مروری بر کودتاها، سالگرد کودتای بیست و هشت امرداد – کورش زعیم نایب رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران. تهران. از زندان اوین
۲۵ مرداد ۱۳۹۶
شست و سه سال از روزی و رویدادی که سرنوشت ایران را برای بیش از شش دهه عوض کرد می گذرد و ما هنوز به تکرار شرح مصیبت می پردازیم بی اینکه آموخته باشیم که چرا و چگونه، و بی اینکه نقش خودمان را به عنوان روشنفکران مدعی میهن دوستی و حتا شهروندان کشور زیر ذره بین قرار دهیم. شایسته نخبگان و روشنفکران ملی و هواداران مصدق بزرگ نیست که هر سال برای ۶۳ سال با بیانیه های دلسوزانه ادواری دلشکستگی خود را با نقل آن رویداد تلخ ملی تکرار کنند، ولی تحلیلی درون نگرانه از اینکه آنچه شد چرا و چگونه شد و نقش اسلاف ما چه بود، ابراز نکنند. اینکه ما هنوز آن را از یاد نبرده ایم ویژگی بی همتای پویایی فرهنگی ماست.
همانگونه که ملی کردن صنعت نفت در ایران یک رویداد بسیار مهم سیاسی در سطح جهانی بود، و نه تنها بانی آن را قهرمان جهانی کرد، سرمشقی برای کشورهای در حال توسعه دارای فرهنگ کهن شد، کودتای ۲۸ مرداد هم یک رویداد بسیار مهم سیاسی بین المللی بود که به گونه ای مردم همه کشورها را نسبت به دخالت های اربابگونه قدرتهای بزرگ در کشورهای کوچکتر هشیار کرد و باوراند. رویداد ۲۸ مرداد که برای ما ایرانیان بسیار تلخ بود، نقطه عطفی در تاریخ جهان، و اکنون پایه گذار تغییر رویکرد قدرتهای بزرگ نسبت به ایران شده، که آثارش را در تلاش مشترک برای حل بحران هسته ای و بازگشت دادن ما به صحنه سیاست بین المللی شاهد هستیم.
از پایان جنگ جهانی دوم تا فروپاشی شوروی که جهان وارد قطب بندی جدید شوروی-غرب یا کمونیسم-لیبرالیسم شد که جای قطب بندی سده های گذشته روسیه-بریتانیا را گرفت، چندین کودتای مهم در مهمترین منطقه مناقشه خاور-باختر یعنی خاورمیانه رخ داد. راهبردی ترین کودتاها در سوریه، عراق، ایران و ترکیه رخ دادند. ولی تنها در ایران بود که یک دولت دموکراتیک برگزیده مردم، با ملی کردن صنایع نفت خود و درهم شکستن انحصار مستعمره گرانه بیگانگان طی روشهایی هوشمندانه و جهان پسند، سرمشق و محبوب و قهرمان دیگر ملت های در بند شد؛ تا آنجا که حتا دشمنان نیز نمی توانستند از ستایش خودداری کنند. پس از پیروزی های بین المللی پی در پی ایران در راستای حفظ منافع ملی، و حسن شهرت رفتار سیاسی ایران و مسئولیت پذیری بین المللی، دشمن شکست خورده بایستی راهی موذیانه برای رسیدن به هدف را پیش می گیرفت. نقشه براندازی دولت حرف نشنو و چالشگر ایران به بن بست خورده بود، تا اینکه چالش ۳٠ تیر ۱۳۳۱ رخ داد.
رویداد سی تیر در عین حال که محبوبیت و قدرت مردمی مصدق را به دشمن نشان داد، ضعف های اخلاقی برخی همکاران مصدق را نیز آشکار کرد. آنها ارزیابی کردند که تنها راه شکستن قدرت دولت ملی مصدق نه رویارویی نظامی و نه وقت تلف کردن در این دادگاه و آن شورا، بلکه در شکستن همبستگی همکاران و اعضای تیم اوست. جاسوسهای بیگانه یک سال وقت صرف کردند تا همبستگی همکاران و پشتیبانانی را که دارای وجهه ملی بودند و مرکز قدرت مردمی مصدق بودند، مانند همکاران جاه طلب و روحانیت و بازار، از دولت جدا کنند و آنها را بجان هم اندازند. ابزار قدرتمندی چون پول، وعده مقام، حسادت، غیبت و شایعه پراکنی با دقت بسیار بکار گرفته شد. آنها می دانستند که اگر این تیم همبسته بماند، هیچ نیرویی توانایی براندازی آن دولت را نخواهد داشت. محاسبه آنها درست بود و در طی سال بعد اجرا و پخته شد تا کودتا امکانپذیر شود. در زمان کودتا همه از هم پراکنده شده بودند یا با هم دشمنی می کردند و مصدق را تنها گذاشتند. با مطالعه کودتاهای دیگر که کمابیش با همین تکنیک ها به انجام رسیدند، متوجه می شویم که مصدق چه هشیارانه عمل کرد که دستور دخالت ارتش و خونریزی را نداد. یک شکست نظامی در برابر دشمن مجهز به دوستان خائن، او را بی آبرو می کرد و دیگر مانند امروز یک قهرمان ملی جاویدان نمی بود.
