ملت قهرمان ایران
شب یکشنبه۹مرداد ۱۴۰۱ به من اطلاع دادندکه فردا صبح دادگاه دارید.
صبح یکشنبه لباس زندان آوردند، گفتم من لباس زندان نمی پوشم مرا بردند سالن اعزام و آنجا با زور لباس تنم کردند (البته من مقاومت نکردم) دست بند و پابند زدند و مرا سوار ماشین کردند، در ماشین یکی از ماموران که شاگرد یکی از همکاران بود مرا شناخت و گفت پابند در اختیار ماست و پابند را باز کرد.
مرا به اتفاق ۵ مامور بردند شعبه ۹۰۲ دادگاه انقلاب؛ در اینجا خلاصه ای از ۳ونیم ساعت جلسه بازپرسی را برای قضاوت ملت قهرمان ایران می نویسم.
۱- لازم است بدانید که من دادگاه را قبول ندارم اگر صحبتی می کنم فقط برای قضاوت ملت قهرمان ایران است…
۲- گفتند شما کمک کنید کشور درست شود، گفتم «خانه از پای بست ویران است خواجه در فکر طاق ایوان است»….
۳- آب که از سر گذشت چه یک نیزه چه صد نیزه من منتظرم که شما ۱۰ سال دیگر هم زندان بدهید…
۴- گفتند شما چه نوع حکومتی قبول دارید، گفتم فقط جمهوری، دین شخصی است و جای آن در خانه و مسجد و حسینیه است…
۵- گفتند شما ملاقات حضوری زیاد داشتید؟ گفتم خیر فقط ۲نوبت؛ اولی بهمن ۱۳۹۸ و دومی تیر۱۴۰۱…
۶- اگر شما به دادگاه نمی آمدید ما به زندان می آمدیم….
۷- با اصرار فراوان از من خواستند، الان حکومت چه کسی را بیاورد که مملکت درست شود، گفتم «نهضت آزادی»، «جبهه ملی» رابیاورند که فقط «انتخابات آزاد» برگزار کنند، مردم خودشان بهترینها را انتخاب خواهند کرد..
۸- اداره اطلاعات کتابی قطور و رنگی از نامه ها و صداها و پیامهایم که منتشر شده بود تهیه کرده بود، گفتند این نامه ها را چگونه از زندان بیرون می فرستادید، بگویید نامه ها را به چه وسیله بیرون می فرستادید که همسرتان را احضار نکنیم. گفتم زندان پر از آزادیخواه است شما خبر ندارید…
۸- هر کدام از این نامه ها یک سند تاریخی است که افتخار بشریت است….
۹- یک جمله از نوشته هایم را رد کنید تا من سکوت کنم….
۱۰-… جواهر لعل نهرو در زندان سه جلد کتاب نزدیک دوهزار صفحه بصورت نامه برای دخترش ایندیرا نوشت، حتی جنایات انگلیس در هند را نوشته بود…
اما شما تحمل نوشتن چند نامه مرا از درون زندان ندارید.
– جلسه بازپرسی محترمانه بود منشی دادگاه چند نوبت چای آورد و جلسه حدودسه ونیم ساعت طول کشید.
– داخل دادگاه من بودم و آقای بازپرس عالی نژاد و یک سرباز که این سرباز آنقدر شیفته راه و مرامم شده بود که موقع برگشتن از اوخواستم برای اینکه مشکلی برایش پیش نیاید دست بندم را ببندد ولی او حاضر نشد مرا دست بند بزند و مرا بدون دست بند و پابند به زندان برگرداندند.
– یکی از اتهامات من توهین به امام و رهبری بود، گفتند آنها را وطن فروش خوانده ای.
ملت قهرمان ایران
آیا کسانی که مال وثروت و سرمایه های ایران را در یمن، فلسطین، لبنان، عراق و…. هزینه می کند، درصورتیکه مردم ایران درفقر و فلاکت زندگی می کنند ، آیا اینها وطن فروش نیستند؟؟ من ثابت کردم که اینها وطن فروش هستند ولی بازپرس گفت از نظر ما این توهین است.
ملت قهرمان ایران
در پایان می خواهم بگویم که جمع بندی من این است که امروز حتی تمامی کارمندان و کارگزاران رژیم در انتظار «انقلاب مردم» هستد، و تنها نگرانیشان این است که به دلیل اینکه مدتی برای حکومت کار کرده اند، امنیتشان در خطر نیافتد.
✍️ سیدهاشم خواستار نماینده معلمان آزاده ایران – زندان وکیل آبادمشهد – مرداد ۱۴۰۱