روزنه صلح در سوریه؟ مجید سیادت


 

شواهد متعددی حاکی از آنند که امکان صلح در سوریه افزایش یافته است. به نظرمی رسد بزرگترین بازیگران داخلی و بین المللی تصمیم گرفته اند که “صلح”در سوریه کمترین خطر را برایشان در بر دارد. هنوز هم ممکن است چنین صلحی پا نگیرد چرا که نیروهای مختلفی – مستقل از هم – درگیر این جنگ هستند و تغییر سیاست یک نیروی نسبتا کوچک میتواند شرایطی به وجود بیاورد که دست بازیگران بزرگتر را در حنا بگذارد . با تمام اینها به نظر می رسد که اتفاقات یکی دو ماهه اخیر نماینده مهمترین و امیدوار کننده ترین گرایشها بسوی نوعی صلح در سوریه است. در این نوشته به این شواهد اشاره می کنم و سپس به این سئوال می پردازم که چه عواملی در پا گرفتن این صلح مهمتر از همه بوده اند. فکر می کنم روند جنگ در دو سال اخیر، دست نیروها (و کشورهای) جنگ افروز را تنگ کرده است. امریکا – در دوران ریاست جمهوری ترامپ –  بیش از گذشته گرفتار آمده است. امریکا به متحد محلی نیاز دارد و تنها متحد معتدل محلی ای که پیدا کرده است کردهای سوریه هستند. کردهای سوریه تنها نیروئی هستند که امریکا می تواند به مثابه نیروی معتدل محلی به بقیه دنیا نشان بدهد. بنابراین امریکا همه تخم مرغهایش را در سبد کردهای سوریه گذاشته است ولی به خوبی می داند و آگاه است که این استراتژی حامل خطراتی بزرگتر و جدی تر از مشکلات کنونی است و می تواند در آینده کوتاهی به بحران جدیدی مخصوصا برای امریکا  بدل شود. بنابراین، تفاهمی با روسیه قابل قبولتر از گذشته است.

شواهد- آقای ترامپ در سفر به فرانسه قبول کرد که حاضر است رژیم اسد را در سوریه تحمل کند. فرانسه هم که تا این زمان،  تندترین موضع( در میان کشورهای اروپای غربی) را نسبت به اسد اختیار کرده بود فعلا به موضع تحمل اسد  رسیده است. در روز هفت ژوئیه ترامپ و پوتین بر سر استقرار آتش بس در سه استان حنوب غربی سوریه به توافق رسیدند ( اردن هم در این توافق شریک آنها بود). و به نظر می رسد که این آتش بس در هفته های بعد برقرار مانده است. این سه استان یکی از چهار منطقه ای هستند که روسیه،تر کیه و ایران مایل بودند در آنها قرارداد ” کاهش مخاصمه” را به امضای طرفین درگیر در جنگ برسانند. این قرارداد ترکیبی از منع کاربرد سلاحهای سنگین ونیروی هوائی، به همراه تامین امنیت برای ارسال کمکهای انسان دوستانه، به غیرنظامیان در مناطق مورد توافق، بود. مذاکره بر سر این قرارداد از اوائل ژوئن در شهر آستانه (ازبکستان) در جریان بود. بالاخره در ۲۲ ژوئیه این نوع قرارداد در مورد ناحیه ای در شرق دمشق به امضا رسید. هر چند که این توافق با حملات و شکایتهای معمولی طرفین همراه بوده ولی در حال حاضر آنچه به نظر می رسد  حاکی از تقویت گرایش به صلح در سوریه می باشد.

در همین اوان، در ۱۸ ژوئیه، دولت امریکا اعلام کرد که برنامه سیا مبنی بر تعلیم و مسلح کردن “شورشیان معتدل” برای جنگیدن با رژیم اسد را خاتمه می بخشد. دولت امریکا اعلام کرد که  این پروژه به امید نزدیکتر کردن سیاست امریکا و روسیه  پایان می یابد.

باز هم در همین حال، قرار است که مذاکرات صلح در تحت نظارت سازمان ملل، هفتمین دور مذاکراتش را در ژنو ( به ریاست استفان دمیستورا) برگذار کند.

چگونگی صلح هنوز هم مورد سئوال است و تا آخرین لحظه هم روشن نخواهد شد ولی بطو ر کلی می شود گفت که در زمان باقی مانده، غرب (امریکا و دیگران) به دنبال بسط  نواحی تحت نفوذ روشن و بیشتر باقی می مانند . نیروهای طرف مقابل هم با همین هدف و برای بسط نواحی تحت نفوذشان چانه خواهند زد.

