نخستین ایرانی دکترای حقوق
در تابستان ۱۹۱۴ جنگ جهانی اول بناگهان آغاز گردید. در آن هنگام مصدق به عنوان اولین ایرانی با دریافت مدرک دکترای حقوق از دانشگاه نوشاتل سوئیس (Neuchâtel) به ایران بازگشت. سفر پرماجرای پنج سال آموزش اروپائی مصدق از زمانی آغاز گشت که او در ماه مارس ۱۹۰۹ برای تحصیل در دانشکدۀ آزاد علوم سیاسی به پاریس رفت. در این سفر که او از راه قفقاز به اروپا رهسپار می شد بطور اتفاقی با انقلابیون گرجستان که از اصل و نسب اشرافی او اطلاع داشتند رو در رو گشت. آنان سعی کردند که از مصدق در جهت منافع سیاسی و مالی خود سوء استفاده کنند تا جائیکه در مقطعی برای باج خواهی از مصدق، او را تهدید به مرگ کردند اما مصدق با هوشیاری تمام توانست بگریزد و جان خود را از این مهلکه نجات دهد. (۳۵)
مصدق در دانشگاه رشته امور مالی را انتخاب کرد و در ابتدا سال تحصیلی در تطبیق خود با زندگی دانشجوئی در پاریس دوران سختی را گذراند. زیرا در آن زمان او نه تنها به زبان فرانسه تسلط کافی نداشت بلکه در اواسط سال تحصیلی وارد دانشگاه شده بود که در نتیجه آن بخشی از واحد های درسی سال را از دست داده بود. او برای غلبه بر این مشکلات اوقات خود را فقط و فقط صرف مطالعه و نه چیزهای دیگری نمود. : ” من چشم اندازهای زیبا و جالب پاریس را ندیدم زیرا در طول اقامتم هر روز از پنج صبح تازمان خواب یا در خانه مطالعه می کردم و یا در دانشکده درس می خواندم…” مصدق با آمیخته ای از سخت کوشی و کمی خوش شانسی توانست امتحانات سال اول را با نمرات خوبی بپایان رساند. رمز موفقیت مصدق در دانشگاه فقط به دلیل تلاش و سخت کوشی او نبود بلکه دو دانشجو در یاد گیری درسهایش به او کمک می کردند. بدین معنا که مصدق ماه های اول، عصرها نزد یکی از دانشجویان همکلاسی اش درس می خواند و وقتی که او برای تعطیلات تابستانی پاریس را ترک کرد بدنبال دانشجوی دیگری گشت که این دومی توانست در ماه های بعدی کمک های بزرگی به او نماید. تنها اشارۀ مصدق به این دانشجو این بود که فردی “بسیار باهوش ” است.( ۳۶) سال بعد معلوم گشت که فرد مورد نظر مصدق رنه ویلار (Renée Vieillard) دانشجوی دختر بیست و چند ساله سوربن است که در این دانشگاه زبان های شرقی می خواند و در محافل رادیکل فمنیستی پاریس فعالیت می کرد. میان مصدق و ویلار دوستی ویژه ای برقرار شده بود. آنچه که ما در مورد این بخش از زندگی مصدق در پاریس می دانیم بیشتر از طریق نوشته های ویلار می باشد. (برای مثال) زمانی که مصدق نخست وزیر شد و با انگلیسی ها بر سر ملی شدن صنعت نفت سرشاخ شده بود، ویلار چند هفته قبل از کودتا در تهران مقاله ای در دفاع از آرمان مصدق نوشت.(۳۷)
