اقداماتی خلاف نص حقوق بینالمللی و در تضاد با منافع مشترک کشورهای جهان بود. اما تاکنون ایالاتمتحده امریکا با استفاده از جایگاه ابرقدرتی خود به این رویه خلاف اصرار ورزیده است. یک سال پیش ایالاتمتحده امریکا با هدف به زانو در آوردن ایران و وادار کردن دولت ایران به مذاکراتی که موردنظر واشنگتن باشد، نه تنها از توافق چندجانبهای که با هدف حفظ امنیت بینالمللی تنظیم شده بود، خارج شد و تعهدات خود را در این توافق اجرایی نکرد، بلکه با تهدید و زورگویی کشورهای دیگر را هم به عدم اجرای تعهدات مطابق این توافق مشروع بینالمللی وادار میکند. براساس گزارش رسانههای امریکایی، واشنگتن در تازهترین اقدام خصومتآمیز خود علیه ایران، تلاش دارد تا مجموعه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را وارد فهرست موسوم به «سازمانهای تروریستی خارجی» خود کند. این اقدام هر چند به لحاظ ابعاد آن، اقدامی بیسابقه محسوب خواهد شد، اما در عین حال باید توجه داشت که پیش از این، واشنگتن شاخه برونمرزی سپاه را تحریم کرده بود و تقریبا در طول سالهای گذشته تمامی فرماندهان و موسسات وابسته به سپاه را به بهانههای مختلف در فهرستهای سیاه خود قرار داده است. واشنگتن نشان داده که تمایلی به درنظر گرفتن این ملاحظات حقوقی و بینالمللی در محاسبات و اقدامات خود ندارد. برخلاف روح منشور ملل متحد که براساس برابری حقوق ملتها تنظیم شده است، ایالاتمتحده امریکا خود را فراتر از قوانین و حقوق بینالمللی میداند و به تأسی از نقل قول جورج اورول که میگوید «همه ما برابر هستیم اما برخی برابرتر هستند» نقش خود را فراتر از قواعد و چارچوبهای موجود بینالمللی ارزیابی میکند. حتی در میان بیش از ۱۹۰ کشور عضو سازمان ملل متحد، اگر تصور کنیم که ۵ عضو دایمی شورای امنیت از بیشترین توانمندی برای اثرگذاری در روابط جهانی برخوردارند، به نظر میرسد که در میان همین ۵ کشور هم یکی، دو کشور «از بقیه برابرتر» باشند و نظرهای خود را به آنها دیکته کنند، به همین دلیل است که نمیتوان تصور کرد اقدامات غیرمشروع امریکا از سوی جامعه بینالمللی با واکنشی بیش از غرولندها و بیانیههای سیاسی مواجه شود. کشورهای جهان تعاملهای گستردهای با ایالاتمتحده امریکا دارند و مجبور هستند برای حفظ منافع امنیتی، مالی و اقتصادی رابطه با امریکا، برای رویارویی با تصمیمهای غیرقانونی این کشور وارد جبههبندیهای عملی نشوند. امریکا از این موقعیت استفاده میکند تا تصمیمهای گهگاه غیرعقلانی و غیرمنطقی خود را بدون هرگونه عواقب احتمالی اتخاذ کند. هدف عملی امریکا را از احتمال قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست سازمانهای تروریست خارجی میتوان از دو جنبه بررسی کرد؛ اول جنبه منطقهای این تصمیم است، ایالاتمتحده امریکا ممکن است در جریان عملیات موسوم به مبارزه با تروریسم در خاورمیانه که با ادعای مبارزه با داعش، القاعده و گروههای تروریستی انجام میشود، نیروهای ایرانی یا نزدیک به ایران را نیز در مجموعه هدفهای به اصطلاح مشروع خود قرار دهد. همانگونه که اسراییل به صورت پیوسته و بدون واکنش عملی از سوی جامعه جهانی به ادعای حمله به اهدف ایرانی، به خاک سوریه تجاوز میکند، امریکاییها هم ممکن است حضور نیروهای ایرانی و واحدهای سپاه