رفراندوم تغییر قانون اساسی روسیه که در این هفته برگزار شد آخرین اقدام از مجموعه اقداماتی است که ولادیمیر پوتین و الیگارشهای حامی او برای محدود کردن دموکراسی در روسیه و تحکیم و تضمین قدرت او در ۱۶ سال آینده، ترتیب دادهاند.
ظاهرا تصمیمات و تغییرات در قانون اساسی روسیه در پستوهای قدرت گرفته و قبل از این رفراندم تصویب هم شده است. برگزاری رفراندم فقط برای زینت بخشی آن تصمیمات با رای مردم بود که در این کار موفق نیز شدند. رای مثبت اکثریت مردم یک کشور به یک قانون یا یک تصمیم سیاسی مبنای مشروعیت آن قانون یا تصمیم هست اما مبنای حقانیت یا انطباق آن قانون یا انتخاب با حقوق بشر و یا دموکراسی البته نیست.
اقدامات ولادیمیر پوتین از زمان به قدرت رسیدنش در سال ۱۹۹۹ لیست سیاهی است از سرکوب و حذف مافیایی مخالفان و منتقدان. سرکوب خشن اعتراضات در چچن، مستقیم یا غیر مستقیم دست داشتن در قتل ۳۱ روزنامهنگار از جمله «آنا پولیتکوفسکا»، قتل «بوریس نمتسوف» رقیب سیاسی پوتین، به آشوب کشاندن و ایجاد ناآرامی در شرق اوکراین که تاکنون به مرگ و آوارگی هزاران نفر منجر شده است، اشغال شبهجزیره کریمه، از دور خارج کردن رقبای انتخاباتی مانند «الکسی ناوالنی» به بهانههای مختلف و نهایتا رفراندم اخیر را دربر میگیرد.
در حالی که نیروهای سیاسی دموکراسیخواه، روزنامهنگاران و فعالان حقوق بشر در داخل و خارج روسیه از روندهای در پیش گرفته شده توسط پوتین و متحدانش در قدرت در جهت تهدید حقوق بشر و تحدید نهادهای دموکراسی در روسیه و تجاوزکاری روسیه در خارج از مرزهایش ابراز نگرانی کردهاند، نیروهای سیاسی چپ ایرانی که خود را دموکراسیخواه نیز مینامند از پرداختن به روندی که در روسیه جریان دارد و انتقاد از ولادیمیر پوتین چه در تحلیلها و نوشتهها و چه در مطبوعات یا سایتها خبری خود، اجتناب میکنند. جالب است که حزب کمونیست روسیه مردم را به دادن رای منفی به این رفراندوم دعوت کرده بود.
هرچه سابقه استالینیستی و هواداری از اتحاد شوروی در کارنامه فعالیت سیاسی آنها بیشتر باشد سکوت آنها در مورد سیاستهای پوتین در داخل و خارج روسیه بیشتر است. برای بعضی نیروهای سیاسی چپ که گویا اصولا چیزی عوض نشده و به سبک دوران شوروی از سیاستهای روسیه تحت رهبری پوتین دفاع نیز میکنند! برخی از آنها حتی اعتراضات مردم اوکراین در سال ۲۰۱۴ که برکناری رئیس جمهور ویکتور یانوکوویچ و فرار او به روسیه انجامید را تحریکات و اقدامات فاشیستها نامیدند.
به خاطر خروج امریکا از برجام و بازگشت تحریمهای سخت اقتصادی امریکا علیه ایران و برای کاهش خطر حمله نظامی امریکا به کشور بسیاری از نیروهای سیاسی نقش روسیه و چین در طرفداری از ایران از جمله در برجام را مثبت ارزیابی میکنند.
حتی اگر این نقش تعادل ایجاد کننده را برای پرهیز از جنگ، کاهش فشار اقتصادی بر مردم ایران و کلا در جهت منافع ملی ایران بپذیریم، سکوت اما در قبال اتفاقات محدود و محصور کننده دموکراسی و دیگر سیاهکاریهایی که در روسیه تحت رهبری پوتین اتفاق افتاده و میافتد از نیروهای سیاسی چپ دموکراسیخواه ایران پذیرفتنی نیست. بویژه اینکه نیروهای سیاسی چپ ایران نه تنها سابقه تاریخی خوبی در دفاع از دموکراسی و حقوق بشر در کارنامه خود ندارند، بلکه برخی از آنها زمانی خواهان سرکوب دگراندیشان و آزادیخواهان نیز شدهاند.
زمانی که سوسیالیسم در شوروی برقرار بود عمده نیروهای چپ ایران طرفدار دموکراسی و حقوق بشر نبودند اکنون اما که سرمایهداری افسار گسیخته در روسیه برقرار است و بخش بزرگی از رفقا طرفدار دموکراسی و حقوق بشر شدهاند همچنان سکوت در قبال اقدامات ضد دموکراسی و ضد حقوق بشری در روسیه پیشه میکنند.
همین سکوت را در مورد تهاجمی شدن سیاست خارجی چین در سالهای اخیر نیز شاهد هستیم. برای ساخته شدن بیمارستان ۱۰۰۰ تختخوابی در طی یک هفته کف میزنند و آن را معجزه و مزیت دولت کمونیستی چین مینامند، اما از خفه شدن تدریجی دموکراسی و حقوق بشر در هنگ کنگ یا دروغگوییها یا عدم شفافیت دولت چین در مورد نحوه شروع و شیوع بیماری کرونا و میزان گسترش آن در این کشور سکوت میکنند.
Iran Emrooz