مازیار شکوری گیلچالان گویی علی خامنهای بر آن است تا ارکان و شخصیتهای حکومتش تا میتوانند علیه هم به افشاگریهای صادق و کاذب بپردازند تا همواره جو بدبینی و ابهام در جامعه حاکم بوده و هرگز نیروی بالقوه آلترناتیوی نتواند در آینده به نیروی بالفعل تبدیل و سلطنت مطلقهاش را تحت الشعاع قرار دهد. خامنهای در این بازی بسیار زبردست است
باسمه تعالی
تاریخ حکومت ها پس ازفروپاشی شان افشا وبازخوانی می شود اما جمهوری اسلامی ازاین قاعده مستثنی بوده وازبدوپایه گزاری تاریخش به گونه روزمره افشا ودرمعرض عموم قرارگرفته است. این تاریخ روزمره سرشاراست ازافشای فساد های صاحبان وکارگزاران قدرت درساخت جمهوری اسلامی. فسادهایی که هرروزه عموم شهروندان درانتظار افشای حد اقل یکی ازاین دست فساد ها میباشند. اکنون هم دعوا برسرلاشه های قدرت بیش ازپیش به رویه تاریخ نگاری درزمان حیات جمهوری اسلامی مدد رسانده و برشدت وحدت آن افزوده. دراین بین مجادله لفظی هاشمی رفسنجانی ومحمد تقی مصباح یزدی درنوع خود درخورتوجه میباشد. روایت، روایت قدرت است و حماقت.
*چندی قبل هاشمی رفسنجانی درسایت رسمی خود ضمن طرح خاطره ای ازهم صدا نبودن مصباح یزدی با انقلاب وانقلابیون درجریان انقلاب پنجاه وهفت عنوان داشت:
« دونفری، به اتفاق آقای خامنهای صبحانه رفتیم منزل آقای قدوسی. این آقا هم آنجا بود. نشستیم تا ظهر با او بحث کردیم تا قانعش کنیم برای ادامه مبارزه. آخرش هم گفت من مبارزه با شاه را حرام میدانم! آقای خامنهای از او پرسیدند: دلیلت چیه؟ آن آقا در جواب گفته بود: مبارزهای که مجاهدین و چپیها درآن باشند، حرام است! آقای خامنهای هم به تلخی به او گفته بود: اگراهل مبارزه نیستی، خب مبارزه نکن ولی لااقل مبارزه را با این حرفها خراب نکن! … از کمفروشی این آقا، کار بهجایی رسید که رهبری ده سال تا ابتدای انقلاب با او قهر بودند»
*اما پس از این مصباح یزدی درمقام پاسخ به هاشمی رفسنجانی درسایت خود با عنوان” بخشی از گفتوگوی منتشرنشده علامه مصباح با مرحوم آقای عسگراولادی در تاریخ. . .» عنوان داشت:
« ازاوایل انقلاب تاکنون، سلیقه بنده این بوده که در هیچ حزبی مشارکت نکنم. ارادت بنده به مرحوم آقای بهشتی و اظهار لطف ایشان به من، همکاریهای بنده با مرحوم آقای باهنر در خصوص جمعیتهای مؤتلفه و ارادت بیاندازه بنده به مقام معظم رهبری را همه میدانند. همه این دوستان در تأسیس حزب جمهوری اسلامی شریک بودند، اما سلیقه شخصی بنده، شرکت در آن حزب نبود. البته من هیچگاه آن را تخطئه نمیکنم، اما میگویم: بنده آن کاری را میکنم که در پیشگاه خداوند برای آن جوابی داشته باشم. پیش از پیروزی انقلاب، مقام معظم رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی توسط آقای قدوسی وقتی تعیین کردند که برای صبحانه به منزل ما تشریف میآورند. در آن جلسه صبحانه غیر از این دو بزرگوار، شخص دیگری نبود. آقای هاشمی عنان سخن را به دست گرفتند و از اینجا شروع کردند که: ما سالها با هم همکاری های فرهنگی و سیاسی داشتیم، اما