پاسداران را بهانهای برای حمله به نقاط مختلف در خاورمیانه تلقی کنند. اما در کنار نتیجه منطقهای چنین اقدامی، قرار دادن یک نیروی نظامی قانونی ایران در فهرست مذکور، میتواند آثار و نتایج نگرانکنندهای در مورد اهداف و برنامهریزیهای دولت امریکا داشته باشد، چراکه در صورت تعیین نیروهای نظامی ایرانی به عنوان یک هدف مشروع برای عملیات نظامی نیروهای امریکایی، امکان رویارویی نظامی میان دو کشور ایجاد میشود و درواقع امریکا از ادعای مبارزه با تروریسم برای یک جنگ تمامعیار علیه ایران استفاده کند. به گمان من، احتمال استفاده از گزینه نظامی برای جنگ تمامعیار علیه ایران، هر چند بسیار نگرانکننده است، اما ضعیف است، در حالی که به نظر میرسد استفاده از بهانه حضور نیروهای سپاه پاسداران در کشورهای منطقه برای گسترش عملیات نظامی علیه گروههایی که ایالاتمتحده امریکا دشمن تلقی میکند، بیشتر باشد. امریکا در صورت عملی کردن چنین اقدامی، دست خود را از لحاظ حقوقی داخلی این کشور برای هرگونه اقدامی علیه ایران، نیروهای نزدیک و متحد با ایران، باز میگذارد و یک چک سفید امضا برای خود امضا میکند که هر زمان اراده کند، اقدامی علیه آنها انجام دهد. متاسفانه ساختار سلسله مراتبی موجود در جهان ما، با وجود فرض برابری حقوق ملتها، همچنان این توانایی را ندارد که از یکهتازی ابرقدرت هژمون در روابط جهانی جلوگیری کند. با وجود تاکید جدی بند ۱ ماده ۲ منشور ملل متحد در مورد برابری حق حاکمیت کشورها، این سلسله مراتب قدرت است که حرف آخر را در جامعه جهانی میزند. تمام اقدامات امریکا در مورد اعمال تحریمهای مضاعف علیه کشورها و موسساتی که با ایران معامله کنند، خلاف تمامی قواعد موجود چه براساس توافقهای جاری و چه براساس قواعد سازمان تجارت جهانی است، اما عملا از کشورهای جهان کاری برای مبارزه با این تحریمها برنیامده است، همانگونه که در طول سالهای گذشته شاهد بودیم، تعدادی از بانکهای بینالمللی به دلیل آنچه نقض تحریمهای ایران خوانده شد مجبور به پرداخت جریمههای چندین میلیارد دلاری شدند. حتی پس از خروج امریکا از برجام، سه کشور اروپایی که دو تای آنها عضو دایم شورای امنیت سازمان ملل متحد هستند، با وجود همه وعدهها و بیانیهها موفق نشدند از پس ایجاد یک کانال مالی برای استمرار معاملات تجاری بینالمللی با ایران برآیند و ماه به ماه با گذشت خروج امریکا از برجام سطح انتظارات از توانایی خود را پایینتر و پایینتر بردند تا جایی که نه تنها اقدامی برای استمرار خرید نفت از ایران یا ایجاد کانال تجاری با ایران انجام ندادهاند، بلکه در ایجاد کانال مالی برای معاملات بشردوستانه از جمله غذا و دارو هم اما و اگرهایی وجود دارد. حقیقت جهان امروز ما این است که هر چند تصمیمهای غیرحقوقی و ناعادلانه دولت امریکا به لحاظ بینالمللی مردود محسوب میشوند، اما عملا در برابر اجرای آن کمتر کاری از سوی کشورهای عمده جهان بر میآید. چنین اقداماتی از سوی امریکا درنهایت نشانگری از افول اخلاقی و روند نزولی قدرت این کشور محسوب میشود، اما وقتی که هدف این اقدامات ایران باشد، میتوان تصور کرد که مردم ایران، در مسیر این اقدامات غیرعقلانی، آسیب میبینند و قربانی ناتوانی جامعه بینالمللی در کنترل این قدرت هژمون در حال افول میشوند.