محمدجوادغلامرضا کاشی: قیام سیاست علیه زندگی


انگار تندبادی در یک گوشه دریا، گردابی ساخته باشد. مردم می‌چرخند می‌چرخند و فریاد می‌زنند به نام دین، همه چیزمان را غارت کردند. این شعار، کم و بیش در دل بسیاری بود، کسانی در پچ پچ‌های روزانه با هم می‌گفتند، اما وقتی شعار می‌شود، فریاد می‌شود، و صحنه را اشغال می‌کند، داستانی تازه آغاز شده است. برای کسانی که در مدارج قدرت حاضرند، این شعار شنیدنی نیست. باید به آنها حق داد، باید وانمود کنند همه چیز رو به راه است. اما روشنفکران و تحلیل‌گران باید بشنوند. تحلیل کنند، اگر پیشینه اسلام‌گرایی دارند و از اسلام سیاسی شده هنوز هم دفاع می‌کنند باید پاسخگو باشند. من یکی از آنها هستم و فکر می‌کنم باید پاسخگو باشم. مردم می‌پرسند، شرمتان باد، به نام اسلام، دار و ندارمان را غارت کردید. راست هم می‌گویند، چه شد که چنین شد؟ چرا خرمشهری که با نام خونین شهر، اینهمه موجبات غرور ملی ما را فراهم می‌کرد، امروز زخمی و رنجور است. به زبان عربی هم شعار می‌دادند، این به اندوه ماجرا می‌افزود، گویی تمایلی ندارند با مردم در سطح ملی و عمومی سخن بگویند. خشم خود را با زبان خود می‌پرورند. آن کانون برآمدن غرور ملی ایرانیان، تمایلی ندارد با ایرانیان سخن بگوید. زندگی برای آنها در تباه‌ترین شکل خود ظاهر شده و ترجیح می‌دهند خود راهی برای تداوم آن بجویند.

برای ما نسل نوجوان و جوان دهه پنجاه و شصت، دکتر شریعتی روایت‌گر معتبر اسلام‌گرایی بود. او در نسبت میان ملی‌گرایی و اسلام، بر اولویت ملیت بر اسلام تاکید داشت. عقیده داشت ما به اعتبار ملیت‌مان است که هستیم، اما اسلام عقیده ماست. روزی این عقیده را نداشتیم، بعدها مسلمان شدیم. ما بودیم و مسلمان شدیم. مسلمان بودن ما، بر هستی ما استوار است، نه به عکس.

به نظرم توجه به این نکته ساده و بدیهی، پاسخگوی بسیاری از مشکلات امروز است. در سال‌های اول پس از پیروزی، از اسلام و ملی‌گرایی، دو روایت ایدئولوژیک ساخته بودند. بعد از ما می‌خواستند انتخاب کنیم. اسلام را یا ملیت را. به نحو مبتذلی می‌پرسیدند خدا را می‌پرستید یا ایرانیت را. خوب معلوم بود در آن فضای گرم هژمونی باورهای دینی، همه پاسخ می‌دادیم خدا را. مساله بسیار حیاتی بود و ما به نحو مبتذلی آن را حل و فصل کردیم.

اسلام عقیده ما بود و هنوز هم هست. اما هستی و حیات ما بر مسلمان بودن ما تقدم داشت. شنیده‌ایم که زندگی عقیده است و جهاد در راه آن. این باوری است که فرد را بزرگ می‌کند، و چه بسا او را به قهرمانی چون امام حسین تبدیل می‌کند. اما ما این باور را که یک انتخاب شخصی است، قاعده زندگی اجتماعی و عمومی یک ملت انگاشتیم. زندگی برای یک قوم و ملت، عقیده و جهاد در راه آن نیست. چنانکه گویی در خدمت عقیده‌اش می‌زید. برای یک ملت، زندگی زندگی است و عقیده آنی است که به زندگی غنا می‌بخشد، معنا عطا می‌کند، در هر دوران، امکان فهم و تحول فراهم می‌کند. موجب آرامش و همزیستی در سطح عمومی می‌شود. فرد ممکن است شهادت را اختیار کند، اما با هیچ منطقی مردم قرار نیست شهادت را بر زندگی ترجیح دهند. مردم رواست و درست است که عقیده‌ای را اختیار کنند که به زندگی‌شان و نحو آزادانه و عادلانه زندگی اجتماعی‌شان مدد کند.

با تقدم اسلام بر ملی گرایی، فی‌الواقع هستی ما بر عقیده استوار شد نه به عکس. هستی و زندگی مردم فرع بر پاسخ به این سوال قرار گرفت که اسلام چه می‌گوید و حکم اسلام چیست.

ماجرا ماجرای دین نبود. ماجرای قیام سیاست علیه زندگی بود. سیاستی که به ارزش‌های زندگی جمعی نظیر عدالت و آزادی و صلح بی اعتناست، و روا می‌داند تا گروه‌ها و طبقاتی بر صدر بنشینند و به تدریج راه‌های زندگی را برای اکثریتی از مردم مسدود کنند. شعار مردم خوزستان امروز قیام زندگی علیه سیاست است. همه شعارها و ارزش‌های جاری در صحنه رسمی سیاست را به باد حمله می‌گیرد و همه چیز را ابزار انهدام زندگی اش قلمداد می‌کند.

ملیت را مقدمه عقیده پنداشتن، به معنای دفاع از یک ایدئولوژی بر ایدئولوژی دیگر نیست. به معنای دفاع از سیاست مدافع زندگی است. سیاستی که زندگی را کمال می‌بخشد، فربه و ارزشمند می‌کند، و به جای بردن زندگی به آوردگاه مرگ، آن را روز به روز معنادارتر و سرزنده‌تر می‌کند.

امروز در مقابل سیاستی که علیه زندگی قیام کرده، با زندگی قیام کرده علیه سیاست مواجهیم. راهی برای خروج نیست مگر آنکه بپذیریم حل این منازعه با تمسک به سیاست در خدمت زندگی امکان پذیر است. اسلام‌گرایی بقاء خود را در خدمتگذاری به فربهی و بهروزی یک ملت تاریخی خواهد یافت. باید توبه کند از پیشینه‌ای که اسلام را بر حیات و زندگی و بقاء یک ملت تفوق داد.

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است