وجود بازیگران متعدد، توافق سرتاسری بر سر  آتش بس را غیر ممکن کرده بود. بنابراین، قراردادهای متعدد و متفاوتی برای نواحی مختلف و با توجه به بازیگران عمده هر منطقه، راه حل پراگماتیکی ای بود که مورد آزمایش قرار گرفته است. به نظر می رسد اینگونه صلح شبیه اینست که جنگ،آتش بس و صلح را در عرصه سوریه پینه دوزی خواهند کرد. جنگ با داعش در شمال سوریه ادامه می یابد. اینگونه پیشبرد وصله پینه ای امور نیازمند آنست که عمده ترین بازیگران برسر روند کلی تحولات موافق باشند. بنابراین اگر اختلاف بسیار جدی ای بین روسیه و امریکا اتفاق نیافتد امکان برقراری صلح در سوریه می تواند به واقعیت تبدیل شود.

 

عوامل- چه عامل یا عواملی به این گرایش صلح آمیز دم می دهند؟ نیروهای شورشی افر اطی ( که قطر، عربستان و ترکیه پشتیبانشان بودند ) شکستهای نظامی جدی خورده اند و امید آنها به پیروزی کمتر شده است. هواداران غربی آنها هم نتوانسته اند شدت دخالت و پشتیبانی روسیه و ایران را کاهش دهند. بزرگترین نیروی بین المللی هنوز امریکاست که باید سهم عمده این مناقشه را بپردازد. اما امریکا نقاط ضعف فراوانی دارد. تجاوز به عراق و افغانستان بسیار گرانتر از آنچه که انتظار داشته اند تمام شده و نتایج مطلوب هم بدست نیامده اند. علاوه بر آن، مخصوصا با تجربه ای که از عراق گرفتند، امریکائیها می دانند که علاوه بر پیروزی در جنگ، باید نیروی قدرتمند محلی داشته باشند که بتواند بعد از خاتمه جنگ، نظم مورد نیازشان را بر قرار کند.

در مارس ۲۰۱۱ در اوج “بهار عربی” بسیاری آزادی خواهان دموکرات و عمدتا سکولار در سوریه شروع به تظاهرات مسالمت آمیز کردند. شاید اگر حکومت اسد اینگونه تظاهرات را تحمل می کرد کار به جنگ داخلی نمی کشید. اما رژیم اسد هرگونه مخالفت را به عنوان تروریسم سرکوب می کرد و شیوخ عرب (مخصوصا در قطر و عربستان) فکر می کردند که با هل دادن مبارزه مسالمت آمیز به سمت جنگ داخلی می توانند به راحتی قدرت را در سوریه بدست بگیرند. وضعیت نیروهای دموکرات و آزادی خواهی که در پی کسب آزادی از طریق مبارزه مسالمت آمیز بودند ( در واقع صدای آزادی خواهانی که طرفدار مبارزه مسالمت آمیز بودند)، در شرایطی که  تیراندازان اسد تظاهرات مسالمت آمیز را به گلوله می بستند در گلوها خفه می شدند. تعدادی از این آزادی خواهان بدست رژیم اسد و یا تروریستها کشته شدند. تعدادی هنوز در زندان هستند و بالاخره گروهی از آنان مجبور شدند به خارج از کشور پناهنده شوند.  مهمتر از همه این بود که هیچ تشکیلات سازمان یافته ای در داخل کشور برای آنان باقی نماند. با کنار رفتن این عامل، نیروهای باقی مانده در صحنه، فقط هواداران اسد و در صف مقابل افراطی گران تروریست بودند.

از روز اول، اسد و یارانش مدعی بودند که تمام مخالفین آنها تروریست هستند. این ادعا که در ابتدا یک دروغ بود، در روند تحولات کشور،همچنان که دیدیم، واقعیت یافت. حالا نیروهای بین المللی مخالف اسد در مخمصه افتادند. کمک به باقیمانده نیروهای مخالف رژیم در واقع کمک به رشد نیر وهای جهادیست و تروریستی می  بود. برای ادامه سیاستهای خود، کشورهای غربی به پروپاگاند دروغین دست یازیدند. آنها مدعی بودند که تعداد نیروهای معتدلی که علیه رژیم اسد می جنگند بیش از هفتاد هزار نفر است.. تا زمانی که جنگ به مراحل نهائی نرسیده بود، آنها می توانستند به این ادعا ادامه دهند ولی به خوبی می دانستند که بالاخره روزی می رسد که باید این نیروی “معتدل را به مردم نشان دهند. پیدا کردن یک نیروئی که مسلمان افراطی گرا نباشد به یک نیاز محوری تبدیل شد. در چنین شرایطی بود که امریکا به نیروهای کرد سوریه علاقمند شد. تعداد بسیار قلیلی از اعراب سوریه به تشویق امریکا به نیروهای کرد پیوستند و عنوان مورد پسندی  (نیروهای دموکراتیک سوری) به آنها داده شد. ولی این برگ انجیر نتوانسته واقعیت عریان را بپوشاند و هنوز هم اکثر اخبار از نیروهای کرد یاد می کنند.

