زندگی سخت زنان کرد؛ از کودک‌همسری تا کولبری و کودک‌بیوِگی


کولبر

 به سیاق همان نقل قول معروفی که می‌گوید «آنچه مرا نکشد، قوی‌ترم می‌کند»، دستش را گرفته روی زانوها و بلند شده است. از خانه پدر و بعد از خانه شوهری که غیبتش همیشه طولانی‌تر و سنگین‌تر از حضور گاه و بی‌گاهش بوده است. سرنوشت «آگرین»، حکایت خیلی از زن‌هایی است که کورسوی امید و سوسوی ستاره‌ای در آینده‌ای نامعلوم را در شب‌های تیره و تار سرنوشت‌شان روشن نگه‌ داشته‌اند. زنی قربانی کودک‌همسری که حالا سربلند از رنج روزگار، در هیئت زنی قدرتمند، با آبرو و با شهامت در روستاهای مرزی شناخته می‌شود. زنی که ۶ سال کولبری کرده و حالا رسالتش روشنگری خانواده‌هایی است که هنوز به زور سنت و تعصب اجدادی‌شان، دخترکان کم‌ سن و سال‌شان را راهی خانه شوهر می‌کنند. زنی که آرزوهای بالا و بلندی در سر دارد و از جهان امن‌تری می‌گوید که در آن تبعیض و تعصب جایی ندارد. زنی که حالا با روزگار کنار آمده، یا شاید روزگار با او، اما خوب می‌داند چطور زخم‌ها و رنج‌ها را عقب براند و قوت جانش را جمع کند و آن را شریک شود با زن‌ها و دختران شبیه به گذشته خودش. حالا او یک فعال اجتماعی است، برگ برنده زندگی دختران روستایی است، دخترانی به قول خانواده‌هایشان دم بخت که البته بخت یارشان می‌شود و زندگی رنگ دیگری برایشان رقم می‌زند.

ده سالگی ختنه شده، ۱۳ سالگی تن به ازدواج داده، ۱۴ سالگی طلاق گرفته و بعد از ازدواج ناکام دوم، عزم کولبری کرده است. این روایت تک‌خطی، قصه پر آب چشم زندگی «آگرین» است. یکی از ده‌ها زنی که در روزگاری نه‌چندان دور، زور تعصب  و فقر چربیده و زندگی و جوانی‌شان را قمار کرده است.

چند ساعتی است که سپیده سر زده، دشت آرام است و کوه‌ها صبور و سنگین در پیچ و واپیچ گردنه‌ها جاخوش کرده‌اند. سوز سرمای اول صبح، پیچیده توی کوچه‌ها؛ روستا آرام است؛ زنی دست ۵ دختربچه قد و نیم‌قدش را گرفته و راهی خانه یکی از روستایی‌ها شده است. خانه کوچک است و هر کدام از همسایه‌ها که دختربچه کم سن و سالی داشته، آمده‌اند؛ در این خانه قرار است ختنه صورت بگیرد.

«در روستای ما سال‌ها قبل ختنه دخترها خیلی عادی بود. آن موقع‌ها هیچ زنی نبود که ختنه نشده باشد، اتفاقی بود که باید برای تمام دخترها می‌افتاد البته نه به دلخواه که به اجبار پدر و مادر و خانواده»؛ آگرین یکی از همان ۵خواهری است که در سوز سرمای پاییز ۲۴ سال پیش یکی از روستاهای پاوه، جلوی چشم خواهرها و تمام دخترهای همسایه ختنه شد. آن موقع،  ۱۰ سال داشته و می‌گوید آن روز، سیاه‌ترین روز عمرش بود.یونیسف اعلام کرده تاکنون حدود ۲۰۰ میلیون زن و دختر در سراسر جهان ختنه شده‌اند؛ سنتی که در ایران نیز تا حدودی رواج داشته و براساس مطالعات انجام شده، در استان‌های هرمزگان، کرمانشاه، کردستان، آذربایجان غربی و جنوبی‌ترین مناطق استان هرمزگان بیشتر دیده شده است.

گرچه این روزها ختنه زنان به گستردگی سال‌های پیشین نیست، با این حال، روزگار پرغصه آگرین و سایر زنان ختنه شده به پایان نرسیده است؛ «بعضی‌ها می‌گویند گذشته فراموش می‌شود، چطوری؟ مگر ممکن است؟ ختنه ما غیرقابل بخشش بود، قبول داری؟» قبول دارم آگرین جان، قبول دارم…
هنوز رد غصه ۲۰ سال پیش را می‌شود توی صدایش شنید.