مدتی است که تو کنار کشیدی و با ما نیستی. امروز ما یک جبهه ضد امپریالیسم تشکیل دادیم و همه کسانی که با امپریالیسم و استعمار مخالفند باید برای پیروزی در این جبهه مشارکت کنند. ایشان در سخنهایشان روی جبهه ضدامپریالیسم بسیار تأکید کردند. بنده به ایشان عرض کردم: آقای هاشمی! من طلبهای هستم که دغدغهام اسلام است. اگر این یک حرکت اسلامی است و بناست کاری برای اسلام شود، بنده هم هستم. حال، بنده در این جبهه ضد امپریالیسم باید چه کار کنم؟ ایشان گفتند: مسأله شریعتی و شهید جاوید و… را باید کنار گذاشت. حتی ما با مارکسیستها باید اتحاد داشته باشیم! ما باید با تمام گروههایی که ضد امپریالیسم هستند از مارکسیستها، مجاهدین، طرفداران شریعتی تا طرفداران صالحی نجفآبادی و دیگران اتحاد داشته باشیم و مخالفت را کنار بگذاریم و فقط با امپریالیسم مبارزه کنیم! گفتم: مطرح کردن صالحی که دیگر معنا ندارد، ولی از من چه میخواهید و پیشنهادتان چیست؟ گفتند: بیا و با مجاهدین همکاری کن! گفتم: من آنها را نمیشناسم. چیزهایی درباره آنها شنیدهام، اما تا آنها را نشناسم همکاری نمیکنم. گفتند: ما میشناسیم. گفتم: من کار شما را تخطئه نمیکنم. شما پیش خدا حجت دارید و کارتان را بکنید، اما من تا آنها را نشناسم، تأیید نمیکنم. گفتند: نماز شبشان ترک نمیشود، ماهیانه دوازده هزار تومان حقوق میگیرند و از این مقدار فقط پانصد تومانش را مصرف و بقیهاش را صرف مبارزه میکنند، چنینند و چنانند. گفتم: همه اینها را که فرمودید درست است، اما برای شما حجت است و برای من حجت نیست. من تا کسی را نشناسم که برای اسلام کار میکند، با او همکاری نمیکنم. از اول تا آخر این گفتوگو مقام معظم رهبری هم نشسته بودند و هیچ نمیگفتند و فقط صحبتهای آقای هاشمی بود و جوابهای بنده. پس از این گفتوگو آقای هاشمی با نارحتی منزل ما را ترک کردند و رفتند»
اما طرح این دوخاطره دربیان هاشمی رفسنجانی ومصباح یزدی نکات حائزاهمیتی را در برمیگیرد.
اول: ادبیات هاشمی رفسنجانی درخاطره مذکورکاملا مبین آن است که وی عزم براین دارد که با تقبیح گذشته مصباح یزدی مبنی برهمراهی نکردن وی با جریان انقلاب، او را ازصحنه سیاست محونماید. براین اساس هاشمی رفسنجانی اصل را برهمراهی ومشارکت شخصیت ها درجریان انقلاب نهاده است. اما هاشمی رفسنجانی که خود ازچهره های برجسته تصمیم سازومدیریتی درجمهوری اسلامی بوده اشاره ای به نحوه برخورد خود با بسیاری ازاشخاص وجریان های فعال درپیروزی انقلاب سخن به میان نیاورده است. هاشمی ازبیان چگونگی چرایی نقش خود درروند حذف جریان ها وشخصیت های دخیل درانقلاب استنکاف ورزیده است.
دوم: هاشمی رفسنجانی دراین خاطره تلاش برآن داشته تا همواره مشکلات ایجاد شده درکشوررا برمصباح یزدی ودیگرانی همچون اوبارکند که با انقلاب همراهی نداشته وامروزخود را میراث داران انقلاب میدانند. اما هاشمی رفسنجانی هیچ گونه توضیحی درمورد کمک صد وپنجاه هزاردلاریش به مصباح یزدی درزمان تصدیش برقوه مجریه جمهوری اسلامی نداده است.
