مصدق، خسته از تبعید و تنهایی- شرق


محمد مصدق

امروز سالروز درگذشت مردی است که سال‌های پایانی عمر خود را در تبعید و تنهایی گذراند. از محمد مصدق سخن می‌گویم؛ اویی که منشأ راه جدیدی برای ملت ایران بود تا دو امر مهم یعنی قانون‌گرایی و کوتاه‌شدن دست بیگانگان از خاک میهن میراث جاودانش باشد. بی‌تردید ملی‌شدن صنعت نفت نقش مهمی در مناسبات سیاسی و اقتصادی ایران بر جای گذاشت و توانست تسلط هویتی ایرانیان را بازگرداند.

به گزارش ایسنا، روزنامه شرق در ادامه نوشت: «در واقع اهمیت ملی شدن صنعت نفت بیش از آن که بر مناسبات اقتصادی و منافع مالی ایران اثربخش بوده باشد، منشأ بازتولید مفهوم استقلال بود. در شرایطی نفت به عنوان مهم‌ترین منبع طبیعی ایران برای مردم ایران به رسمیت شناخته شد که اندیشه‌های چپ‌گرایانه مترصد ایجاد یک امپراتوری فراگیر بودند.

ترویج چپ‌گرایی علاوه بر آن که در حوزه اندیشه ریشه می‌دواند، از نظر تمامیت ارضی نیز کشورهای مختلف را نشانه می‌گرفت و ایران نیز از این موضوع مستثنا نبود.

شاهد مثال آن نیز خیمه‌زدن و بیرون‌نرفتن روس‌ها از خاک ایران در پی جنگ جهانی دوم بود. شاید در ابتدا چنین می‌گفتند که جنگ جهانی اقتضا می‌کند تا برای برقراری امنیت خاک ایران مورد استفاده شوروی و انگلستان قرار بگیرد اما وقتی جنگ تمام شد و حتی ژاپن نیز پس از حمله شیمایی آمریکا تسلیم شد، نیروهای روس از خاک ایران خارج نشدند.

بعدها مشخص شد که هدف اصلی آنها کسب نفت شمال ایران و جدایی منطقه آذربایجان بوده است. اگر به دقت به ماجرای فرقه دموکرات آذربایجان نگاه کنیم، درمی‌یابیم که گویی شوروی علیه ایران با عاملیت سیدجعفر پیشه‌وری در جنگی تمام‌عیار به سر می‌برد، زیرا ظهور فرقه دقیقاً زمانی رخ داد که شوروی بر اساس ماده ۵ پیمان سه‌جانبه ایران، انگلیس و شوروی در مدت شش ماه موظف به ترک ایران شد.

شوروی که با تلاش‌های مصدق نتوانسته بود نفت شمال را در اختیار بگیرد، پیشه‌وری را جلو انداخت تا از تأسیس فرقه دموکرات و بعدها از حکومت خودمختار آذربایجان سخن بگوید. تمام مناقشات آذربایجان نه‌فقط ریشه در زیاده‌خواهی شوروی بر نفت ایران داشت؛ بلکه حکایت از جریانی داشت که می‌خواست بسیاری از کشورها را با الحاق به یک عنوان یعنی اتحاد جماهیر شوروی یکسان‌سازی کند و شاید این موضوع از همان سیاست ملت‌سازی و متعاقب آن دولت‌سازی‌های لنین منشأ می‌گرفت.

سیاست‌های شوروی آن‌چنان با شدت جلو می‌رفت و کشورها را چه از نظر تمامیت ارضی و چه از نظر اندیشه‌ای درمی‌نوردید که مهم‌ترین دغدغه دو کشور مهم دنیا یعنی انگلیس و آمریکا مهار شوروی بود.

به هر روی مصدق در چنین شرایطی که هویت ملی و تمامیت ارضی ایرانیان در معرض خطر به نظر می‌رسید، توانست یک پیام سیاسی مهم را به جهانیان عرضه کند که ایران برای ایرانیان است.

حتی پیش از مصدق نیز ایران با انواع تحقیرهای کشورهای مهم دنیا مواجه شده بود؛ شاهد مثال آن قراردادهای ننگینی است که در دوره قاجاریه منعقد شد؛ قراردادهایی که علاوه بر نادیده‌گرفتن حقوق مردم ایران، مایه تحقیر ایرانیان بود؛ هرچند پس از قاجاریه، رضاخان در دوران حکومت خود توانسته بود با اجرای برنامه‌های توسعه‌ای، کشور ایران را از خمودگی پیشین بیرون بیاورد اما توسعه رضاخانی منجر به اثبات حق‌طلبی و هویت‌خواهی مردم نشده بود. شاید به همین دلایل مردم پس از استعفای مصدق به خیابان‌ها آمدند و در مقابل گلوله‌های رژیم دوم پهلوی قرار گرفتند و تنها خواسته‌شان آن بود که شاه دوباره مصدق را نخست‌وزیر کند. عمل مصدق مانند اقدامات رضاخان به طور مستقیم به زندگی روزمره مردم مرتبط نبود اما او برای مردم بسیار محبوب شد و شاید دلیل این موضوع، تحقیر تاریخی ایرانیان در مقابل حکومت‌های استعمارگر بوده باشد. در حقیقت مصدق مانند یک شوالیه ظهور کرد و توانست از حق مردم بر نفت خود دفاع کند و با اصرار بسیار آن را به تصویب برساند و در محاکم بین‌المللی این موضوع را به اثبات برساند.

