پیرو درج بیانیه اخیر چهار سازمان سیاسی و اعلان مرزبندی این چهار سازمان با طرفداران مشروطهخواهی معروضم، مبتلا شدن به مرزبندی داشتن دائمی با دیگران که برخاسته از یک نگاه گزینشی است آنهم در استتار یک ایدئولوژی مکشوفه برما، به کار ملی گرایانی که ایران را مال ایرانی میدانسته و میدانند نمیآید.
ما متدولوژی یا روششناسی خود را، در سُنتِ جبهه ملی داشتهایم و از آن بابت با هر گروه سیاسیِ ایدئولوژیک متمایز بودهایم که اعضای ما قادر بودهاند هر نوع ایدئولوژی را بیرون اتاق تحلیل سیاسی گذاشته و تنها بر اساس واقعیت و منافع مشهود ملی تحلیل کرده و تصمیم بگیرند.
روششناسی یا همان متدولوژی ما همواره در تحلیل سیاسی، ابتدا شناختِ نیازهای ملی از مردمانِ خود بوده است و سپس فهم جایگاه قدرت حکومتی و نسبت آن قدرت به آن نیازهای ملی. در هر دوره، اول به بررسیِ چگونگی رابطه حکومت با مردم پرداختهایم بعد به مضر یا مفید بودن رابطه آن حکومت با دُولِ خارجی نشستهایم.
ما پرداختن به سیاستهای خارجی حکومتها را نیز از بابِ مفید یا مضر بودن برای نیازهای داخلی بررسی کردهایم در نتیجه بطور مثال در هر دوره اگر به تحلیل سیاست حکومت در مورد دخالت کردن در مناقشه اعراب با اسرائیل پرداختهایم یا به رابطه با عربستان سعودی و سایر اعراب خلیج فارس و ماورای آن و یا به رابطه حکومت با اروپا و ایالات متحده آمریکا و سایر دُولِ جهان به دنبال منافع ملی بودهایم که در اینجا بطور شفاف سهم ملت ایران از پیِ این روابط در توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میتواند محتمل باشد یا خیر؟ و نه انواع توجیهات غیرملی و غیرمحسوس در سبد ملت، مانند حمایت از قطب مترقی علیه ارتجاعی! و نظایر آن، چه در انتقاد به حکومتهای موجود در هر دوره از تاریخ ایران و چه در تبلیغ نوع سیاستِ خود در آینده برای ایران.
دولت ایالات متحده که اینک برای جمهوری اسلامی خط و نشان میکشد به دنبال منافع ملی خود است و دولت آلمان نیز که در تمام چهار دهه اخیر شریک اصلیِ تجاری ایران بوده و همیشه پناه ایران برای رهایی از تحریمهای آمریکا، پیگیر منافع ملی خود است حتا در مناقشات بر سر ایران با آمریکا.
متدولوژی ما در تحلیل سیاسی اولویت دادن به تضادهای داخلی و سپس به تحلیل سیاستهای خارجی نشستن جهت شناساییِ دوست از دشمن در بین قطبهای جهانی بوده است و نقطه افتراق ما با احزاب ایدئولوژیک همواره اولویت دادن آنان به صفبندی جهانی و بعد سعی برای هماهنگ کردن نیروهای داخل جامعه با آن صفبندی بوده است.
احزاب ایدئولوژیک ابتدا توازون قوای نیروهای خارجی و به قول خود صفبندی نیروهای مترقی علیه ارتجاعی (بر اساس معیارهای ایدئولوژیک خود) را در نظر گرفته و بعد به شناساییِ دوست از دشمن میپردازند. آنان سعی میکنند نیروی محلی را در واقع با آن معیارهای ایدئولوژیک هماهنگ کنند که توجیه خسارات ناشی از یک دیپلماسیِ غلط را بتوانند پنهان کنند و با این اشتباه همواره مورد سوء استفاده همان نیروهای خارجیِ به زعم خود مترقی قرار میگیرند و منافع محلی (ملی) را به باد میدهند.
آنچه اشاره شد در فرضِ خوشبینانه است و در فرضِ بدبینانه دارندگان این نوع استدلال نقش واسطه یا دلال را با توجیهات ایدئولوژیک برای نیروی خارجی انجام میدهند و در دریافت حق دلالیِ خود ذی نفع هستند.
