سالهاست که هژمونیِ منطق کلاسیک بر سپهر سیاسی ایران دو قطبیهای هزینهبری را بر کشور تحمیل کرده است. این دو قطبی به تمامی شئون کشور را درگیر خودش کرده است. ملاحظهی یادداشت کوتاه اقتضاء میکند که از موارد متعدد مبتلابه، عجالتاً به مفهوم تحت عنوان مذاکره پرداخته بشود.
خودی- غیرخودی، انقلابی- ضدانقلابی، داخلی- خارجی،
مذاکره- عدم مذاکره، گرگ- گوسفند و قس علیهذا!
گزارههایی مانند این جمله را در نظر بگیرید: آنها که از مذاکره صحبت میکنند، یا احمقاند یا خائن!تازه از نظر خودشان توصیف حامیان حل و فصل اختلافات از رهگذرِ حماقت، نوعی خوشبینی نسبت به آنهاست و این تساهل را باید نقطهی مثبتی به حساب آورند.
بروند شاکر باشند که کمی در مورد آنها تساهل به خرج دادند. فی الواقع در ضمیر آنها، این عده همان ایادیِ خائنی هستند که در راستای منافع استکبار و استعمار در داخل پادوئی میکنند و دنبالهی آنها محسوب میشوند.دوگانهسازی و استیلایِ ذهنیت قطبگرایی جوهر و مشخصهی اساسی منطق کلاسیک ارسطویی است.
احمق یا خائن! سفید یا سیاه! روز یا شب! در مسلک آنها نمیشود کسی بر مبنای جنبههای معرفت شناختی و نشانههای عینی آنچه در کشور میگذرد و بر همه عیان است، ایدهای غیر از نظر آنها داشته باشند و خائن یا احمق نباشند! رمز موفقیت، نگاه به داخل است.
نمیشود رمز موفقیت نگاه به داخل و خارج توامان باشد؟! نمیشود هم از فرصتهای داخلی استفاده کرد و هم از فرصتهای خارجی! بیتوجهی به چندوجهی بودن مسائل و اصرار بر این یا آن موجب میشود که دست آخر هم این آسیب ببیند همان آن! از اینجا رانده از آنجا مانده! ساده ترین فرمول برای پاک کردن صورت مسئله و فراتر از آن خلع سلاح منتقدین توسل به مکانیزمِ منطق دو ارزشی است.
این منطق که وارث ارسطوست، قرنهاست گریبان بشر را گرفته است و خسارتهای بیشماری را به انسانیت تحمیل کرده است. یا با ما یا علیه ما. هر کس با ما نیست، قهراً علیه ماست! میانهای در کار نیست!
این منطق از ریزترین تعاملات شخصی تا کلانترین مسائل بشری را در بر میگیرد! بحران سیاست خارجی و مذاکره در قاموس ادبیات سیاسی ایران اکنون به یک مفهوم «مسئله ساز» تبدیل شده است.
تحلیل روانشناختی آن از سابقهی ذهنی و حافظهی تاریخی ایرانیان نشات میگیرد. به عقب که برگردیم تلقی ایرانیان از مذاکره به شدت پهلو به «سازش» میزند. مفهومی که به شدت بار ارزشی منفی پیدا کرد. سازش به معنی توافق پیرامون مشکل طرفینی معنی نمیشود، بلکه مراد از سازش، تسلیم است. بر همین مبناست که ایران تا مجبور نشد، سرِ هیچ میز مذاکرهای ننشست.
هر چه خسران متوجه تمامیت ارضی و منافع ملی کشور شد، نیز از رهگذر همین دترمینیسم مذاکراتی بوده است. تمامی معاهدات و قراردادهای تاریخی ایران را تورق کنید، ردِ پایِ بیتوجهی به عنصر زمان و ضرورت (ناچاری از) مذاکره در شرایط نابرابر، مبرهن و برجسته است. برای نمونه بر اساس خاطرات نظامیان و سیاسیون، مضمون قطعنامه ۵۹۸ اگر بعد از فتح خرمشهر پذیرفته میشد، چقدر متفاوت بود یا بحران گروگانگیری اگر در هفتههای اول رفع میشد چقدر تفاوت داشت؟! و…
کسانی که قائل به حل و فصل مشکلات سیاست خارجی کشور از کانال دیپلماسی هستند، نه احمقاند و نه خائن! بر عکس هم عاقلاند و هم میهن دوست! منطقِ نگاهشان نیز به شدت منبعث از اتمهای واقعیات عینی کشور است. میبینند زیر پوست شهر، تورم، فقر، فساد، اشتغال، فشار تحریمها چگونه بر سرِ مردم آوار شدهاند! میبینند که فلاکت اقتصادی و قیمتهای مرغ و تخم مرغ و روغن روند معمولی زندگیشان را به هم ریخته است! مسئولان نیز برای شکمهای گرسنه ابوعطا میخوانند! ابوعطاییهایی بر شالودهی سالوس و تناقض! مردم را به تحمل رنج فرا میخوانند، خود اما زندگی فاخرانه دارند! به نظر میرسد بهترین تدبیر (علیرغم نظر نگارنده) برای فهماندن نادرستی منطق نهفته در دوگانهی احمق-خائن، استفاده از آنتروپی همین منطق علیه خودشان است. چیزی که در اظهارات آقای مطهری تا اندازهای مستتر است!
هر کس از فرصت مذاکره و تنشزدایی در سیاست خارجی برای نجات مردم از این همه فشار و آشفتگی اقتصادی استفاده نکند؛ یا احمق است یا خائن! یا احمق است و فرصتها را می سوزاند، یا خائن است و عامداً علیه مردم و منافع ملی رفتار میکند!
مستقل
تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - اروپا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است