افزون بر آن، جنگ سرد قدرت و نگرانی امریکا و بریتانیا که پیروز جنگ گرم بودند، از پیشروی شوروی و کمونیسم و از دست دادن منافع اقتصادی و راهبردی در این منطقه بسیار مهم استراتژیک در همه این زنجیره کودتاها بخوبی آشکار است. تفاوت کودتای ۲۸ مرداد با کودتاهای دیگر آن دوران خرد سیاسی این مرد بزرگ را آشکار می کند. دو کودتای مهم در امریکای جنوبی هم دخالت مستقیم امریکا را:
کودتای سوریه (۱۹۴۹): نخستین کودتا در تاریخ سوریه، به رهبری حسنی الزعیم، رییس ستاد ارتش. این کودتا با برنامه ریزی سازمان سیا، که به تازگی ایجاد شده بود، و همکاری حزب سوسیالیست ملی سوریه، که به گفته تاریخدانان دانشگاه کلمبیا و اسناد محرمانه آزاد شده، توسط مامور سیا، مایلز کوپلند، اجرا شد. هدفش تصویب ساخت خط لوله ترا-عربستان بود که دولت پیشین اجازه آنرا نمی داد.
کودتای عراق (۱۹۵۸): برای براندازی پادشاهی خاندان هاشمی عربستانی که در ۱۹۲۱ توسط بریتانیا بر عراق تحمیل شده بود، و در آن فیصل دوم که از کودکی شاه شده بود و ملک عبدالله ولیعهد او و نخست وزیر نوری السعید کشته شدند، و در عراق جمهوری اعلام شد. کودتا بدست ژنرال عبدالکریم قاسم و با خونریزی گسترده اجرا شد، و سال بعد خروج عراق را از پیمان بغداد (ترکیه-عراق-ایران) اعلام کرد. در ۱۹۶۳، قاسم را عبدالسلام عارف سرنگون کرد و به قتل رساند. در ۱۹۶۶، عارف به قتل می رسد و برادرش عبدالرحمان عارف به قدرت می رسد. در ۱۹۶۸، پس از دو سال، او به جاسوسی برای سیا متهم می شود و پس از شماری فعل و انفعال و توطئه سرانجام ارتشبد احمد حسن البکر (دایی صدام حسین) به قدرت و صدام حسین به معاونت ریاست جمهوری می رسد. ولی به علت بیماری حسن البکر، صدام حسین که نیروی قدرتمند امنیتی عراق را تشکیل داده بود و حزب بعث را در اختیار گرفته بود، مخالفان را بیرحمانه سرکوب می کرد در ۱۹۷۹، با برنامه “پان عربیسم” و “سوسیالیم” خود را رییس جمهور خواند. او در ۱۹۷۲، با شوروی پیمان همکاری بست که باعث نگرانی امریکا از نفوذ شوروی در منطقه شد. سفیر بریتانیا در ایران آن زمان پس از بازنشستگی در مصاحبه ای تلویزیونی گفت که ما جنگ ایران و عراق را براه انداختیم و آنرا تداوم دادیم تا هر دو طرف تضعیف شوند و نیروی خود را از دست بدهند.
کودتای ترکیه (۱۹۶٠): عدنان مندرس، نخست وزیر برگزیده مردم که برای ده سال حکومت کرده بود، با پایان یافتن کمکهای مالی امریکا تحت دکترین ترومن و طرح مارشال برای کشورهای آسیب دیده در جنگ جهانی دوم، مندرس نیاز به تامین بودجه بود، برای دریافت یک خط اعتباری مالی به مسکو رفت. این حرکت، که باید گفت با توجه به جو جنگ سرد نابخردانه بود امریکا را نگران کرد. خشونتگرایی های مندرس علیه مسیحیان و کردان و یونانیان که اصل جدایی دین از حکومت قانون اساسی ترکیه را به خطر می انداخت، و احتمال درگیری ترکیه با یونان هشداری برای اروپا هم بود، بهانه خوبی را برای کودتا فراهم ساخت. این همان مندرس بود که علیرغم مخالفت مردمش، ترکیه را در جنگ کره برای کمک به امریکا شرکت داده بود. ولی تماس با شوروی گذر از خط قرمز امریکا بود.
