نامگذاری، روایت و تحلیل اعتراضات سالهای اخیر در ایران، دستمایه نبردی پیدا و پنهان میان گروههای سیاسی مختلف و حکومت شده است و هر کسی میکوشد از ظن خود یار این رخدادهای تاثیرگذار شود و آنها را متناسب با پیشفرضهای ایدئولوژیک و سیاسی خود تبیین کند. جز این گمانهزنی درباره آینده ایران و نوع رابطه دولت و جامعه نیز بسیاری از اذهان را به خود مشغول کرده است. در این میان تردیدی نیست که بررسی چنین واقعههایی یکی از مهمترین دستورکارهای دانش جامعهشناسی سیاسی است. به همین دلیل در گفتوگو با علی مرشدیزاد، دانشیار علوم سیاسی دانشگاه شاهد کوشیدیم به بررسی روشمند و علمی این سلسله اعتراضات از ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۱ بپردازیم. مرشدیزاد دهههاست در زمینه تحلیل جنبشهای اجتماعی و وقایع انقلابی در ایران و جهان به تحقیق و تفحص مشغول است و در این حوزه دست به ترجمه آثاری کلاسیک چون «چرا انسانها شورش میکنند؟» اثر تد رابرتگر و «جنبشهای اجتماعی»، «از بسیج تا انقلاب» و «رژیمها و چنتهها» نوشته چارلز تیلی زده است. ترجمه «دولت و انقلاب اجتماعی در ایران» و «مصدق و کودتا» و تألیف «روشنفکران آذری و هویت ملی و قومی»، از دیگر برگهای کارنامه علمی مرشدیزاد است.
در ادامه گفتوگوی هم میهن با علی مرشدیزاد میخوانید:
در یکونیم دهه اخیر ایران دستخوش انواع و اقسام اعتراضهای خیابانی بوده است. از رخدادهای ۸۸ تا وقایع ۹۶.۹۸ و ۱۴۰۱. تحلیل شما از وضعیت کلی این اعتراضها چیست؟ به نظر شما میان این اعتراضها شباهتهای معنادار وجود دارد و میتوان آنها را در امتداد یکدیگر به تحلیل نشست یا نه، هر کدام منطق خاص خود را دارند و باید آنها را جداگانه تحلیل کرد؟
این حوادث از یک سنخ نیستند اما آن چیزی که در حوادث سالهای اخیر مشترک است، نارضایتی است. این نارضایتی جنبههای مختلف دارد و به اشکال متنوعی نیز بروز پیدا کرده است. سال ۱۳۸۸ بخش قابلتوجهی از جامعه نسبت به انتخابات اعتراض داشتند و احساس میکردند رأیشان خوانده نشده است.
من این را بهعنوان یک «جنبش» در نظر میگیرم زیرا شکل واقعی یک جنبش را داراست؛ جنبشی که سریع شکل گرفت، رهبری خود را سریع پیدا کرد و مردم را به صحنه آورد و مدتی هم تداوم پیدا کرد. خواست مشخصی داشت مبنی بر برگرداندن آراء. جنبش مدنی، آرام و مسالمتآمیز هم بود، اما بعدتر با برخوردهایی که با آن شد، به خشونت کشیده شد.
شرکتکنندگان اصلی این جنبش هم طبقه متوسط جدید بودند. اعتراضات ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ شورشهایی هستند که طبقات پایین در آن حضور دارند و خواستهها و مطالبات هم عمدتاً اقتصادی است؛ از گرانی بنزین تا تبعات آن. رخدادهای ۱۴۰۱، حرکت جدیدی است که خودانگیخته است، شکل انفجاری و فورانی دارد و نظیر سایر اعتراضات دهه اخیر، فاقد سازماندهی و رهبری است. البته در حرکت اعتراضی ۱۴۰۱، درجهای از سازماندهی را میشود مشاهده کرد. لااقل در سطح محلی این امر دیده میشد. این حرکت هم جزء حرکتهای ناکام بود و البته این امر پیشبینی نیز میشد.
