در مراسم رونمایی از کمپین «صدای آب»، نحوه برخورد رضا کیانیان با یوسف فرهادی بابادی مورد انتقادات فراوان قرار گرفت و بسیاری آنرا توهینآمیز قلمداد کردند. اما منتقدان برگزاری این همایش به چه چیزی انتقاد داشتند که کیانیان به آنها حق سخن گفتن نداد؟
– از اتفاقی که در همایش «صدای آب» رخ داد شروع کنیم. شما اعتراضی داشتید و رضا کیانیان سه بار به شما گفت «حرف نزن» و «حق نداری صحبت کنی» و شما را به اخراج از سالن تهدید کرد. جریان از چه قرار بود و چه حرفی داشتید؟
ماجرای روز رونمایی از آرم یا لوگوی پویش «صدای آب»، برای آقای کیانیان یک حاشیه است اما برای ما اینطور نیست؛ ما خوانش دیگری از ماجرا داریم که محصول تحلیل اتحاد استراتژیکی است که برای مسکوت ماندن فعالیتهای زیستمحیطی شکل گرفته است. آنچنان که از کنشهای برگزارکنندگان این پویش میتوان استباط کرد، پیشفرض آنها این بوده که از طریق چهار استراتژی راه را برای پیشبرد منافع عاملان ساختار اقتصادی تداول و تمرکز ثروت هموار کنند. این چهار استراتژی عبارتند از:
- عمومی کردن مسئله بودنِ آب
- سیاستزدایی از آن در میان بوروکراتها
- حساسیتزدایی از تکنوکراتها و کارفرمایان از طریق بهرسمیت شناختن آنها در میز مذاکره با سمنها
- ادغام تمامی فعالیتهای مستقل در یک بستر، و محو کمپینهای نجات محیطزیست ایران.
نگاهی به اعضای پنل، نوع برخورد با انجیاوها و تکنوکراتهای مدعو، منظور از برگزاری آن را روشن میکند. این وسط آقای کیانیان، یک عنصر فراخوانده شده است. متاسفانه هنرمندان ما بهرغم تمام بازنمایی که در جامعه دارند، آگاهانه با مسائل برخورد نمیکنند و راحت بازی میخورند. مثلا همین آقای کیانیان از حراج آثار هنری تا کمپینهای پوشالی محیطزیستی، همه جا حضور دارد. به هر حال داستان اینگونه پیش رفت که دیدید و خواندید.
مافیای آب حاضر است به قیمت بهدست آوردن منافع مادی خود، کشور را به ورطه نابودی بکشاند اما ذرهای از این منافع عقبنشینی نکند.
– در پاسخ به کیانیان، این همایش را «برای حفظ نظم وضعیت» توصیف کردید، در بستر چیزی که «جنبش محیطزیستی» نامیدید، کمی بیشتر توضیح میدهید که چرا چنین برآوردی دارید؟
اگر اجازه بدهید برای پاسخ به این سوال، از یک کل صحبت کنیم؛ کلی که ما برای توصیف اقتصادی سیاسیاش، آنرا «مافیای آب» مینامیم و کار ویژه آن هم هموار کردن راه برای تداول و تمرکز ثروت از خلال پروژههای سازهای بر روی آبهای روسطحی کشور است. این مافیای آب حاضر است به قیمت بهدست آوردن منافع مادی خود، کشور را به ورطه نابودی بکشاند اما ذرهای از این منافع عقبنشینی نکند. از طرفی چون پشتیبانی رسانهای هم دارد، همیشه در حال توجیه آوردن و مطالبهسازی برای منافع خود است.
– چند مورد از این توجیهات را میتوانید مثال بزنید؟
بهعنوان مثال میگویند پروژههای انتقال آب اشتغالزاست. بررسی این ادعا نشان میدهد اولا اشتغال مورد نظر اینها اشتغال کارگری برای مردم بومی است و آن هم با قراردادهای استثماری. دوما این اشتغال کیفیت زیستپذیری حتی در حد استانهای بالادست را به همراه ندارد. و دیگر اینکه این سازهها برای مدت کوتاهی شغل ایجاد میکنند، ولی در بلندمدت و با مشخص شدن اثرات آنها، باعث ناتوانمندسازی مردم محلی میشوند. فکر کنید که طبق برآوردها استان چهارمحال بختیاری به علت برداشتهای نادرست ناشی از پروژههای انتقال آب، طی بازه زمانی ۴۰ ساله به بافت کویری تبدیل خواهد شد.