نقشه کودتا را سرهنگ آلپ ارسلان تورکش، که در ۱۹۴۸ در امریکا آموزش دیده بود کشید که با ۱۶ تن از افسران دیگری که در امریکا آموزش دیده بودند یک گروه ضد جنگ پارتیزانی کمونیستی را تشکیل داده بود آنرا اجرا کردند. وی در سخنرانی اعلام کودتا بر وفاداری ترکیه به ناتو و سنتو تاکید نمود، و ژنرال جمال گورسل که رهبری کودتا را بر عهده داشت، روز بعد نوید داد که ترکیه هر چه زودتر به سوی دموکراسی و انتقال قدرت به دولت برگزیده مردم هدایت خواهد شد. در این کودتا ۲۳۵ ژنرال، ۳٠٠٠ افسر ارتش بازنشسته، ۵٠٠ قاضی و دادستان و ۱۴٠٠ استاد دانشگاه برکنار و رییس ستاد ارتش و رییس جمهور و نخست وزیر بازداشت شدند. ادنان مندرس، وزیر خارجه و وزیر دارایی به اتهام خیانت محاکمه و اعدام شدند.
کودتای برزیل (۱۹۶۴): برای براندازی ژائو گولارت رییس جمهور اصلاحگر، یک کودتای نظامی با پشتیبانی آشکار امریکا انجام گرفت که تا ۱۹۸۵ ادامه یافت. گولارت از حزب کارگر در همان انتخابات دموکراتیکی که در آن ژانیو کوادروس از حزب محافظه کار رییس جمهور شد به معاونت رییس جمهوری برگزیده شده بود. کوادروس پس از یک سال استعفاء کرد و گولارت طبق قانون اساسی رییس جمهور شد. راستگرایان افراطی که از ریاست جمهوری گولارت که یک ملیگرای میانه رو بود ناخرسند بودند، او را کمونیست خواندند و اینکه حق ندارد رییس جمهور شود. در مذاکراتی که میان هواداران گولارت و نماینده راستگرایان، تانکردو نوس، انجام شد موافقت کردند که مجلس را وادارند سیستم ریاست جمهوری را عوض کنند جوری که گولارت رییس جمهور و نوس نخست وزیر باشد. در ۱۹۶۳ گولارت بازگشت به سیستم گذشته را به همه پرسی گذاشت و پیروز شد. ولی وقتی تلاش کرد سود شرکتهای بزرگ را برای رفاه مردم هزینه کند، راستگرایان و ارتش نسبت به “خطر سوسیالیسم” هشدار دادند. گولارت که به سفر چین رفت، نظامیان لایحه ای برای لغو سمت گولارت به کنگره دادند که رد شد. وقتی گولارت برگشت دوباره با همه پرسی دیگری و تایید اکثریت مردم قدرت را بدست گرفت و به اصلاحات پرداخت و قول داد که پالایشگاههای نفت را ملی کند.
اقتصاد ناتوان برزیل با تورم بسیار بالا و بسته شدن راههای وام و سرمایه گذاری خارجی بدتر شد. مخالفان هر روز تظاهرات براه می انداختند، سربازان نیروی دریایی اعتصاب کردند که برخلاف میل نیروی دریایی اجازه حمله به آنها را نداد، و خلاصه پیوسته با بحران روبرو میشد. سرانجام رییس ستاد ارتش، اومبرتو برانکو، طی نامه ای به افسران ارشد کمونیسم را هشدار داد، و ورنون والترز، وابسته نظامی امریکا در برزیل، بیدرنگ به وزارت خارجه تلگراف زد که ارتش برزیل آماده کودتاست. فردای آن روز ژنرال اولیمپیو فیلو لشگر خود را در هماهنگی با دیگر پادگان ها بسوی ریو دو ژانیرو گسیل داشت. در آن روز لینکلن گوردون سفیر امریکا و ورنون والترز در تماس مستقیم با لیندن جانسون گزارش پیشرفت کار را می دادند. درباره خشونت ها، فساد و جنایت های خونتای نظامی برزیل بسیار نوشته شده است. گولارت که از برزیل گریخت و در آرژانتین می زیست در سال ۱۹۷۶ در تبعید مسموم شد.
