بدون هرگونه دودلی، کورش بزرگ شاهنشاه ایران زمین ، بزرگترین انسان همهی روزگاران است.
او در دورانی که به بردگی کشاندن انسانها، فخر حکومتها و مردمان بود، ”بردگی را برافکند“ .
او در روزگاری که به اسارت کشاندن انسانها، مایهی بزرگی حکومتها و مردمان بود، همهی اسیران دربند را آزاد کرد و به آنان هزینه و توشه راه داد تا به سرزمین خود بازگردند.
او در سال ۵۳۸ پیش از میلاد یا ۱۱۵۹ پیش از هجرت، فرمان آزادی بشر و حقوق انسانها را منتشر کرد.
کورش بزرگ شاهنشاه ایران، در سه کتاب آسمانی به عنوان پیامبر خداوند ستوده شده است و در تورات، حتا از وی به عنوان مسیح خدا ( رهاننده ، یاسوشیانت) ، نام برده شده است.
این چنین انسانی، ایرانی است و هم میهن و هم تبار ماست.
اگر در سرتاسر تاریخ بیش از ۸ هزار سالهی خویش، هیچ نداشتیم و تنها ”کورش“ را داشتیم، برای فخر و سرفرازی ملت ایران در پهنهی گیتی بسنده بود.
ما برا این باوریم و بر این امید که در آیندهای نه چندان دور :
که گردون نگردد،مگر بربهی به ما باز گردد،کلاه مه
متن کامل
منشور کـورش هخامنشی
۱ـ ...
۲ـ ... همه جهان
۳ـ ... مرد ناشایستی [ به نام نبونید] به فرمانروایی کشورش رسیده بود.
۴ـ … او آیینهای کهن را برانداخت و نادرستیها را جایگزین آنها کرد.
۵ـ معبدی به تقلید از نیایشگاه ازگیلا Esagila برای شهر اور Ur و دیگر شهرها ساخت.
۶ـ او کار ناشایست قربانی کردن ] انسان[ را رواج داد که پیش از آن نبود… هر روز کارهای ناپسند میکرد. خشونت و بدکرداری.
۷ـ او کارهای … روزمره را دشوار ساخت، او بـا وضع مقررات نامناسب، در زندگی مردم دخالت میکرد. ] او[، اندوه و غم را در شهرها پراکند. او، از پرستش مردوک Marduk خدای بزرگ روی برگرداند.
۸ـ او، مردم را به سختی معاش دچار کرد. ] و[ هر روز به شیوهای ساکنان شهر را آزار میداد او بـا کارهای زشت خود مردم را نابود میکرد… همه مردم را.
۹ـ از ناله و دادخواهی مردم، انلیل Enlil، خدای بزرگ آزرده شد… دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند.
۱۰ـ مردم از خدای بزرگ میخواستند تـا به وضع همه باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانهشان رو به ویرانی میرفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تـا ایزدان به بابل بازگردند.
۱۱ـ ساکنان سرزمین سومر Sumer و اکدAkad به روز مردگان افتاده بودند. مردوک به آنان توجه کرد و بر آنان رحمت آورد.
۱۲ـ مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جستوجو پرداخت، به جستوجوی شاهی خوب که او را یاری دهد.
آن گاه او نام کورش پادشاه انشان Anshan را برخواند. ] و[ از او به نام پادشاه جهان یاد کرد.
۱۳ـ اوتمام سرزمین گوتی guti وهمه مردمان ماد رابه فرمانبرداری کورش در آورد. کورش بـا هر انسان، دادگری کرد.
۱۴ـ کورش بـا راستی و داد، کشور را اداره میکرد. مردوک خدای بزرگ بـا شادی از کردار نیک و اندیشه نیک این پشتیبان مردم خرسند بود.
۱۵ـ از این رو، او کورش را برانگیت تـا راه بابل در پیش گیرد، در حالی که خود، همچون یاوری راستین دوشتادوش او گام برمیداشت.
۱۶ـ لشکر پرشمار او که همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگافزارها در کنار او، ره میسپردند.
۱۷ـ مردوک مقدر کرد تـا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او نبونید شاه را به دست کورش سپرد.
۱۸ـ مردم بابل و سراسر سرزمین سومر واکد و همهی فرمانروایان محلی، فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و بـا چهرههای درخشان او را بوسیدند.
۱۹ـ مردم، سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند، همهی ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.
۲۰ـ منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر واکد، شاه چهارگوشه جهان.
۲۱ـ پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان، نوهی کورش، شاه بزرگ، شاه انشان، نبیرهی چیشپیش، شاه بزرگ، شاه انشان.
۲۲ـ ازدودمانی که همیشه شاه بودهاند و فرمانرواییاش را بل (Bel) و نبو (Nabu) گرامی میدارند و بـا خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند.
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛
۲۳ـ همه مردم گامهای مرا بـا شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. « مردوک» دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد… زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
۲۴ـ ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
۲۵ـ وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش، قلب مرا تکان داد… من برای صلح کوشیدم. نبونید مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خود شان آنان نبود.
۲۶ـ من بردهداری را برانداختم، به تیرهبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همهی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.
۲۷ـ او بر من، کورش که ستایشگر او هستم و برکمبوجیه پسر من و همچنین بر همه سپاهیان من،
۲۸ـ برکت و مهربانیاش را ارزانی داشت. مـا همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مردوک همهی شاهان بر اورنگ پادشاهی نشستهاند.
۲۹ـ همهی پادشاهان سرزمینهای جهان، از دریای بالا تـا دریای پایین همهی مردم سرزمینهای دور دست، همهی پادشاهان آموری[ Amuri ] و همهی چادرنشینان.
۳۰ـ مرا خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند. از… تـا آشور و شوش.
۳۱ـ من شهرهای آگاده (Agadeh) ، اشنونا (Eshnuna) ، زمبان (Zamban) ، متورنو (Merurnu) ، دیر (Der) ، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آنسوی دجله که ویران شده بود، از نو ساختم.
۳۲ـ فرمان دادم تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند. همهی خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همهی مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاههای خود برگرداندم، خانههای ویران آنان را آباد کردم.
۳۳ـ همچنین پیکرهی خدایان سومر واکد را که نبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک به شادی و خرمی
۳۴ـ به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم، باشد که دلها شاد گردد. بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم.
۳۵ـ هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مردوک بگویند: کورش شاه، پادشاهی است که تراگرامی میدارد و پسرش کمبوجیه.
۳۶ـ بیگمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل پادشاه را گرامی داشتند و من برای همهی مردم جامعهای آرام آماده ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.
۳۷ـ …
۳۸ـ … باروی بزرگ بابل را استوار گردانیدم…
۳۹ـ … دیوار آجری خندق شهر را،
۴۰ـ که هیچیک از شاهان پیشین بـا بردگان به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند،
۴۱ـ … به انجام رسانیدم.
۴۲ـ دروازههایی بزرگ برای آنها گذاشتم بـا درهایی از چوب سدر و روکشی از مفرغ…
۴۳ـ …
۴۴ـ …
۴۵ـ … برای همیشه.
———————————————————————————————
کتابشناسی کورش هخامنشی: http://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/4119-ketabshenasi-korosh-hekhamaneshi-2.html