آقای خامنهای که خود را رهبر مسلمین جهان میداند، بقای مملکت و سرنوشت ملت ایران برایش اهمیتی ندارد، او دن کیشوت وار دائما در حال «مبارزه در راه رهایی جامعه بشری از چنگال آمریکا» است. و هر زمان که مذاکرات مربوط به مناقشه هستهای به راهحلی نزدیک میگردد، او بندگان درگاهش را به میدان میفرستد تا در آن اخلال نمایند. خامنهای که ادامه مناقشه هستهای را ضامنی برای بقای حکومت خود میداند، از آن باکی نیست اگر مردم ایران از تامین معاش خود به تنگ آیند و اگر مملکت ایران بهنابودی کشانده شود.
حسین شریعتمداری نماینده علی خامنهای در روزنامه کیهان شکست مذاکرات هستهای در وین را با قید «خوشبختانه» توصیف میکند. او بینتیجه ماندن این مذاکرات را حاصل درایت و روشنبینیهای «ابرحریف[ی] – SUPER OPONENT- به نام آیتاللهخامنهای» میداند، که «نقشه [های] راه دشمن را میشناسد» و «باطلالسحر [تمامی] ترفندهای» آنان است.
شریعتمداری روند مذاکرات را بدین گونه توصیف میکند، که این بار از طرف هیأت ایرانی نسخهای روی میز گذارده شد که دشمن هرگز انتظار آن را نداشت، و باعث حیرت و عصبانیت آنان تا سر حد مشاجرات لفظی گردید، و زمانی هم که آنان با اصرار غیرقابل انعطاف تیم ایرانی در بر خورد با خطوط قرمز ترسیم شده روبرو گردیدند، آنان تلاش همهجانبه خود را در زمینه دستیابی به اشراف کامل بر چرخه نظامی و علمی ایران، و نهایتا فرسایش تدریجی نظام را نقش بر آب دیدند. زیرا این بار «مذاکرهکنندگان ایرانی» در این سوی میز نسخهای از همان «ابرحریف» در دست داشت که «باطلالسحر ترفندهای» آنان بود.
آنچه را که او، آن را حاصل درایت و روشنبینی ولینعمت خود مینامد، اما چیزی جز بیان یک سری حقهبازیهای همیشگی این «ابرحریف» نیست، که از دیر باز و هر زمان که نظامش در معرض خطری جدی قرار میگیرد بدان متوسل میشود. دغلبازی است، زیرا او در عین حال که طالب آن است که تا کاهش و یا رفع خطر در ظاهر نمایندگانش به مذاکره ادامه دهند، ولی در اصل قصد او بر آن است که مذاکرات در جهت رفع مناقشه هستهای، که یکی از عوامل بقای حکومت اوست حتیالامکان بهدرازا کشیده شود و به سرانجامی نرسد. تا این گفته مزورانه و دو پهلوی او که تا کنون بارها آن را تکرار نموده است: «بعضی از مسئولین آن دولت [دولت قبلی] و این دولت فکر میکنند اگر در موضوع هستهای مذاکره کنند مسئله حل میشود، در سخنرانی اول سال هم گفتم که من به مذاکره خوشبین نیستم و به جایی نمیرسد ولی مخالفتی هم ندارم» در نهایت صحت یابد.
محمد ایمانی در کیهان دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۲ درک خامنهای از مذاکره را چنین بیان میدارد: «به عبارت دیگر براساس کلام فصلالخطاب ولی امر مسلمین، حوزه دیپلماسی بخشی از جبهه بزرگ میان ایران و آمریکاست که باید به طور قاطع حمایت شود و در عین حال جبهه و میدان رزم است نه حوزه ماه عسل و نرد محبت با قدارهبندهایی که لبخند دوستی بر چهره دارند. با این تلقی، همچنان که لبخند شیطان هرگز مانع او از لحظهای خودبرتربینی، عهدشکنی و زورگویی نمیشود، در مقابل نیز تداوم مذاکرات ۱۰ ساله برای سلب بهانه از دشمن و اتخاذ نرمش قهرمانانه نه تنها در تعارض با شعار مرگ بر آمریکا و اعلام بیزاری ملت ایران از شیطان بزرگ نیست بلکه پشتوانه اصلی دیپلماسی است. بدین ترتیب تلقیهای اشتباه از «تاکتیک» نظام را باید دور ریخت و آنها را به «استراتژی» کلی ستمناپذیری و استکبارستیزی انقلاب اسلامی عرضه کرد. رهبر انقلاب دیروز از موضع استراتژیست نظام، بار دیگر حقیقت آیه شریفه «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» را بازگو کردند و همچنان که میدان مانور دولتمردان را نشان میدادند راه گندمنمایی و جوفروشی تبلیغاتچیهای متقلب دشمن را بستند. الحمدلله ربالعالمین.»