در چند دهه گذشته چگونگی گسترش دوستی این دو دانشجوی جوان که از پیشینۀ اجتماعی، فرهنگی بسیار متفاوتی برخوردار بودند همواره مورد گمانه زنی قرار گرفته است. مصدق در مورد بیان این نوع دوستی کاملا محتاط بود و فقط به جزء بیان مختصری در خاطرات خود مبنی بر اینکه او “فرد باهوش” است چیز دیگری نگفته است. با این وجود او در طول سال های بعد ظاهرا چند ارتباط با ویلار داشت از جمله پایان نامه دکترایش و چند نامه و هدیه ای برای او فرستاده بود. (۳۸) برخی از زندگی نامه نویسان بر این باورند که در این موضوع تردیدی وجود ندارد که دوستی آنان فراتر از دوستی ساده میان دو دانشجو بوده است و شکل ویژه ای داشت.(۳۹) اما ویلار هر نوع گمانه زنی در مورد رابطه ویژه با مصدق را به جزء یک دوستی صمیمانه و نزدیک انکار می کند. (۴۰) با این حال او چندین عبارت وسوسه انگیز در نامه هایی که برای مصدق نوشته بود، بکار برده است. او در این نامه ها مصدق را ” خیلی متفاوت نسبت به اطرافیانش” توصیف کرده و با علاقه و شوق بسیار زمانی که مصدق را در جمع دیگران دیده است از او بمثابه “جوان ایرانی باریک اندام با موهای قهوه ای … آرام و محجوب که چشمانی چون غزال دارد،” یاد می کند. ویلار همچنین به سبک زندگی متواضعانه و ریاضت کش مصدق اذعان دارد و برایش باور این نوع سبک زندگی برای کسی که دارای یک خانواده مقتدر و ثروتمند در ایران است، سخت می باشد. او بخوبی بیاد می آورد که مصدق “روی مبلش چار زانو نشسته بود با لباس پشمی خانگی به رنگ کرم و کتابی روی زانوانش گذاشته بود.” سپس ویلار بیان می دارد که : ” من همه چیزهای ارزشمندی رکه از دانشجوی بی نظیرم باقی مانده است را حفظ کرده ام. زیرا بمن الهام شده بود که این موجود استثنایی نقش مهمی در کشورش ایفا خواهد کرد.” در همین راستا ویلار سرانجام اعتراف می کند که ارتباط آنها با یکدیگر یک ارتباط معنوی، متعالی می باشد.” (۴۱)
در نخستین سال اقامت مصدق در پاریس، تحولی در فکر او در مورد مسائل مهم سیاسی در جهان و ایران بوجود آمد. او با نام مستعار و در مصاحبه ای با ویلار در تابستان سال ۱۹۰۹ که یک روزنامه فرانسوی آنرا منتشر کرد به شدت از جنبش مشروطه ایران (حکومت قانون) و آرمان های آن دفاع می کند. ویلار همچنین به ” میهن دوستی روشنگرانه” او و آمادگی اش “برای فدا کردن همه چیز در راه آزادی” اشاراتی دارد. (۴۲) بدون تردید ویلار و افرادی دیگر با آرا عقایدهای متفاوت در پاریس بر دیدگاه های مصدق در مورد مسائل مربوط به استعمار و مبارزات رهائی بخش ملت های تحت ستم تاثیر گذاشته بودند و کتاب های موجود در کتابخانه این جوان در دوران دانشجوئی اش در پاریس موید این مطلب است. (۴۳) مبارزات ضد استعماری مردم الجزایر، مصر و دیگر کشورهای آسیائی و آفریقائی توجه مصدق را جلب کرده بود تا جائیکه در برخی از نوشته ها و رساله های او این موضوع دیده می شود. بنابراین تصادفی نیست که عنوان اولین رساله ای که مصدق در هنگام بازگشت به ایران می نویسد “کاپیتالاسیون و ایران” (ایران و قراردادهای کاپیتالاسیون) نام داشت.