دانش جامعهشناسی سیاسی چه نامی را برای اطلاق به این اعتراضها مناسبتر میداند؟ برای نمونه اعتراضات ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ را باید چه نامید؟
من بیشتر میپسندم که نام آنها را «فوران نارضایتی» بدانم. اینها، جنبش نیستند یا به زبان آصف بیات «ناجنبش» هستند؛ حرکتهایی سازماندهینشده که همانطور که بیات در کتاب «انقلاب بدون انقلابیون» مطرح میکند، ممکن است در زمان خودش و طی مراحلی رهبری خود را نیز به دست بیاورد.
آصف بیات در مثال مصر میگوید ممکن است این حرکتها زمانی با انقلاب هم روبهرو بشود و افراد متوجه شوند پا در عرصه انقلاب گذاشتهاند اما اصلاً انتظار انقلابکردن نداشته باشند. این اتفاق در ایران رخ نداد اما در مصر از نظر بیات انقلابیونی که مبارک را سرنگون کردند، وقتی پا در میدان تحریر گذاشتند هاج و واج مانده بودند و از خود میپرسیدند آیا ما بهراستی در حال انجام انقلاب هستیم؟ این در صحبتهای آنها نیز هست که میگویند ما اصلاً آمادگی نداشتیم این اتفاق بیفتد.
نه سازمان داشتند، نه رهبری. در مورد حرکتهای داخل ایران هم این وضعیت دیده میشود. شبکههای اجتماعی البته تا حدودی و نه کامل، میتوانند این وظایف را به انجام برسانند. درواقع این شبکهها فقط میتوانند نقش برقراری ارتباط را ایفا کنند اما از سازماندهی حول عقاید و منافع عاجز هستند. برای مثال در فیسبوک و تلگرام پیامهایی رد و بدل میشود اما اینکه ازطریق این شبکهها بدانیم که برای چه به صحنه میآییم خیلی اتفاق نمیافتد.
باز بهقول بیات از قول آنتونیو گرامشی اینها front attack هستند و جنبش نیستند. جز اینها، ویژگی قدرت و ساختار دولت هم در اینجا تعیینکننده است. دولت اجازه سازماندهی مدنی به جامعه را نداده است. حزب در ایران نقشی ایفا نمیکند. عضویت در حزب، از نظر حکومت، ضدارزش محسوب میشود. برای ایجاد حرکتهای اعتراضی هم اتفاقاتی میافتد که شرکتکنندگان در آن هیچ پیشینه و سابقه سازماندهی را نداشتند.
ناگهان به صحنه میآیند و ناگهان هم از هم میپاشند و متفرق میشوند. برداشت من این است تا وقتی این وضعیت ادامه داشته باشد، فقط میتوان «جنبش اجتماعی حداقلی» را بدون نتیجه جدی و ملموس سیاسی شاهد بود و تغییری اساسی رخ نخواهد داد.
پس در وضعیت پیشاانقلابی بهسر نمیبریم؟
نه در این شرایط نیستیم. البته برای «اصلاح» نیز چشماندازی نمیبینم. دستگاه سیاسی، مسیر عادی خود با همان روال پیشین را ادامه میدهد.
