در نوشتار امروز شما در ستایش انقلاب سال ١٣۵٧ و اینکه مردم ایران جایگزین دیگرى نداشتند جز انقلاب و منحرف شدن انقلاب از مسیر خود ، من را بعنوان یک دانشجو ى سال اول در دانشکده علوم سیاسى جناب عالى بر آن داشت تا اگر بى ادبى نباشد نکاتى را عرض کنم . به نظر من بجز انقلاب جایگزین هاى دیگرى هم بودند و بر خلاف حضرت عالى من تصور مى کنم روشنفکران ایرانى و بویژه ” نخبگان سیاسى و روشنفکران سکولار دموکرات در جبهه ملى ” که دغدغه دین و آخرت نداشتند و خود را در لباس مشیرالدوله و دکتر مصدق مى دیدند و الگوى دیگرشان میرزا جهانگیر خان شیرازى بود که تنها براى دفاع از آزادى و عدالت سرش در باغشاه بالاى دار رفت ، اینگونه کت بسته خود را در اختیار نهضت آزادى و حزب توده قرار نمى دادند و راه آنها را نمى رفتند.
امروزه گروه بزرگى از ایرانیان دموکرات و سکولار را در چهار گوشه جهان مى بینیم که به رفتار و کنش خود در دوران انقلاب بهمن با تردید و در بیشتر موارد با سرافکندگى نگاه مى کنند و چنین مى پندارند که راهى را که بر گزیدند پاک اشتباه و دور از خرد بوده چون بر این باور هستند که الیت سیاسى و بویژه روشنفکران ملى ما تاریخ مشروطه را خوانده بودند و مى دانستند که گره گاه اصلى و سخره بزرگى که بر سر راه دموکراسى و سکولاریسم در ایران قرار داشته و هنوز نیز وجود دارد چیزى نیست جز روحانیت شیعه که یک نمونه آن در دوران انقلاب مشروطه دست بالا را داشت و آن شخص ‘ آیت اله شیخ فضل اله نورى ” مجتهد صاحب رساله و مقتدر و همدست محمد على میرزاى قاجار بود که بر سر مستشار الدوله تبریزى فریاد بر آورد که مردک تو مى خواهى بگوئى که حقوق مرد و زن برابر است ؟
تو مى گوئى حقوق من شیعه دوازده امامى با یک یهودى و یا بهائی برابر است ؟ و مى گوید بیچاره تو نمى دانى که در اسلام حقوق زن و مرد برابر نیست و مرد و زن به یک اندازه إرث نمى برند و شهادت یک مرد برابر شهادت سه زن است و غیرو ؟
مستشار الدوله تبریزى در کتاب ” یک کلمه ” خود نوشته بود علت پیشرفت کشورهاى غربى آنست که حقوق بشر در آن کشور ها رعایت مى شود و همه از حقوق یکسان برخوردارند و در برابر قانون با آنها بطور مساوى برخورد مى شود.
با پوزش از شما استاد گرامى و دیگر خوانندگان این نوشتار ، مى خواهم بپرسم مگر در یک قرن و در یک کشور چند بار باید انقلاب انجام شود ؟ مگر مردم ایران انقلاب مخملى مشروطه را در زمانى که سه چهارم و یا بیشتر مردم دنیا زیر یوق استبداد و در توحش زندگى مى کردند را با کمترین خسارت به ثمر نرسانید ند ؟ مگر در مدت شش ماه قانون اساسى و متمم آن در اولین دوره مجلس شوراى ملى به تصویب نمایندگان نرسید ؟ مگر در قانون اساسى مشروطه سه قوه از هم مجزا نبودند و شاه رئیس کشور و مجلس و دولت اداره کننده کشور نبودند ؟ مگر همان قانون اساسى مشروطه که رهبران جبهه ملى ایران ( دکتر سنجابى – دکتر بختیار و داریوش فرو هر ) در سال ١٣۵۶ در نامه اى سر گشاده به شاه خواستار اجراى کامل آن بودند أشکالى داشت ؟ زنده یاد ” کسروى تبریزى در تاریخ مشروطه مى نویسد ” مشروطه ایرانى بهترین سر رشته دارى براى ملت ایران است ” و راستى هم چنین بود و اگر چنین نبود رهبران جبهه ملى ایران آن نامه را به شاه نمى نوشتند و خواهان اجراى کامل قانون اساسى و آزادى احزاب ، روزنامه ها و زندانیان سیاسى نمى شدند.