اقامت نخستین مصدق در اروپا نیز از جنبه های دیگر قابل توجه می باشد. او اولین دورۀ بیماریهای مزمن را در آنجا تجربه نمود که بعد ها هرازگاهی دچار این بیماری ها می شد. او این بیماریها را “تنش عصبی، غش و بی خوابی توصیف کرده است. پس از “آزمایش ها” پزشک به او گفته بود که ترشحات نامنظم گوارشی را به مقدار کمی در معدۀ او دیده است که نشان می دهد بیمار ممکن است از زخم معده ناشی از تنش و فشار عصبی رنج برده باشد. پزشک معالج استراحت کامل را برای مصدق تجویز می نماید و نقاهت و بِهدرمانی را در یک مرکز پزشکی به او پیشنهاد می کند. (۴۴)
مصدق در طول عمر خود چندین بار دچار خستگی، غش، تنش و حمله عصبی شد. (۴۵) او در زمان نخست وزیری اغلب وزیران خود و حتی مقامات خارجی را در حالی که لباس خواب بر تن داشت و در رختخواب دراز کشیده بود، پذیرائی می کرد. (۴۶) یکی دیگر از تاریخ نگاران این فرضیه را در مورد تکرار این نوع بیماری ها مزمن مصدق مطرح کرده و آنها را عامل ژنتیکی دانسته است. (۴۷) البته علت اولیه بیماری او در اروپا احتمالا ترکبیی از خستگی ناشی از ساعات طولانی مطالعه و نیز اضطراب دوری از خانواده بوده است. یکی دیگر از علل میتواند رویدادهای سیاسی باشد که در حال رخ دادن در ایران بود. رویدادهائی که باعث بدنامی ایرانیان در نزد مشروطه خواهان در پاریس شده بود.(۴۸)
در اوایل سال ۱۹۱۰ مصدق چنان ضعیف و ناتوان شده بود که نمی توانست در کلاس های درس حاضر شود تا جائیکه او مجبور شد بیدرنگ به اورژانس مراجعه کند. مصدق در مدتی که طبق نظر پزشک در آسایشگاه استراحت می کرد یک نوع علاقه خاص مادرانه ای نسبت به پرستارش که خانم متاهلی به نام ماری ترز (Marie‑Thérèse) بود پیدا کرد. او پس از اقامت کوتاه در آسایشگاه تصمیم گرفت که برای استراحت بیشتر به ایران بازگردد و تا بازیافتن سلامتی کامل خود به پاریس برنگردد. ماری ترز او را در این سفر بسیار دشوار تا روسیه همراهی کرد. (۴۹) بیماری مصدق پس از چند ماه اقامت در ایران بهبود یافت و برای به پایان رساندن تحصیلات خود دوباره به اروپا بازگشت. اما این بار مصدق تنها نبود زیرا خانواده اش در سفر سوئیس و نه پاریس همراه او بودند. به گفته مصدق مادرش راضی نمی شد که او دوباره برای تحصیل از ایران خارج شود تا اینکه او این شرط را بپذیرد که به پاریس برنگردد و ” به دلیل تنهائی همیشه درس نخواند”. مصدق شرط را پذیرفت و همراه خانواه به سوئیس رفت. این شرط به خوبی نشان می دهد که مادر مصدق می خواست او را بطور کلی از پاریس و بطور اخص از رنه ویلار دور نگه دارد. (۵۰)
مصدق تجربیات بسیار ارزشمندی در سوئیس کسب کرد او با تلاش و کوشش بسیار تحصیلات خود را در رشته حقوق بپایان رساند و دو رساله مهم به مثابه بخشی از دو شرط دریافت مدرک تحصیلی نوشت و آنرا به دانشگاه ارائه داد. (۵۱) در نگاه نخست و با توجه به گستردگی موضوعات در آن زمان بویژه موضوعاتی مربوط به وقایع جنگ در اروپا ، عنوان پایان نامه دکترای مصدق ” وصیت در حقوق اسلامی (مذهب شیعه)” تعجب آور می باشد. انتخاب این موضوع احتمالا نمونه خوبی است برای نشان دادن قدرت تحلیل عقلانی او در جهت مقابله با مسائل پیچیده و بحث انگیز جامعه (آنروز)، روش تحلیل مسائل پیچیده که بعد ها او را درحرفه سیاسی اش به شهرت رساند. این وکیل جوان از طریق آثار اولیه خود توانست به بیان جهان بینی و جهت گیریهای سیاسی که بعدها در زندگی با آنها مواجه شد، بپردازد. (در فصل های بعدی این موضوع بحث خواهد شد)
مصدق پس از پایان تحصیلات خود گواهینامه کار در سوئیس دریافت کرد و به وکالت پرداخت. خاطره او از یکی از موارد استدلالی اش در دادگاه علاقه و پایبندی او را به ارزشها و اصول درستکاری و صداقت نشان می دهد که تقریبا در طول زندگی اش همواره برایش به یک وسواس تبدیل شده بود. (۵۲)