 

یک محدودیت این نیرو در آنست که کردها فقط در شمال سوریه و نزدیک به سرزمینهای کرد نشین می توانند فعال باشند . هم اکنون از آنها برای محاصره رقه استفاده می شود که با توجه به حساسیتهای تاریخی کردها و اعر اب نسبت به یکدیگر، به جای خود نگران کننده است . توجه شود که در عراق از پشمرگه های کرد برای بازپس گرفتن موصل استفاده شد ولی نیروهای کرد از تخلیه مناطقی که در طی جنگ بدست آورده بودند امتناع کرده اند و ممکن است بحران بعدی عراق مربوط به ادعاهای  متضاد کردها و اعراب عراقی باشد. در هر صورت شهر رقه جنوبی ترین نقطه کاربرد نیروهای کرد در سوریه باقی می ماند. اما این محدودیت مهمترین مشکل امریکا نیست. مخالفت ترکها با چنین قدرتیابی کردها (حتی زمانی که محدود به شمال سوریه باشد) بزرگتر و جدی تر از آنست و در پائین بدانها اشاره خواهد شد.

یک نگاه به نقشه خاورمیانه اهمیت نگرانی ترکیه را قابل درک می کند. اگر دولت اقلیمی کرد در سوریه ایجاد شود ( که در حال حاضر بعید به نظر نمی رسد) تمامی مرز جنوبی ترکیه (از مرزعراق در شرق تا کناره دریای مدیترانه) در اختیار کردها خواهد بود. تنها باریکه ای در دو طرف رود فرات در اختیار ترکیه و نیروهای سوری متحدشان است که استمرار قدرت کردها را قطع می کند و تقریبا یک پنجم نواحی مناطق کرد نشین سوریه (نزیک به دریای مدیترانه)را از بخش بسیار  بزرگترش ( که متصل به کردستان عراق است) جدا می کند. با توجه به اینکه اهالی این باریکه هم کردهای سوری هستند، این باریکه نمی تواند مانع جدی در برنامه وحدت دو ناحیه کردنشین عراق و سوریه به شمار رود.

ترکیه نگران است که پس از استقرار دولت اقلیمی کردستان در سوریه، قدم بعدی کردها درخواست تشکیل دولت اقلیمی کرد در جنوب ترکیه خواهد بود. تمام شواهد حاکی از آنند که ترکیه در مقابل این چنین برنامه ای حاضر به هرگونه اقدام و منجمله در افتادن با امریکا خواهد بود. اینجا موردی است که هرگونه ریسک را برای دولت ترکیه( واکثریت ترکهای ترکیه) توجیه می کند.

در ابتدای مداخله ترکیه در امور داخلی سوریه به نظر می رسید که انگیزه ترکیه کسب نفوذ در سوریه است و ترکیه به دنبال ادعا بر بخشی از سوریه خواهد بود که ترکمن نشین است. مشابه این ادعا در مورد ترکمنهای منطقه کرکوک عراق وجود دارد ولی مهمترین انگیزه ترکیه حفظ تمامیت ارضی ترکیه است.

در چند سال گذشته اختلافات ترکیه و امریکا بر سر نوع برخورد به کردها وجود داشته ولی درجه جدی بودن این تضاد روشن نبوده است. در دو سه سال اخیر و همراه رشد برنامه نزدیکی امریکا و کردهای سوریه،علائمی ازاین تضاد به نظر می رسیدند ولی عمق آنها روشن نبود. سربازان امریکائی با لباس (پی وای جی – نیروی پشمرگه کرد) در تلویزیونها دیده می شدند و حتی در مواردی پرچم امریکا در کنار پرچمهای کرد و در ستونهای مسلح پشمرگه به نمایش گذاشته می شدند که تلویحا به معنای  شور و اشتیاق فراوان سربازان امریکائی  نمایش داده می شدند و این پیام تلویحی را داشتند که این اقدامات سرخودی بوده  و از سیاست امریکا جدا بودند. امروز روشن است که سربازان امریکائی و پرچم امریکا در صفوف نیروهای کرد اساسا وقایعی اتفاقی نبوده اند بلکه نوعی اخطار به ترکیه بوده اند که در صورت حمله ترکیه به نیروهای کرد، این اتفاق در واقع حمله به نیروهای امریکا به حساب خواهد آمد.

