حجاب اجباری مهمترین بستر اعمال زور به زنان در یک خانواده مردسالار است. معمولا این خشونت در لوای مفاهیمی چون «شرم، حجب، و حیا» و نیز «حفاظت از شکنندگی و لطایف زنانه» و «ناموسپرستی» اعمال میشود.
پیش از پرداختن به استدلالها به دو نکته اشاره کنم: اول اینکه معنا و مصادیق «حجاب شرعی» که طبق ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی بر زنان اجباری شده، خود محل مناقشات فقهی و حقوقی است، اما منظور من در این نوشته دو نوع حجاب اسلامی اجباری است: اول همین حجابی است که جمهوری اسلامی در فضای عمومی برای زنان اجباری کرده که هرچند حدودش به شکل دقیق وصفناپذیر و بسیار وابسته به تفسیر است، اما تقریبا همه به نوعی میدانیم منظور از آن چیست؛ دوم آن حجاب اسلامی است که در بستر فرهنگ مردسالارنه بر زنان خانواده اجبار میشود (مثلا در فضاهای خصوصی) حتی اگر قانون در آن مورد اجباری را تعیین نکرده باشد. نکته دیگر اینکه تا جای ممکن تلاش کردم استدلالها را رُک و بدون حاشیه ارائه کنم، و از این رو، به مباحث جانبی و معرفی منابع بیشتر در پاورقی پرداختهام. حال بپردازیم به استدلالها:
(۱) حجاب اسلامی اجباری ناقض حق اختیار انسان بر بدن خود است. حجاب اجباری اسلامی ناقض خودمختاری تنانی (bodily autonomy) است.۱ خودمختاری تنانی یک حق بسیار ساده اما ریشهای ست که میگوید هر فرد فقط و فقط خودش حق دارد تعیین کند چه رخدادی به چه شکلی در چه زمانی توسط چه کسی بر تنش واقع شود یا نشود. این یکی از بدیهیترین و بنیادیترین حقوق انسان است که هیچ نهاد یا فردی حق ندارد، آن را بگیرد.۲ دایرۀ کاربرد این حق در عمل بسیار گسترده و متنوع است ۳ مثلا، خودمختاری تنانی میگوید بدون اجازه و رضایت فرد کسی حق ندارد وارد رابطه جنسی با او شود و بر همین اساس تجاوز و تعرض جنسی غیراخلاقی و غیرقانونی است. همچنین، خودمختاری تنانی با بردهداری در تضاد است چرا که در بردهداری بدن فرد بدون رضایتش ابزار کسب درآمد یا تفریح اربابش میشود. به موجب همین حق، رضایت بیمار برای شروع و ادامۀ درمانهای پزشکی بر رویش ضروری است. در این مورد، اینکه طبق تشخیص پزشک انجام فلان عمل یا تزریق فلان دارو برای نجات جان فرد ضروری است نمیتواند حق اختیار فرد بر بدنش را نفی کند.۴ حق انتخاب لباس نیز در دایرۀ حق خودمختاری تنانی جای دارد چرا که لباس معین میکند بدن فرد در چه وضعیتی و به چه میزان و با چه شکلی برای چه کسانی چگونه ظاهر شود. انتخاب لباس، درواقع انتخاب شیوه و میزانی است که ما میخواهیم دیگران از بدن ما ببینند. در نتیجه، اگر اجبار در پوشش برای جلوگیری از آسیب رساندن به دیگران نباشد (مثلا برای جلوگیری از انتشار بیماری پوستی یا آلودگیهای بدنی) هر نوع اجبار بدون رضایت فرد نقض حق اختیار بر بدنش است. با این حساب، حق اختیار بر بدن در یک نگاه حداکثری از حق برهنگی کامل دفاع میکند. حال ممکن است ادعا شود که در تمام کشورهایی که برهنگی کامل غیرقانونی است حق اختیار بر بدن نقض میشود. بله، این ادعا درست است. نکته اول این است که از این مقدمه که در بعضی کشورهای غربی برهنگی کامل مجاز نیست (=حق اختیار بر بدن تمام و کمال وجود ندارد) نمیتوان نتیجه گرفت پس حجاب اسلامی اجباری نیز باید پذیرفته شود. موضوع دوم اندازۀ نقض این حق است. اینکه در بعضی ایالات آمریکا زنان اجازه ندارند نوک پستانهای خود را در فضای عمومی بدون پوشش بگذارند، از نظر میزان تضییع حق اختیار بر بدن تفاوت فراوانی دارد با اینکه در ایران زنان حق ندارند موی سر خود را آزاد بگذارند. هر دوی اینها نقض حق اختیار بر بدن است، ولی دومی به مراتب بدتر است. حجاب اجباری اسلامی بدترین نوع نقض حق اختیار بر بدن از طریق اجبار در پوشش است و برای همین غیراخلاقی است.