با تمام این تفاصیل مصدق از زندگی در یک شهر آرام (در کشور سوئیس) خوشحال و راضی بنظر می آمد اما چند حادثه در برخورد فرهنگ ها احتمالا باعث گردید که او بیشتر به هویت خود فکر کند، هویتی که در سراسر زندگی اش به روشنی راهنمایش بود. اولین حادثه در واقع اجارۀ یک آپارتمان است که صاحبخانه پس از اینکه دریافت او و خانواده اش دارای عقاید اسلامی می باشند از اجاره دادن آپارتمان به آنها خودداری ورزید. اگرچه مصدق در خاطراتش چیزی از این واقعه بیان نکرده است اما این موضوع همواره دغدغه فکری او بود. زیرا علیرغم تحسین و تمجید مصدق از اروپا بطور عام و سوئیس بطور خاص او به هیچ وجه حاضر نمی شد که در مورد هویت توامان خود (ایرانی و مسلمان) کوتاه آید.
منابع:
o35. Mossadegh recalled with precision the date of his return: “We arrived in Tehran the day before the declaration of World War I.” Mohammad Mossadegh, Khaterat,
p. 80. On the events in Georgia see Ibid, pp. 65-67.
o36. See Ibid, pp. 68-69. Regarding the exams, Mossadegh says he was encouraged by another student to take two exams in one day, even though he had prepared for only one; he quickly browsed through the notes for that exam and was lucky when the examiner asked about a matter that Mossadegh had just reviewed. He also received 16 out of 20 in finance, which in the French system is considered a very high mark.
o37. Vieillard frequented the circles of feminists as well as students from the East, and was involved in several activist publications and associations. In 1953, she recalled her student days: “We had created in a feminist newspaper, ‘La Francaise*…an’Oriental Circle of which I was president… Attracted by Islam, I decided to create … a maga-ine: ‘La Revue d’Orient.?” See Rence Vieillard, “Le vieil Iran se réveille–Mossadesh a Paris,” L’homme Libre, Paris, No. 8383, 26 June, 1953, p. 5. This article was published when Mossadegh was Prime Minister. See also Renée Vieillard, Mohammed, Messager Allah (Mohammed: Messenger of God), Paris, Maloine, 1962. In the latter publica-Lion, Vieillard cites Mosaddegh’s doctoral dissertation in the bibliography (p. 175).
Subsequently, she also wrote an unpublished manuscript, which is a form of memoir, but focused mostly on her interactions with and impressions of Mossadegh. The manuscript is actually entitled “Dr Mossadegh;” has 136 pages; and was completed in June 1970, with a postscript dated 20 February, 1974. The manuscript is kept in the archives of the Mossadegh Foundation in Geneva. One of Mosaddegh’s grandsons (Abdolmajid Bayat) later wrote a book about his grandfather, which also contains references to Vieillard’s manuscript. See Abdolmajid Bayat, Mossadegh: Pages d’histoire de l’Iran (Mossadegh: Pages from the history of Iran), Paris, Geuthner, 2012. Bayat is related to Mossadegh on both sides. His mother, Zia’ Ashraf, was Mosaddegh’s daughter; his father, Ezatollah Khan, was Mosaddegh’s half-brother on his mother’s side. I am grateful to Mr. Abdolmjid Bayat for letting me study a copy of Vieillard’s original manuscript at the Mossadegh Foundation Library in Geneva, in June 2016.