خامنهای تصمیم گیرنده نهایی درکلیه امور مربوط به مذاکرات هستهای است. و هر اقدامی در این مورد بایستی مورد تأیید او قرار گیرد. آقای بروجردی بنا به گزارش خبرگزاری مهر در ۱۹ اردیبهشت امسال حدود اختیارات او را چنین بیان میدارد: «چارچوب اصلی مذاکرات هستهای توسط کمیتهای در شورای عالی امنیت ملی انجام میشود و این چارچوبها برای تائید نهایی در اختیار رهبر جمهوری اسلامی قرار میگیرد…. آخرین حلقه تصمیمگیری هستهای جلسهای است که در حضور خامنهای تشکیل میشود…. در آن جلسه چارچوب مذاکرات نهایی شده و تیم مذاکرهکننده در همان چارچوب مذاکره میکند».
او صرف نظر از اینکه چه کسی به ظاهر مسؤلیت مذاکرات را بهعهده دارد، با گنجاندن چارچوبها و موانع غیرقابل عبور (خطوط قرمز کذایی) در دستور کار، هر بار آنان را با دست بسته و بدن داشتن هیچ گونه اختیار و سلاحی به بدنبال نخود سیاه به «جبهه و میدان رزم» میفرستد تا به نبرد با «قدارهبندهای» دشمن بپردازند.
آقای محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه دولت آقای روحانی در دانشگاه تهران و در گردهمایی سراسری مسئولان دفاتر نهاد نمایندگی خامنهای در دانشگاهها، با خفت و حقارت غیر قابل تصوری، حدود اختیارات خود و دولت متبوعهاش را تشریح میکند، او بیان میدارد که او بهخود اجازه نمیدهد، وارد در حوزه تصمیمگیری شود و حتی حق انتخاب کلمات را هم ندارد، آقای ظریف میگوید که: «ایشان بزرگواری خود را راجع به تیم مذاکرهکننده مطرح کردند و من قدردان و سپاسگزار این بزرگواری هستم و معتقدم ما باید خرج نظام و رهبری شویم نه رهبری خرج ما … هر لحظه ایشان تصمیم بگیرند مذاکرات متوقف میشود… ادعای ما این است که مطیع رهبری باشیم و اگر تصمیم بگیرند راجع به کلمات دخالتی کنند تصمیم ایشان است بنده اختیار ندارم وارد این حوزه شوم ایشان چارچوبها را مشخص میکنند و مسئولیت مذاکره با من است».
چنین اقراری و اظهار حقارتی از طرف وزیر خارجه دولتی، که رئیس آن به ادعای رژیم، در «انتخاباتی آزاد» و با رأی میلیونها ایرانی انتخاب گردیده است، کرنشی حقیرانه در برابر شخصی که جا دارد بهعقل و شعورش در مملکتداری شک شود بیش نیست. شخصی که از دیرباز همه سر نخها را به خودش وصل نموده، میلیاردها دلار از بیت المال مردم را بهباد داده، امور مربوط به مناقشه هستهای را به یک سرانجام بیسرانجامی رسانده، و حاضر هم نیست کوچکترین مسؤلیتی را قبول نماید. وقتی که رئیس دولت و وزیر خارجهاش به این آسانی و محقرانه تمام ضوابط را زیرپا میگذارند، ضابطه مسؤلیت رئیس دولت در قبال رأی دهندگان، ضابطه مسؤلیت وزیر در قبال رئیس دولت، و ضابطه مسؤلیت در قبال منافع ملی کشور، پو شالی بودن هر «انتخاباتی» و پوچ بودن هر سمت و مقامی در نظام ولایت فقیه را عیان میدارد. چنین افرادی که خود و مسؤلیتی را که در جامعه بهعهده گرفتهاند جدی نمیگیرند، نباید تعجب کنند اگر افرادی همچون حسن شریعتمداری این حق را بخود دهند که بار همه ناکامیها و شکستها را بهگردن آنان اندازد، و هر وزنهای که آنان بازمینمایند (توافقات ژنو) را به عنوان «وادادگی به حریف» بهخورد مردم دهند.