اولویت دادن به تضادهای خارجی و سپس طرح معضلات ملی در داخل، همواره شاخصه نیروهای ایدئولوژیکِ رخنه کرده در جریانات سیاسی اعم از چپ یا راست بوده است. هر دو نیروی منتسب به چپ یا راست دارایِ خطر ابتلا به چنین نیروهایی ایدئولوژیک در درون خود بوده و هستند.
در نگاه ایدئولوژیکِ دست راستی، هر دولتی در جهان که نمادِ رقابت آزاد اقتصادی باشد و در عرضه و تقاضای مبتنی بر بازار آزاد و بخش خصوصیِ حداکثری با شاخص بورس بازی، بتواند به نماد جامعه مدنی و سرزمین فرصتها تبدیل شود، یعنی پیش برنده پروژه توسعه حداکثری است که برای آن مبانیِ فلسفی، اخلاقی و تاریخی نیز تبیین کردهاند و بیشک از این منظر آن جامعه نماد یک ایدئولوژی متجدد و رهایی از هر قید و بند و تابویی خواهد بود که در این نگاه مفهومی به غایت مدرن خواهد داشت.
از این روی چنین جامعهای و دولت آن مترقی و شایستهترین شریک سیاسی شناخته میشود و اثر آن جامعه یا سیاستهای دولت آن بر جامعه مادونِ خود، در مرحله دوم بررسی از جهت نفع در این شراکت شناخته شده و همچنین مغایرتهای آماری با ادعای اولیه در جهت منتفع شدن جامعه مادون، ناشی از عقب ماندگیِ شریک و عدم توانایی جذب سریع در توسعه پذیری خوانده میشود.
حال اگر مردم جامعۀ در حالِ توسعه علیرغم تجددِ فاخر وارداتی، خود را ذی نفع از این رابطه نیابند (مانند وجه اقتصادی) و این رابطه با مخالفت مردمی که قرار بوده است از این رابطه منتفع بشوند مواجه شود، به زعم ایدئولوژیستهای دست راستی باید درجه ریاضت پذیریِ مردم را بالا برد و یا به دنبال توطئه اخلاگران چپ در اعتراضات مردم گشت و یا منشأ مشکل را در عدم جذب سریع تجدد و مدرنیسم یا مدرنیته در جامعه عقب مانده! بیگانه پرهیزِ تجددستیز! یافت.
در نگاه ایدئولوژیک چپگرا نیز اول باید توازن قوا در جهان تحلیل شده و بر اساس آن شریک جهانی انتخاب شود و نباید با مراوده یا مبادله عامل تقویت نیروهای مرجع سرمایه جهانی شد و موجبات نفع آنان را ایجاب کرد. در هر مناقشه جهانی یا منطقهای باید هوشیار بود که نیروهای ارتجاع (سرمایه جهانی) در کدام جناح هستند و بر اساس تقابل با آنان به انتخاب دوست و دشمن پرداخت.
پایه دوست و دشمن را جنگ طلبی کشور مورد بحث در تاریخ گذشتهاش و یا سوابق استعماری و تحلیلی که ایدئولوژیست چپ از هویت سیاسیِ آن حکومت دارد تعیین میکند، و نه نفع یا ضررِ امروزیِ محتمل از رابطه با آن حکوکت برای مردم، و در صورت اصرار مردم برای مراوده یا مبادله با دولتی که نماد توسعه سرمایهداری یا سلطه غرب (به زعم تحلیلگر چپ) است، آن مردم تحت نفوذ تبلیغات یا عوامل رخنه قرار گرفتهاند و یا به دلیل شیفتگی به نمادهای اشرافی غرب بدخصلت شدهاند.
در این نگاه، چپگرایان از آنجا که به دنبال ایجاد توازن قوا میگردند و همیشه وظیفه تاریخیِ خود را مهار نیروی افسارگسیخته سلطه جهانی میدانند، سعی بر تضعیف برترین عنصر سرمایه جهانی دارند به همین دلیل حتا امروزه از روسیه و چین حمایت میکنند تا به زعم خود به مهار آمریکا و غرب کمکی کرده باشند و این دغدغه داشتن، در انجام وظیفه ضد سلطه تا آنجا پیش میرود که سلطه به مردم خود را ضرورتِ مبارزه با سلطه جهانی میخوانند و سیاستهای بیانتفاع را یا توجیه میکنند یا پنهان و همچنین دارای ویژگیِ قانونگریزی (حتا همان قوانین مورد تأیید خود) میشوند.
