“عجبا که کردها هنوز مدعی اند؟ دقیقا ادعای چه چیزی را می کنند؟ برای چه ناراضی اند؟ برای چه هنوز مقاومت می کنند و دربرابر چه مقاومت می کنند؟”
افراد و گروهها و قشرهای دست راستی ترکیه اختلاف نظری در این مورد ندارند: کردها حقوقی را که تا سال ٢٠٠٠ از آن محروم بودند، به دست آورده اند و لذا اکنون شهروندان متساوی الحقوقی هستند. آنها باید از وضع خودشان راضی باشند، اما آلت دست قدرتهای غربی قرار گرفته اند.
حتی پاره ای از دوستان چپگرای من هم چیزهای مشابهی نجوا می کنند: “کردها اکنون دیگر از حقوق مساوی برخوردارند. الآن دیگر زمان پیشروی به سوی مبارزه طبقاتی است”.
از نظر این بنده حقیر پای هردو استدلال می لنگد. کردها شهروندان متساوی الحقوقی نیستند و ادعاهای هویتی آنها دقیقا جزیی از مبارزه طبقاتی است. کردها هنوز یک طبقه قومی را در ترکیه تشکیل می دهند و واقعیت هم اینست که بسیج نیرو براساس هویت همیشه آسانتر از بسیج بر اساس طبقه است. بعلاوه، حتی اگر کردها در وضعیت خوبی هم بودند دست از مبارزه نمی کشیدند.
من برای هردو طرف، راستها و چپها، خبرهای ناخوش آیندی دارم. دیگر ممکن نیست با ساختار حکومتی فعلی کردها را راضی کرد. زیرا، به دولت و حکومت به عنوان یک موجود سرکوبگر نگریسته می شود که کارش بیشتر وارد آوردن فشار است تا ارائه خدمات و بیشتر درموضع حمله است تا حمایت.
ناسینونالیسم ترکی، مثل بسیاری از نمونه های پروسه ساختن ملت، سه مرحله عمده را پشت سرگذاشته است، که می توان گفت موفق بوده اند. رویای ناسیونالیستهای ترک ساختن یک ملت همگون از جمعیت متلون آناتولی (شرق ترکیه) بوده است.
اولین مساله پاک کردن گروههای غیرهمگون از این سرزمین بود. این روند عمدتا جمعیت غیرمسلمان آناتولی را هدف قرار داده بود، زیرا ضابطه عمده برای تعلق به ملت ترک تعلق به دین اسلام بود. باتوجه به اینکه از زمان سقوط قسطنطنیه (ویا فتح استانبول)، تا صدور فرمان اصلاحات موسوم به “خط شریف” در١٨۳٩، سیستم ملیتی امپراتوری عثمانی برپایه وابستگی مذهبی استوار بود، این امر طبیعی می نمود. در طول مرحله اول، دو گروه بومی غیرمسلمان ساکن در شرق ترکیه و تراکیه (بخش اروپایی ترکیه آنزمان) ، یعنی یونانی ها و ارمنیان، محو گردیدند. تبعید و کشتار آنها نه به خاطر هویت ملی شان، بلکه به خاطر مسیحی بودنشان بود. به عنوان مثال، طی مبادله جمعیت در سال ١٩٢۳، مسیحیان ارتودکس ترک زبان نیز تبعید گردیدند. درواقع، ترک بودن مساوی با مسلمان بودن قرار داده شده بود.
بعد از مرحله پاکسازی مرحله دوم جذب و حل (یا همگون سازی – آسیمیلاسیون) آغاز گردید. به برکت دستگاه ایدئولوژیک گسترده دولت، جمعیتهای مسلمانی که عمدتا از بالکان و قفقاز مهاجرت کرده بودند، از طریق زبان ترکی و آموزش و پرورش ملی جذب جامعه شده و هویت ترکی کسب کردند. من و بسیاری از همکارانم تصور نمی کنیم که مابقی گروههای غیرمسلمان مشمول سیاست جذب و آسیمیلاسیون واقع شدند، زیرا آنها اصلا قابل جذب تلقی نمی شدند. به آنها یا به عنوان گروههای نامریی نگریسته می شد یا تحت سیاستهای تبعید اجباری یا داوطلبانه قرار می گرفتند و به هرجهت مشمول سیاست آسیمیلاسیون واقع نمی شدند. گروههای غیرترک دیگر، مثل کرِتی ها، بسنی ها، پوماکها (مسلمانان بلغارستان)، چرکسها و داغستانی ها باموفقیت جذب جامعه گردیده و به “ترکهای خوب” تبدیل شدند.
