ویکتور استروفسکی سرجاسوس سابق اسرائیلی درکتاب “راه نیرنگ” (انتشارات روزنامه اطلاعات) تعریف کرده است که در فاز جنگ نفتکشهای دوران جنگ هشت ساله، موساد نموداری تهیه کرده بود که در آن دو متغیر تعداد نفتکشهای هدف قرار گرفته دو طرف و حداقل حجم نفت مورد نیاز برای حفظ تعادل قیمت در بازار نفت در نظر گرفته شده بود. هرگاه تعداد نفتکشهای هدف قرار گرفته از حدی پایینتر میآمد، فردی از اعضای موساد در لندن به سفارت ایران و یا عراق در لندن تلفن میکرد و اطلاعات یک نفتکش مناسب برای هدف قرار گرفتن را به آنها میداد. در آن زمان عراق نفتکشهای بارگیری شده از ایران را میزد و ایران به تلافی، نفتکشهای اعراب حامی صدام را هدف قرار میداد.
اسرائیلیها آن جنگ شوم را به این طریق کنترل و هدایت میکردند و به هر دو طرف غافل ضربه میزدند. عضو سابق موساد میگوید ایرانیها و اعراب از دریافت این اطلاعات بسیار مشعوف بودند و به تلفنکننده میگفتند سری به آنها بزند تا دستمزدی بگیرد و او میخندید و میگفت به خاطر خدمت به کشورش این کار را میکند… آنها ما را روی انگشتان خود چرخاندهاند!
شاید دوباره آن بازی در حال تکرار باشد. دیشب نیویورک تایمز گزارش داد وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش آمریکا به دیدن رئیسجمهور رفتهاند تا در باره امکانات حمله تلافیجویانه به رئیس جمهور اطلاعات بدهند، و کارشناسان ایالات متحده هم دارند به این نتیجه میرسند که پهپادها و موشکهای کروز مورد استفاده در حمله اخیر به تاسیسات نفت عربستان نه از یمن و عراق که از ایران و شاید یک شناور در شمال خلیج فارس آمدهاند.
این گمانهها میتواند بهانه برای عملیات علیه ایران باشد و واضح است ایران هر عملیاتی علیه خود را به شدت تلافی خواهد کرد. معنای تشدید این زد و خوردهای تلافیجویانه میتواند یا یک آتشبس فوری و عجولانه برای آغاز مذاکره و معامله (به خاطر شکستن کمر یک طرف) باشد و یا شروع روندی از جنگ همهگیر در خاورمیانه برای زیرورو کردن و برگرداندن آن به عصری که مککین آن را عصر سنگ مینامید.
بیایید بدبین باشیم. امکان تبدیل عملیات تلافیجویانه به جنگ وجود دارد. جنگی به طراحی اسرائیلیها و سایر نیروهای خبیث ایالات متحده و بریتانیا. شاید همه داستان معامله قرن حرف مفت است و قرار است خاورمیانه جدید از دل جنگی همهگیر بیرون آید که پس از آن، اعراب و ایران با زیربناها و اقتصادهای ورشکسته از خاکستر جنگ بیرون میآیند.
برخی کارشناسان که به تئوری “ترامپ از جنگ خوشش نمیآید” چسبیدهاند دارند چشم بر تشدید اوضاع میبندند، در حالیکه او در طراحی آینده اوضاع جهان (چه در تجارت با چین و چه درباره آینده ژئوپلتیک کل) بیشتر یک عامل درجه دو است: بیثباتیآور است نه طراح و نظمدهنده. بویژه ناظران ایرانی باید از تئوری “جنگ نخواهد شد” فاصله بگیرند.
ما البته قصد توصیه به مذاکره (خطای رایج دیگر) نداریم و حکومت ایران هم که به حرف کسی گوش نمیکند. اگر بتوانیم توصیهای کنیم، همان رفتن از مسیر استراتژی #خارپشت است: فاصلهسازی از حوزههای خطرناک و گریز از درگیری، خزیدن به سمت لانه امن خود، کنار کشیدن از مسائل اعراب. این را زمانی میگفتیم که ایران در سوریه و عراق و یمن درگیر بود. حالا خودش دارد درگیر میشود. واقعش این است که به آن توصیهها اعتنایی نشد و به جای عقب کشیدن هشیارانه و داوطلبانه و “خوداختیار”، به سمت مرزهای خود عقب نشانده شدهایم و حالا در دهانه لانه خود درگیر خواهیم شد.
ما این را یک طرح اسرائیلی میدانیم که که احتمالا اجزای آن در بسیاری از موارد نقش خود را به صورتی داوطلبانه در چینش رویدادها بازی میکنند و ما هم مانند خودروی ترمزبریده در مسیر سراشیب به سمت مغاک خوفناک ورود به جنگی مثل جنگ نفتکشها میخزیم: داشتن توان تلافی خیلی خوب است و زنده باد موشکها و پهپادهای ایران، اما مجبور شدن کشور به تلافی متقابل و پایانناپذیر و یا با فرجام نامعلوم مساله دیگری است. قرائن نشان میدهند به آن سو میرویم.
اجبار به تلافی، همواره بازی کردن در مسیر موردنظر رقیب است، و تلافی نکردن داوطلبانه هم همیشه نشانه ضعف و ترس نیست و این را در قضایای ماههای اخیر کم ندیدهایم؛ هم در خودداری ایران از تلافی حملات اسرائیل، و هم در خودداری آمریکاییها در ماجرای پهپاد. اما خودداریها گاه مقدمه بروز جنگی انفجاری و سخت است. درست است که گاه مذاکره تا هنگام رسیدن به میز، در قالب ضربات متقابل و قدرتنمایی صورت میگیرد، ولی بیایید فکر کنیم “این توبمیری، از آن توبمیریها نیست!”.
حملههای با منشاء و مبدا نامشخص و صحبت از تلافی، همیشه خطرناک بوده است. جنگ جهانی دوم را با چنین چینشی شروع کردند. یک ناظر آگاه به ما گفته بود جنگی در پاییز و زمستان انجام خواهد شد. ما داریم به پیشبینیاش باور میکنیم.
iranemrooz