(۲) حجاب اجباری اسلامی یک تبعیض ناعادلانه است. استدلال اول نشان میدهد که حجاب اجباری اسلامی در ذات خود نقض حق اختیار بر بدن است، اما این نقض حق به تساوی بر زن و مرد اعمال نمیشود. زنان به مراتب بیشتر، سختتر، و بدتر از مردان تحت اجبار هستند. کنترل و نظارت و تنبیه زنان برای رعایت حجاب اسلامی در ایران اساسا قابل مقایسه با مردان نیست. تبعیض جنسیتی یک ظلم مضاعف بر نقض اختیار بر بدن است. توضیح و شناخت دلیل و ریشههای تاریخی این تبعیض، هرچند که بسیار مهم و ضروریست، اما موضوع این متن نیست. همین که چنین تبعیض جنسیتی ظالمانهای وجود دارد، یک استدلال قوی علیه حجاب اجباری اسلامی است.
(۳) حجاب اجباری اسلامی ناقض حق آزادی بیان است. آزادی بیان یکی دیگر از حقوق بنیادین بشر مدرن است. بدن هر فرد میتواند بستر و واسطهای باشد برای بیان احساسات، نظرها، ارزشها، و باورهای آن فرد. اینجا منظور از بیان، سخن نیست، بلکه منظور ارائه آنچه در ذهن فرد میگذرد از طریق بدنش بدون سخن است. حجاب اجباری اسلامی، به شکلی بیپرده و زننده بدن هر زن را به تابلوی بزرگی برای ارائه ارزشهای اسلامی تبدیل میکند. یعنی زن مجبور است آنچه نظر و ارزش و باور خود نیست را بهواسطۀ حجاب اجباری دائم بیان کند. اینکه فرد مجبور به بیان چیزی شده که باور ندارد یک جنبۀ نقض حق آزادی بیان است. جنبۀ دیگر این است که وقتی فرد نمیتواند به دلخواه خود لباس بپوشد، از بیان آنچه برایش ارزشمند است نیز محروم میشود. ممکن است بگویید، لباس فقط لباس است و ربطی به بیان آنچه در ذهن فرد میگذرد ندارد. این ادعا غلط است. لباس کارکردهای مختلف دارد و یکی از کارکردهایش دقیقا همین است که فرد دلخواه خود را انتخاب و استفاده میکند و دیگران این را میبینند. بیجهت نیست که فرد برای زیبا شدن، لباسش را مطابق با باور و معیارهایش از زیبایی انتخاب میکند، یا مثلا هنگام شادی لباس متفاوتی از زمان عزا میپوشد. این چیزی جز بیان ارزشها و باورهای فردی نیست. پس حجاب اجباری اسلامی، ناقض حق آزادی بیان است.