من بر این باور هستم که دنباله روى رهبران جبهه ملى ایران از نهضت آزادى و حزب توده جبهه ملى را از رسالت اصلى خود که دفاع از آزادى و حاکمیت ملى بود دور کرد و شعار ” استقلال و آزادى ” که شعار آزادى خواهان ایران از دوران مشروطه بود با بى توجهى نخبگان سیاسى ملى با دین گره خورد و ملتى که خواستار رفرم سیاسى و متمدنانه بود در گردابى بى انتها غرق شد و این غفلت بزرگ را ملت ایران بر نخبگان ملى و سکولار هرگز نمى بخشد. چون دغدغه آقایان در نهضت آزادى ” تکلیف شرعى ” بود و در حزب توده و فدائیان مبارزه با امپریالیسم و نماینده آن رژیم پهلوى و مجاهدین هم که ملقمه اى از این دو بودند ولى جناب درودى تکلیف نیروهاى ملى آزادى خواه تکلیف دیگرى بود ، مبارزه براى بازگرداندن حکومت مشروطه واقعى به ایران ، و همینجا عرض کنم که مشروطه خواهى یک جنبش بود و انقلاب نبود چون حکومت تغییرى نکرد بلکه شاه مستبد مجبور به کرنش در برابر اراده ملى شد ، فرمان مشروطه را صادر کرد و کشور داراى مجلس شوراى ملى و دولت شد ، در حالیکه در انقلاب ها حکومت ها فرو میریزند و انقلابیون بر قدرت مى نشینند.
در دوران معاصر سه کشور انقلاب کردند ، انقلاب اکتبر در روسیه ، انقلاب کوبا و انقلاب چین ، إنصافا کدامیک از این کشور ها الگوى پیشرفت ، تمدن ، دموکراسى و رفاه ملى شدند و یا هم اکنون هستند؟
بنده جناب درودى بر این باور هستم که راه حل ما ملیون و آزادى خواهان براى نجات کشور در سال ۵٧ راه دکتر شاهپور بختیار و دکتر صدیقى یعنى رفورم سیاسى بود و دسترسى به یک توافق ملى براى بازنشستگى شاه از سلطنت و تشکیل مجلس مؤسسان براى باز گرداندن اختیارات به ملت ، مجلس شوراى ملى و دولت منتخب مردم که شاه آنها را در دوره پانزدهم مجلس و در یک مجلس مؤسسان فرمایشى به نفع خود به مواد قانون اساسى مشروطه اضافه کرده بود . ولى شوربختانه رهبران جبهه ملى ایران راه دیگرى را در پیش گرفتند و آقاى دکتر سنجابى و در نا باورى همگان با یک توافق خفت بار با آیت اله خمینى همه رشته ها را پنبه کردند و همگان مى دانند که چه بر کشور و بر ما رفت و هنوز هم این ویرانى ادامه دارد.
جناب درودى اگر انقلاب بهمن شایسته ملت و کشور ایران بود چرا همین انقلاب در همان سالها در کشور کره جنوبى انجام نشد که در چنگال امپریالیسم بود ، و حکومت نظامى ژنرال ها در نبود پارلمان تمام آزادى ها را سرکوب مى کرد و مردم کره جنوبى در تمام کشور هاى پیشرفته کارگر ى مى کردند و زن هاى آنها مد شده بود که در خانه ثروتمند ان ایرانى پرستار بچه مى شدند و امروز کره جنوبى را نگاه کنید که بخاطر رفرم هاى سیاسى و زیر بار انقلاب نرفتن به چه دست آوردهائى رسیده است و تنها صنایع سامسونگ آن کشور همه دارائى هاى نفتى ایران را دور مى زند، ششمین دانشگاه معتبر دنیا را دارد و دموکراسى در آن کشور فراگیر شده است.
چرا انقلاب در کشور کوچک پرتقال لازم نبود که رژیم سرهنگ ها تا دهه هفتاد میلادى به برده دارى و کشتن منتقدین سیاسى مشغول بودند و هزاران نفر سر به نیست مى شدند و یا در زندانها بودند و احزاب سیاسى معنى نداشتند ولى مردم پرتقال از سال ١٩٧٣ با پایه گزارى احزاب مردمى و قوى مانند حزب سوسیال دموکرات توانستند کشور را از یک کشور فقیر و بسته و دیکتاتورى و با رفورم و نه انقلاب به یک زمرد در کوشه جنوبى اروپا تبدیل کنند . چرا انقلاب در کشور برزیل لازم نبود که مردم در فقر و تهیدستى تا همین ٢٠ سال پیش زندگى مى کردند ، از دموکراسى خبرى نبود ، احزاب مردمى وجود خارجى نداشتند ولى به برکت رفرم هاى سیاسى و اقتصادى و نه انقلاب این کشور به یک قطب بزرگ کشاورزى و صنعتى تبدیل شده است و رفاه اجتماعى در آن کشور به مراتب بهتر از ایران است.
