من دانشگاههای زیادی را در کشورهای مختلف دنیا دیدهام اما، هرگز ندیدم دانشگاهی بر قله کوهی بنا شده باشد. دانشگاههایی که دیده ام، همه در مرکز شهر یا در نقطه قابل دسترسی و سهلالوصول شهرها بودند. اصلا برخی شهرها حول یک دانشگاه شکل گرفتهاند و سرزندگی شهر به میزان زیادی به وجود دانشگاه گره خورده است. آکسفورد و کمبریج دو نمونه برجستهاند. دلیلاش واضح است: دانشگاه و شهر ارتباط ارگانیک دارد و برج عاج، زندان هارونالرشید یا قلعه فلکالافلاک نیست که بر قله کوه یا در دل بیابان -مانند دانشگاه شهید باهنر کرمان- بنا شود.
گذشته از ملاحظات سودجویانه در ساختن دانشگاهها در نقاط عجیب و غریب، دو ملاحظه دیگر اهمیت بسیار دارد: اولین آنها نگرانیهای امنیتی دولت (state) است. برای دور نگه داشتن دانشجو از هرگونه فعالیت سیاسی، که میتواند هزینه به بار بیاورد- روشی بهتر از آن نیست که روی قله و یا در وسط کویر کلاس درس برپا شود، چون بودن در شهر پتانسیل بالایی برای کنش سیاسی دارد و لذا خطرناک است. ملاحظه دیگر معرفتی- فکری است. حقیقتاش این است، بیشتر صاحبان تصمیم در بهترین حالت نسبت به کارکرد دانشگاه جاهلاند و در بدترین حالت، از دانشگاه بیزارند و به چشم یک عنصر اضافی، یک زائده بر پیکره شهر به آن نگاه میکنند، و به همین دلیل سعی در پنهان نگه داشتناش دارند. دانشگاه مدرن خانه علوم سکولار است بنابراین فهم این احساس چندان سخت نیست.
دانشگاه مدرن، بر خلاف تفکر رایج در ایران، بخشی از شهر است و فقط محلی برای آموختن علم و انجام پژوهش نیست. بخش جداییناپذیری است از زندگی جمعی شهروند مدرن. یک (public venue) است که از آن شهروند است، حتی شهروندی که به شکل اداری و علمی وابستگی دانشگاهی نداشته باشد. من بارها دیده ام در برخی دانشگاههای غربی که کلیسای کوچک یا نمازخانهای دارند، مراسم عروسی برگزار میشود. یا مثلا در حیاط دانشگاه، مراسم فرهنگی مختلفی است که ربطی به دانشگاهیان ندارد. و این بهمعنای ارتباط ارگانیک داشتن با شهر و ساکنانش است.
هرگز هم ندیدم هیچ دانشگاهی درِ ورودی یا حراست مستقر در گیت به معنایی که ما در ایران داریم، داشته باشد. اینها را گفتم تا بهانهای باشد برای گریز زدن به مرگ دردناک ده دانشجو در مسیر پرسنگلاخ علمآموزی در دانشگاه آزاد. در ضمن، هر جای دنیا بود، رئیس چنین دانشگاهی را به محکمه عادله میسپردند. اما کشاندن رئیس دانشگاه به دادگاه عادله (با تمامی ضوابط و مشخصاتی که چنین دادگاهی دارد)، داستان پر آب چشم دیگری است که خود موضوع نوشته دیگری می تواند باشد و از حوصلۀ این مقال خارج است.