به این ترتیب امریکا می داند که احتمال برخورد با ترکیه وجود دارد و بنابراین در درازمدت، دست امریکا ضعیف خواهد بود. چنین احتمالی گرایش امریکا به مصالحه را زیادتر می کند. بنابراین احتمال صلح و آتش بس در بخش وسیعی از سوریه در کنار ادامه جنگ با داعش بیشتر می شود.

برای مردم سوریه، حتی همین صلح وصله پینه و نیم بند، بهتر از ادامه جنگی بی انتها ست ولی نمی شود این گرایش به صلح را به تمام خاورمیانه بسط داد.هنوز هم باید شعله های جنگهای خانمان برانداز و خطر جنگهای جدید در بسیاری از مناطق در همسایگی مارا جدی گرفت.

هنوز هم جنگ و تجاوز به یمن برای سعودیها و پشتیبانان امریکائی آنان ادامه دارند و باید دیر یا زود به نارضایتی بیشتر در خود عربستان سعودی مبدل شود.این جنگ تا کنوم بیش از ده هزار کشته به وجود آورده ولی نیروهای سعودی و مزدوران نظامی آنها نتوانسته اند حوثی ها و متحدین آنها را شکست بدهند. سازمان ملل از شیوع بیماری وبا در یمن صحبت می کند و به روشنی از اپیدمی ساخته بشر یاد می کنند. تنها برنده این جنگ، تا کنون، القاعده و هم مسلکانش بوده اند. گفته می شود سعودیها می خواهند از این جنگ خلاص شوند ولی باید دید که چه سیاستی به کار می برند.

سیاستهای حساب نشده عربستان ، شورای همکاری خلیج را فلج کرده و به نوبه خود دست غربی ها را بیش از گذشته بسته است.

جنگهای دیگر، در افغانستان و عراق، ادامه می یابند. در افغانستان، پس از پانزده سال جنگ، چند تریلیون دلار مخراج و هزاران کشته، هنوز هم طالبان ( و البته داعش) به جنگ ادامه می دهند و نیروهای دولتی و متحدین امریکائی را تحت فشار قرار داده اند. این فشار به حدیست که ژنرالهای امریکا درخواست پنج هزار نیروی نظامی بیشترداده اند.

امکان ماجراجوئی عربستان  و برخورد نظامی بین عربستان و ایران را باید جدی گرفت.

 

اما یک موضوع تازه می تواند قرار رفراندم برای استقلال در ناحیه حکومت اقلیمی در  کردستان عراق است که قرار است در اکتبر امسال برگذار شود.البته تجربه دولت اقلیم کردستان عراق و فساد مالی و اداری آشکارش تا حدودی به کردهای منطقه هشدار داده است و” استقلال کردستان” جلوه و جلای قبلی را ندارد. ولی آرزوی دولت مستقل کردستان همچنان قدرتمند است و می تواند مایه بروز جنگهای کردها با اعراب و یا ترکیه باشد. این آرزو قریب صد سال سابقه دارد. در انتهای جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری عثمانی، سرزمینهای کردنشین بین ایران، ترکیه ، عراق و سوریه تقسیم شدند.

 

دولتهای ایران، ترکیه و سوریه  مخالف اصتقلال کردستان عراق هستند. اگر این رفراندوم به استقلال کردستان عراق رای بدهد احتمال بر خوردهای نظامی جدی میان نیروهای کرد و ترک، ایرانی و عرب وجود خواهد  داشت. توجه داشته باشید که  اسرائیل هم به نوبه خود مبارزه کردها را مفید می داند و سرمایه گذاری جدی ای در کردستان عراق کرده است. انگیزه واقعی رهبران کردستان عراق برای من روشن نیست اما مسلم می دانم که نیروها ی مختلفی از این فرصت برای دامن زدن به جنگ در منطقه سوئ استفاده خواهند کرد. به این ترتیب باید بین آرزوی به حق کردها برای داشتن حکومت مستقل خود و نتایج مبارزه برای استقلال فاصله بگذاریم. در حالی که آرزوی استقلال آرزوئی به حق شمرده می شود، نتایج سیاست کنونی استقلال کردستان می تواند برای همه مردم خاورمیانه منجمله کردها فاجعه بار باشد.

به این ترتیب روشن است که علیرغم روزنه ای از امید که در عرصه سوریه سوسو می زند خطر جنگ هنوز هم در منطقه ما بزرگترین خطرفاجعه آور برای همگی مردم ماست. باید با تمام قوا برای صلح و علیه سیاستها و نیروهای جنگ طلب مبارزه کنیم.

مجید سیادت

۱۹ اوت ۲۰۱۷

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است