این روزها به دنبال شعرخوانی رجب طیب اردوغان رییس جمهوری ترکیه در رژه نظامی باکو، که پرده از رویاهای توسعهطلبانه وی نسبت به ایران و سایر همسایگانش برداشت، درباره رودخانه ارس، به ترکی آراز، به ارمنی آراکس، زیاد صحبت می شود.
وقت آنست که حداقل خوانندگان فارسیزبان با خاطره و جایگاه این رودخانه در تاریخ، ادبیات و فرهنگ عامی ارمنیان آشنا شوند. در ادبیات کتبی و شفاهی ارمنیان، به کوه آرارات به عنوان پدر و رودخانه آراکس به عنوان مادر ارمنستان اشاره می شود. رودخانه آراکس از ارمنستان تحت سلطه عثمانی سرچشمه گرفته و پس از سیراب کردن مناطق ارمنینشین آن سامان در حوالی دشت آرارات به مرز ارمنستان تحت سلطه روسیه میرسید. درواقع طول جغرافیایی ارمنستان را از غرب به شرق پیموده و در ارّان (آذربایجان فعلی) به رودخانه کورا می پیوندد و سپس به دریای مازندران (کاسپین) میریزد. در عهد عتیق در کتاب مقدس، از این رود به نام «گیهون» یاد شده که یکی از چهار رودخانه بهشت تلقی میشده است.
ا
ارس از «عهدنامه ترکمانچای» به بعد رود مرزی شمال غربی ایران با مناطقی است
که از ایران جدا و به روسیه تزاری ضمیمه شدند
رودخانه آراکس، که فعلا بخش کوچکی از آن مرز میان ارمنستان و ایران را تشکیل میدهد، برای ارمنیان همان جایگاه را داشته و دارد که رودخانه گنگ برای هندیان، نیل برای مصریان، راین برای آلمانیان، زایندهرود برای ایرانیان و غیره.
در ادبیات ارمنی اشعار زیادی راجع به رود آراکس سروده شده که یکی از مشهورترین آنها «اشکهای آراکس» است. این شعر از شاعر و کنشگر ارمنی قرن نوزدهم، رفاییل پاتگانیان (۱۸۳۰ – ۱۸۹۲) است، که شعری طولانیست و درواقع تاریخ پرتلاطم ارمنستان را بیان میکند. در زمان حیات شاعر، بخش شرقی ارمنستان که پیشتر همراه با اران از ممالک محروسه دولت قاجار محسوب میشد، زیر سلطه امپراتوری تزار و بخش غربی آن زیر سلطه عثمانی بود. در تفسیر شعر گفته شده است که شاعر با سرودنش غم و اندوه و ناخشنودی ارمنیان از سلطه بیگانگان بر کشورشان را به شکل دیالوگ یک جوان با رودخانه، مادر آراکس، نشان داده است. آنچه در ادامه میخوانید بخشهایی از این شعر به ترجمهی آزاد است.
اشکهای آراکس
سرگردان بر ساحل مادر آراکس
راه میرفتم
جستجو میکردم در امواجاش
یادها و نشانهایی از گذشتههای شاد.
امواج، اما خروشان و گلآلود
میکوبیدند بر کنارهها و گریان فرار میکردند.
پرسیدمش:
«مادر آراکس، از چه روی اینگونه گریانی؟
تو هنوز راه دریا در پیش داری،
از چه روی بجای رقص کودکانه با ماهیان
سوگوار و ماتمزده همچو منی؟
از چه روی اشک از چشمان پر غرورت جاریست؟
از چه روی اینطور شتابان از ساحل خود میگریزی؟
مادر آراکس به خشم آمد،
کف خشمآلودی از عمق آب به بالا زد،
با غرشی بسان رعد آسمان
از ژرفای امواجش با درشتی چنین گفت با من:
ای جوان پر شور بیعقل
از چه روی خواب فراموشیام زدی برهم؟
از چه روی زخمهای بی شمار کهنهام را
بی محابا باز و تازه کردی؟
آخر بگو، برای که شادی کنم؟
برای که عشوه کنم؟
از پس مرگ شویش، کدام بیوه
خویش را میآراید بسان تازهعروس؟
زمانی بود که من هم
چون عروسی خرامان،
با هزاران ناز و عشوه
شاد و رقصان بر سواحلم جاری بودم.
حالا دیگر دور و برم چیزی نمانده،
نه روستایی، نه شهری، نه دشتی تا سیرابشان کنم.
فرزندانم آواره و سرگردان در غربت
چه جای رقص و شادی مانده دگر؟
دم فرو بست در پی این گفتار مادر آراکس
شکم داد و خروشان و خشمگین
با موجهای شتابآلود
از ساحل ماتمزده در پیش غلتید…
توضیح کیهان لندن: شاعران ایرانی و پارسیگوی نیز اشعاری درباره این رود که پیش از معاهدهی «ترکمانچای» بخشی از آن از قلمرو سرزمینی ایران عبور میکرد سرودهاند. از جمله:
حافظ: ای صبا، گر بگذری بر ساحل رود ارس/ بوسه زن بر خاک آن وادی و مُشکین کن نفس
نظامی: ارس را در بیابان جوش باشد/ چو در دریا رسد خاموش باشد