– «فرق است بین شخصی که خود را ایرانی مقیم خارج از کشور بشناسد تا کسی که خود را ایرانی جهانی تلقی کند. تلقی اول بیشتر شبیه این است که بگوید من ایرانی هستم ولی خارج از کشور زندگی میکنم. تلقی دومی اما اینست که میگوید من یک ایرانی جهانی هستم، در جهان زیست میکنم و بنابراین هم آداب و رسوم مقبول زادگاهم را ارج میگذارم و هم آداب و رسوم کشورهای میزبان را یاد گرفته و ارج میگذارم.»
– «ایرانیان خارج از کشور میبایستی بکوشند تا بنا بر بازشناسی خود به عنوان ایرانیان جهانی، شرایط، مناسبات، سازمانها و نهادهایی ایجاد کنند که به صورت موثر و کارآ به حرکت سرنوشت ایران به سوی کشوری دارای حکومت دموکراتیک و با هدف غایی نیکبختی انسان ایرانی، یاری رسانند و نقش موثری در رسیدن به این هدف ایفا کنند.»
چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ برابر با ۰۲ فوریه ۲۰۲۲
چندی پیش دکتر حمید اکبری در ارتباط با پژوهشی که روی آن کار میکند در «کانون دوستداران فرهنگ ایران» در واشنگتن سخنرانی داشت. عنوان این پژوهش «ما که هستیم؛ پیشنظریهای در جهت بازشناسی ایرانیان خارج از کشور به عنوان ایرانیان جهانی؛ از کاظمزاده ایرانشهر تا گلشیفته فراهانی» است.
کاظمزاده ایرانشهر
دکتر حمید اکبری مطالعات دکترای خود را در رشته مدیریت و سازمان و همچنین تئوریهای سیاسی در دانشگاه ایالتی اوهایو در شهر کلمبوس در سال ۱۹۸۸ به پایان رساند. دکتر اکبری در دانشگاههای نورث ایسترن ایلینوی، دانشگاه ایالتی مینه سوتا (وینونا استیت) و دانشگاه کارول در ویسکانسین دارای مقام استادی و سمتهای اداری از جمله ریاست دانشکده مدیریت بوده است. او نویسنده مقالههای گوناگون در رشتههای سازماندهی، مدیریت و رهبری و نیز مسائل سیاسی و حقوق بشری ایران است. کتاب اخیر وی با عنوان «تجربه دولت بختیار در انقلاب ۱۳۵۷» در پاییز ۲۰۲۰ توسط انتشارات فروغ در آلمان منتشر شد. کیهان لندن در ارتباط با پژوهش «ما که هستیم» که به بازشناسی ایرانیان خارج از کشور میپردازد، گفتگو کرده است.
دکتر حمید اکبری
-به نظر میرسد در این پروژه هدف شما یافتن نیروهایی است که میتوانند مبدأ تغییر و تحول و اصلاح جامعه باشند…
-رویهم رفته برداشت شما درست است. هدف نهایی من اینست که ایرانیان خارج از کشور با پاسخ به پرسش «ما کیستیم؟» و یافتن جواب آن در چهارچوبی به نام «ایرانیان جهانی» با استفاده از نیروی بالقوه و سترگی که به عنوان ایرانی جهانی دارند، یعنی هم ایرانی و هم جهانی بودن، بتوانند بر اساس این هویت مشترک در پیشبرد امر زندگی شخصی و سازماندهی اجتماعی- سیاسی ایرانیان جهانی بکوشند و در جهت یاری رساندن و سوق دادن سرنوشت ایران امروز و فردا به سوی نیکبختی مشترک انسانی در چهارچوب دموکراسی با یکدیگر همکاری کنند.
-در این جستجو شما از فلسفه شروع میکنید و اینکه هر انسانی پس از رسیدن به درجهای از آگاهی تا هنگام مرگ با این پرسش مواجه است که «من کیستم، از کجا آمدهام و به کجا میروم». در همین رابطه شما به مفاهیمی مانند «زمان، مکان، خانواده، همسایگان، محله، شهر، میهن و مردم کره زمین» میپردازید که برای پاسخ به این پرسشها اهمیت پیدا میکنند.