شریعتمداری این بنده درگاه «ولی امر مسلمین» جهان عملکرد هیأت نمایندگی ایران در ژنو را بدین شکل بازگویی میکند: «توافقنامه ژنو، برخلاف ادعای اولیه تیم محترم مذاکره کننده هستهای کشورمان و اظهارات جناب دکتر روحانی که آن را تسلیم قدرتهای بزرگ جهانی در مقابل ایران! معرفی کرده بودند، مجموعهای از امتیازاتی بود که متأسفانه با گشادهدستی آمیخته به وادادگی به حریف داده بودیم و وعدههای نسیهای که با هزار شرط و شروط و اما و اگر، فقط قول آن را داده بودند. خوشبختانه هیجان کاذب ناشی از این توافقنامه که برخی از مسئولان محترم به توهم آفریده بودند خیلی زودتر از آنچه انتظار میرفت فرو نشست و کسانی که منتقدان توافقنامه را «بیسواد»! معرفی کرده بودند و از جمله کیهان را به دلیل ارزیابی منفی از توافقنامه، با اسرائیل همسو! دانسته بودند، چارهای جز اعتراف ضمنی به این واقعیت تلخ نداشتند که حریف کلاه گشادی سرشان گذاشته است.»
آقایان «مسئولان» باید بدانند که، روانه کردن افرادی به دنبال نخود سیاه و بدون داشتن هیچ اختیاری به مذاکرات بینالمللی در نظام ولایت فقیه چنانکه در بالا اشاره گردید، کم کم به قماری تبدیل گردیده است که آقای خامنهای با هدر دادن میلیاردها دلار سرمایه ملی به مدت ۱۱ سال است بدان دست زده است.
اولین دور بازی در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی، زمانیکه بهدلیل افشا شدن فعالیتهای هستهای نظام، احتمال حمله نظامی بهکشور میرفت شروع گردید. آقای خاتمی در آن زمان آقای حسن روحانی دبیر شورای امنیت ملی را در ۴ اکتبر ٢٠٠٣ به قبول مسئولیت پرونده هستهای دعوت نمود. آقای روحانی در کتاب خاطراتش مینویسد که قبل از قبول دعوت آقای خاتمی، جویای نظر آقای خامنهای گردیده، و خامنهای نیز با چنین انتصابی موافق بوده و از او خواسته است که با قبول این مسئولیت سعی نماید «باری از روی دوش نظام بردارد».
پس از حصول توافقاتی که بین هیأت ایرانی و سه وزیر امورخارجه کشورهای اروپایی (فرانسه، انگلیس و آلمان) بهعمل آمد، و به صدور بیانیه «سعدآباد» و توافقنامههای بروکسل و پاریس منجر گردید، توافقاتی که در صورت اجرا و عدم کارشکنیهای خامنهای و هوادارانش میتوانست همان زمان به مناقشه هستهای خاتمه داده، از عواقب مهلک آن جلوگیری نماید، و اجازه ندهد پای نمایندگان کشورهای روسیه و چین و بالاخره آمریکا به پرونده هستهای باز و این پرونده به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع شود، و تحریمهایی که مملکت را به مرز ورشکستگی کشانده است عملی گردد، در اثر کارشکنیهای علی خامنهای و یارانش شکسته شد. آقای محمد جهرمی وزیر کار و امور اجتماعی در دولت احمدینژاد یکی از نتایج این عهد شکنی را چنین تعریف میکند: «پرونده سالانه بیش از ۱۶۰ میلیارد دلار ضرر میزند».