توجیه دیگر این است که میگویند علت کمبود آب، خشکسالی است؛ در حالیکه توضیح نمیدهند که ایجاد دریاچههای بزرگ پشت سد در محلی که سرعت تبخیر بالا دارد کارشناسی نیست، توضیح نمیدهند سرمایهگذاری چند درصدی روی آبهای زیر سطحی طی چهار دهه گذشته به این دلیل که سودی نداشته است، خود یکی از دلایل نبود آب است.
دیگر این که ادعا میشود آب برای مصرف شرب منتقل میشود؛ شما اگر آب مجازی برای تولید سه قلم کالا یعنی دام و طیور از قبیل گوشت قرمز گاوی، تخم مرغ و شیر را محاسبه کنید، میبینید سالانه میلیاردها مترمعکب در استانی دیگر صرف تولید کالایی میشود؛ در حالیکه این اقلام را میتوان در استان مبدا آب هم تولید کرد، کار هم ایجاد کرد و احتیاجی هم به انتقال آب نباشد. اما بحث آب شرب را بهعنوان یک پوشش مطرح میکنند و در نهایت، تکنیکشان این است که مسئله را به سبک رفتار شهروندان منتسب کنند؛ در شرایطی که ساختار سوبسیدی شرکتهای تخصصی در وزارت نیرو از مسائل مهم در جریان فساد ساختاری و کمبود آب است که از آن صحبتی در میان نیست. خلاصه اینکه عدهای با کمبود آب «تجارت میکنند».
برای درک معنای ملی بودن بحران آب، لازم است به روایتی ملی در این زمینه دست پیدا کنیم، نه اینکه یک جریان با حمایت وزارت نیرو بلندگو را دست بگیرد و بگوید روایت من ملی است و همه گروهها هم باید تمکین کنند.
– یکی از استدلالهای موافقان پروژههای انتقال آب این است که مساله آب یک مساله ملی است و نباید آنرا بهشکل «سیاسی» مطرح کرد. شما بهعنوان کسی که سالها در این زمینه فعالیت داشته و به زیستبوم منطقه آشنایی دارید، مساله را چطور میبینید؟
برای درک معنای ملی بودن بحران آب، لازم است به روایتی ملی در این زمینه دست پیدا کنیم، نه اینکه یک جریان با حمایت وزارت نیرو بلندگو را دست بگیرد و بگوید روایت من ملی است و همه گروهها هم باید تمکین کنند. ما قصد داریم ضمن فعالیت کمپین «صدای پای آب»، داستان سدهای ایران را مورد به مورد بنویسیم و توضیح دهیم چه اتفاقی در شهرهای ایران در حال وقوع است.
مثلا یکی از این موارد ثبت شده را که به سد «لیرو» مربوط میشود و داستان جالبی دارد برای شما روایت میکنم تا ببینیم مساله ملی موردنظر آنها چیست. این داستان نشان میدهد چگونه سلطه مهندسان بر توسعه ایران، بدون در نظر گرفتن جوانب عدالتزدای توسعۀ مصلحتی، بوم و بَر پهنه زاگرس را نابود کرده است؛ توسعهای که به همراه خود نه تنها آزادی و کیفیت زندگی نیاورده، که با مداخله وحشیانه در طبیعت، بساط هستی را در معرض خطر قرار داده است.
در سال ۱۳۸۵ با تصویب دولت وقت تصمیم گرفته شد در مرز اتصال سه استان «چهارمحال و بختیاری»، «خوزستان» و «لرستان»، سدی روی رودخانه دز ساخته شود که بهعلت مجاورت با «روستای لیروک» به سد «لیرو» معروف شد. از همان ابتدا در طول اجرای عملیات سد مناقشه مردمی- بوروکراتیکی واقع میشود که این سد به کدام پهنه سیاسی اداری تعلق دارد؟ و یا اینکه مسیر دسترسی به این سد از کدام استان باید عبور کند؟
لرستانیها میگویند از آنجاییکه این سد برقآبی است، میبایست به سد برقآبی «رودبار» لرستان متصل شود و جزو پهنه لرستان باشد. اما بنابر خبر منعکس شده در رسانهها، برابر با ۲ اسفند سال ۱۳۹۱، مدیرکل دفتر تقسیمات کشوری وزارت کشور اعلام کرده «نقطه مورد اشاره در حوزه سرزمینی استان چهارمحال و بختیاری قرار گرفته است». همین خبر کافی بود که موجی از نارضایتی در میان نمایندگان و مردم استان لرستان شکل بگیرد که اکنون به ایجاد بحثهای کارشناسی در این خصوص انجامیده است.