از کودک‌همسری تا کودک‌بیوگی

آگرین ۶ برادر دارد و ۴ خواهر؛ خانواده‌ای پرجمعیت‌اند، از کرمانشاه. کمتر از ۳سال بعد از آن روز سیاه، آگرین مجبور به ازدواج با پسرعمه‌اش می‌شود؛ «۱۳ سالم نشده بود که با پسرعمه‌ام ازدواج کردم. آن موقع هیچ‌چیزی از ازدواج نمی‌دانستم، فکر می‌کردم فقط قرار است خانه‌ام عوض شود، توی خانه پدرم همیشه کار می‌کردم؛ نان می‌پختم، دنبال گله گوسفند بودم و فکر می‌کردم بعد از عروسی اوضاعم بهتر می‌شود اما نشد.»

او حالا زنی است ۴۴ ساله. زنی شبیه به لیلی، شبیه به روناک، شیرین، پرنگ، حناره و خیلی دیگر از دخترهای کردی است که به‌گفته خودشان در همان سن و سال کودکی راهی خانه شوهر شدند.

می‌گوید: «متأسفانه در بعضی مناطق کردنشین، دختران زیر ۱۵ سال را مجبور به ازدواج می‌کردند. توی فامیل و همسایه‌هایمان خیلی زیاد این اتفاق می‌افتاد، هیچ‌کدام‌مان بچگی نکردیم، هنوز عقل‌رس نشده  بودیم که فرستادن‌مان خانه شوهر. من نخستین نفری بودم که در خانواده ازدواج کردم. سنم کم بود، شوهرم در تهران نظامی بود. مجبور شدم با پدرشوهر و مادرشوهرم زندگی کنم. شوهرم هر شش ماه، دو سه شب می‌آمد خانه و دوباره برمی‌گشت. من مدام کار می‌کردم، کارهای سخت، هم دنبال گله بودم، هم کارهای خانه را می‌کردم، زندگی برایم غیرقابل تحمل شده بود. او که عمه‌ام هم بود، خیلی اذیتم می‌کرد. حتی نمی‌توانستم با شوهرم تلفنی حرف بزنم. او خودش تلفنی با پسرش همه حرف‌هایش را می‌زد و من اجازه نداشتم چیزی بگویم. شوهرم با اینکه دوستم داشت، درکم نمی‌کرد. می‌گفت نمی‌توانم مادرم را به‌خاطر زنم زیر پا بگذارم. می‌توانم دوباره زن بگیرم اما اگر دل مادرم را بشکنم دیگر نمی‌توانم به دستش بیاورم.»

آگرین قربانی کودک‌همسری در ۲۱ سال پیش است، با این حال، با گذشت سال‌ها هنوز ماجرای پیشگیری از ازدواج کودکان در ایران چندان راه به جایی نبرده است. چندسالی می‌شود که لایحه «منع ازدواج کودکان زیر ۱۳ سال» که از سوی معاونت امور زنان و خانواده رئیس‌جمهوری به کمیسیون لوایح دولت ارائه شده و همچنان در انتظار تصویب است. با این حال، در جدیدترین گزارش مرکز آمار با عنوان «وضعیت اجتماعی و فرهنگی ایران تابستان ١٣٩٩» که در ۱۲ بهمن سال ۹۹ منتشر شد، اعلام شده که در ۳‌ ماه تابستان سال گذشته، ازدواج ۹ هزار و ۵۸ دختر ۱۰ تا ۱۴ ساله ثبت شده است؛ آماری که نشان‌دهنده رشد ۴/۲۹درصدی ازدواج کودکان به نسبت بهار ۹۹ در ایران بوده است.

در حال‌حاضر، مطابق ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی، ازدواج دختر زیر ۱۳ سال منوط به کسب اجازه از دادگاه و تعیین مصلحت کودک توسط دادگاه‌ است. آگرین می‌گوید آن موقع‌ها که از چیزی سر درنمی‌آورده، اما حالا فکر می‌کند به‌دلیل کم بودن سنش و منع قانونی که می‌توانسته به‌وجود بیاید، ازدواجش ثبت رسمی نشده و با یک صیغه محرمیت مادام‌العمر، ماجرا هم آمده بود. او کمتر از یک سال زندگی در خانه شوهر، البته بدون حضور شوهر را تحمل می‌کند و بعد پایش را می‌کند توی یک کفش که از این زندگی بیرون بیاید.