-آری؛ به عبارت دیگر، آدمی همواره با یک پاسخ ناخودآگاه یا خودآگاه به این پرسشهای اساسی است که امور شخصی و اجتماعی خود را تنظیم میکند. پس فرق است بین شخصی که خود را ایرانی مقیم خارج از کشور بشناسد تا کسی که خود را ایرانی جهانی تلقی کند. تلقی اول بیشتر شبیه این است که بگوید من ایرانی هستم ولی خارج از کشور زندگی میکنم. تلقی دومی اما اینست که میگوید من یک ایرانی جهانی هستم، در جهان زیست میکنم و بنابراین هم آداب و رسوم مقبول زادگاهم را ارج میگذارم و هم آداب و رسوم کشورهای میزبان را یاد گرفته و ارج میگذارم. در نتیجه به عنوان ایرانی جهانی، آنچه از زادگاهم با جهان انسانی امروز سازگار است را نگه میدارم و آنچه ناسازگار و غیرانسانی، کنار میگذارم. من از خودم به عنوان یک ایرانی در چهارچوب جهان امروز بازتعریف میکنم و آنرا ایرانی جهانی مینامم. یا به زبانی دیگر، من ایرانی بودن خودم را با ارزشها و دستاوردهای والای جهان– و نه فقط در عرصه تکنولوژی- سازگار میکنم و در عین حال جهان را به ارزشها ودستاوردهای والای ایرانی بودنم توجه میدهم.
– یعنی ایرانیان جهانی تنها با قرار گرفتن فیزیکی در خارج از ایران معنا و مفهوم پیدا میکنند یا اینکه یک ایرانی داخل کشورهم میتواند ایرانی جهانی شود؟! و یا ایرانیانی که سالها در خارج کشور زندگی کرده و بعد به ایران بازگشتهاند.
-ایرانی جهانی شدن برای ایرانیان خارج از کشور یک موضوع همیشه حاضر و ملموس است. ولی هستند بسیاری از ایرانیان داخل ایران که یا جهانی هستند و یا در چهارچوب آن میاندیشند و کردار میکنند. به عنوان مثال اگر کارگران ایرانی در روز جهانی کارگر تظاهرات میکنند، به این وسیله خود را با جهان یگانه میبینند و موضوع خودشان را جهانی تلقی میکنند. یا اگر کوشندگان حقوق بشر یا قربانیان حقوق بشر از سازمانهای بینالمللی استمداد میخواهند، از جایگاه جهانی چنین میکنند. پس به اختصار، ایرانی جهانی بودن مختص به ایرانیانی نیست که در خارج از ایران زندگی میکنند و میتواند ایرانیان داخل کشور را نیز در بر گیرد.
اما ایرانیان خارج از کشور که بنابر آمار خود جمهوری اسلامی نزدیک به پنج میلیون هستند، دارای شرایط واقعی و ملموس به صورت فیزیکی هستند که بسیاری از آنها چندین دهه است در خارج کشور زندگی میکنند. این واقعیت ملموس، خواه ناخواه نیاز به بازشناسی هویت فردی و اجتماعی ایرانیان خارج از کشور دارد که عنوان مورد نظر من برای این بازشناسی «ایرانی جهانی» است.
نکتهای هم که شما اشاره کردید جالب و درست است که یک ایرانی که سالها در کشور دیگری زندگی کرده و سپس به ایران بازگشته همان ایرانی جهانی میتواند باشد که به هر دو کشور عشق و علاقه دارد. چرا؟ چونکه بر این موضوع کلیدی در بحث من تاکید میکند که ایرانی جهانی هم هویت ایرانی قوی دارد و هم هویت جهانی قوی. چنین هویتی وقتی میتواند شفافیت پیدا کند که اگر یک ایرانی جهانی پس از چندین سال به ایران برگردد، یک ایرانی است که در ایران بدون واهمه خود را ایرانی جهانی و یک ایرانی دو شهروندی (یا حتی بیشتر، چند شهروندی و یا چندهویتی) معرفی کند که همچنان هم به زادگاه خود به صورت انسانی و اجتماعی وفادار است و هم به جهان: هم خوب ایران را بخواهد و هم خوب همه مردم جهان را.
