از همان آغاز بیداری زنان، زنان گاه به خاطر آرمانی سیاسی – آرمان مشروطه – و گاه به خاطربهبود شرایط زنان به میدان آمدهاند. باید اذعان کردمعتقدان این دو گرایش در آن دوران چندان قابل تفکیک نیستند. زیرا مثلاًزنانی که به خاطر حق تحصیل زنان میکوشیدند یا میخواستند زنان مدرن شوند، یا با حجاب مرسوم زنان مخالف بودند، همهی این خواسته ها را در پوشش خواسته دستیابی به جامعهی مدرن که از خانوادهی مدرن (خانوادهای که در آن زن تحصیل کرده، مدرن و بی حجاب است) تشکیل میشود و با تاکید بر نقش زن در مادری توجیه میکردند. به نظر میرسد برای آنان در هم تنیدگی تغییر شرایط زنان و شرایط کلان جامعه، آن چه که ما اکنون تغییرات سیاسی/اجتماعی مینامیم، تردید ناپذیر بود.
تشکلهای زنان در آن دوره نیز همان طور که به مسایل ملی همچون تحریم پارچههای خارجی، جمعآوری کمک برای تأمین استقراض خارجی یا بحث و گفتگو دربارهی مسایل ملی میپرداختند، به مسایل زنان که در آن دوره ابتدا به حق تحصیل اختصاص مییافت و بعدها انتقاد از رسوم دیگری همچون چند همسری و جهیزیه و … نیز به آن اضافه شد میپرداختند.
این تشکلها طیف وسیعی از تشکلهای مخفی تا علنی را در بر میگرفت. گفته میشود در تهران ده جمعیت نیمه مخفی زنان وجود داشت که هماهنگی امور آنها در دست یک کمیتهی مرکزی بود؛ویک دفتر اطلاعات هم وجود داشت که همیشه یک نفر در آنجا برای پاسخ به سوالها وجود داشت[۱] اتحادیه غیبی نسوان یکی از تشکلهای مخفی انقلابی زنان است که مدافع ضعفا بود و با مجلس بر سر مسئلهی فقرا مجادله میکرد. گرچه در مواقعی نیز این انجمن مخفی مواضع بسیار محافظه کارانهای از خود به خصوص در جدال میان علمای محافظه کار و مجلس نشان داده است.
به میدان آمدن زنان به هدف سیاسی تنها در فعالیت تشکلها و انجمنهای زنان در آن دوره تجلی نمییابد. گزارشهای فراوانی حضور خیابانی و سلحشورانهی زنان را در این دوره ثبت کرده است. که میتواندر این میان از صدها زنی که مسلح در مجلس اول حضور یافتند و خواستار مقاومت مجلس در برابر اولتیماتوم روسیه شدند یا زنان گمنامی که زیور آلات خود را فروختند تا سرمایهی بانک ایرانی تأمین شود و صرف بازپرداخت استقراض از روسیه شود یا دهها زنی که در جریان محاصره تبریز با لباس مردانه از شهر دفاع کردند و تنها پس از شهادتشان معلوم شد که زن هستند، اشاره کرد.
شایان ذکر است که حضور زنان در این مبارزات همواره نیز با استقبال مواجه نشد. به عنوان مثال، هزاران زنی که برای پیوستن به تحصن دربرابر سفارت انگلیس حاضر شده بودند، با ممانعت مسئولین سفارت مواجه شدند.[۲] علاوه بر این در بسیاری از موارد نیز زنان پاسخی در خور تلاشهایشان دریافت نکردند. به عنوان مثال در قانون اساسی زنان در ردیف مجانین، ورشکستگان و دزدها و قاتلین از حضور در انتخابات ممنوع شدند[۳] و در مجلس دوم وقتی یکی از نمایندگان عضو حزب اجتماعیون عامیون درخواست حق رای برای زنان را کرد، برخی از همکارانش او را مجنون خواندند و این پیشنهاد اصلاً در مجلس بررسی نشد. [۴]
همان طور که پیشتر اشاره کردیم، علاوه بر مقاصد کلان و سیاسی،زنان به قصد تغییر شرایط زنان نیز به میدان آمده بودند؛واین همان چیزی است که محققان بسیاری معتقدند موج اول جنبش زنان در ایران را تشکیل میدهد که با هدف عمدهی حق تحصیل زنان شناسایی میشود. فعالین و تشکلهای زنان در این دوره – از جمعیت پیک سعادت نسوان که نخستین تشکل چپ گرای زنان در ایران بود- تا تشکلی چون جمعیت نسوان وطن خواه که صدیقه دولت آبادی ومحترم اسکندری از موسسان آن بودند و گرچه در ابتدا گرایشهایی سوسیالیستی داشت اما در ادامه همگام با سیاستهای متجددانهی رضا شاه و در حمایت از او عمل کرد، همهگی در تبلیغ و تلاش برای تحصیل زنان مشترک بودند و بسیاری از اعضای آنها دستی در تاسیس مدارس دخترانه داشتند.