در ۱۴ سالگی، با همه دردسرها و مشقت‌ها و غرولندها و حرف و حدیث‌های خانواده و در و همسایه، پدر و شوهرش راضی به جدایی می‌شوند و آگرین دوباره برمی‌گردد به خانه پدر، بدون هیچ حق و حقوق قانونی و مهریه و حقوق دیگری؛ «آن موقع‌ها طلاق خیلی سخت و بد بود. همه یک جور بدی به آدم نگاه می‌کردند. برگشتم خانه پدرم، پدرم هم سخت‌گیر و یکدنده بود. در ۱۴سالگی، توی یک روستای کوچک بیوه شده بودم. ۲۰ و خرده‌ای سال پیش، بیوه شدن مثل حالا نبود. آن موقع‌ها طلاق خیلی زشت بود. پدرم می‌گفت چون بیوه هستی حق نداری از خانه بیرون بروی و آبروی ما را ببری. شاید باور نکنید اما من ۱۰ سال توی خانه حبس بودم. اجازه رفتن به خانه همسایه، اجازه رفتن به عروسی و عزا، حتی اجازه بردن گله گوسفند به صحرا را هم نداشتم. ۱۰ سال تمام فقط توی خانه کار کردم، آن هم برای آن همه جمعیت». ۱۰ سال آزگار، آگرین خانه‌نشین شده و جز اهالی خانه کسی را ندیده است. اما بعد فصل تازه‌ای در زندگی‌اش باز می‌شود؛ فصلی که این بار رنج بیشتری به همراه دارد؛ «بعد از ۱۰ سال، یکی از همسایه‌ها آمد خواستگاریم و پدرم هم قبول کرد. خانه ما و شوهر دومم فقط ۳متر فاصله داشت اما من چون پایم را از خانه بیرون نگذاشته بودم حتی یک‌بار هم او را ندیده بودم. پدرم خانه گمان* بود و اصرار داشت که هیچ حرفی، مطلقا هیچ حرفی تا قبل از عقد و حلال شدن نباید با هم بزنیم. من تازه بعد از عقد، شوهرم را دیدم. ۳‌ ماه از عروسی‌مان که گذشت، شروع کرد به خانه نیامدن. من حامله شده بودم و شوهرم عین خیالش نبود. شب‌ها به ندرت می‌آمد خانه و همان موقع بود که فهمیدم اعتیاد دارد و قاچاقچی موادمخدر است.»

رنج روزگار تمامی ندارد، هرقدر هم که مقاومت کنی، سرنوشت محتوم عالم راه خودش را باز می‌کند. آگرین از حال و هوای آن روزها می‌گوید، از روزی که دید با شکم برآمده، خانه خراب شده و این‌بار راه برگشتی ندارد؛ « نمی‌توانستم تحمل کنم که شوهرم فروشنده مواد باشد. می‌خواستم برگردم خانه پدرم، اما پدرم راضی نشد. گفت شوهرت آبروی ما را برده و تو هم دیگر حق نداری بیایی خانه ما. شوهرم مدام بازداشت می‌شد و چند سال می‌افتاد زندان. اما تا عفو می‌خورد و آزاد می‌شد دوباره همان کار را می‌کرد. من هم عقل درستی نداشتم، دوباره حامله شدم، اما همه‌چیز بدتر شد. شوهرم اغلب زندان بود، حتی وقتی که دخترم به دنیا آمد. خودم گلیم بچه‌هایم را از آب بیرون می‌کشیدم، نان می‌پختم، باغ مردم را اجاره می‌کردم و همه کاری می‌کردم. ۱۶سال به این زندگی ادامه دادم، حالا ۴ سال است که دوباره طلاق گرفته‌ام. چند وقت پیش حساب کردم و دیدم از این ۱۶سال زندگی با شوهر دومم، او ۱۳ سال و ۸ ماهش را در زندان بوده است!»

کولبری، تنها راه حیات

کوه‌های کردستان به اندازه زیبایی‌شان بی‌رحم‌اند. به‌خصوص در سوز و سرما و سپیدی زمستان. کوه‌هایی که کولبرها در دل‌شان پیچ و تاب می‎‌خورند و گاه جان میان لب و دندان می‌فشارند؛ اغلب مردها. اما حالا  که چرخ روزگار کندتر و سخت‌تر جلو می‌رود، شیرزن‌های  کرد هم رخت و قبای مردانه به تن می‌کنند و دل به کوه می‌سپارند. آگرین یکی از نخستین زن‌هایی است که بازی زندگی، از ۶ سال پیش، او را کوله‌ به دوش کرده است؛ «از خانه پدر محروم شده بودم و خودم بودم و بچه‌هایم. رفتم مدرک خیاطی گرفتم و بچه‌ها که از آب و گل درآمدند، رفتم سراغ کولبری. من کم سن و سال‌ترین زنی بودم که کولبری را شروع کردم. دیگر هیچ راهی جز کولبری برای پرداخت اجاره خانه و قبض و قرض‌هایم نمانده بود. به‌خصوص زمستان‌ها که کشاورزی هم تعطیل می‌شد و دیگر نمی‌شد هیچ کاری کرد.»