طبقه متوسط خصلت بیانگری ویژهای دارد و به رسانهها نیز دسترسی بیشتری دارد. در سال ۱۴۰۱ هم عاملیت این طبقه پررنگ است و خواسته فرهنگی و مدنی جدی حول پوشش و سبک زندگی مطرح میشود. اعتراضهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ اما از لحاظ خواستههای سیاسی و فرهنگی لاغر هستند و بیشتر به شورشی در شهر میمانند که طبقات پایین انجام دادهاند. در بعد رسانهای نیز تشخص گفتمانی پیدا نمیکنند. دراینزمینه بهخصوص قطعی اینترنت در ۱۳۹۸ مؤثر است. شما معتقدید شبکههای اجتماعی نمیتوانند موجد ارزشهای سیاسی شوند. اگر در ۱۳۹۸ قطعی اینترنت نبود، از دل این شبکهها، برای آن رخداد فضاسازیهای فرهنگی و سیاسی بیشتری صورت نمیگرفت؟
با توجه به نوع شرکتکنندگان، بیش از این، از بطن آن حوادث چیزی بیرون نمیآمد. جنبشهای طبقات پایین درصورتیکه ذیل حرکتهایی مانند اتحادیههای کارگری و با حضور رهبرانی از طبقه متوسط سازماندهی شوند، میتوانند حرکتی هدفمند را پیش ببرند. خود آنها اما نه توان سازماندهی دارند، نه توان رهبری.
در طبقات پایین ایران این اتفاق نیفتاده است. تنها کاری که آنها میتوانند انجام بدهند این است که به صحنه بیایند، اعتراضاتی داشته باشند، احیاناً تخریبهایی انجام بدهند و در شکل حادترش، دست به غارت نیز بزنند. بنابراین نمیتوان از آنها انتظار حرکتی هدفمند و ایجابی را داشت. اعتراضهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ نیز مستعد برداشتهای بیشتر سیاسی و مدنی نبود.
آیا در این اعتراضات نقش عوامل طبقاتی نقشی تعیینکننده بوده است؟ یا در کنار این عوامل کلاسیک در تحلیل جامعهشناسی سیاسی، پارامترهای جدید قومیتی، جنسیتی، نسلی و سبک زندگی نیز وارد شده است؟
اعتراضات در ایران از نظر طیف شرکتکنندگان، بهجز ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸، یک megamovement هستند یعنی خواستههای جنبشهای مختلف را معترضان با خود حمل میکنند. زنان، جوانان، طبقات پایین و گروههای مختلف شرکت میکنند و دغدغههای خود را بیان میکنند. پس خواستهها متعدد و متنوع است اما شکل سازماندهیشده به خود نگرفته است. «طبقه» قطعاً در این وضعیت نقش دارد. دو طبقهای که میتوانند حرکت ایجاد کنند یکی طبقه پایین است و دیگری طبقه متوسط جدید.
هرچه فقر و نارضایی طبقه پایین بیشتر شود، احتمال حضور خیابانی آنها بیشتر است. طبقه متوسط حرکت مدنی را سازماندهی میکند اما انگیزه جدی برای حرکت پیدا نکرده است. علت آن هم احتمالاً ضعف این طبقه است. حرکاتی که دولت در این سالها برای تضعیف این طبقه انجام داده، قدرت اقتصادی و توانش را از آن گرفته است. چارلز تیلی، جامعهشناس و متخصص جنبشهای اجتماعی، بحثی دارد راجع به قوت و ضعف جنبشها و چهار عامل را تحتعنوان wunc display در این زمینه مطرح میکند.
ازنظر تیلی اگر این چهار عامل در جنبشی دیده شود آن جنبش قدرت دارد و به نتیجه میرسد. W معادل worthiness و ارزشمندی است؛ یعنی چه شخصیتهای سرشناسی در جنبش حضور دارند. U مخفف unity یا وحدت است. یعنی افراد حاضر در جنبش چقدر هماهنگ و یکشکل و سازماندهیشده هستند.
N مخفف nubmer اشاره به تعداد افراد حاضر در جنبش دارد و اینکه چقدر خیابانها را پر کنند وC مخفف commitmentیعنی تعهد است؛ یعنی هنگام سرکوب جنبش، افراد همچنان در خیابان حضور پیدا کنند. برخی از این چهار عامل هنوز در جنبشهای طبقات پایین و متوسط به شکل نیرومند دیده نمیشوند. W در حد سلبریتیها ظهور پیدا کرد و شخصیتهای خیلی سرشناس با آن چندان اعلام همراهی نکردند.