(۴) حجاب اجباری اسلامی مروج خشونت علیه زنان است. حجاب اجباری اسلامی صرفا چند قطعه پارچه نیست بلکه یک نهاد ارزشی-اخلاقی است که با دو نیروی تاریخی ساخته شده و تقویت میشود. از یک طرف مردسالاری سنتی و از طرف دیگر ارزشهای اسلامی این نهاد را بر پا کردهاند. در این نظام ارزشی، در سطح روابط بین فردی ارزشهایی چون «غیرت» و «ناموس» و «تعصب» بارزترین نمودهای خشونت علیه زنان هستند. حجاب اجباری مهمترین بستر اعمال زور به زنان در یک خانواده مردسالار است. معمولا این خشونت در لوای مفاهیمی چون «شرم، حجب، و حیا» و نیز «حفاظت از شکنندگی و لطایف زنانه» و «ناموسپرستی» اعمال میشود. شکلها و درجات مختلف این خشونت شامل سرکوفت زدن به زنان، ایجاد محدودیت و ممنوعیت خروج از خانه و روابط اجتماعی، ایجاد محدودیت و ممنوعیت کاری و تحصیلی، فحاشی، کتک زدن، آسیبهای فیزیکی و روانی، و حتی قتل است. اگر حجاب اجباری وجود نداشته باشد، مردسالاری زورگو یکی از قویترین بازوهایش قطع خواهد شد. در سطح جامعه، حجاب اجباری موضوع کشمکش هرروزۀ زنان با حکومت است. در این چهل سال بیشمار زن به خاطر رعایت نکردن حجاب بازخواست، دستگیر، مجازات، پروندهدار، و محروم شده اند. لازمۀ اجرای قانون حجاب اسلامی اجباری یک نظام پلیسی-قضایی ایدئولوژیکِ سرکوبگراست. چنین دم و دستگاهی هماکنون با قدرت فراوان در جمهوری اسلامی مشغول اعمال زور و خشونت به زنان است. علاوه بر موارد بیشمار خشونت مستقیم علیه زنانی که حجاب را رعایت نمیکنند، نظام ارزشی-اخلاقی حجاب یکی از بهترین دستاویزها برای تنبیه کردن زنانی است که به دلایل دیگر مورد غضب حکومت هستند. مجازات و تنبیه کردن به دلیل رعایت نکردن حجاب آنچنان فراگیر و عادی شده که اگر بخواهند زنی را به هر دلیل غیرمرتبط با آن آزار دهند کافیست به او اتهام بیحیایی و فسق و فجور بزنند. از این بدتر، رفتار وحشیانه و ظالمانۀ حکومت سبب شده شهروندان عادیِ حامی ارزشهای اسلامی نیز جسارت اعمال زور به زنان بدحجاب را پیدا کنند. ماجرای اسیدپاشی به زنان در اصفهان یکی از دردناکترین نتایج ترویج سیستماتیک و حکومتیِ خشونت علیه زنان در بستر نهاد حجاب اجباری بود.۵
(۵) حجاب اجباری اسلامی برای افراد جامعه ضرر داد. علاوه بر سرکوب و تحقیر و خشونت علیه زنان، حجاب اجباری اسلامی چندین ضرر دیگر برای افراد جامعه دارد. اولینش این است که زنان از فعالیتهای مختلف ورزشی، اجتماعی، و تفریحی محروم شده اند. در سطح حرفهای، تعداد رشتههای ورزشی که زنان ایران حق دارند در مسابقات آن شرکت کنند بسیار اندک است. در سطح غیرحرفهای، باشگاهها و امکانات ورزشی زنان بسیار محدودتر از مردان است. زنان حتی حق دوچرخهسواری یا موتورسواری در خیابان را ندارند. علاوه بر تضییع حقوقشان، این محدودیتها سبب میشود زنان کمتر به ورزش بپردازند و در نتیجه از نتایج مثبت آن برای سلامتی محرومند. همچنین زنها به دلیل اجباری بودن پوشش اسلامی یا نمیتوانند در بعضی مشاغل کار کنند یا حضور بسیار اندکی دارند. همانطور که در استدلال پیش توضیح دادم، حجاب اسلامی صرفا چند قطعه پارچه نیست بلکه یک نظام ارزشی-اخلاقی است که در آن بسیاری مشاغل و فعالیتها برای