نگاه جبهه ملی ایران همواره نگاهی ناسیونالیستی بوده است. در ادبیات جبهه ملی ناسیونالیسم را مترادف با میهنپرستی منهای استیلاطلبی (شونیسم یا هر نوع نژادپرستی) دانسته و آن را پایهای برای وحدت ملی خوانده و ضمانتی برای نفع همگانی و به همین اعتبار مقید به نفع آحاد شهروند ایرانی.
در جبهه ملی ایران هماره بال چپ و راست خود را بر اساس تنی واحد تنظیم کردهاند. ما مفتخر به دارا بودن مجموعی از نیروهایی بودهایم که نه در نگاه چپ و نه در نگاه راست برای پذیرش مُدلهای اقتصادی به هیچ نوع ایدئولوژی در نمیغلطیدند و تنها بر اساس منافع شفاف مردم (ملی) به هر موضوع سیاسی یا اقتصادی و نتیجه آن در سفره ملت نگاه میکردند.
برای عضو جبهه ملی تمامیت ارضی در اولویت است زیرا هویت معطوف به آن ارض یک سرمایه است. عضو جبهه ملی به وحدت ملی در «قالب یک دولت یک ملت» اگر اصرار دارد، چون تمامیت ارضی و وحدت ملی را در گِرو آن یگانگی میبیند و چون امنیت ملی که یک شاخص جانی و مالی برای هر شهروند است نتیجه حفظ همان سلسله مراتب یاد شده میباشد، پایهای برای ثبات یقین میشود.
مبرهن است که اقتصاد ناسالم چنانچه ایجاد بحرانِ خارج از آستانه تحمل عمومی کند امنیت ملی را مخدوش و مختل کرده است و با فروپاشیِ اقتصاد نمیتوان وحدت یک دولت یک ملت را ضمانت کرد و در پیِ آن حفظ تمامیت ارضی را، از این روی سیاستی که با اصرار بر استبداد و انسداد (با هرنوع انگیزه و در وابستگی به هرجا) مانع گشایش در امور میشود، عامل فروپاشیِ امنیت ملی شده و با همیت تمامیِ نیروهای ملی ضرورت دارد هرچه سریعتر کنار زده شود.
هر کشور خارجی از آن بابت برای ما یک دشمن یقین میشود که امنیت ملی ما را مختل کند (تبعات نقض امنیت ملی که میتواند تا فروپاشیِ تمامیت ارضی پیش رود). حکومت ایران با فرار به جلو به هر مخالفی اخلال در امنیت ملی را حواله میکند و در این تبلیغ آگاهانه چنان افراط کرده که به نظر میآید حساسیت عمومی نسبت به «اخلال در امنیت ملی» کاسته شده و خودِ حکومت که عامل اصلی فروپاشی امنیت ملی است در اذهان عمومی بعنوان عامل اصلیِ این اخلال پنهان مانده در نتیجه ضرورت مییابد یک ائتلاف ملی و به معنی درست کلمه «همگانی» علیه این دشمن امنیت ملی انجام شود.
در صورت فقدان ایران واحد، بود یا نبود جمهوری عرفی و یا مشروطه عرفی برای مردمان که اینک ملت سابق نامیده خواهند شد بکار نمیآید. گزینه اول برای مردم مهاجرت خواهد بود و در صورت عدم امکان مهاجرت گزینه بعد بررسیِ بهترین شریک خارجی (کدام کشور پول بیشتر و حمایت بهتر؟) برای تبدیل شدن به عامل جنگ نیابتی متصور میشود زیرا موضوع مرگ و زندگی مهمتر از قانع شدن توسط بیانیه نویسان و نقادان سایتهای اینترنتی است.