سومین مرحله، پروسه ای است که من آنرا مرحله “فولکلوریزه کردن” (تعدیل تفاوتهای فرهنگی به سطح خصوصیات جوامع کوچک محلی) می نامم. بعد از خاتمه دو مرحله اول، هنوز تفاوتهای فرهنگی عمده در شرق ترکیه وجودداشت. طی این پروسه، خصوصیات و خصلتهای فرهنگی محلی به ویژگی های مطایبه آمیز و بی خطر توریستی تبدیل شدند. تا حدود دهه ٢٠٠٠، هنگامی که پاره ای از هویتهای قومی و زبانی محلی، عمدتا بر اثر مبارزه هویتی کردها، بیدار شدند، برای اکثریت مردم ترکیه، “لاز” (نام یک گروه قومی) تداعی کننده لطیفه های خنده دار، بسنی ها یادآور لقمه “بورِک” ، چرکسها تداعی کننده آدم بی بته و غیره بودند.
تنها گروهی که دربرابر استراتژی پشت پرده این سیاستها مقاومت می کرد کردها بوده و هستند. دلایل این امر بطور خلاصه (زیرا اینجا جای تجزیه و تحلیل عمیق مساله نیست)، به شرح زیراست:
– کردها در سالهای بین ١٩٠٨ تا ١٩٢۳ (کودتای ترکهای جوان تا تاسیس جمهوری) مشمول کشتار و پاکسازی قرار نگرفتند، زیرا مسلمان بودند. بعضی از قبایل کرد حتی در جریان کشتارها و پاکسازی ها (به ویژه نسل کشی ١٩١۵ ارمنیان) شرکت کردند.
– علی رغم اعمال سیاستهای زبانی مکرر و مهاجرتهای داخلی اجباری، همگون ساختن و حل کردها در جامعه ممکن نشد، زیرا کردها ساکنان بومی و اصیل آناتولی بودند. به عبارت دیگر، اجبار جوامع غیرترکی دیگر به قبول هویت ترکی آسانتر بود، چه آنها فقط یک قرن پیش به شرق ترکیه آمده بودند.
– و بالاخره، کردها “فولکلوریزه” نشده اند، به این دلیل که تعدادشان زیاد بود وهست. آنها در کردستان ترکیه، و نیز در قسمتهای دیگر کردستان، در اکثریت هستند. ویژگی های فرهنگی آنها آنقدر قوی است که فولکلوریزه نمی شوند.
به طور خلاصه، پروسه ساختن ملت در ترکیه درمورد جوامع غیرترکی – که پاکسازی نشدند – موفقیت بزرگی بود، لکن درمورد کردها شکستی عظیم.
خبر ناخوش آیند بعدی برای دوستان چپ و راست من این است: آنچه که یک قرن پیش ممکن نشد، امروز غیرممکن تر می باشد، برای اینکه کردها نیز وارد پروسه ساختن ملت شده اند. برگشت به اوضاع قبلی امکان پذیر نیست. در ٢٠١۵، کردها دیگر نخواهند گذاشت که پاکسازی شان کنند. زبانشان را فراموش نخواهند کرد، در جامعه بزرگتر حل نخواهند شد و محو یا نامریی نخواهند گردید. همینطور، نخواهند پذیرفت که به یک جامعه محلی ملیح که فقط خوراکهای بومی لذیذ به توریستهای رسیده از استانبول یا لندن عرضه می کند تنزل داده شوند.
تنها راه برای نگاه داشتن کردها در جمهوری ترکیه راضی نگه داشتن آنهاست و نه از خود رنجاندن آنها. اینکار هم نیاز به قرارداد اجتماعی و قرارداد هویتی جدیدی دارد که کردها با آن بتوانند ازطریق یک طرح غیرمتمرکز رسمی حیات داخلی خویش را سامان بخشند. اگر چنین طرحی به طور صادقانه تنظیم و اجرا نشود و همان طور که دوست و استاد من، باسکین اوران، می گوید: اگر طرحهای دهه های ١٩٢٠ و ١٩۳٠ جمهوری ترکیه روزآمد نشوند و به تناسب اوضاع و احوال امروز تعدیل نگردند، این کشمکش نه تنها باقی خواهد ماند، بلکه تشدید هم خواهد شد و سرانجام به جدایی ختم خواهد گردید. و این جدایی، به احتمال زیاد جدایی دوستانه ای هم نخواهد بود.
منبع:
www.todayszaman.com
روزنامه زمان ترکیه – صمیم آک گـُنول
“برای چه کردها ناراضی اند؟ دیگر چه می خواهند؟”