرنگونی حکومت اسلامی تدارک دیده می شود. احیاء سلطنت در ایران اگر نتوان آنرا غیرممکن دانست، اما بسیار نامحتمل است و نمی تواند از طریق مسالمت آمیز و مراجعه به آراء شهروندان میسر گردد.
اگر گروه های سلطنت طلب، خواهان افزایش شانس خود برای جلب آراء شهروندان در یک نظام دمکراتیک هستند، باید از دعوت جامعه شهروندی ایرانی را به اقدامات پوپولیستی حذر کنند و به لیدری آقای رضا پهلوی برنامه سیاسی خود را طرح کرده و اقدام به یارگیری سیاسی نمایند. طرح قیمومیت برای ملت ایران ویا اپوزیسیون ایرانی توسط آقای رضا پهلوی، آب به شوره زار ریختن و دامن زدن به پوپولیسم ارتجاعی در کشور است.
۵- بخش پایانی سخن، به روش سیاسی برخورد با سه جریان حکومت اسلامی، قومگرایان و سلطنت طلبان اختصاص داده می شود.
الویت نخست ما سرنگونی حکومت اسلامی بوده و هیچ امری نمی تواند این هدف بلاواسطه و فوری ملت ایران را تحت الشعاع قرار دهد. سیاست ما در گفتار و کردار معطوف به براندازی کلیت حکومت اسلامی است و اشکال براندازی را مردمانی که در خط مقدم هستند تعیین خواهند کرد. گروه هائی هستند که در اندیشه بند و بست با جناحی از حکومت و انتقال قدرت به یک باند سیاسی از نیروهای بیرون و درون حکومت هستند. این جماعت از خیزش ها و قیام های مردمی هراس دارند. آنها می دانند که اگر ملت ایران خود موتور تغییر توازن قوا در خیابان گردد، امکان سازش از بالا ضعیف می شود. از همینرو با آگاهی به اینکه حکومت اسلامی پرچمدار خشونت، جباریت و جنایت است، مردم دست بسته و زیر تیغ سرکوب را به پرهیز از خشونت دعوت می کنند تا از یکسو جریان برانداز را تضعیف کنند و از سوی دیگر به یاران خود در حکومت اسلامی چراغ سبز، حس امنیت و قوت قلب دهند.
جریانات قومپرست با اتیکت های مختلف کمونبیستی، سوسیالیستی، چپ، لائیک دمکراتیک، سکولار دمکراتیک و .. زیر شعار فدرالیسم و حق تعیین سرنوشت خلق ها تا حد جدائی (و نه حق ملت ایران در تعیین سرنوشت خود) خزیده اند. بخش بزرگ قوم پرستان شعار تاکتیکی آلترناتیو فدرالیسم قومی برای ایران در یک دوره ۵ ساله را طرح کرده تا از آن بعنوان سکوی پرش برای پروژه ملت سازی، تقسیم اراضی کشور و ویرانی ایران استفاده کنند.
سیاست درست در قبال این نیروها ، روشنگری در جامعه و آگاه کردن مردم از همخونی فاشیسم قومی با فاشیسم اسلامی می باشد. وجوه اشتراک زیادی میان فاشیسم دینی و قومی وجود دارد که با نشان دادن آنها، در جامعه منزوی خواهند شد. هر دو نیرو بازگشت به عقب را در دستور کار سیاسی گذاشته و از هم پاشیدن شیرازه فرهنگی، اجتماعی، ملی و سرزمینی ایران را نشانه گرفته اند. این جریانات پایگاه اجتماعی ندارند و خطری جدی برای ایران نیستند. تنها با دخالت خارجی می توانند مزاحمت های کوتاه مدت ایجاد کنند. جریان تعیین کننده “فدرالیست ها” از نظر تاریخی مدیون کشورهای همجوار نظیر عربستان سعودی و ترکیه هستند.
طیف سلطنت طلبان کلاس خودفروشی شان بالاتر از قوم پرستان است. از استعداد تبدیل شدن به ابزار دول خارجی برخوردار بوده و همچنین به دلیل فقدان فرهنگ دمکراتیک، لائیک و ملی، براحتی به سازش با جناح های حکومتی تن خواهند داد. آنها در سال های اخیر با راه اندازی پروژه های “مدیریت دوران گذار”، برآنند تا با نام مردم، مردم، اراده سیاسی آنها و جنبش ملی را دور بزنند.
آقای رضا پهلوی در سخنان اخیر خود از دولت موقت دوساله دوران گذار سخن گفته است. غافل از اینکه مردمانی که در خیابان توازن قوا را بسود خود تغییر خواهند داد، خود در مجلس موسسان نظام نوین سرنوشت ایران را هم تعیین خواهند کرد و در انتظار نسخه های ایشان و موج سواران کمین گرفته نخواهند نشست.
بنظر می رسد مسئولیت سنگینی بر دوش کنشگران جمهوریخواه لائیک و سوسیال دمکرات قرار دارد. ما بایستی کوشش کنیم تا جامعه سیاسی ایران این اصل را برسمیت بشناسد که هیچ نیروی سیاسی زیر بار تحمیل یک رهبر ویا یک حزب نخواهد رفت و دولت برآمده از حکومت مردمی فردای ایران پس از سرنگونی حکومت اسلامی، نتیجه ائتلاف احزاب خواهد بود. ما از هم اکنون باید نرمش در تاکتیک و ایستادگی بر اصول دمکراسی، لائیسیته، جمهوریت، دادگری و ایراندوستی را با هم تمرین کنیم. کوشش ما از لحاظ سیاسی و اجرائی، آماده کردن جامعه پلورالیستی سیاسی، فرهنگی، دینی و نژادی ایرانی برای ایجاد جمهوری دمکراتیک، لائیک و سوسیال (دادگر)، و زندگی در کشوری آزاد، صلح خواه، بی تبعیض، طبیعت دوست و با فرهنگ میهن دوستی است. جمهوری ایران فردا، دمکراتیک ترین و شایسته ترین حکومت مردم بر مردم است که می تواند همه نحله های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مترقی را در زیر چتر دمکراتیک خود جای دهد و پتانسیل نهفته در جامعه ایرانی را برای ساختن فردای بهتر فعال کند.
۲۶٫۱۲٫۲۰۱۸
اقبال اقبالی