در آخرین روزهای دولت آقای خاتمی، خامنهای هر آنچه را که آقای روحانی و تیمش (حسن روحانی، سید حسین موسویان، محمدجواد ظریف) رشته بودند، پنبه کرد. او پس از اینکه احساس نمود که دیگر خطری بهصورت جدی رژیمش را تهدید نمیکند، اعلام کرد که: «من همان وقت هم در جلسه مسئولان که از تلویزیون پخش شد، گفتم اگر چنانچه بخواهند به این روند مطالبه پی درپی ادامه دهند بنده خودم وارد میدان میشوم. همین کار را هم کردم، بنده گفتم بایستی این روندعقب نشینی متوقف شود و تبدیل به روند پیشروی و نخستین قدمش هم باید در همان دولتی انجام بگیرد که این عقبنشینی در آن دولت انجام گرفته است».
بسیجیان، طلابان کفنپوش، «نمازگزاران خشمگین»، «دانشجویان دانشگاههای کشور» (مشتی دانشجوی بسیجی) بهراه افتادند و با دادن شعارهایی هم چون «دیپلماسی ذلت، نمیخواهیم، نمیخواهیم»، «هیهات من الذله»، «سفیران استعمار ننگ به نیرنگتان»، و به نیابت از طرف «مردم» و بهنام «مردم» اعلام کردند که: «ملت ایران به هیچ وجه این بیانیه را نخواهد پذیرفت و به یاری خدا در برابر تمام جهان استکبار خواهیم ایستاد». نمازگزاران در شهرهای مختلف کشور پس از اقامه نماز جمعه بهمیدان آمدند، و جنتی هم انرژی هستهای را عزت اسلام قلمداد کرد. خامنهای که زمام امور هستهای را همانطور که اعلام کرده بود بدست گرفته بود با گماردن علی لاریجانی بهجای روحانی و بازگذاشتن دست احمدینژاد در رجزخوانیهای پوچ و بیمحتوا، به سیاست اعتمادسازی و تنشزدایی آقای روحانی خاتمه داد و بر تمام نتایج تا کنون بدست آمده خط بطلان کشید.
سیاست پیشگرفته از طرف لاریجانی که بر اساس «نگاه به شرق» و «مقاومت سازنده» استوار بود، بدین منجر شد که حل معضل هستهای که تا آن زمان امری میان ایران و اتحادیه ارو پا بود، به یک جریان بینالمللی تبدیل گردد.
در ابتدای تصدی لاریجانی وزیر خارجه چین و دبیر شورای عالی امنیت ملی روسیه به مذاکرات پیوستند و در مرحله بعد نیز آمریکا بهاین جمع پیوست. ارجح نمودن حفظ قدرت و نظام از طرف خامنه برمنافع ملی مردم ایران، سبب شد که کشورهای اروپایی تن بهخواست آمریکا دهند و پرونده هستهای ایران به طعمهای تبدیل گردد که هر کشوری بنا به نیاز خود از آن به رایگان بهره برد و گرهای که با نمایندگان اتحادیه اروپا و با استفاده از رقابتهای موجود در سطح بینالمللی میتوانست بهسهولت گشوده شود به کلاف سردرگمی تبدیل گردد. پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع گردید، و راه گشای قطعنامههای ۱۶۹۶ گردید که تحریمهای خانمانسوز را بهدنبال داشت.
با گماردن سعید جلیلی به جای علی لاریجانی و پیش گرفتن سیاست تهاجمی و «تقابل بازدارنده» از طرف او، شدت تحریمها افزایش پیدا نمود، سه قطعنامه ۱۸۰۳، ۱۹۲۹ و ۱۹۸۴ شورای امنیت سازمان ملل متحد در این دوران علیه ایران به تصویب رسیدند، و تحریمهای یکجانبه آمریکا و اتحادیه اروپا آغاز شد. در این دوران (ریاست جمهوری احمدینژاد)، بهگفته آقای تاجزاده باز هم این آمادگی از طرف اروپاییها وجود داشت که پرونده هستهای بهسهولت از شورای امنیت خارج گردد و به تحریمهای بینالمللی خاتمه داده شود.
آقای تاجزاده در گفتگویی با الیاس نادران به نقل از آقای احمدینژاد بیان میدارد که: «آقای احمدینژاد گفت اروپاییها به ما پیغام دادند شما ٢۴ ساعت فعالیتهای سانتریفیوژها را به حالت تعلیق درآورید، ما پرونده شما را از شورای امنیت خارج میکنیم. وی اعلام کرد ایران این پیشنهاد را نپذیرفت. همین مساله به تنهایی نشان میدهد نگرانی حضرات نه پیشرفت علمی و تکنولوژیک کشور است و نه حتی به راه افتادن نیروگاههای هستهای.»