کودتای یونان (۱۹۶۷): برای براندازی ائتلاف نیروهای چپ مورد حمایت شوروی و یوگوسلاوی که در انتخابات ۱۹۶۳ با شکست محافظه کاران روی کار آمدند، و غرب به هراس افتاد که مبادا یونان زیر چتر نفوذ شوروی یا تیتو برود. عملیات پنهان ایجاد ناامنی با درگیریهای خیابانی و تفرقه میان دولتمردان آغاز شد تا به نظامیان نزدیک به امریکا بهانه اقدام بدهد. کودتا در ۱۹۶۷ توسط گروهی از سرهنگنان ارتش برهبری گئورگیوس پاپادوپولوس مورد حمایت امریکا و بریتانیا انجام شد. باید به یاد آورد که دکترین هری ترومن پس از جنگ جهانی دوم تاکید بر جلوگیری از نفوذ کمونیسم در ترکیه و یونان داشت و جنگ داخلی یونان میان کمونیستها و محافظه کاران تا دو سال پس از جنگ جهانی ادامه پیدا کرده بود، و غرب نمی خواست کمونیستها دوباره جان بگیرند.
کودتای شیلی (۱۹۷۳): برای براندازی سالوادور آلینده، رییس جمهور دموکراتیک و مردمی که صنایع مس را که در انحصار شرکتهای آناکاندا و کنکات امریکایی بود ملی کرده بود. دولت اصلاحگر پیشین، ادواردو مونتالوا، در راستای ملی کردن صنایع مس، در قراردادی ۵۱% این معادن را به قیمت روز و بطور اقساطی خریداری کرد با این شرط که بتواند ۴۹% مانده را هم در آینده بخرد، و کنگره امریکا معامله را تایید کرده بود. ولی آلینده بر پایه وعده انتخاباتیش همه معادن و صنایع مس را ۱٠٠% ملی کرد و خسارت را مبلغ سرمایه هزینه شده شرکتهای امریکایی قرار داد نه قیمت روز. دولت امریکا بیدرنگ واکنش خشمگینانه نشان داد و در لابلای سخنان رسمی دولت شیلی را تهدید کرد که نمی گذارند سرمشق دیگر کشورها شوند. نخست گروه های دست راستی هدایت شده از امریکا از هر فرصتی برای ایجاد ناامنی استفاده می کردند. تحریم ها به جیره بندی مواد غذایی منجر شد، و برای مدتی ترور و درگیری و رویدادهای خشونت آمیز وتروریستی صورت گرفت که شمار آنها را تا ۶٠٠ مورد ذکر کرده اند. پس از اینکه ترس و نارضایتی و نفاق در میان سیاستمداران به نقطه اوج خود رسید، ژنرال پینوشه با حمایت مستقیم امریکا، به بهانه رفع ناامنی به کاخ ریاست جمهوری حمله و آنرا بمباران کرد، آلینده را کشت و یک دیکتاتوری خشن برپا کرد که تا ۱۹۹۹ ادامه داشت.
کودتای ترکیه (۱۹۸٠): در آن زمان ترکیه یک کشور فقیر و بی ثبات و محل درگیری های پیوسته و عملیات تروریستی میان چپ گرایان و راستگرایان افراطی بود که حدود پنج هزار تلفات داده بود و به یک جنگ داخلی تمام عیار نزدیک می شد. این درگیری ها در واقع جنگ نیابتی میان شوروی و امریکا بود و اسناد فاش شده نشان می دهد که هر دو طرف عامل این بحران بودند و کوشش داشتند شرایط را برای مداخله نظامی فراهم آورند. ارتش ترکیه به نیابت امریکا فعالانه در افزایش تنش و درگیری ها شرکت داشت، تا اینکه به بهانه جلوگیری از خشونت ها و تامین امنیت کشور کودتا کرد. ژنرال کنعان اورن شش ماه زودتر از فرمانده خود ژنرال حیدر سالتیک اجازه کتبی برای کودتا گرفته و نورالدین ارسین رهبر چپگرایان را هم محرمانه آگاه کرده بود تا کودتا را یک حرکت ملی نه جناحی وانمود کند. پس از کودتا مجلس را منحل کرد، حدود ۵٠٠ هزار تن دستگیر و ۵٠ تن اعدام شدند، تابعیت ۱۴ هزار تن لغو شد و سدها تن در زندانها جان باختند. ترکیه برای دو سال توسط نظامیان اداره شد تا اینکه اورن خود رییس جمهور شد. تورگوت اوزال در سمت نخست وزیر معمار رشد اقتصادی ترکیه با بهره برداری از فرصتها از جمله از تحریم های ایران با فراهم کردن راه ترانزیت واردات و صادرات ایران به بهای ۲٠% ارزش کالاها بود. کم کم ترکیه به کشورهای در حال رشد خاورمیانه تبدبل شد.