ایران ما با داشتن آن همه دارائى هاى نفتى و گازى ، داشتن بهترین جوانان تحصیل کرده ، تنوع آب و هوا ، کشورى استراتژیک با دو آبراه بزرگ بین المللى ” خلیج پارس و دریاى کاسپین” آیا باید این حال و روز را داشته باشد؟ که تن فروشى ، رانت خوارى و چپاول ثروت هاى ملى چنان عادى شده باشند که مردم با بى توجهى از کنار آنها عبور کنند؟
جناب درودى انقلاب ایران از مسیر خود منحرف نشد ، این رسم و خاصیت و أصالت همه انقلاب هاست ، به اعدام هاى دسته جمعى در دوران لنین و استالین توجه بفرمائید ، سر به نیست شدن میلیون ها نفر در اردو گاه هاى اجبارى سیبرى، به دو و نیم میلیون مرد، زن و کودک کامبوجى که در انقلاب خمر هاى سرخ کشتار شدند توجه بفرمائید ، به کشتار هزاران نفر در میدان مرکزى پکن در دهه هشتاد و میلیون ها نفر انسانى که در انقلاب چین و در انقلاب فرهنگى آن کشور سر به نیست شدند توجهى بفرمائید تا راستى ها بیشتر نمایان گردند ، کره شمالى که همگى شاهد گرسنگى مردم و رزمایش هاى عجیب سه دیوانه پسر ، پدر و پدر بزرگ بوده و هستیم و پرده آخر هنوز در کشور سوسیالیستى کوبا نیفتاده است تا دست آوردهاى این کشور چند میلیونى را نیز به درستى ببینیم .
و سخن آخر آنکه روشنفکران در دوران مشروطه عدالتخانه و آزادى را مى خواستند که رژیم ایلغارى و مذهبى قاجار همراه با روحانیت شیعه بزرگترین مانع بودند و لى روشنفکران دوران مشروطه آن کار بزرگ را به انجام رسانیدند و مجلس شوراى ملى را در میدان بهارستان برپا کردند و منبر شیخ فضل اله را در ٢٠٠ مترى مجلس شوراى ملى در مسجد سپه سالار جمع کردند و لى در دوران انقلاب اسلامى روشنفکران و دموکراتهاى سکولار و ضد آمپریالیست ها با پاى سر به پیشواز حکومت دینى رفتند و شعار دیر پاى استقلال آزادى به جمهورى اسلامى گره کور خورد و کار به جائى رسید که دکتر کیانورى با هیجان گفت ما به آقاى شیخ صادق خلخالى از هر حوزه اى که کاندید شوند رآى مى دهیم تا به مجلس بروند و نام شیخ صادق خلخالى را در لیست انتخابات دوره اول مجلس گذاشتند.
و به گفته مشهور ” کوه موش زائید ”
پس از پیروزى جنبش مشروطه در سال ١٩٠۶ میلادى در ایران ، قانون قضا از مساجد ، حوزه هاى علمیه و محکمه هاى شرعى برداشته شد و دادگسترى مستقل در کشور بنا شد و قانون قصاص و حد به کنارى رانده شد ، ولى در دوران انقلاب اسلامى از همان لحظه هاى نخست انقلاب ، محاکم شرعى – انقلاب بر پا شد و حد وقصاص و سنگسار جارى گردید و در هاى دادگسترى مدرن در ایران که دست آورد مشروطه خواهان بود گل گرفته شد.
به زبان ساده انقلاب بهمن ۵٧ یک خود زنى آشکار و یک عقب گرد و سر آغاز راهى شدن به تونل تاریک مذهب بود و چون ایران همواره نقش تعیین کننده در خاورمیانه و شمال آفریقا داشته است ، شوربختانه انقلاب اسلامى در ایران زمینه ساز مذهب گرائى و فرقه گرائى در همه این کشورها نیز گردید و این خاورمیانه اصلآ با خاورمیانه دهه هفتاد میلادى یکسان نیست و بنیادگرائى اسلامى در خاورمیانه و شمال آفریقا از سال ١٣۵٧ و از ایران کلید خورد و امروز همگى نشسته ایم و به گذشته فکر مى کنیم و هیچ کورسوئى نیز نمایان نیست و تمام خاورمیانه با سرمایه هاى هنگفت و جمعیت جوان در جنگ مذهب و فرقه گرائى در حال سوختن و نابودى است .
و با تآسف مى گوئیم آیا خود کرده را تدبیرى هست ؟؟؟
با این آرزو که استاد از حرفهاى بى پرده و از سر درد من آزرده نشده باشند.
و با سنگ نوشته داریوش بزرگ که بر تارک تخت جمشید پس از ٢۵٠٠ خود نمائى مى کند و هنوز نیز بزرگترین دل نگرانى ما ایرانیان است نامه خود را به پایان مى برم.
” اهورا مزدا سرزمین ایران را از دروغ – جنگ و خشکسالى بپا ”
داریوش پسر ویشتاسب
کاووس ارجمند شهروند افتخارى شهر حماسه ها ” کوبانى ”
چهاردهم فوریه ٢٠١۶