اولش نان می‌بردند لب مرز عراق و همانجا می‌فروختند؛ «یک شب با یکی از دوستانم تا صبح توی خانه من نان پختیم و صبح راهی کوه شدیم. خیلی می‌ترسیدیم. هر کدام‌مان حدود ۴۰کیلو بار داشتیم، کوله‌مان سنگین بود، برف و کولاک بود، دست و پایمان یخ کرده بود، رفته بودیم سمت مرز پاوه. از مین و شلیک مرزبان‌ها می‌ترسیدیم، اما مگر چاره‌ای بود؟ هر بار با هزار استرس و بدبختی می‌رفتیم و ۱۵۰ تا ۱۷۰ هزار تومان دستمان را می‌گرفت. برای من پول زیاد و باارزشی بود، اجاره خانه را می‌دادم و قرض‌ها را. البته بعضی روزها هم مامورها بارمان را توقیف می‌کردند و آن روز بدون هیچ درآمد و با دست خالی و غم‌زده برمی‌گشتیم.»

آگرین و دو سه زن همراهش با مردها همسفر می‌شدند و در این ۶ سال کولبری، کسی مزاحمتی برای آنها ایجاد نکرده است؛ گرچه ‌کسی جرأت مزاحمت را هم نداشته: «لباس مردانه می‌پوشیدیم و کول روی کول‌مان می‌گذاشتیم. به ما می‌گفتند شیرزنان کرد. طوری رفتار می‌کردیم که انگار فرقی با مردها نداریم. آن موقع سه چهار تا زن بیشتر نبودیم اما حالا کولبری زن‌ها هم زیاد شده، وقتی یک کیلو موز شده ۶۰ هزار تومان، وقتی بچه آدم دلش بخواهد چه کار کنیم، مدیون سفره بچه‌هایمان شویم؟»

آگاه شوید و مقاومت کنید

قصه‌ آگرین، فصل مشترک خیلی از زنان است؛ زنانی قربانی فقر و تعصب. گرچه بخت با خیلی‌هایشان یار بوده و بعدها توانسته‌اند خودشان را از زیر بار سنگین سنت و تعصب کورکورانه اجدادشان که به‌مراتب سنگین‌تر از کوله‌های روی دوش است بیرون بکشند. آگرین با زخم روزگار دست و پنجه نرم می‌کند با این حال، یکی از موفق‌ترین و تواناترین زن‌های روستاهای اطراف پاوه است. او حالا به‌عنوان یک فعال اجتماعی برای آگاهی‌بخشی زنان و دختران فعالیت می‌کند. مادرها را از ختنه دختران‌شان منع می‌کند و هرجا که حرف و حدیث ازدواج دخترکان کم سن و سال را می‌شنود، می‌شود آینه تمام‌نمای آینده آنها و مادر و پدرها را راضی می‌کند تا از ازدواج دخترهای کم و سن و سال‌شان منصرف شوند؛ «دختر خودم حالا ۱۲ ساله است،   حالا به نسبت قبل ختنه زنان خیلی کمتر شده اما باز هم هنوز بعضی‌ از خانواده‌ها این کار را می‌کنند. من هر کدام از آشناها و اقوامی را که دختر دارند، مدیون کرده‌ام که با دخترهایشان این کار را نکنند. خیلی‌ها هم راضی می‌شوند. تا می‌توانم با همسایه‌ها و فامیل و محلی‌ها حرف می‌زنم و متقاعدشان می‌کنم. تا حالا جلوی چند نفر از فامیل را گرفته‌ام و این راه را هم ادامه می‌دهم. حالا  ازدواج دخترها در سنین کودکی رواج دارد. ازدواج زیر ۲۰ سال که خیلی زیاد است. من تا جایی که می‌توانم خانواده‌ها  را راضی می‌کنم که دست از این کار بردارند. حتی با دخترها هم حرف می‌زنم که راضی به ازدواج زودرس نشوند. تشویق‌شان می‌کنم که درس بخوانند، باسواد شوند و آن وقت خودشان می‌توانند در برابر این سنت‌های اشتباه، مقاومت کنند.»
* این صفت را برای مردی که نسبت به همسرش دچار شک و سوءظن شدید و بیمارگونه باشد به‌کار می‌برند.