زنان «زشت و نامناسب» است. ضرر دوم حجاب اجباری اسلامی، محروم شدن زنان از تابش مفید آفتاب، افزایش تعرق، افزایش احتمال گرمازدگی، و مسائل مربوط به سلامتی است. چند سال پیش دکتر اشرف امین الرعیا، دبیر کنگرۀ غدد و متابولیسم، با اشاره به شیوع کمبود ویتامیدن D در ایران اعلام کرد «بسیاری از جوامع با کمبود ویتامین D مواجه هستند اما این کمبود در ایران و برخی کشورهای عربی به دلیل پوشش و حفاظت در برابر نور آفتاب بیشتر دیده میشود و دراین میان ۹۵ درصد زنان در کشورمان دچار کمبود این ویتامین هستند.» علاوه بر این حجاب اجباری اسلامی، بهویژه چادر، قابلیت تحرک و چابکی را کاهش میدهد و در مواقعی که نیاز است ممکن است خطرآفرین شود. ضرر سوم حجاب اجباری هم متوجه زنان است و هم متوجه مردان. پوشش اسلامی اجباری مانند دیواری است که بین زن و مرد کشیده شده و سبب میشود شناخت آنها از همدیگر به شدت کاهش یافته و غرق در توهمات و اشتباهات و انتظارات اشتباه و مضر از جنس مخالف شوند. در نظام ارزشی-اخلاقی حجاب در جمهوری اسلامی، پسر و دختر در مدارس جدا تحصیل میکنند و تا پیش از ورود به دانشگاه، که همزمان با بلوغ فکری رخ میدهد، هیچ فرصت مناسب و معقولی برای شناخت همدیگر ندارند. برای موفقیت و سلامت در روابط اجتماعی، جنسی، و عاطفی ضروری است افراد همدیگر را بشناسند. این امر در نظام حجاب اجباری یا اساسا ممکن نیست یا تصویری بسیار کج و معوج و بیمارگونه در ذهن افراد ایجاد میکند. علاوه بر آن، در چنین نظام ارزشی-اخلاقی تجربه رابطه جنسی پیش از ازدواج ممنوع است که همین امر سبب بدترین اختلالات جنسی چه بین مجردها و چه میان متاهلها میشود. هماکنون مشکلات جنسی یکی از مهمترین دلایل طلاق در ایران است و بیشک یکی از ریشههای مهم این مشکلات نظام ارزشی-اخلاقی حجاب اجباری است.
(۶) حجاب اجباری اسلامی سودی برای افراد جامعه ندارد. علاوه بر مضراتش، هیچ سود اجتماعی و فردیای از حجاب اجباری اسلامی حاصل نمیشود. زیاد شنیده میشود که حامیان اجبار، ادعا میکنند حجاب سبب کاهش تعرضات جنسی و افزایش پایداری ازدواج میشود. نکته اول این است که هیچ پژوهش آماری روشمند، شفاف، و آزمونپذیری انجام نشده که همبستگی مثبت معناداری (از نظر آماری) میان حجاب و کاهش تعرضات جنسی و افزایش دوام ازدواج را نشان دهد. چنین پژوهشی باید بر اساس روشهای معتبر علمی و با حضور گروه کنترل انجام شود تا شایستگی علمی لازم برای طرح را داشته باشند. این به کنار، حتی اگر فرض کنیم میان حجاب اسلامی و کاهش تعرضات جنسی و افزایش دوام ازدواج رابطه مثبت معنادار وجود دارد باز هم نمیتوان نتیجه گرفت حجاب اسلامی باید «اجباری» باشد. دلیلش، همانطور که در چهار استدلال اول توضیح دادم، این است که حجاب اجباری سبب تضییع حق خودمختاری تنانی، تبعیض ناعادلانه، پایمال شدن حق آزادی بیان، و ایجاد بستری برای اعمال خشونت گسترده علیه زنان است. اگر روزی علم ثابت کند حجاب چنین سودهایی دارد، چرا نباید اختیاری باشد؟ در این مورد، پرسش اصلی در برابر حامیان اجبار این است که دقیقا چه سودی از حجاب اسلامی هست که اگر و تنها اگر اجباری باشد میسر میشود و اگر اختیاری باشد محقق نمیگردد؟