o38. Vieillard wrote that she received Mosaddegh’s doctoral dissertation and a letter while she was in Egypt. She also referred to two envelopes with Mosaddegh’s handwriting (one from 1914, probably transmitting the dissertation, and the other from 1952, when he was prime minister). In recalling the two envelopes, Vieillard observed that one could see “firmness in the identical characters without the least bit of variation.” See Renée Vieillard, “Le vieil Iran se réveille- -Mossadegh a Paris,” p. 5. In her unpublished manuscript, Veillard enclosed a photocopy of a letter that Mosaddegh wrote to her when he was in The Hague to defend Iran’s case on nationalization of the oil industry (letter dated 21 June, 1952, with a letterhead of Palace Hotel). The manuscript also contains an entry dated 1940 where she hints at an unsuccessful attempt at written communication with Mossadegh: “I write a letter to Mossadegh in Tehran. It comes back after a long delay with a notation: *One cannot communicate with Mr. Mossadegh. That’s all.” This was probably a message by the sensors during Reza Shah’s rule when Mossadegh was under house surveillance in Ahmadabad. See Renée Vieillard,”Dr. Mossadegh,” unpublished manuscript, 1974, pp. 55, 95. A copy
of Vieillard’s 1940 entry is also reproduced in Abdolmajid Bayat, Mossadegh: Pages dhisoire de l’lran, p. 138. In Mosaddegh’s daily record of activities toward the end of histlife, there is a reference to a cigarette box that was to be purchased for his French tend. See Bani-Jamali, Ashoub, p. 107.
o39. See Bani-Jamali, Ashoub, pp. 105-09; and Christopher de Bellaigue, Partiot of Ros…
o40. In her manuscript, Vieillard recalled a dinner in 1953 at the residence of the publisher of “L’Homme Libre” with some friends, including a Senator from Iran (Mr. Matine-Daftari, who was Mosaddegh’s son-in-law). According to Vieillard, Matine-Daftari asked her: “Did Dr. Mossadegh not even give you a kiss when you were youngéÈ To which she replied: ÈBut no, we very good friends and our relations were nothing more than frank friendship.” See Viellard manuscript, p. 26, and footnote 1,
o41. All quotes in the paragraph except for the he last quote in the Blende Victim. une Men fran se Revelle- Mossadesh a Paris” p. 5. The last quote in the paragraphis as Vieillard’s unpublished manuscript, p. 24.
o42. A. de Rocheburne, “Un Constistionalen, Press, Mo sodegh a Salame” a persian. Constitutionalist Mossaded al Solanded in arg A that, under 22 Aug
Persian so tie copy of the original that is reprinted in tra Arshar, Mosadglinamast. hoghugh va siyasat, Annex 5.
o43. The books in Mosaddeghis personal library includedie.Turkey Facing dedline-
(bу Ріенте ۱۰۴٫ ۱۹۱۳): ” Scenes from Algeria” (bу de Candolle 1398) р and Russia at
the end of the century” (by Koraliowski, 1900). See Bani-Jamali, Ashoub, p. 109,
o44. See Mohammad Mossadegh, Khaterat, p. 69.
o45. Javad Haji-Tehrani was Mosaddeghis cook and accompanied him when
Mossade gh was imprisoned by Reza Shah and sent to Birjand in Soucheastern Iran. hen Mossadew with Mosaddegh’s oldest son (Ahmad), he recalled that Mosaddeghisalmnams, inter mostly paroxysms that he usually experienced following periods of exasperains. and nervousness. See Iraj Afshar, Mossadesh va masa’ ele hoghugh va siyasa, p. 246.