گزارش همشهری‌آنلاین

زنان کولبر قسمت کمتر دیده شده ماجرای کولبری

کولبری زنان یکی از واقعیت‌های تلخ زندگی بخشی از زنان این سرزمین است. در مرز‌های استان‌های کردستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی دختران و زنانی در پوشش لباس مردانه گاهی در کنار مردانشان و گاهی به جای آن‌ها کولبری می‌کنند تا چراغ زندگی‌شان روشن بماند

زهرا چیذری
سرویس زنان جوان آنلاین: قصه تلخ فرهاد و آزاد دو برادر کولبری که چند روز پیش در کوه‌های منطقه کردستان جانشان را از دست دادند، ماجرایی تألم‌برانگیز بود و موجب شد دیگر مسئولان کشورمان را وادار کند تا یک بار دیگر این بخش از جمعیت کشور را هم ببینند. اما اگر به دیار کوهستان‌های شمال غرب و غرب کشور سری بزنید متوجه خواهید شد تنها مردان نیستند که برای جور کردن دخل و خرج زندگی‌شان به کوه می‌زنند و شغلشان کولبری است. در دیار کردستان و برخی دیگر از شهر‌های مرزی کشور زنانی هم وجود دارند که برای چرخاندن چرخ‌های زندگی‌شان کوله‌های سنگین بار را بر دوش می‌گیرند و از مسیر‌های سخت و صعب‌العبور کوهستانی عبور می‌کنند تا محتاج نان شب نمانند. زنانی هم که مردشان کولبر هستند، همیشه با دلواپسی همسایه‌اند و هر بار که مردشان را راهی کوهستان می‌کنند با خود می‌اندیشند «آیا این دیدار آخر است؟»
دستشان را که نگاه می‌کنید هیچ نشانه‌ای از ظرافت زنان را در آن نمی‌بینید همانگونه که کارشان زنانه نیست! کوله‌های ۱۵ تا ۲۰ کیلویی از اجناس را بر دوش می‌کشند و از مسیر کوهستان از مرز رد می‌کنند. در ازای این بار سنگین و این مسیر سخت پول چندانی گیرشان نمی‌آید، اما همین مبلغ ناچیز هم مانع از این می‌شود که سفره‌شان جمع شود و چراغ خانه‌شان خاموش. زنان کولبر اگرچه در مقایسه با مردان کولبر تعدادشان خیلی کمتر است و اغلب به عنوان پشتیبان مردانشان فعالیت می‌کنند، اما هستند زنانی که مردانه بار‌های سنگین را بر دوش می‌بندند و در مسیر صعب‌العبور کوهستان قدم برمی‌دارند تا خرج زندگی خود و خانواده‌شان را دربیاورند. این زنان بیشترشان سرپرست خانوارند. شاید خانوار‌هایی که مردشان یک روز کولبری می‌کرد، اما حالا کمرش شکسته یا از کار افتاده شده و امروز بار سنگین زندگی بر دوش نحیف زن خانه سنگینی می‌کند.
کوله‌بار زندگی بر دوش زنان کولبر
مرگ دو نوجوان کولبر جامعه را متأثر کرد و مسئولان را به واکنش واداشت. یکی از این واکنش‌ها پیام تسلیت اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس‌جمهور است که ضمن تسلیت بر رسیدگی به وضعیت معیشتی خانواده این دو نوجوان تأکید کرده است. اما قصه کولبری و کولبران در حکایت تلخ آزاد و فرهاد محدود نمی‌شود. این قصه بسیاری از ساکنان سرزمین‌های غربی ایران است که به دلیل فراهم نبودن اشتغال پایدار ناگزیرند راهی کوهستان شوند و باری سنگین را از مسیر صعب‌العبور عبور دهند تا نانی بخور و نمیر به سفره‌شان برسد. تأمل‌برانگیز‌تر از همه اینکه برخلاف تصور شغل سخت و طاقت‌فرسای کولبری تنها مختص مردان نیست و در خطه غربی و جنوبی کشورمان برخی زنان هم کولبری می‌کنند. زنانی که مطالبه‌شان از نمایندگانش در مجلس آینده ورود به ورزشگاه‌ها نیست و با سهم ۳۰ درصدی زنان از صندلی‌های سبز مجلس هم گرهی از کارشان باز نمی‌شود که اگر بنا بود تعداد بیشتر زنان در بهارستان گرهی از کار زنان