اخیراً بیانیه ای با امضای چهار سازمان سیاسی در ٧ امردادماه ١٣٩٧ با موضوع «آری به صلح و مذاکره…» در چند سایت خارج از کشور با امضای هیئت سیاسی اجرائی: «اتحاد جمهوری خواهان ایران»، «حزب چپ ایران (فدائیان خلق)»، «سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج کشور»، و «همبستگی جمهوری خواهان ایران» منتشر شده است.
نویسندگان این بیانیه امید دارند که استبداد هشدار پذیر بوده و گوش شنوا داشته باشد. اینان تصور می کنند استبداد با پذیرش مشاوره «گروه مرجع!» مستعد است تا کشور را از بحران کنونی خلاصی دهد و آنان را دوست خود بپندارد.
همزمان جبهه ملی ایران در داخل کشور که زیر ضرب مستقیم استبداد است و هیچ نوع مصونیتی از صدمه دیدن نداشته و دچار سلب امنیت دائم است، بیانیهای به مراتب جسورانهتر صادر کرده است که در آن از ضرورت آزادی زندانیان سیاسی و آزادی احزاب و اجتماعات و برپایی انتخابات آزاد جهت تشکیل مجلس موسسان برای قانون اساسی به خواست ملت و مواردی دیگر نام برده است.
جبهه ملی ایران با یادآوری فهرستی از گذشته ننگین استبداد، علت اصلیِ نکبت امروزی را برای رژیم و مردم یادآوری میکند. فهرستی که از سوابق رژیم در بیانیه جبهه ملی به آن اشاره شده به درستی علت اساسیِ نکبت کنونی در جامعه بوده است ولی اشاره به آن فهرست ننگین گویا برای برخی از امضا کنندگان بیانیه ۴ سازمان هزینه دارد و برای برخی دیگر از آنان هنوز مشکل عقیدتی ببار میآورد.
ملیگرایان از ابتدا سعی داشتند جمهوری اسلامیِ نوکیسه و نورسیده را از نزدیک شدن به شورویِ سابق و عامل منویات سیاسیِ آن دولت شدن (مانند حمله به سفارت آمریکا) برحذر دارند و به تبع آن از پرداخت هزینههای ضد ملی دور دارند اما در مقابل برخی سعی کردند مردم را از نزدیک شدن به ملیگرایی و ملیگرایان دور نگهدارند.
چرا هنوز باید به «مشاوره پذیریِ استبداد» امیدوار بود و به جای مخاطب قرار دادن مردم و یاری رساندن به آنان سعی کرد استبداد را به منافع از دست رفتهاش آگاه ساخت؟! و شاید این دوستان باور دارند که منافع مردم به منافع استبداد گره خورده است؟!
برخی سازمانها یا افراد به دلیل باورمندی به ایدئولوژی از منافع ملی غافل شدهاند ولی از سازمانهای جبهه ملی خارج کشور انتظار نمیرود تحلیلهای سیاسیِ جهانی که عمدتاً منشأ ایدئولوژیک دارند را بر عملکردهای داخلی هر نیرو (اعم از حزب یا حکومت) که نسبت آن جریان را با منافع ملی تعیین میکند نادیده بگیرند.
در این بیانیه نگرانی برای خسارات غیرقابل جبران به محیط زیست و ۶ ماه بیخبری از فعالان دستگیر شده محیط زیست دیده نمیشود ولی دلواپسی! از فروپاشیِ رژیم سیاسی ایران بطور مشهود دیده میشود، همچنین از ضرورت آزادی احزاب و تشکلهای صنفی، مدنی و عقیدتی نیز خبری نیست که می تواند زمینهای برای آرامش جامعه و آشتی ملی باشد.
مخاطب واقعیِ این بیانیه معلوم نیست مردم هستند یا حکومت ضدمردم؟ از آزادی زندانیان سیاسی، رسیدگی به غارت میلیاردها دلار که زمینهساز اصلیِ فروپاشی کشور شده است نیز خبری نیست.
این بیانیه بویژه در بخش انتهایی به تناقض در میغلطد. بدون شک تأثیرات «خروج آمریکا از برجام و اِعمال تحریمهای قبل از برجام از سوی دولت آمریکا» واکنشی است به تمامیِ اَعمال خلاف حقوق بینالملل و عدم رعایت حُسن همجواری حکومت و اصرار بر شعار نابودیِ اسرائیل و آل سعود و آنچه در همین باب در این بیانیه نیز درج شده است که علت اصلیِ خروج آمریکا از برجام بوده است.
دستگاه رهبری و سپاه پاسداران مسبب اصلیِ تحریم و حضور سایه جنگ بر سر ملت ایران و عامل اصلیِ اخلال در «امنیت ملی» و نابودیِ «حیثیت ملی» ایرانیان شدهاند.