o46. There are several pictures testifying to this practice and showing Mossadeghin bed receiving important personalities: Zolfaghar Khan (Ambassador of Pakistan): Trygre Lie (first Secretary General of the United Nations): Hosein Fatemi (Foreign Miniser;
Ali-Akbar Dehkhoda (Tranian literary figure); Ayatollah Kashani leader of the religious. faction of the National Movement). See Jalil Bozorgmehr, Mossadegh be bayan-e lasir (Mossadegh through pictures), Tehran, ‘Elm, 1385 (2006), pp. 96, 104, 116-17, 132.
o47. See Homa Katouzian, Musaddig and the Struggle for Power in Iran, London, Tauris, 2009, p. 7.
o48. After the collapse of the “minor dictatorship” and the occupation of Tehran by the constitutionalists, there was some agitation and publicity in Tehran regarding the so-called “seditious Parisians” (reference to upper class Iranians in Paris). Given the constitutionalists’ generally negative views of the aristocratic class, Mossadegh no doubt was concerned about his reputation, and possibly safety as well. He reportedly kept his address a closely held secret, and changed apartments several times. See Bani-Jamali, Ashoub, p. 110.
o49. Mossadegh was so weak that he needed special help moving even over short distances. At the Russian border, he was pushed in a wheelbarrow from the Austrian train to the Russian train; in the Caspian port of Enzeli (later renamed Pahlavi), someone had to carry him from the ship to the waiting carriage. Marie-Thérèse would remain in Tehran, become a governess, teaching French; she continued to live in a rented apartment near Mosaddegh’s house, and to dine with the family regularly. Three years later she would accidentally fall into a manhole and die; Mossadegh would grieve her passing. See Mohammad Mossadegh, Khaterat, pp. 71-72; 79.
o50. See Ibid, pp. 74-76. Mosaddegh’s mother had cataracts and one reason forher trip to Europe was to have an operation there. Najm al-Saltanch stayed in Switzetand for only four months and returned to Iran when doctors determined that her cataract was not ready for operation. Mossadegh accompanied her to Baku from where she would sail to Iran. It is also reasonable to assume that the family was aware of Mosadghs friendship with Vieillard, given the large community of Iranians in Paris in frequent correspondence and gossip with friends and family in Tehran.
o51. The first study was a thesis in support of a first degree in law (iceme en due
See M. Mossadega, Erudas de bosis in support deaf era (Studies of Gil La m Chiminal Law), Paris, M. Gitard & B. Briöre, 1913. The second work was a doctoral dissertation. Sec Mi Mosades du drol name an Droit Musulman (Sede Clyte), Precrde d’une dise museduction suer led bear introduce ton diman (Will and Testament in Slamic Law ( Shi’ ite Sect) Preceded by, an introduction on the source of Islamic Law): These prsentee par M. Masadach a la Faculte de Droit de L’ Universite de Neuchatel le 1er Mai 1914 puor obtenir le grade de docteur Paris, Georges Crès et Cie, 1914.
o52. Mossadegh interned at the Jean Roulet Law firm, working under Carl Ott.
Se Abdolmajid Bayat, Mossadeshi Pages d histoire de l’tran, p. 82. The case involves.
Stall grocery storeowner who, claiming the produce was rotten, had refused to day ysupplier. The storeowner then attempted to bribe a customer (a housekeeper shopping So her wealthy employer) into providing false testimony. The housekeeper reftopping ted a complaint against the storeowner. Mossadegh was struck by the civic sensend he housekeeper, “who not only forewent the money, but incurred expenses, and was unemployed for a while as a result, in order for it to be a lesson for others not to seek false testimony.”, That he would recall such a simple case in his memoirs suggests how
the lessons of that case had impressed the young lawyer. See Mohammad Mossadegh, Khaterat, p. 80