– شما در همان ابتدا مشخص میکنید که بین «ایرانی جهانوطنی» و «ایرانی جهانی» دومی را انتخاب میکنید به این معنا که ایرانی جهانی هم به زادگاه خود علاقه و حس تعلق دارد و هم به کشور میزبان. آیا میتوان در راه تغییر شرایط اجتماعی به سمت بهبود با احساس تعلق و عشق به یک محدوده جعرافیایی و مردم آن محدوده تلاش کرد؟
-یک معنای کاربردی این برداشت اینست که با ترک ایران، میبایستی هم عشق به ایران را به عنوان زادگاه خود حفظ کرد و هم عشق به سرزمین جدید را ایجاد کرد به نحوی که در بریتانیا، بریتانیایی- ایرانی بشوید و در ایران، ایرانی- بریتانیایی. ولی آنچه من مشاهده کردهام این است که برای خیلی از ایرانیها اینکه (به همدیگر) بگویند که ما ایرانی- آمریکایی (به عنوان مثال در آمریکا) هستیم، سخت است و معمولا میگویند که ما ایرانیها یا ایرانیهای شیکاگو. نمیگویند: ما ایرانی آمریکاییها یا ایرانی– آمریکاییهای شیگاگو. از این رو استفاده از واژه «ایرانی جهانی» شاید بتواند کارگشا باشد: یعنی هم ایرانیها را به وسیله اقامت در آمریکا یا بریتانیا و سایر کشورها به جهان وصل میکند و هم هویت ایرانی بودن را در کنار ملیت یک کشور دیگر قرار نمیدهد.
– این پاسخ در نظریه شما کلیدی به نظر میرسد…
-آری، کلیدی است. چرا، چون «من نوعی»، به عنوان یک ایرانی جهانی میخواهم برای میهنم به وسیله هویت جهانی بودن خدمت کنم. من در زندگی روزانه میخواهم هم ایرانی باشم و هم جهانی. یعنی ایرانی بودن خودم را به مقیاس جهانی میبرم و از خودم میپرسم که چگونه از منابع و موقعیتهای جهانی برای یاری رساندن به ایران بهره ببرم و چگونه ایران و ایرانی بودنم میتواند به جهان بهره برساند. اینجاست که در جستجوی ایرانیان جهانی (و نیز در صورت لزوم، مردم جهانی غیرایرانی) خواهم بود که با یکدیگر شبکهها، انجمنها، سازمانهای ایرانی جهانی درست کنیم مثل انجمنهای ایران- آمریکا، ایران- فرانسه، ایران- بریتانیا (که میدانید وجود چندانی ندارند و بیشتر انجمنهای موجود به اصطلاح ایرانی هستند)، یا انجمن ایرانیان مدافع سازمان ملل و یا یک شبکه جهانی خبری برای ایرانیان در جهان یا یک دانشگاه جهانی برای ایرانیان جهانی که شامل ایرانیان پناهجو و حتا ایرانیان داخل کشور هم باشد؛ یا یک انجمن اقتصادی جهانی متشکل از ایرانیان جهانی برای کمک به اقتصاد ایران. در همینجا بایستی بگویم که همه اینها میبایستی در چهارچوب دستاوردهای جهانی مانند رسیدن به نیکبختی انسان از راه دموکراسی و نیز مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر باشد. وگرنه این نگرش جهانی مثبت و انسانی نیست.
-ممکن است در مورد تفاوتهایِ بین «ایرانیان جهانی» و «ایرانیان جهانوطنی» بیشتر توضیح بدهید؟
-ایرانی جهان وطنی، ایرانی است که در ایران زاده شده ولی از نظر او وطن وی لزوما نه ایران است و نه هیچ جای مشخصی در جهان. ایرانی جهانوطنی میگوید همه جای جهان سرای من است و هر جایی در هر وقتی که هستم، آنجا سرای و وطن من است. ایرانی جهانوطنی به معنای این نیست که ایران را دوست ندارد، ولی به معنای این است که ایران بیشتر برایش یک خاطره است و گاهی در سفر به ایران و دیدار اقوام تجدید خاطره میشود. چون جهانوطنی است، فرقی نمیکند که کجا زندگی میکند یا خواهد کرد. تعلقاش به محل جدید بیشتر از تعلقاش به زادگاه خود است.