موضوع قابل توجه در موج اول جنبش زنان در ایران، نه تنها دغدغه مندی سیاسی فعالان این دوره، در کنار دغدغه بهبود شرایط زنان، بلکه درهم تنیدگی فعالیت تئوریک که در انتشار مقالات در نشریههای زنان تجلی مییابد و فعالیتهای عملیای که در تاسیس مدارس دخترانه و یا تشکلهای زنان ظهور مییابد است، که بسیار آموزنده و قابل توجه است. به عبارت دیگر تفکیک و جدایی فعالیت نظری و فعالیت عملی، آنچه که اکنون آسیب مهمی در جنبش زنان به شمار میرود، اساساً در آن دوره در جنبش زنان در ایران قابل ردیابی نیست.
تلاش زنان برای ترویج آرمان آموزش عمومی زنان،با مخالفتها و دشمنیهای فراوانی نیز به خصوص از سوی نهاد روحانیت مواجه شد.تا آن زمان تحصیل کودکان به شکل سنتی در مکتب خانهها صورت میگرفت که تحت نظر نهاد روحانیت بود. از این جهت که توسعهی مدارس جدید به معنای آسیب رساندن به یکی از منابع ارتزاق مهم روحانیت یا همان مکتب خانه های سنتی بود، میتوان علت مخالفت روحانیون را با آموزش مدرن درک کرد. پیشتازان آموزش مدرن به خصوص به زنان، بارها تکفیر شدند،و به مرگ تهدید شدند. گفته میشود شیخ فضل الله نوری حکم کرده بود که طلاب حوزهی علمیهاش به عنوان وظیفهای دینی هر روز محصلان و معلمان مدارس دخترانه را با سنگ بزنند[۵]. اما آنها نه تنها دست از کوشش و مجاهدهی خود برنداشتند حتی اسنادی نیز مبنی بر مجادلهی تند و تیز فعالان زنان با روحانیون و در رأس آنان شیخ فضل الله نوری بر سر حق تحصیل زنان دیده میشود.[۶] گرچه حق تحصیل اصلیترین خواستهی فعالان جنبش زنان در این دوره است اما، خواست زنان به این موضوع محدود نمیشود و به اعتراض به دیگر حوزهها و قوانین علیه زنان نیز گسترده میشود.
رضا شاه و سرنوشت تشکلهای مستقل
حضور رضا شاه در صحنهی قدرت ایران اساساً به معنای نفی هر گونه تشکل مستقل بود. او به تدریج همهی تشکلها و انجمنهای مستقل از جمله تشکلهای زنان را سرکوب کرد. رضا شاه حتی حضور تشکلهایی مستقل که تا حدودی حامی سیاستهای رضاشاه دربارهی زنان بودند، همچون جمعیت نسوان وطن خواه را تحمل نکرد. این تشکل آخرین تشکل مستقلی بود که در سال ۱۳۱۱ منحل شد. درست در همان سالی که این تشکل میزبان دومین کنگرهی نسوان شرق در تهران بود و ریاست افتخاری این کنگره را به اشرف پهلوی واگذار کرده بود.
تشکلهای چپ گرای جنبش زنان به سرنوشتی سختتر مبتلا شدند، به عنوان مثال جمعیت پیک سعادت نسوان در رشت منحل شد و سه تن از موسسان آن به زندان افتادند. جمعیت پیک سعادت نسوان نخستین ۸ مارس را در ایران تنها چند سال پس از اعلام جهانی آن در سال ۱۳۰۰ در انزلی برگزار کرده بود و علاوه برانتشار نشریه چپ گرای پیک سعادت، فعالیتهای دیگری همچون تاسیس مدرسه و کتابخانه نیز در کارنامهی آن جمعیت دیده میشود. برخی از رهبران این جمعیت بعدها به تشکیلات زنان حزب توده پیوستند.