اما فارغ از تمام این بحثها، غمانگیز این است که در جریان ساخت این سد که ظرفیت ذخیره سالانه ۵۰۰ میلیون مترمکعب آبهای سطحی را دارد و با هدف جمعآوری آبهای روان در منطقه بازفت شهرستان کوهرنگ آغاز شده، بخش وسیعی از جنگلهای بکر زاگرس (نزدیک به چند صد هزار اصله درخت) زیر آب خواهد رفت؛ جنگلهایی که زیستگاه گونههای نادری چون خرس قهوهای، تشی، سمندر لرستانی، پلنگ و کل کوهی است. همچنین این سد به از بین رفتن یک گونه بسیار ارزشمند بنام «امپراتور» منجر خواهد شد.
هشدارهای لازم در این زمینه نیز داده شده است؛ دکتر سعید یوسفپور در گفتگویی با روزنامه اعتماد، گفته ساخت این سد عملا بیش از ۱۰ درصد رویشگاههای جنگلی زاگرس را به زیر آب خواهد برد. دیگر کارشناسان محیطزیست هم ضمن انتقاد از نادیدهگرفتن حقابه خود کارون، ساخت این سد روی یکی از سرشاخههای کارون را موجب بههم خوردن شرایط اکولوژیک آن دانستهاند.
همین کارشناسان آغاز ساخت سد «لیرو» را بدون مجوز ارزیابی زیستمحیطی توصیف کردهاند. امری که با تغییر کاربری جنگلها باعث میشود از سرانه جنگل ایرانیها -که هم اکنون بسیار پایینتر از حد متوسط جهانی است- باز هم کاسته شود. همچنین به علت تبخیرپذیری بالای منطقه، این سازه باعث «برهم خوردن تعادل هیدرولوژیکی» آبهای روان در منطقه و همینطور از بین رفتن ذخایر آبی و در نهایت ایجاد کانونهای گرد و غبار در کشور میشود. آیا چنین طرحهایی را میتوان «ملی» دانست؟
اردکانیان (وزیر پیشنهادی نیرو) در حالی جنگ آب را «فضاسازی» رسانهای میداند که اخیرا مقامات وزارت امور خارجه نسبت به این امر هشدار دادند.
ما معتقدیم چنین طرحهایی نه تنها توسعهای برای منطقه نداشتهاند بلکه احساس بیعدالتی و تبعیض و همچنین احساس محرومیت را در میان مردم گسترش داده است و عملا به استعمار آبی انجامیدهاند؛ درست همانطور که استعمارگران مناقشات مرزی بهوجود میآوردند و با ایجاد این مناقشات تخم فتنه را میکاشتند، چنین طرحهایی در عمل همین کارکرد را داشتهاند ولی «ملی» نامیده میشوند.
– تعداد زیادی در همایش حضور داشتند با پلاکاردهایی در مخالفت با پروژههای انتقال آب و مخالفت با معرفی اردکانیان بهعنوان وزیر نیرو. پیش از این هم مخالفت فعالان محیطزیست با وزارت بیطرف را شاهد بودیم. دلیل مخالفت با اردکانیان چیست؟
پاسخ به این سوال را میتوان از زبان خود وزیر پیشنهادی شنید؛ پیش از انتخاب اردکانیان بهعنوان گزینه نهایی پیشنهادی برای وزارت نیرو، وی در قامت مدیر یک موسسه بینالمللی مصاحبهای انجام داده است که مواضعش را پیرامون مسائل آبی کشور کاملا مشخص میکند. شبکه رسانهای حامی تداول ثروت و مافیای انتقال آب، سعی داشت با برندینگ اردکانیان بهعنوان یک شخصیت علمی بینالمللی، موضع مخالفان او را سست و بیمایه نشان دهد. در حالیکه داشتن تحصیلات عالیه و مدیریت در خارج از کشور نمیتواند دلیل قانعکنندهای برای شایستگی کسی باشد.
در یک بررسی کوتاه به این پرسش پاسخ میدهم که چرا اظهارات اردکانیان در این مصاحبه قابل اتکا نیست و نظر شما را به تناقضگوییهای وی در سیاستگذاری آب و نوشتههای «علمیاش» جلب میکنم؛ وی در این مصاحبه، انتقال آب را بهعنوان یک «واقعیت» معرفی میکند و میگوید «ما مقوله انتقال آب را باید بهعنوان یک واقعیت در کشورمان بپذیریم، یعنی آب باید با رعایت جمیع ملاحظات منتقل شود». در مورد تنشهای آبی بهوجود آمده در کشور میگوید «نظر شخصی من این است که هیاهوهایی که بر سر موضوع و یا واژهای به نام «جنگ آب» در میگیرد بیش از آن که واقعیت داشته باشد، فضاسازی و ایجاد نگرانی برای بهرهبرداریهای محتمل در آینده است».