ایرانی جهانی، هیچگاه از عشق ورزیدن به ایران و داشتن دغدغه سرنوشت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میهناش نمیکاهد و همچنین به همان اندازه به سرنوشت جهان از راه عشق ورزیدن به سرنوشت محل اقامتاش اهمیت میدهد. وظیفه، کار و بار فکری ایرانی جهانی بسیار دشوار است: میبایستی هم به ایران با عشقی کاربردی (یعنی در جهت منافع ایران) گام بردارد و هم با عشق در جهت منافع جهان. میبایستی بر دو هویت تاکید هماهنگ توام با کارآیی داشته باشد. ولی در مفهوم پایهای، ایرانی جهانی تعلقاش اول به خاک جهان به معنای عام است و سپس به خاک ایران به عنوان زادگاه و نیز به خاک کشور محل اقامت خود.
هویت ایرانی- ایرانی یا غیرجهانی تنها در ایران و هر چیز مربوط به ایران خلاصه میشود. به عنوان مثال میگوید، من ایرانیام، در ایران زاده شدهام، ایران را با همه بدی و خوبیهایش دوست دارم و میخواهم در ایران بمیرم و خاک شوم. و ما میدانیم که بسیاری از این اشخاص، وصیت میکنند که در ایران خاک شوند. در برخی موارد این هویت به صورت غلیطتر برتری ملیتی در میآید و ملتها و کشورهای دیگر پایینتر تلقی میشوند. تعلق ایرانی-ایرانی تنها به خاک ایران است.
ما میتوانیم حتا به هویتی به نام «ایرانی اجتنابگرا از ایرانی بودن» یا «ایرانی ضدایرانی» اشاره کنیم: ما میدانیم که هستند ایرانیهایی که در ایران زاده شدهاند، ولی از هویت ایرانی خود بیزارند یا از آن اجتناب میکنند.
توجه کنید که منظور من از برشمردن هویتهای بالا، به منظور بهتر یا برتر دانستن یکی نسبت به دیگری نیست، چون هر کس هویت خود را از نظر خودش محترم میداند. منظورم برشمردن تفاوتهاست برای روشن شدن موضوع.
-شما در بررسی نظرات کاظمزاده ایرانشهر توضیح میدهید که او از ایرانی که به آن عشق میورزیده شروع میکند ولی هدف غایی او خدمت به سعادت نوع بشر همراه با خدمت کردن به ایران است…
-وقتی از دیوژن فیلسوف یونان باستان میپرسند اهل کجایی، میگوید که کازموپولیت یا شهروند جهانی هستم. به قول مارتا نوسبام فیلسوف آمریکایی این نقل قول که ممکن است افسانهای باشد، آغازگر مبحث کازموپولیتنیسم یا «شهروند جهانی بودن» است. نوسبام معتقد است که این پاسخ دیوژن به کُنه تعلق نخستین همگی ما به این جهان میپردازد و به زادگاه، مقام، منصب، جنسیت و نظیر اینها اولویت نمیدهد. به بیانی دیگر، پاسخ «شهروند جهانی بودن» تاکید بر انسانیت مشترک و کرامت یکسان در ذات همه انسانهای جهان دارد. از همینجاست که به صورت مدون تلاش برای نیکبختی انسان آغاز میشود. یعنی این انسان است که نیکبختی او میبایستی در جهانی متعلق به همه انسانها برآورده شود. در اعلامیه استقلال آمریکا، به عنوان نخستین و طولانیترین حکومت دموکراتیک در جهان مدرن، جملهای معروف آمده که تأکید دارد هر بشری دارای حقوق ذاتی حق زندگی کردن، آزادی یا رهایی از بند و پی گرفتن شادی یا سعادت است. درواقع حکومتهای دموکراتیک در جهان حق پیگیری شادی یا سعادت در زندگی را مسلم میشمارند و حکومتگران بایستی از این تلاش پشتیبانی کنند. وارد کردن درد و رنج بر شهروندان و پیشگیری از تلاش برای شادی و سعادت، ضد حرمت انسان و کرامت ذاتی بشر است. پس هر خانواده، جامعه و دولت میبایستی با هدف غایی دستیابی به سعادت نوع بشر بکوشد. این همانست که در صد سال پیش، کاظمزاده ایرانشهر نیز با ژرفنگری متوجه آن بوده است.