روستایی، کارگر و کولبر باز کند در چهار سال گذشته هم ۱۷ زن در مجلس حضور داشتند و خروجی عملکرد آنان می‌توانست نانی بر سر سفره کولبران بیاورد تا زنان کرد مجبور نباشند پا به پای مردان یا به جای مردانشان با کولبری نان‌آور خانه باشند. اما کولبری زنان یکی از واقعیت‌های تلخ زندگی بخشی از زنان این سرزمین است. در مرز‌های استان‌های کردستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی دختران و زنانی در پوشش لباس مردانه گاهی در کنار مردانشان و گاهی به جای آن‌ها کولبری می‌کنند تا چراغ زندگی‌شان روشن بماند.
زنان کوله‌های بر زمین مانده را برمی‌دارند
هر چند با سر زدن به روستا‌های مناطق مرزی همچون کردستان، آذربایجان غربی و هرمزگان می‌توان زنان کولبری پیدا کرد، اما هلاله امینی، نماینده مردم کردستان در شورای عالی استان‌ها مسئولی است که کولبری زنان را تأیید می‌کند. وی گفته است: «باعث تأسف است که بگویم با دختران و زنانی مواجه هستیم که مجبورند در نقش یک مرد یا پسر ظاهر شوند تا به صف طولانی کولبران بپیوندند.»
شاید کسانی که تصاویر انگشتان سرمازده کاک احمد را دیده‌اند بهتر بتوانند درک کنند نوجوانانی همچون آزاد و فرهاد یا زنان چگونه ناگزیر می‌شوند به شغل کولبری روی بیاورند. کاک احمد که تا یک سال قبل از راه کولبری نان درمی‌آورد، حالا با انگشتانی که سیاه شده و یکی یکی افتاده‌اند، دیگر از کار افتاده شده است. بعضی دیگر از کولبران هم زیر سنگینی بار کوله‌هایی که باید برای تأمین معاششان حمل کنند کمرشان شکسته و برخی دیگر با سقوط از ارتفاعات از کار افتاده شده‌اند. در این میان وقتی نان‌آور دیگری در خانه نباشد غیرت زنان و نوجوانان آن‌ها را به کوهستان می‌کشاند تا کولبری کنند.
در هرمزگان هم شاید از کوه و شرایط سخت کردستان خبری نباشد، اما در این استان مرزی هم زنانی هستند که کولبری می‌کنند. زنان کارگری که اغلب سرپرست خانوارند و در ازای مبلغی ناچیز بار‌هایی سنگین‌تر از حد توانشان جابه‌جا می‌کنند.
آیا کولبران در مجلس نماینده خواهند داشت؟!
پروانه سلحشوری، عضو فراکسیون زنان مجلس که همیشه به خطابه‌های غرایش معروف است بعد از ماجرای مرگ دو برادر کولبر یعنی فرهاد و آزاد از قافله اظهار تأسف‌ها و نطق‌های آتشین عقب نماند و در توییتی نوشت: «امشب ‎شب چله است. شبی به جا مانده از پیشینیان برای روایت قصه‌ها، دور هم بودن‌ها و پاسداشت آیین نیاکان. روزی روایت شب چله‌ها، داستان پسرک نوجوانی خواهد شد که همراه برادرش، برای لقمه نانی در سرمای چله جان باختند. داستان مشت گره‌کرده‌ای که شرمی برای ما معاصران است. ‎فرهاد_آزاد_خسروی.»
این نماینده مجلس، اما از سهم خود و دیگر افرادی همچون او که می‌توانستند برای امثال فرهاد و آزاد یا زنان و دخترانی که به دلیل فقر و مشکلات اقتصادی ناچارند کولبری کنند حرفی به میان نیاورده است و شاید او و امثال او آنقدر مشغول پیگیری موضوعاتی همچون ورود زنان به ورزشگاه بوده‌اند که اصلاً ندانند زنانی هستند که در سرمای زمستان و در کوهستان‌های سرد و پر پیچ و خم غرب ایران کوله‌باری سنگین بر دوش دارند و برای لقمه‌ای نان با جان و سلامتشان بازی می‌کنند. حالا باید دید آیا کسانی که به دور بعدی مجلس راه می‌یابند نماینده زنان و مردان کولبر هم هستند.
تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است