ازاول مهرماه کلی شعر در وصف مهربانی مهر و شور و نشاط تحصیل هست که زمزمه می شود. اما هستند کودکان بی شماری که مهر با آن ها مهربان نبوده و نیست. روز اول مهر برای آن ها روزی است مثل روزهای دیگر؛ پر از یکنواختی و کارهای سخت و نادیده گرفته شدن، پر از سرزنش و سرکوب. در مدارس و آمارها آن ها جایی ندارند؛ انگار که نامرئی اند و برای کسی مهم نیستند، اما هستند فعالینی در حوزه حقوق کودک که برای آن ها و بازیابی کودکیشان تمام قد ایستاده اند. آصفه کامرانی یکی از آن هاست.
به عنوان کسی که در چند سال اخیر در حوزه حقوق کودکان کار مشغول فعالیت هستید، به نظر شما دلایلی که معمولاً باعث می شود بچه ها از تحصیل باز بمانند، چیست؟ نقش و وظیفه دولت را در این زمینه تا چه حد مهم می دانید؟
در چند سال اخیر موضوع کودکان بازمانده از تحصیل یا کودکان طرد شده از مدرسه خیلی مطرح شده که به دلیل عملکرد فعالان مدنی و اجتماعی بوده است. در واقع در اثر فعالیت های آن ها، این موضوع به یک مطالبه گری اجتماعی تبدیل شده است. وزارت آموزش و پرورش و به طور کلی دولت تلاش می کنند که به گونه ای بگویند دیگر هیچ کودکی پشت در مدرسه نمی ماند، یا این که همه کودکان می توانند در مدارس ثبت نام کنند. اما واقعیت این است که همه این ها جنبه تبلیغاتی دارد و در واقع نگاه غلطی به دنبال خودش دارد و آن نگاه این است که می خواهند برای مردم نسبت به عملکرد خودشان ایجاد اعتبار و اعتماد کنند و خوب، متاسفانه بسیاری از مردم هم از واقعیت اطلاعی ندارند و بیش تر فعالین مدنی یا اجتماعی که در بطن کار هستند و خود پیگیر ثبت نام مدرسه بچه ها، متوجه میشوند که علی رغم طرح ها و فرمان هایی هم که داده شده، اما هنوز هم اول مهر که می شود شاهد کودکان بازمانده از تحصیل هستیم. کودکانی که پشت در مدرسه می مانند.
یکی از دلایلی که ما می توانیم در مورد بازماندن بچه ها از تحصیل بیان کنیم، برخوردهای تعصبی خانواده ها در برابر دختر بچه ها است. دخترها در برابر این قضیه قربانی هستند و بیش تر از پسرها از چرخه رسمی آموزشی باز می مانند. در این حالت یا باید ازدواج کنند یا به کارهای خانه بپردازند. این هم می تواند یکی دیگر از دلایل باشد. اما آن چه که ما در کودکان بازمانده از تحصیل می بینیم این است که وقتی بچه ها از رفتن به مدرسه باز می مانند، معمولاً دنبال کار خواهند بود.
عدم توانمندی مالی و نداشتن مدارک هویتی هم از جمله دلایلی است که کودک را از تحصیل باز می دارد. چیزی که همه فکر می کنند و انتظار دارند این است که در مدارس دولتی ثبت نام باید به صورت رایگان انجام شود؛ اما واقعیت چیز دیگری است. مدارس دولتی هم هنگام ثبت نام، شهریه ثبت نام از بچه ها دریافت می کنند. حالا یک خانواده کارگری را در نظر بگیرید که پدر قطعاً برای تامین معیشت خانواده با مشکلات زیادی در حال دست و پنجه نرم کردن است، حداقل دو-سه بچه هم دارد که باید آن ها را در مدرسه ثبت نام کند و هر کدامشان هم در پایه های مختلفی هستند. برای ثبت نام فقط یک فرزندش در پایه ابتدایی، چیزی حدود ۱۳۰ تا ۱۵۰ هزار تومان و در برخی مدارس -که حالا سلیقه ای برخورد می کنند- تا ۱۷۰ تومان باید پرداخت کند. از این گذشته مبلغی هم باید برای تهیه کتاب پرداخت کند که چیزی حدود ۸۰ تا ۸۵ هزار تومان می شود. مبلغ دیگری هم باید بدهند برای این که فرم مدرسه را تهیه کنند.
خوب، واقعاً این در توان یک خانواده کارگری نیست. حتی اگر ما بگوییم که هزینه کتاب ها و فرم مدرسه، هیچ ربطی به مدرسه ندارد. ولی شهریه ثبت نامی که مدرسه می گیرد دقیقاً به عملکرد دولت و آموزش و پرورش بر می گردد. سوالی که مطرح است این است که چرا باید ابتدا به ساکن آموزش رایگان از بین برود و از طبقاتی که در وضعیت بد معیشتی به سر می برند، چنین هزینه های گزافی برای ثبت نام فرزندانشان دریافت شود؟ خودشان می دانند که این خانواده ها توانایی پرداخت چنین هزینه هایی را ندارند.