از نظر اردکانیان «موضوع کمآبی یا محدودیت منابع آب یک موضوع جدید نیست؛ سالها در این اقلیم سابقه داشته است، ربطی به حکومتها هم ندارد». وی برگزاری «دو جشن خودکفایی گندم» را «جشن بهرهبرداری از سدهای بزرگ» میداند و میگوید «کمآبی لزوماً زمینه تنازع و درگیری نیست بلکه میتواند زمینه همکاری و نزدیک شدن، همفکری و چارهجویی هم باشد». وزیر پیشنهادی نیرو اساساً کمآبی را زیر سوال میبرد و در همین مصاحبه میگوید «شخصاً اعتقادی به کم بودن آب ندارم، یعنی کمآبی را مسأله اصلی نمیدانم؛ نه صرفا به لحاظ یک اعتقاد ایدئولوژیک، که آن هم جای خودش را دارد بلکه اینکه ظرفیت موجود آب کافی است… نوع مصرف ما اصلیترین مسأله است».
در نظر بگیرید که اردکانیان در حالی جنگ آب را «فضاسازی» رسانهای میداند که اخیرا مقامات وزارت امور خارجه نسبت به این امر هشدار دادند. اعتقادات مخرب محیطزیستی اردکانیان در حالی بر نادیدهگرفتن مباحث مطرح شده در افکار عمومی صحه میگذارد که وی در مقالات «علمیاش»، به مقولههایی مانند ضرورت توجه به مشارکت اجتماعی، محدودیت منابع آب، چالشزا بودن مسئله آب، حکمرانی موثر منابع آبی، هدر رفت آب در شبکه توزیع آب و ضرورت توجه به آب مجازی اشاره داشته است.
یکی از دلایل مهم ادامه روند موجود، وجود یک نوع فرهنگ بیکیفری در کشور است؛ استراتژی ما هم در برخورد با آقای بیطرف و اردکانیان، مقابله با همین فرهنگ بیکیفری بوده است. متاسفانه لابی برخی از احزاب اصلاحطلب برای قدرت، در این میانه بیتاثیر نیست.
سوال این است چطور میشود کسی در مقالات علمی چیزی را نوشته باشد، در حالیکه از نظر شخصی اعتقادات دیگری دارد؟ اگر مبانی تصمیمگیری اردکانیان یافتههای علمی خودش نیست پس چه چیزی در این مهم نقش دارد؟ چرا باید بر روی شخصیت علمی کسی برای تصدی یک وزارت خانه مانور داد که به نظر میرسد خود او اصلا اشعار و حضور ذهنی نسبت به آنها ندارد؟
– در آخر، به گمان شما در چه ساز و کاری فردی برای پست وزارت نیرو پیشنهاد میشود که حتی اعتقادی به کمآبی ندارد؟
یکی از دلایل مهم آن وجود یک نوع فرهنگ بیکیفری در کشور است؛ استراتژی ما هم در برخورد با آقای بیطرف و اردکانیان، مقابله با همین فرهنگ بیکیفری بوده است وگرنه ما هیچ وجه شخصی با این دو مدیر نداریم. آقایان رفتارشان بهگونهای بوده است که کشور را به ورطه نابودی کشاندهاند و حالا به عوض اینکه به افکار عمومی نشان دهند که از اشتباهات گذشته درس گرفتهاند و راهبردهایشان دچار تغییر شده است، باز هم از همان راهبردها تعریف و تمجید میکنند. نه تنها از همان برنامهها بلکه از همان تیم مدیریتی استفاده میکنند. این قبیل مدیران به خاطر اینکه فرهنگ بیکیفری در جامعه ما حاکم است به عوض کارنامه خود، به پستهایی که سابقا اشغال کردهاند افتخار میکنند.
آنچه در این مسیر به کمک چنین مدیرانی میآید، پوشش سیاسی است. مثلا میگویند بیطرف اصلاحطلب است در حالیکه حتی با معیارهای اصلاحطلبان، عملکرد بیطرف در یک دهه گذشته چیزی از اصلاحطلبی او به ما نمیگوید. متاسفانه لابی برخی از احزاب اصلاحطلب برای قدرت، در این میانه بیتاثیر نیست. دلیل آن هم مشخص است؛ بسیاری از آقایان که در شورای مرکزی این احزاب حضور دارند حضورشان را مدیون همین فرهنگ بیکیفری هستند.