از این روی عضو جبهه ملی ایران بر اساس متدولوژی مطروحه در بالا به هر کنشگر سیاسی در عرصه سیاستِ مرتبط به ایران تنها بر اساس وحدت ملی و جلوگیری از گسترش ناامنیِ ملی نگاه میکند و به ائتلاف همگانی علیه اخلالگر ملی(استبداد) امید دارد.
بر اساس سیاست یاد شده ما مسیر خود را میرویم و کسانی را مخاطب قرار میدهیم که مسئولان کشوری و لشگری هستند که با دسترسی به منابع مالی و تسلیحاتیِ یک ملت هشتاد و چند میلیونی میتوانند عامل اصلیِ ماندگاری یا انقراض خود و میهنِ خود شوند.
آنچه در بیانیه چهار سازمان آمده است یک نگاه ایدئولوژیک است. نگاهی معطوف به پیش فرضهای سیاسی نه مرتبط با منافع و معیشت مردم. اولویت را به مقابله با دولت خارجی دادن و نگران آلترناتیو سازیِ آنان بودن در حالی که آلترناتیو چهل ساله موجود، از متن روستاهای خمین، مشهد یا خامنه استخراج شده است یک اشتباه در تشخیص اولویتهاست.
حامد کرزای را گفتند آمریکا آلترناتیو کرد ولی ملاعمر از قعر روستاهای قندهار آلتر ناتیو شد و مردم افغانستان چه انتخابی داشتند یا باید میداشتند؟ بگذریم که از جنبش سبز به بعد جامعه ایرانی نشان داده است در اراده جمعی معطوف به خِردِ جمعی است نه رهبری از نوع سال پنجاه و هفت که آن نوع رهبری در باور جامعه ایرانی منتفی شده است.
حکومت ایران نشان داده است که همین حالا آلترناتیوِ روسیه است و در صورت لزوم چنانچه مجبور شود در بکارگیریِ شبه نظامیان داعش و حزب الله با مستشاریِ روسها برای مقابله با مردم قیام کرده، تردید نخواهد کرد.
بدیهی است که ما خواستهای خود را دنبال کنیم و امید به انتخاب موثر آینده مردم در فضایی آزاد و امن داشته باشیم. اگر ما برای آلترناتیو شدنِ خود تلاش کنیم تلاش شرافتمندانهای کردهایم ولی اگر بنا به هردلیلی احتمال آلترناتیو شدن دیگران را در مناقشات سیاسی ببینیم و خود را بی نصیب مانده از نمد آن کلاه بیابیم آنگاه اصل تغییر را زیر سوأل ببریم، یعنی آرزوی مداومتِ بارشِ نکبت برای مردم کردهایم، چون خود را بیکلاه دیدهایم و این نه عاقلانه است نه صادقانه.
این نگاه استعداد دارد علیه رضا پهلوی (با فرض بر آلترناتیو شدن توسط خارجی) مردم را دعوت به جنگ کند ولی چهل سال دیگر هم بگذرد حاضر نمیشود مردم را علیه نوه رهبر کنونی دعوت به قیام کند اما از گروهی که خود را سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور مینامد پذیرفته نیست ائتلاف علیه رقبایِ سیاسی را بر ائتلاف علیه استبداد حکومتی مهم تر ببینید.
در بیانیه چهار سازمان آمده است: «بر خلاف صورتبندیهای شتابزده و سادهانگارانهی عدهای که با نادیده انگاشتن تمایزهای هویتی و سوابق تاریخی، به دنبال اتحاد همگان ذیل عنوان کلی دموکراسی هستند، روبنای مردمسالاری و ساختار شکلی “دولت دموکراتیک توسعهگرا” در برابر محتوای آن با توجه به فرهنگ سیاسی وشرایط اجتماعی هر کشور متفاوت است و نمیتوان رابطه دموکراسی با فرم حکومتی در ایران را نادیده گرفت که هر شکل و نوع حکومتی در دموکراسیهای موجود دنیا را میتواند بدون ریسک بپذیرد.”