مصدق آن قدر با ابزار دیپلماسی آشنا بود که بدون هیچ جنگ و خون‌ریزی دنیا را متقاعد کرد که از این پس باید حقوق یک ملت را بپذیرند و دیگر نمی‌توانند ایران را حیاط خلوت خود فرض کنند. هر چند که ملی‌شدن صنعت نفت در آن زمان به دلیل در اختیار نداشتن امکانات بهره‌برداری نفتی برای ایران عوائد مالی چندانی نداشت و نمی‌توانست به سرعت منشأ منافع اقتصادی باشد اما آن چه در نهضت نفتی ایران مهم‌تر از بهره‌برداری نفتی به نظر می‌رسد، تحکیم هویت ملی است که البته چنین خوانشی دور از مرام مصدق نیز نیست، زیرا خاستگاه مصدق جبهه ملی است.

مصدق علاوه بر ملی شدن صنعت نفت تلاش بسیاری برای تحقق اصل دموکراسی در ایران کرد. او باور داشت که مردم تعیین‌کنندگان سرنوشت خود هستند و شاید به همین دلیل بود که یکی از دو هدف خود را اصلاح قانون انتخابات معرفی کرد. گر چه او از تبار قاجار بود اما به‌هیچ‌وجه تمایل به نظام سلطنتی نداشت و هر چند با پیشنهاد فاطمی مبنی بر اعلام جمهوریت مخالفت کرد اما همواره تلاشش این بود که شاه را به عنوان یک سِمت تشریفاتی معرفی کند. قطعاً کوته‌نظری است اگر دیدگاه مصدق مبنی بر کاهش اختیارات شاه را به مثابه قدرت‌طلب‌بودنش فرض کنیم زیرا این دیدگاه نه فقط در دوران نخست‌وزیری او بلکه پیش از آن نیز قابل مشاهده است.

مخالفت مصدق با طرح فاطمی نیز گویای آن است که او یک ملی‌گرای تندرو نبود بلکه سعی می‌کرد با کمترین هزینه عمومی و از طرق قانونی اهداف ملی را پیش ببرد. گر چه او نیز می‌توانست بعد از ملی شدن صنعت نفت در سال ۲۹ در مذاکره با کشورهای مختلف راهکارهایی را برای بهره‌برداری از نفت اتخاذ کند. مصدق آن قدر از استعمار شدن ایران گریزان بود که این روحیه باعث شد تا در مقاطعی با بدبینی تمام با غرب مواجه شود.

این سخن به معنای آن نیست که مصدق مخالف مذاکره با دنیا بود بلکه شاید به دلیل ترس از قضاوت تاریخ بوده باشد؛ به نحوی که نمی‌خواست در دوره مسئولیتش هرگونه قراردادی با کشورهای قدرتمند جهان منعقد شود، زیرا از عواقب احتمالی آن می‌ترسید. مصدق پس از دوره‌ای تمایل داشت که رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت باقی بماند و از این رو هرگونه ریسک را به جان نخرید. این منش گر چه همان‌طور که می‌خواست، باعث خلل‌ناپذیر شدن شخصیت ملی او شد اما شاید اگر چنین نبود، دولتش سقوط نمی‌کرد و می‌توانست برنامه‌های ملی و دموکراتیک خود را بیش از پیش به سرانجام برساند که البته این نقد نافی خدمات او به کشور ایران نیست.

موضوع عجیب تمام مباحث فوق این است که مصدق نیز مانند بسیاری از رهبران آزادی‌بخش در تمام دنیا سرنوشتی جز اسارت نداشت و حتی پس از مرگش اذن دفن او در گورستان ابن‌بابویه داده نشد و وصیت ثانویه مصدق یعنی دفن در محل سکونتش در احمدآباد انجام شد.

چنین شخصیت برجسته‌ای در سال‌های پایان عمرش آن‌قدر دلش شکسته بود که به گفته پزشکش در پاسخ به این جمله که «ان‌شاءالله هفته آینده می‌آیم و خبرهای خوب برای شما می‌آورم.» گفته بود: «امیدوارم سرطان باشد. من از این وضع تنهایی و زندگی خسته شده‌ام.» به هر حال مصدق رفت و میراثش به جای مانده است؛ میراثی که سرسخت‌ترین منتقدان او نیز نمی‌توانند خدمات او را انکار کنند.»

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است