چند سال پس از سرکوب کامل تشکلهای مستقل زنان، رضا شاه دستور تاسیس کانون بانوان را داد و صدیقه دولتآبادی ریاست این کانون را پذیرفت. کانون بانوان که به فرمان رضا شاه تشکیل شده بود و از بودجهی دولتی برخوردار بود اهداف فمینیستی را کنار گذاشته بود و به فعالیتهای خیرخواهانه محدود شده بود. [۷]
برخاستن دوباره : تشکیلات زنان حزب توده :۱۹۲۲
چند روز پس از سقوط رضا شاه چندین تن از اعضای ۵۳ نفر در منزل سلیمان میرزا اسکندری شاهزادهی خوشنام و مشروطه خواه و عضو سابق اعتدالیون و عامیون جمع شدند و تاسیس حزب توده را به ریاست سلیمان میرزا اسکندری اعلام کردند. سلیمان میرزا اسکندری تا زمانی که زنده بود اجازهی عضویت زنان در حزب توده را نداد. اما بلافاصله پس از مرگ او تشکیلات زنان حزب توده تشکیل شد. تنی چند از فعالان قدیمی چپ گرای جنبش زنان که پیش از این در جمعیت نسوان وطنخواه و جمعیت پیک سعادت نسوان فعالیت میکردند در تاسیس این تشکیلات نقش داشتند. تشکیلات زنان حزب توده یک بار دیگر نمونهای ارائه کرد از تجمیع دو گرایش زنان برای زنان و زنان برای جامعه. در نشریه بیداری ما، ارگان این تشکیلات، اهداف تشکیلات از این قرار ذکر شده است : سازماندهی زنان در کارخانه ها، دستمزد برابر برای زنان و مردان، تاسیس مهد کودکها در کارخانه ها… در واقع به نظر میرسد برای بار اول در این سطح به خواستهای زنان طبقات محروم هم پرداخته میشود. کودتای ۲۸ مردادنقطهی پایانی بود بر فعالیتهای این تشکیلات وپس از آن هم نه تنها تشکلهای مستقل زنان اجازهی فعالیت نداشتند بلکه هرگونه تشکلی میبایست به شورای عالی جمعیتهای زنان که شورایی دولتی بود میپیوست و از اصول آن حمایت میکرد تا اجازهی فعالیت داشته باشد.
زنان برای جامعه: زنان در جنبش چریکی
در شرایطی که تشکلهای دولتی زنان تحت ریاست زنان خاندان پهلوی،داعیهی حمایت از حقوق زنان را قبضه کرده بودند، در سطح اجتماعی ما شاهد هیچ جنبش اجتماعی مستقل زنانهای نبودیم. میتوان دلایل این موضوع را بررسی کرد و آن را آسیب شناسی کرد، اما در فقدان تشکلهای مستقل زنان، تاریخ ایران برای بار اول حضور دیگرگونهی زنان را در عرصهی اجتماعی تجربه میکند و آن حضور زنان در جنبش چریکی و سازمانهای مبارز است. حضور گستردهی زنان در این احزاب و سازمانهامیتواند به معنای غلبه گرایش زنان برای جامعه باشد، گرایشی که در آن گرچه زنان به شکل واضح و عریان اهداف جنسیتی را دنبال نمیکردند، اما در عمل و با همدوشی و همگامی با رفقای مردشان، برابری زن و مرد را درحوزهی مبارزه با نظام سرکوبگرمشق میکردند. به باور من حضور زنان در جنبش چریکی بازگرداندن عاملیت به زنان بود، زنی که قرار بود یا موجودتزیینی باشد که به کار مدرن جلوه داده شدن بیاید و یا ضعیفه ای پاشکسته و خانه نشین، در جنبش چریکی در قامت نجات دهندهای ظاهر میشود که نه تنها قربانی نیست که خود منجی جامعهای نیز هست.
پس از انقلاب
قدرت یافتن نگاه زنان برای جامعه،و به محاق رفتن نگاه زنان برای زنان، یا اهداف جنسیتی، در دورهی انقلاب به آن جا انجامید که گرچه میلیونها زن، در خیابانها و زندانها آماده بودند برای آرمانهای بزرگ اجتماعی و سیاسی خود جان خود را نیز تقدیم کنند، اما پس گرفتن دستاوردهای حقوقی زنان پس از انقلاب، همچون کان لم یکن شدن قانون حمایت از خانواده، یا اجباری شدن حجاب، کمترین انعکاس را در میان این زنان یافت. آن چه که در پی آمد، پس گرفتن بخش عمدهای از دستاوردهای اجتماعی و سیاسی و حقوقی زنان بود.
اینها همه باعث شد تا در سالهای ۶۰ و پس از آن نقد و بررسی احزاب و گروه های سیاسی که اهداف کلان اجتماعی را بر خواستههای زنان اولویت داده بودند، بخشی از برنامهی زنانی باشد که این بار میخواستند تابرای تحقق اهداف جنسیتی به میدان بیایند.
به باور من، اگر آن چه که از دل این تحلیل و نقد در میآید، توصیه به زنان برای فراموش کردن اهداف کلان اجتماعی و سیاسی و مبارزه تنها در جهت تحقق اهداف جنسیتی باشد، گشودن بی راههای دیگر است که نهایتاً به تنها جایی که نخواهد رسید،برابری جنسیتی است. آن چه که ما به آن نیازمندیم بازگشت به سنت جنبش زنان در دورهی مشروطه است. دورهای که زنان اهداف سیاسی/اجتماعی را از اهداف زنان جدا نکرده و برای تحقق هر دو میکوشیدند.
منابع:
ساناساریان، الیز (۱۳۸۴) جنبش حقوق زنان در ایران؛ مترجم نوشین احمدی خراسانی؛ اختران؛ تهران
آفاری، ژانت (۱۳۸۵) انقلاب مشروطه ایران؛ مترجم رضا رضایی؛ بیستون؛ تهران
نجم آبادی، سلامی (۱۳۸۴) نهضت نسوان شرق؛ شیرازه؛ تهران
منبع: مجله مهرگان شماره ۲۲