با باز شدن روزنهای در ژنو و امکان حل مناقشه هستهای، و امید به کاهش تحریمها و تخفیف فشارهای اقتصادی، و سیاسی از طریق مذاکره، دوباره ذوبشدگان در ولایت دست بهکار شده مراسم زنجیرهای «دلواپسی» در شهرهای بزرگ کشور بر گزاری میکنند، «دانشجویان» همیشه در صحنه بسیجی مراسم «دلواپسیم» و «دلاوریم» راه میاندازند، امام جمعههای منتصب خامنهای سیاست خارجی دولت را بهباد انتقاد گرفتهاند و خلاصه «ابر و باد ومه و خورشید و فلک» بکار افتاده تا روند مذاکره در راه رسیدن به توافق نهایی را سد کنند.
آقای خامنه اکنون خود بهمیدان آمده است. او که بهظاهر به مرض تمام دیکتاتورها (زندگی در دنیایی که با واقعیتهای جهان دوروبر هیچ رابطهای ندارد) مبتلا گردیده است، در آخرین سخنرانی خود دنیای ساخته تخیلات خود را بدین شکل ترسیم میکند: «دنیای امروز مملو از دزدان غارتگر… است، که با مجهز شدن به علم و کسب ثروت و قدرت، با وجههای به ظاهر انسانی به راحتی مرتکب جنایت میشوند و به آرمانهای بشری خیانت و در نقاط مختلف دنیا جنگافروزی میکنند… در چنین شرایطی چارهای جز ادامه مبارزه و حاکم بودن تفکر مبارزه در همه امور کشور اعم از داخلی و خارجی وجود ندارد… کسانی که میخواهند سازش و تسلیم در برابر زورگویان را ترویج و نظام اسلامی را متهم به جنگطلبی کنند، در واقع مرتکب خیانت میشوند… این مبارزه هنگامی به پایان خواهد رسید که جامعه بشری بتواند خود را از شَرّ جبهه استکبار و در رأس آن آمریکا که پنجههای خود را بر جسم و روح و فکر بشریت گسترانیده است، رهایی دهد که این کار نیز نیازمند مبارزهای دشوار و طولانی و گامهای بلند خواهد بود».
در دنیای او تن دادن به هر مذاکرهای خیانت است. هرگونه توجهی بهوضع اقتصادی مملکت، هرگونه کوششی در جهت رفع بیکاری، هر تلاشی برای رفع نیاز مردم و تخفیف درجه فقر در جامعه از دید او بیارزش است. تنها وظیفه مسؤلین کشور را این دن کیشوت زمان فقط «مبارزه در راه رهایی جامعه بشری از چنگال آمریکا» میداند. اگر مردم از تامین معاش خود بهتنگ آمدهاند، اگر مملکت به نابودی کشانده شود، او را باکی نیست.
در تابستان سال ٢٠٠٣ (مرداد٨٢) ١٢٧ نماینده مجلس ششم طی نامهای به خامنهای هشدار دادند که: «اگر جام زهری باید نوشید قبل از آنکه کیان نظام و مهمتر از آن، استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد باید نوشیده شود. آنچه مانع عملی شدن تهدیدات خارجی میشود، نه توپ و تانک و موشک و سلاح بلکه افزایش مشروعیت نظام، وحدت ملی و یگانگی حکومت و ملت است. تنها راه برطرف کردن تهدید خارجی… تنها در صورتی میسر است که ملت مطمئن باشد خواسته و رأی او منشأ اثر و تغییر خواهد بود».
اکنون نوبت آنانی است که تا کنون از آقای روحانی حمایت کردهاند، تا به میدان آیند، و به خامنهای اجازه ندهند، تا بار دیگر ملت و مملکت را بسوی آینده نامعلومی سوق دهد.
حسین اسدی
——————
*دن کیشوت (Don Quixote) زندگی فردی را به مخاطب نشان میدهد که دچار توهم است … و دشمنانی فرضی در برابر خود میبیند که اغلب کوهها و درختها هستند. «دن کیشوت» پهلوانی خیالی و بیدست و پاست که خود را شکستناپذیر میپندارد.