کودتای پاکستان (۱۹۹۹): ژنرال پرویز مشرف به بهانه بی لیاقتی نخست وزیر نواز شریف کودتا کرد و دولت را بدست گرفت. سی هزار نظامی را در مراکز صنعتی و امنیتی سر کار گذاشت و در ۲٠٠۱ خود را رییس جمهور و فرمانده کل قوا خواند و روابط نزیکی را با امریکا در پیش گرفت. در ۲٠٠۷، بعلت قدرت القاعده و طالبان وضعیت فوق العاده اعلام و رییس دیوانعالی کشور را برکنار نمود. ولی پس از ترور نخست وزیر بینظیر بوتو که محبوب مردم بود، قدرت او لرزان شد و در ۲٠٠۸ مجبور به کناره گیری شد.
نتیجه گیری:
۱. در تمام این کودتاها، بویژه آنها که در خاورمیانه صورت گرفت، تنها مورد دولت ملی مصدق بوده که تا به امروز در سراسر جهان یک دولت قهرمان شناخته شده و دوست و دشمن از او با احترام زیاد یاد میکنند. بقیه کودتاها کمابیش فراموش شده هستند.
۲. کودتای ۲۸ مرداد، افزون بر کتابهای بسیار و مقاله های بیشماری که با جزییات درباره آن نوشته شده و همه نوشتار دوست و دشمن، کشور ایران، دولت مصدق و خود دکتر محمد مصدق را چون قهرمان ستایش می کنند. این تنها موردیست که سران دولت امریکا بارها از ملت ایران پوزشخواهی یا به خطای خود اعتراف کرده اند.
۳. ابرقدرتهای جهان با هر وسیله ممکن و بی توجه به منافع مردم کشورهای دیگر از منافع ملی خود، چه امنیتی در برابر نفوذ رقیبانشان و چه اقتصادی برای حفظ امتیازهای خود، حفاظت می کنند. این کشورهای مورد هدف هستند که باید هشیار باشند و برای جبران ناتوانی سیاسی، نظامی و اقتصادی خود از هوشمندی و خرد و دانش خود استفاده کنند.
۴. اعضای سازمانهای سیاسی ملی باید درس بگیرند که در هنگام بحران سیاسی و دخالت و تفرقه افکنی و نفوذ بیگانگان آزمند فریب نخورند، طمع جاه و مال نکنند و منافع شخصی زودمرگ را به منافع ملی و اعتبار و شهرت نیک خود ترجیح ندهند و مانند شخصیت هایی که به دولت مصدق پشت یا خیانت کردند بدنام تاریخ نشوند.
۵. قدرت مردمی که دولت مصدق در جریان سی تیر نشان داد، بیگانگان را در اندیشه برد که برای شکست این غول محبوب مردم باید نخست او را تنها کنند، یاران وفادار او را با پول و وعده مقام یا با ترساندن از ترور شخصیت و حتی مرگ از او جدا کنند. کشتن افشارطوس یک هشدار و یک نمونه بود، ماجرای نهم اسپند نمونه ای دیگر. حسین مکی و مظفر بقایی که وعده نخست وزیری گرفته بودند، هر دو مغبون در پشیمانی و ذلت مردند. آیت الله کاشانی پس از مرگ سهراب پشیمان شد ولی همه قدرت و اعتبار گسترده مذهبی و مبارزاتی خود را از دست داد. من به هموندان سازمانهای سیاسی ملی هشدار می دهم که آنان هم اکنون در مسیر اینگونه اقدامات هستند، و گرایش فریب خوردن برخی بیشتر از برخی دیگر است. هیچ کشور بیگانه، هیچ دولت داخلی و هیچ سازمان امنیتی به کسانی که فریب آنها را می خورند و با همکاری به سازمان خود آسیب حیثیتی می زنند اعتماد نخواهد کرد.
۶. ما ایرانیان تنها ملتی هستیم که هرگز شکست های خود را فراموش نمی کنیم و پیوسته آنها را یاد می کنیم. از اسکندر و حمله عرب و حمله مغول و شکست به روسیه و دخالتهای بریتانیا در دو سده گذشته گرفته تا ۲۸ مرداد و آنچه امروز گرفتار آن هستیم. این یادکردن ها و افسوس ها قدرت و پویایی فرهنگی ما را می رساند. ما از شکست نفرت داریم و همه آنانی که ما را به شکست و ذلت می کشانند منفور ما هستند، زیرا فرهنگ ما زنده است و اینگونه با بیماری ها مبارزه می کند.