اصرار بر گره زدن سرنوشت مردمی مظلوم و آینده کشور به استمرار حیات یک رژیم ظالم که در حالِ فروپاشی است اگر از روی نادانی نباشد بدون شک شما را از صف دوستان ملت جدا خواهد کرد.
اینک دعوت مردم به یک خیزش فراگیر و مبارزهای موثر جهت رفع این ناامنی، ضروری و در جهت منافع ملی ایران ارزیابی میشود.
رژیم ایران را با سبک فتحعلیشاهی تشویق به شرکت در مذاکرات صلح میکنند اما نگران از دادنِ امتیازات غیرقابل جبران به بیگانگان توسط یک دولت فاسد که در موضع ضعف است و از مردم خود میهراسد، نیستند.
این ۴ سازمانِ خارج کشوری حتا نخواستهاند به اندازه جبهه ملیِ داخل کشور هزینه کنند. آنان به جای هشدار به استبداد، به مردم هشدار میدهند و به جای یاری رساندن به مردم جهت پیدا کردن راهکاری برای به زیر کشیدنِ هرچه سریعتر رژیمی سراپا فاسد و ستمگر که مسبب اصلیِ وضع پدید آمده است، بگونهای مینویسند که گویی ما با حکومتی مشروع و معمولی ولی «نادان» روبرو هستیم.
در موضعگیری سیاسی آنان، همیشه سیاستهای خارجی اصل است و وضعیت مردم تابعی است از سیاستهای جهانی. اینان «اثرگذاریِ صداقت در سیاست و رابطه آن با وحدت ملی در مقابلِ فساد سیاسی و رابطه آن با تفرقه ملی» را نمیبینند، همچنانکه تأثیر این موارد را بر پیروزی یا شکست در مقابله با هر نوع زیادهخواهیِ خارجی نمیتوانند محاسبه کنند.
در دانش و فهم برخی فعالان سیاسی تأثیر ستم و صداقت، مقولاتی هستند شخصی یا خانگی «و احتمالا” سیاست جای این حرفها نیست!» و به همین دلیل هنگامی که خود را شکست خورده مییابند دلیل را حتما باید در خیانتِ دیگران و توطئه خارجی بیابند.
مردمی که بیشتر بر اساس غریزه، حیات گذراندهاند بهتر دریافتهاند که ستمگر نمیتواند نه شریک خوبی باشد نه قابلِ اعتماد و نه صادق به آنچه ادعا میکند. در قاموس مردم، ستمگر یعنی بیاعتبار، غیرقابل اعتماد و مترادف با بزهکار یا تبهکار اجتماعی.
اگر به این نوع فعال سیاسی بگویید در شهر بسیاری هواخواهِ ترامپ شدهاند، از درک این موضوع عاجز خواهد ماند و این هواخواهی را ناشی از رذالت مردم، تبلیغ یا توطئه خارجی خواهد دانست، حال آنکه بزرگترین تبلیغ علیه شریک برای ما، ستم او بر ما است چه همسر باشد چه اولیا چه کارفرما یا معلم ما، در نتیجه ارجح دیدن یک بیگانه به یک خودی از آنجا آغاز میشود که ستمِ خودی به ما از دردسرهای سازش با بیگانه خطرناکتر، ملال آورتر و طولانی تر دیده شود.
اینان نمیبینند که دستان ستم نمیتواند مردم را به وحدت دعوت کند. ما نمیتوانیم مردم را در اتحاد با ستمکار به مبارزه علیه زیادهخواهی بیگانه دعوت کنیم. اگر یک رهبر به مردم ستم نکرد و در ادامه راه برای آزادی، نان خشک خورد مردم بدون شکایت علف خواهند خورد اما رهبرِ جعلی که مردمفروش شد، مردم او را پیشترها به سکهای فروختهاند.
ریشه کردن ستمگر در هر خاکی آن خاک را به باد میدهد و با دعوت مردم به اتحاد با ستمگر نمیتوان آن خاک را حفظ کرد.
برای حفظ تمامیت ارضی، وحدت ملی در قالب یک ملت و یک دولت و برای احیای آبادانی و رفاه و آزادی باید از «دستان ستم» رهایی یافت در غیرِ آن، ستمگر تمامیت ارضی را با بیگانه معامله خواهد کرد، آنچنانکه کرده است، وحدت ملی را به وحدت خود با پول های غارتی ترجیح خواهد داد، آنچنانکه داده است و به طمعِ آبادانیِ خانه خود، خانه ملت را ویرانه خواهد کرد، آنچنانکه کرده است، پس تقلا برای صلح که با که میکنید و درخواست مذاکره کی با کی؟!
بهروز قاسمی
فعال سیاسی امردادماه ١٣٩٧