داستان ازاین قراراست:
سال هزاروسیصد وشصت ونه مصباح یزدی جهت شرکت بیست تن ازشاگردان خود واعضای گروه فلسفه بنیاد باقرالعلوم درکنفرانس تحقیقات فلسفه و علوم اسلامی به کانادا و آمریکا درنامه ای رسمی مبلغ صد وپنجاه هزاردلارازدفتررئیس قوه مجریه تقاضا مینماید. پیرودرخواست مصباح یزدی مبلغ ذکرشده، هاشمی رفسنجانی درحکمی موافقت خود را با پرداخت مبلغ درخواستی مصباح یزدی ازخزانه دولت اینچنین بیان می دارد:
«. . . جناب آقای میرزاده باتوجه به اینکه مطابق اظهار جناب آقای مصباح، مقام معظم رهبری مبلغ پنجاه هزاردلاربه ایشان می پردازند، مبلغ یکصد هزاردلارپرداخت شود. . .»
همچنین مصباح یزدی پس ازبازگشت هیئت اعضامی ازکنفرانس تحقیقات فلسفه وعلوم اسلامی ازکانادا وامریکا طی نامه ای به مورخه چهاردهم بهمن سال شصت ونه به هاشمی رفسنجانی مکتوب می دارد:
« مقام منیع ریاست جمهوری اسلامی ایران، دامت تاییداته.
با عرض سلام، همچنان که شفاها به عرض مبارک رسیده تتمه ارزی که برای سفر اینجانب و همراهان اختصاص داده بودید در حساب نمایندگی دایمی جمهوری اسلامی ایران درنیویورک باقی مانده است. لطفا نظر مبارک را درباره مورد مصرف آن مرقوم فرمایند» متعاقب این نامه هاشمی رفسنجانی طی حکمی فی الیوم خطاب به مصباح یزدی مرقوم میدارد:
« بسمه تعالی
می توانید به مصارف فرهنگی- اسلامی برسانید»
الف: حال اگراینگونه که هاشمی رفسنجانی درخاطرات اخیرش مصباح یزدی را به جهت برائتش ازهمراهی با انقلاب تقبیح مینماید چگونه دردوران تصدی ریاستش برقوه مجریه دستورپرداخت چنین مبلغ کلانی را ازخزانه دولت به مصباح یزدی متحمل شده است؟؟؟
ب: هاشمی رفسنجانی درآخرین حکم دولتیش به عنوان رئیس وقت قوه مجریه درمورد مابقی مبلغ هزینه شده توسط مصباح یزدی پس ازبازگشت ازکنفرانس کانادا وامریکا مینویسد:”میتوانید به مصارف فرهنگی- اسلامی برسانید” اما چگونه هاشمی رفسنجانی با اعطای این همه مبالغ هنگفت ازبیت المال شهروندان مشکلات را فقط وفقط به گردن مصباح یزدی انداخته وخود را ازتقصیرمبرا می دارد؟؟؟ هاشمی رفسنجانی تا کنون با بذل وبخش چنین مبالغی به فرقه مصباحیون تا چه اندازه درترویج اسلام خشونت سهیم بوده است؟؟؟
ج: هاشمی رفسنجانی درخاطره خود آنچه را درپرده ابهام مستترنموده اینکه چگونه تا کنون به یاد نداشته که مصباح یزدی انقلابیون را درفرایند انقلاب رها کرده واکنون به چه علت وچگونه پس ازگذشت سالیان مدید خاطره مذکوررا به یاد آورده وبرزبان جاری نموده؟؟؟
اما نقل خاطره ازمصباح یزدی:
سوم: مصباح یزدی آنچه را به عنوان دلیل اقامه میدارد تا جامه توجیه برفقدان فعالیتش درفرایند انقلاب بپوشاند مدعی شده اند که برای فعالیت درانقلاب با مجاهدین، طرفداران شریعتی ومارکسیست ها حجتی نداشته. مسلم منظورایشان ادله وهرگونه برهان است که به آن رسیده باشند که به قول خود درآن زمان بدان نرسیده بودند. همچنین حضرت ایشان درنقل این خاطره بسیاربیش ازحد واندازه تکثرگرایانه برخورد نموده ودیدگاه غیر را محترم شمرده اند که از ایشان بعید به نظرمیرسد. ایشان دراین مورد مدعی شده اند:
«. . . گفتم: من کار شما را تخطئه نمیکنم. شما پیش خدا حجت دارید و کارتان را بکنید، اما من تا آنها را نشناسم، تأیید نمیکنم. . . گفتم: همه اینها را که فرمودید درست است، اما برای شما حجت است و برای من حجت نیست»
به عبارتی ایشان به شناخت واجتهاد آقایان هاشمی وخامنه ای درهمراهی با نیروهای انقلابی هم چون مجاهدین، طرفداران شریعتی ومارکسیست ها احترام نهاده واین تکثربرداشت وعمل را برخلاف آنچه ازایشان متصوراست به رسمیت شناخته اند. اما اکنون آنچه حائزاهمیت است اینکه:
الف: ایشان چگونه امروزبرای شناخت واجتهادات مخالفان خود درعرصه های سیاست وفرهنگ ارزش واحترامی قائل نیستند؟؟؟ چگونه است امروزبا این استدلال که مخالفان ایشان درحوزه سیاست وفرهنگ برای خود حجت دارند آنان را تحمل نمینمایند؟؟
ب: مصباح یزدی درمورد عملکردش برمبنای حجتی که مدعی است میگوید:
« شاید من اشتباه کرده باشم، اما اگر اشتباه هم کردهام، خودم را معذور میدانم»
چرا ایشان امروزاحتمال نمیدهند برداشت ها وتفکرات خشونت طلبانه اشان اشتباه بوده باشد؟؟؟ چرا ایشان احتمال نمیدهند مخالفان سیاسی وعقیدتی ایشان هم ممکن است با اقامه حجت های اشتباه به مخالفت با ایشان برخواسته وایشان را معذورنمیداند؟؟
چهارم: مقایسه دوخاطره از سوی هاشمی رفسنجانی ومصباح یزدی گویای این است که دراین میان یا یکی ازطرفین ویا طرفین خاطره را تعمدا تحریف یا بالکل ازخود ساخته وپرداخته اند. گویی دوخاطره مجزا ازهم را درتاریخ ترسیم مینمایند. ازهرروی هردو راوی درساخت قدرت کنونی ایران سهیم بوده اند. مصباح یزدی عضو مجلس خبرگان رهبری وهاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن میباشد. به هرروی انپراطوری دروغ پردازان همچنان پابرجاست.
پنجم: هر دو راوی برآن بوده اند تا همواره درروایت خاطره علی خامنه ای را به عنوان فصل الخطاب حکومت کنونی ایران به ابزاری جهت ازمیدان برون بردن طرف مقابل تبدیل وازآن بهره کافی و وافی جویند. اما چرا درچنین مواردی علی خامنه ای که می تواند ومی باید سکوت را شکسته وصدق وکذب مدعیات یکی ازدوطرف را ازنهان به عیان آورد ترجیح را براین نهاده تا همواره دراین مسائل سکوت پیشه کند؟؟
گویی علی خامنه ای برآن است تا ارکان وشخصیت های حکومتش تا میتوانند علیه هم به افشا گری های صادق وکاذب بپردازند تا همواره جو بد بینی وابهام درجامعه حاکم بوده وهرگزنیروی بالقوه آلترناتیوی نتواند درآینده به نیروی بالفعل تبدیل وسلطنت مطلقه اش را تحت الشعاع قرار دهد. خامنه ای دراین بازی بسیارزبردست است. دعوای احمدی نژاد وبرادران لاریجانی درمجلس نیز از این دست سیاست های علی خامنه ای بوده وبازی دیکتاتورهمچنان ادامه دارد.