من بعنوان یک ملى مصدقى مى خواهم دکتر مصدق را از زاویه خاص خودم ببینم و تعریف کنم.
دکتر محمد مصدق از جنس قائم مقام فراهانى و میرزا تقى خان امیر کبیر بود و جالب اینکه هرسه نیز نیاکانشان از خطه آشتیان و فراهان برخاستند ، و هرسه نیز گرفتار شاهان دیکتاتور شدند ، قائم مقام و میرزا تقى خان جانشان را در راه رفاه ملى و عدالت و مدرنیته در دوران حکومت سلطانى قاجار از دست دادند و دکتر مصدق نیز بخاطر یک کلمه یعنى ( آزادى ) در دوران شاهان پهلوى سه سال و هشت ماه را در زندان انفرادى و سالها نیز در تبعید خانگى بسر برد و در تنهائى و در روزهاى آخر زندگى در بیمارستان نجمیه تهران چشم از جهان پوشید. پدرش میرزا هدایت اله ( وزیر دفتر ) در زمان ناصر الدین شاه از بزرگان کشور بود و پس از مرگ پدر دکتر مصدق از جایگاه اجتماعى پدر بر خوردار شد و بعنوان مستوفى خراسان در نوجوانى به خراسان رفت و لقب ( مصدق السلطنه ) را از ناصر الدین شاه بدست آورد ولى دکتر مصدق هیچگاه خودرا سلطنتى نمى دانست ، در انقلاب مشروطه با آنکه مادرش ملک تاج خانم ( نجم السلطنه قاجار) از شاهزادگان و نوه عباس میرزا بود ولى مصدق السلطنه با استبداد محمد على شاهى مرز بندى داشت و با شتاب به مشروطه خواهان پیوست و براى دفاع از مشروطه و آزادى در برابر محمد على شاه مستبد ایستاد و در برابر مجلس شوراى ملى نو پا در میان مخالفان دیکتاتورى محمد على شاه جاى گرفت و در بگیر و ببند هاى محمد على شاه ایران را براى ادامه تحصیل به فرانسه ترک کرد.
در فرانسه و سوئیس حقوق خواند و در سفر اول و از راه بوشهر به ایران آمد و به شیراز که رسید با صولت الدوله قشقائى ایلخان قشقائى و برادرش آشنا شد و با سران قشقائى بر ضد سیاست هاى استعمارى انگلستان هم پیمان شد و به سالها یکه تازى ارتش انگلیس ( پلیس جنوب) که از بوشهر تا بلوچستان را ملک شخصى پادشاه انگلستان مى نامیدند پایان داد و در اقلیم پارس بعنوان فرماندار کل اختیار کامل از احمد شاه قاجار گرفت و پست وزارت در کابینه موشیر الدوله را بخاطر مبارزه رو در رو با استعمار انگلیس نپذیرفت.
در کودتاى رضا خان ( رضا شاه بعدى ) در سال ١٢٩٩ خورشیدى و تشکیل کابینه کودتا به رهبرى سید ضیاء و درخواست او از دکتر مصدق براى رفتن به پایتخت و پذیرفتن پست وزارت در کابینه انگلیسى سید ضیاء را رد کرد و در میان عشایر قشقائى و بختیارى تا فروپاشى کابینه کودتا میهمان بود و پس از کناره گیرى سید ضیاء به تهران آمد و در مجلس شوراى ملى دوره پنجم وارد مجلس شوراى ملى گردید، از شاهکار هاى دکتر مصدق در مجلس پنجم و در حالیکه نمایندگان خریدارى شده و برخى تهدید شده از سوى افسران سابق قزاق که تلاش داشتند تا رئیس الوزراء رضا خان را در رآس هرم قدرت قرار دهند و ایشان را فرمانده کل قوا نموده و در عمل احمد شاه قاجار را که در فرانسه بسر مى برد از سلطنت پائین بکشند و مشروطه را تعطیل کنند ، دکتر مصدق در حالیکه شب پیش از آن موتمن الملک رئیس مجلس شوراى ملى از او خواسته بود که به مجلس نروند تا از تجاوز به قانون اساسى مشروطه که خون بهاى آزادى خواهان بود جلو گیرى شود ، دکتر مصدق یکى از جمله هاى مشهور خود را مى گوید که “آقا به یک سرباز دو سال جیره و لباس و تفنگ مى دهند که هرگاه کشور نیاز به دفاع داشت این سرباز در ردیف اول ایستاده باشد و از میهن دفاع کند ، حالا ما بنشینیم و دست روى دست بگذاریم ، نه آقا ما باید به مجلس برویم و جلوى این کار را بگیریم” دکتر مصدق ، دولت آبادى و موتمن الملک همراه یکدیگر به مجلس مى روند و در مجلس شوراى ملى همراه با مدرس ، تقى زاده تبریزى به یک پارچه کردن قدرت در دستان یک نفر که بر خلاف قانون اساسى مشروطه بود از در مخالفت در آمده و دکتر مصدق پشت تریبون مجلس مى گوید اینکه یک نفر اختیار دار کامل باشد ، فرمانده کل قوا باشد و نخست وزیر هم باشد عین دیکتاتورى و بر خلاف قانون اساسى مشروطه است و اگر مرا تکه تکه هم بکنند زیر بار نمى روم و مجلس ملتهب مى شود.
