دستهای خالی
برای مبارزه سختتر مشت میشوند
این را
سالهاست میدانم
هر بار که خالی از دستهایت
به سوی نبردی تازه میروم.
####
تو ایستادی
که ترنج بهارستان بریده شد
تو ایستادی
و در خواب ایران
یوسفی که سر نداشت
به مصاف چاقو رفت…
####
در آبادی دور
مردمانی هستند
که گورهاشان را
با نان و خرما و چاقو
در زنبیلی
با خود میگردانند
پادشاهانی دارند
که روزهای بسیاری
بی شمار از آنها را
به تبر و داس و تبر میکشند…
از مجموعه شعر «ردی از زنان خاوری»،
سروده وحید ضیایی، نشر آرادمان، تهران، ۱۳۹۸
در این شورهزار چموش
که هم آفتاب بود
هم گُلفروش
هم گورکن
دریافتم که هر پرندهای فرشته نیست
وارستم از کشته آدمی
فارغ از حقارت سرداران فاتح
دلخوش به بوسه زنان بیشوی
بر رکاب
از دفتر شعر «واژهها دمبهدم استحاله میشوند»، سروده حیاتقلی فرخمنش، نشر بوتیمار، تهران، ۱۳۹۳