موضوع دیگر این است که در برخی مناطق مثل منطقه ۱۲ تهران، اصلاً فضای آموزشی کافی وجود ندارد. در حال حاضر همه ما می دانیم وضعیت معیشتی جامعه دچار بحران است. با توجه به این که در روستاها کشاورزی رونق ندارد، خانواده های بسیاری مجبور به مهاجرت به شهرهای بزرگ می شوند تا با شغل های کاذب و یا شغل های کارگری درآمدی برای خودشان داشته باشند. بیش تر این خانواده ها حاشیه نشین هستند و در مناطق پایین شهرهای بزرگ -مثل تهران- زندگی می کنند. به همین خاطر هم تراکم در این مناطق خیلی زیاد شده است. بنابراین، در بسیاری از مواقع ما شاهد این هستیم که مدارس صرفاً تا حدی که جا داشتند و در توانشان بوده که بتوانند به بچه ها خدمات آموزشی ارائه دهند، آن ها را ثبت نام کردند. این مدارس خود با چالش روبه رو هستند و نمی توان تقصیری را متوجهشان دانست. یعنی جایی ندارند و بیش از توانشان نمی توانند خدماتی را ارائه دهند.
کلاس هایی که چیزی حدود ۳۷ الی ۳۸ نفر دانش آموز و یک معلم دارند، شرایطشان واقعاً دشوار است. در چنین کلاسی ما نمی توانیم شاهد کیفیت آموزشی خیلی خوبی باشیم. معلم باید با همه این بچه ها سر و کله بزند و معمولاً هم بچه ها، از بچه های در معرض آسیب یا آسیب دیده هستند. از طرفی چون تعدیل نیرو کردند، در بسیاری از مدارس نیروی مشاور و مددکار وجود ندارد. بنا به نظر خودشان به این نتیجه رسیدند که نیازی به این نیروها ندارند و معلم می تواند به مسائل مشاوره ای کودک هم بپردازد. اما واقعا چطور یک معلم می تواند هم به مسائل مشاوره ای و هم آموزشی این حجم از دانش آموزان بپردازد؟
بنابراین یکی دیگر از دلایل، نبود فضای کافی آموزشی در مناطق پرتراکم است. همان طور که شاهد هستیم، مثلاً در شهر بزرگی مثل تهران، مدارسی که در مناطق در واقع مرفه نشین هستند در حال خالی شدن و تعداد دانش آموزان در حال کاهش است. ولی به همان نسبت با تراکم در مناطق جنوب شهر تهران مواجه هستیم.
معمولاً بچه ها به جای تحصیل مشغول به چه کارهایی هستند؟
اکثر کودکان کار که در مدرسه ثبت نام نکرده اند یا به مدارس نرسیده اند، به طور دائم مشغول کار هستند. کودکانی که در کارگاه ها مشغول به کار هستند، در صحن جامعه دیده نمی شوند و متاسفانه معمولاً این بچه ها توسط کارفرماها به استثمار گرفته شده و حدود ۱۰ تا ۱۲ ساعت در روز کار می کنند. آن ها عملاً دیگر وقتی ندارند که به مدرسه بروند. یک سری از کودکان کار را هم ما در خیابان ها و سر چهارراه ها می بینیم که امکان ارتباط گیری بیش تری با آن ها وجود دارد. این دسته از کودکان لااقل در معرض دید هستند و می شود با آن ها مرتبط شد. کودکان زباله گرد هم هستند که وضعیتشان خیلی بدتر از دیگر کودکان کار هست. آن ها کم تر از کودکان دیگر به ان.جی.او ها و خانه های حمایتی مراجعه می کنند و در معرض آسیبهای بیش تری قرار دارند. برای ارتباط گیری با آن ها هم معمولاً باید به دپوهای زباله مراجعه کرد و خدمات حداقلی عموماً بهداشتی و کاهش آسیب را در محل ارائه داد.
شرایط مالی خانواده های کودکان بازمانده از تحصیل معمولاً به چه صورت است؟
این خانواده ها معمولاً از نظر مالی شرایط مناسبی ندارند؛ بنابراین ترجیح می دهند که بچه هایشان به مدارس دولتی نروند و کار کنند. البته ان.جی.او هایی در سطح کشور مشغول فعالیت هستند اما آن چیزی که باید به نظر من ان.جی.او ها مد نظر داشته باشند این است که آن ها نباید وظیفه دولت را به دوش بکشند، بلکه باید دولت را وادار کنند به وظیفه خود عمل کند. خانواده ها وقتی می بینند که خانه های حمایتی و ان.جی.او ها از آن ها مبلغی دریافت نمی کنند، ترجیح می دهند که بچه هایشان در همین مرکزها ثبت نام کنند. از طرفی هم می گویند بچه ام دارد درس می خواند و ساعات بیکاری اش بیش تر است و می تواند کار کند. این درست است که ان.جی.او ها فعالیت های آموزشی دارند اما واقعیت این است که کودک حق دارد در چرخه رسمی آموزش کشور درس بخواند و از آن چرخه جا نماند. به خاطر همین هم هست که ان.جی.او ها باید به صورت متحد (نه منفک و خیلی گسسته) همه به دنبال این باشند که وظایف دولت را به او گوشزد کنند و وادارش کنند به وظیفه اش عمل کند. هرچند که دولت خودش واقف هست که به وظایفش عمل نمی کند و در عین حال قوانین هم هیچ ضمانت اجرایی ندارد.