یک نکته را هم میبایستی بیفزایم که کازموپولیت به معنای جهانوطنی نیست، و ترجمه درست آن «شهروند جهان» است. در این رابطه در سخنرانی ام، نقل قولی از دکتر شاپور بختیار آوردم که در همان سال اول پس از به قدرت رسیدن خمینی در لندن گفت: من اول انسانم، بعد ایرانیم و بعد مسلمان. در تعبیر عمومی این گفته میشود عنوان کرد که انسان بودن و تعلق به جهان ذاتی است ولی ایرانی بودن و یا مسلمان و غیره اکتسابی است.
-در عنوان سخنرانی شما نام گلشیفته فراهانی هم هست. در این مورد لطفاً توضیح بدهید.
-دلیل انتخاب من برای نمونه گلشیفته فراهانی این است: هنرپیشهای جهانی که در کردارش انسان ایرانی جهانی است: هم هنرپیشهای در مقیاس جهانی است و هم یک ایرانی جهانی که دغدغهاش سرنوشت ایران است.
در ارتباط با موضوع پژوهش من، خود او در اکتبر گذشته در مصاحبه ای با نیویورک تایمز به مناسبت سریال معروفش در تلویزیون «اپل» درباره هویت خود چنین میگوید: «برای کسانی که در تبعید زندگی میکنند، انگار ما در یک برزخ هستیم: من فرانسوی نیستم، ولی بیش از ۱۳ سال است که از ایران بیرون آمدهام. پس آدم مجبور است که یک قاره برای خودش بیافریند با قواعدی برای خودش، و یکجوری [دنیای] خودت بشوی. من حرفهام را محدود به بازی در فیلمهای مردمپسند پرفروش و یا فقط مستقل نکردم. من همیشه میان دنیایهای مختلف در گشت و گذار بودهام و تنها در یک ژانر نماندهام». (گلشیفته فراهانی؛ بخشی از مصاحبه با نیویورک تایمز؛ ۲۰۲۱).
-آیا فکر میکنید ایرانیان خارج از کشور به ویژه ساکن کشورهای پیشرفته غربی که از نظر تجاری و شغلی به درجه بالایی رسیدهاند و نیز از امنیت سیاسی برخوردارند، میبایست یاریرسان ایرانیان داخل کشور در تلاش آنها برای دستیابی به دموکراسی و رفاه باشند که در شرایط سخت اقتصادی و ناامنی سیاسی گرفتار شدهاند؟
-بله؛ ایرانیان خارج از کشور میبایستی بکوشند تا بنا بر بازشناسی خود به عنوان ایرانیان جهانی، شرایط، مناسبات، سازمانها و نهادهایی ایجاد کنند که به صورت موثر و کارآ به حرکت سرنوشت ایران به سوی کشوری دارای حکومت دموکراتیک و با هدف غایی نیکبختی انسان ایرانی، یاری رسانند و نقش موثری در رسیدن به این هدف ایفا کنند. این مناسبات و نهادها میبایستی در بخش عمده، زیربنایی و ماندگار باشند و به حکومتهای داخل ایران وابسته نباشند. منظور این نیست که با حکومتها در ایران دموکراتیک پساجمهوری اسلامی مراوده نکنند بلکه بایستی مشخص کنند که موضع و مشی آنها سازماندهی ایرانیان خارج از کشور برای یک ایران دموکراتیک است که با جهان در آشتی باشد و از جهان خدمت بگیرد و به جهان خدمت کند. ایرانیان جهانی بایستی به گونهای با یکدیگر در سازمانها و نهادها مرتبط و در مراوده باشند که توجه مثبت جهانیان و ایرانیان داخل و خارج از ایران را به عنوان یک الگو و سرمشق جلب کنند.
کیهان لندن