دکتر مصدق در نوع خود انسان بى نظیرى است ، دکتر مصدق به عکس شاهزادگان و درباریان و بیشتر نخست وزیران دوره قاجار دزد و رشوه خوار نبود در حرفهایش صداقت آشکار موج مى زد ، اهل پارتى بازى نبود ، یکى از پسرانش را سرزنش مى کند ” مهندس احمد مصدق ” را که چرا کاندید معاونت وزارت راه شده است و اورا از اطاق خود بیرون مى کند، دکتر غلامحسین مصدق فرزند ارشد خود را نصیحت مى کند که بدنبال پست وزارت و وکالت نباشد و به او مى گوید برو در پائین شهر مرکز خدمات پزشکى براى بینوایان بنا کن و دکتر غلامحسین مصدق مرکز مادران و کودکان را بنیان گذارى مى کند و هیچگاه نیز به سیاست وارد نمى شود، دکتر مصدق در مبارزه هاى بى امان خود با امپراتورى انگلستان دو بار براى باز پس گیرى حقوق از دست رفته ملت ایران و براى دفاع از حاکمیت ملى و براى پاسخگوئى به شکایت هاى انگلستان و شرکت بریتیش پترولیوم به دادگاه لاهه و سازمان ملل پرواز کرد و در هردو مورد هیچگونه هزینه اى را براى دولت که از پرداخت حقوق کارمند ان خود عاجز بود فراهم نیاورد . دکتر غلامحسین مصدق در کتابى که از او بجاى مانده موضوع بسیار جالبى را بازگوئى مى کند و آن اینکه پیش از سفر به دادگاه لاهه در هلند پدر به من گفت برو بازار و به حاج راسخ افشار بگو که ما چند قالیچه نفیس لازم داریم تا با خود به لاهه ببریم و به وکیل پرونده ایران ” پروفسور نورن بلژیکى ” هدیه کنیم تا از پرونده ما با دل سوزى بیشتر دفاع کند و به حاج راسخ بگو صورت حساب فرشها را هم بفرست تا پرداخت کنم و دکتر غلامحسین مصدق ادامه مى دهد که تمام خرج سفر ، هدایا ، قالیچه ها و مخارج هتل را دکتر مصدق همه از جیب خود پرداخت کرد و هیچ خرجى را براى دولت بوجود نیاورد ، دکتر مصدق تمام مخارج دفتر نخست وزیرى را که در خانه شخصى او در خیابان کاخ بود را از جیب خود مى پرداخت حتى حقوق افسران و سربازان و خدمت کاران دفتر نخست وزیرى و خود نیز هیچ حقوقى از صندوق دولت برداشت نمى کرد.
در همین کشور سوئد که به فساد مالى کمتر آلوده است و در دنیا بعنوان یک کشور دموکرات ، پاک و مردمى شهرت دارد در دولت هاى سوسیال دموکرات و دولت ائتلافى پیش آمده است که وزراء از مقام خود سوء استفاده نموده اند ، از کارت مالى وزارت بنام خود برداشت کرده اند و یا وزیرى با هواپیماى نخست وزیرى براى تماشاى فوتبال به کشور دیگر سفر کرده است و یا وزیرى خارج از نوبت براى دختر خود بصورت غیر قانونى و خارج از نوبت در بهترین نقطه استکهلم آپارتمان دست و پا کرده است ولى ۶٠ سال پیش در کشور ایران که رشوه خوارى از عادات رجال سیاسى بوده است دکتر مصدق در طول ٢٧ ماه حکومت خود سر سوزنى از پول ملت را به سود خود و یا فرزندان خود بکار نگرفت و این یک نمونه کاملآ استثنائی است. در ماجراى قرارداد ١٩١٩ که به قرارداد وثوق الدوله و انگلیس مشهور است شخص نخست وزیر وثوق الوله برادر بزرگ قوام السلطنه و دو نفر از وزراى کابینه اش ٢٠٠ هزار تومان آن زمان ١٠٠ سال پیش را که شاید چند میلیارد دلار امروز است رشوه از انگلستان گرفته بودند تا تمام ارتش ، بانکها ، تجارت و گمرک ها را در اختیار انگلیس پس از جنگ اول جهانى قرار دهند و دکتر مصدق در آن زمان در خارج از کشور بود و با آن قرارداد به مخالفت برخاست و در دوره ششم مجلس شوراى ملى نیز با گفتار هاى پر شور خود و محکوم کردن این قرار داد خواستار محاکمه بانیان قرارداد شد ، و سه نفرى که رشوه گرفته بودند ” وثوق الوله نخست وزیر ، صارم الدوله قاجار وزیر دارائى و نصرت الدوله فیروز وزیر دادگسترى ، فرزند عبدالحسین میرزاى قاجار ” فرمانفرما ” دائى دکتر مصدق همه از نزدیکان دکتر مصدق بودند و وزیر دادگسترى ” نصرت الدوله فیروز ” فرزند بزرگ فرمانفرما دائى دکتر مصدق بود. شما در اینجا فساد ناپذیر بودن دکتر مصدق را مى بینید که پسر دائى خود و یار قدیمى خود وثوق الوله را محکوم مى کند و قرار داد باطل مى شود و کینه انگلیس براى انتقام جوئى از دکتر مصدق به اوج خود مى رسد که ٣٠ سال بعد انتقام خود را از دکتر مصدق در کودتاى ٢٨ مرداد سال ١٣٣٢ برابر با آگوست ١٩۵٣ مى گیرد.
به باور من دکتر مصدق یکى از پدیده هاى کمیاب در تاریخ معاصر ایران است ،ًخواه بخواهیم بپذیریم و یا نه ، چون در هردو حالت تاریخ داورى خود را خواهد داشت.
در پایان با آوردن یک مدرک و یا داکومنت در مورد کودتاى ننگین ٢٨ مرداد و سرنگونى دکتر محمد مصدق نامه ام را به پایان مى برم.
زنده باد آزادى .
نام دکتر محمد مصدق همواره مرا به یاد این واژه غرور انگیز مى اندازد که ملت ایران از آن محروم بوده و هست “آزادى “
تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - اروپا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است