برای ثبت نام بچه ها در مدرسه معمولاً با چه مشکلاتی مواجه هستید؟
مهم ترین مشکل نبود مدارک هویتی است که معمولاً شامل کودکان مهاجر و اتباع می شود. البته کودکان ایرانی هم هستند که شناسنامه ندارند. اما آن چیزی که ما در تهران بیش تر با آن رو به رو هستیم این است که کودکان اتباع، خود معمولاً هیچ مدارک هویتی ندارند و یک کارت آبی برایشان صادر می شود که در واقع این برگه، مجوز ورود این کودکان به فضای آموزشی رسمی کشور است. این کارتهای آبی را صادر می کنند بنا به این شرط که آن ها حتماً باید بروند و در مدارس ثبت نام کنند. اگر ثبت نام نکنند و پیگیر این قضیه نباشند، این کارت آبی و این مجوز برای سال دیگر برای آن ها صادر نخواهد شد.
خانواده ها همه در تلاش و تکاپو هستند که بچه هایشان را در مدارس دولتی ثبت نام کنند. اما خوب این مدارس جای کافی ندارند و عملاً گاهی اوقات هم برخورد سلیقه ای با این کودکان می شود.
منظورتان از این برخوردهای سلیقه ای چیست؟ در واقع در چهارچوب قانون چه کارشکنی های احتمالی سلیقه ای وجود دارد که ممکن است با آن ها روبه رو شوید؟
ببینید، مثلاً مدیران مدارس می گویند ما هنوز کودکان ایرانی داریم که ثبت نام نشده اند و آن ها نسبت به کودکان افغانستانی در اولویت اند؛ وقتی ایرانی ها مانده اند، چرا باید این ها را ثبت نام کنیم. ما هم که به عنوان فعالین اجتماعی پیگیر کار آن ها می شویم و به اداره آموزش و پرورش منطقه مراجعه می کنیم، صراحتاً می گویند که دیگر به دلیل پیگیری ثبت نام اتباع در آن جا حضور پیدا نکنیم. در واقع به ما اجازه ورود نمی دهند. البته ما پیگیری ها و تلاش های خودمان را می کنیم و ناامید هم نمی شویم اما بعضاً با این برخوردها هم رو به رو خواهیم شد.
در مدارس با بچه های اتباع خیلی برخورد سلیقه ای می شود. خیلی وقت ها درگیر مسائل ایدئولوژی و مذهب می شوند. اکثر بچه های اتباع سنی مذهب هستند ولی موقع ثبت نام در مدرسه از آن ها تعهد گرفته می شود که خلاف مذهب شیعه نباید رفتار کنند. این را من به چشم خودم دیدم که از یک کودک کلاس اول دبستان که تازه دارد وارد مدرسه می شود، چین تعهدی گرفته می شود. تعهداتی که از نظر بار روانی عملاً می تواند اثرات مخربی روی کودک داشته باشد. آن کودک اصلاً این مفاهیم را متوجه نمی شود، چه برسد به این که بخواهد تعهد بدهد که توی مدرسه آن چه که خلاف مذهب شیعه محسوب می شود، نخواهد ندهد.
به عنوان سوال آخر، روش آموزشی که معمولاً برای آموزش بچه های بازمانده از تحصیل استفاده می شود قاعدتاً متفاوت از روش هایی است که در مدارس رسمی مورد استفاده قرار می گیرد. لطفاً در رابطه با این تفاوت ها هم کمی توضیح دهید.
روشی که ما برای کودکان بازمانده از تحصیل استفاده می کنیم که خیلی سریع هم جواب میدهد، روشی هست با بنیانگذاری جناب آقای علی صداقتی خیاط. این روش در ایران به نام روش هنر نوینِ خواندن و نوشتن شناخته می شود. در این روش در واقع خواندن و نوشتن الفبای فارسی را با یک سری “کد المان ها” و با بیان یک سری داستان ها برای بچه ها بیان می کنند که یک فضای شاد و مفرح را نیز برایشان به همراه دارد. در این روش سرعت یادگیری خیلی آسان تر از روش مرسوم آموزش و پرورش فعلی است و احتمال فراموشی آن هم بسیار کم است. بچه های بازمانده از تحصیل به دلیل عدم تطابق سنشان با پایه تحصیلی که باید در آن باشند، نیاز دارند که سریع تر به پایه تحصیلی خودشان برسند. ما تلاش می کنیم با استفاده از این روش سوادآموزی کارآمد، کودک را هرچه زودتر به پایه تحصیلیش برسانیم.
ماهنامه خط صلح: متشکرم که شرکت در این گفتگو را پذیرفتید.