از غلط ساختاری مطول پاراگراف در گم کردن افعال که بگذریم، هر نوع مخاطبی را مجبور به چندبار خواندن این پاراگراف میکند تا احتمالا بفهمد نویسنده چه گفته و چه مطلبی را به احتمال قصد دارد برساند و یا با این پیچیده نویسی میخواهد به چه نتیجهای برسد؟… چرا این همه نامفهومی؟ این همه گُنگ نویسی؟ و این همه استتار برای چه؟ برای اینکه نویسنده میخواهد باور داشتن به «تمایز هویتی» و داوری کردن بر «سوابق تاریخی» دیگران را مستتر نگهدارد؟!
نویسنده میداند آنگاه که خود را در مقام قاضی برای قضاوت تاریخی دیگران بگذارد که گذاشته است یا در مقام تحلیلگر هویتِ دیگران قرار دهد که داده است، سابقه تاریخیِ او نیز قضاوت میشود و نیز هویت او، که سعی به استتار دارد.
همانطور که در قبل اشاره شد سُنتِ جبهه ملی ایران همیشه تحلیل سیاسی از مناسبات درونی جامعه است، تحریم ایران نتیجه دسترسیِ عدهای مجرم بیمسئولیت به مدیریتِ کلان مملکت با مسئولیت شورای نگهبان بوده و نه با مسئولیت ملت ایران.
چنانچه ایران تحریم نباشد و بیشترین وام یا کمکهای بلاعوض به حکومت داده شود، همه میدانیم که آن کمکها در سفره ملت دیده نخواهد شد و البته پس از چند چرخ همان کمکها سوار بر چهارچرخی بهنام مازرتی یا بنت لی زیر پای یک خوش ژن! به گردش در خواهد آمد یا خرج رزمنده حزب الله یا طالبان خواهد شد، پس در این بیانیه اشاره به تحریم، دلواپسی کردن برای کیست؟
در سُنتِ جبهه ملی حفظ منافع اجتماعیِ مردمان در مقابل استبداد افسار گسیخته ارجح و خارجیان را به نسبت دور یا نزدیک بودن به این منافع ارزیابی کردن بایسته بوده است نه برعکس آن. امروز اولویت منافع ملی، عبور کردن از استبداد و تبهکاریِ حکومت است و دیگر از مرز عواقب یک حکومت دینی گذشتهایم و در حال تجربه کردن یک حکومت لُمپن دلال تبهکار هستیم که میتواند آخرین تجربه برای حیات ملی باشد.
بیانیه این چهار سازمان بیشتر از آنکه ائتلافی باشد علیه غارتِ استبداد داخلی و فروپاشاندن بنیادهای ایران توسط مجموعِ دزدان هیئتیکارِ کنونی، یک گمانه زنی است در مشروطه هراسی برای آینده، آنهم با تمرکز به دشمنسازیِ جدید از رضا پهلوی، نگاه اینان به هر موضوع علاقهمند است تهدیدها را نشان دهد در غفلت از فرصتها.
چنانچه ایران در ادامه روند موجود به فروپاشیِ فیزیکی دچار شود امضا کنندگان این بیانیه در نظر نگرفتهاند که ما از رضا پهلوی در کسوت همان ولیعهد تا فرح دیبا در کسوت شهبانو تا زیباکلام و تاجزاده اصلاح طلب تا شیخ کروبی و میرحسن از جنبش سبز تا استاد شجریان تا هر هنرمند ملی و هر ورزشکار با اخلاق و بزرگان جبهه ملی و نهضت آزادی و ملی مذهبیان تا امثال نسرین ستوده و نرگس محمدی و عبدالفتاح سلطانی تا مادر ستار بهشتی تا کمونیست و مذهبی نیازمندِ دعوت از مردم برای وحدت هستیم جهت نگاه داشتن باقیمانده خاکِ سوخته کشور.
جبهه ملی ایران هویت خود را همواره از مبارزات ضد استبدادیِ خود اخذ کرده است نه فقط ماندن در موضوع ملی شدن صنعت نفت یا منجمد ماندن در وقایع سیِ تیرماه ۱۳۳۱ یا ۲۸ امردادماه ۱۳۳۲، جبهه ملی، ایران را برای همه ایرانیان میخواهد و نه گروهی از ایرانیان را شایسته ایران.
بهروز قاسمی (نارمکی)
فعال سیاسی و عضو جبهه ملی ایران
بیست سه دیماه یکهزارو سیصد و نود و هفت