۱۴ اسفند پنجاهمین سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق نخست وزیر دولت ملی و از رجال برجسته سیاسی در تاریخ معاصر ایران است.
اهمیت نام او چنان است که نیم قرن پس از خاموشی همچنان می توان از او گفت و نوشت چندان که درباره دوره کوتاه نخست وزیری او بیش از هر صدراعظم و رییس الوزرای دیگر گفته و نوشته شده است. چون او، مصدق بود.روزی که مصدق درگذشت شاه می پنداشت از کابوس او برای همیشه خلاص شده و چون از مرده او هم هراس داشت اجازه نداد مطابق وصیت مصدق عمل شود و پیکر او را در کنار شهیدان سی ام تیر به خاک بسپارند و در همان اتاق خانه در احمد آباد به امانت مانده است.شمار کسانی که امکان حضور در آیین بسیار محدود تشییع را یافتند از یکصد نفر فراتر نرفت و مشهور است که به جهان پهلوان تختی هم اجازه ندادند و گویا در میانه راه با مأموران درگیر می شود.
۱۱ سال بعد و در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ اما بیش از یک میلیون نفر از ایرانیان به احمد آباد رفتند و در مزار او حاضر شدند. در حالی که شاه آواره و سرگردان به دنبال جایی برای اقامت بود.
کم نیستند کسانی که معتقدند شاه بیش از هر دلیل دیگری گرفتار نفرین مصدق شد و نه برکناری و نه حبس خانگی و نه حتی مرگ مصدق موجب نشد مردم عامل یا مجری پروژه برکناری او را ببخشایند و هنگامی که داشت غرق می شد از طریق شاپور بختیار به نام او چنگ می زد.
با این حال کسانی در تمام این سال ها در مقام توجیه برآمده و مدعی اند مصدق با انحلال مجلس شورای ملی خود به دست خود تیشه به ریشه دولت ملی زد و شاه بی گناه بود و نباید تاوانی می پرداخت.
مهم ترین ابهام یا اتهام که درباره دکتر مصدق مطرح می شود همین ماجرای انحلال مجلس است تا فرمان عزل را موجه جلوه دهند و بگویند در غیاب مجلس، شاه می توانسته فرمان عزل صادر کند و با این توجیه کودتا بودن کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را نیز انکار کنند.
خود دکتر مصدق اما با زبان حقوقی ساده و در دادگاه نظامی به این ابهام و اتهام پاسخ داده است:
« موقع وصول دست خط همایونی ساعت یک بامداد ۲۵ مرداد و تاریخ صدور آن ۲۲ مرداد بوده است که مجلس هنوز منحل نشده بود. انحلال مجلس بعد از ظهر روز ۲۵ مرداد با مشخص شدن نتیجه آرای عمومی اعلام گردید. بنا بر این صدور فرمان عزل پیش از اعلام انحلال مجلس صورت گرفته است.»
در این باره اما چند نکته دیگر نیز گفتنی است:
۱-اگر رفراندوم انحلال مجلس قانونی بوده پس انحلال مجلس نیز قانونی است و به خاطر چه بر مصدق خرده می گیرند؟ قانونی بودن رفراندوم به منزله آن است به نتیجه نیز تن دهند و در رفراندوم مردم تنها به انحلال مجلس رای ندادند به ابقای دولت هم رای دادند. بر این اساس هم فرمان شاه غیر قانونی بوده است.
۲- اگر رفراندوم انحلال مجلس غیر قانونی بوده نتیجه آن را نباید می پذیرفتند و در این صورت از نگاه شاه مجلس همچنان وجود داشته و بر این اساس می توانست بر پایه اصل ۵۴ متمم قانون اساسی، «مجلس شورای ملی و مجلس سنا را به طور فوق العاده امر به انعقاد فرمایند» و در آن نشست فوق العاده برکناری قانونی مصدق را درخواست کند.
۳- اگر شاه به بهانه منحل بودن مجلس فرمان برکناری مصدق را نوشته بود چرا ۴ ماه دیرتر و در ۲۸ آذر ۱۳۳۲ بار دیگر فرمان انحلال مجلس را صادر کرد. این توضیح زاهدی درباره انحلال مجلس هفدهم هم قابل توجه است:
« از آنجا که به علت قلت عده نمایندگان دوره هفدهم، اخذ رای آنها در امور مملکتی نمی تواند جنبه قانونی داشته باشد دولت به انحلال دو مجلس شورای ملی و سنا که در دوران حکومت دکتر مصدق به موجب رفراندوم تعطیل گردیده بود تصمیم گرفته است.» مگر می توان مجلس منحل شده را دوباره منحل کرد؟ به تعبیر یک پژوهشگر « مثل این است که چهار ماه پس از درگذشت یک فرد دوباره برای او مجلس ختم منعقد کنند.»
۴- مهم تر از همه این که این مصدق نبود که مجلس هفدهم را منحل کرد. مردم ایران بودند که با حضور در پای صندوق های رای به انحلال مجلس هفدهم در عین ابقای دولت رای دادند. جالب است بدانید که در تهران تنها ۱۱۵ نفر و در شهرستان ها تنها ۷۰۰ نفر رای مخالف دادند.
۵- اگر هم انحلال را نپذیریم استعفای ۵۲ نفر از نمایندگان به منزله تعطیل است و شاه می توانست با هماهنگی دولت فرمان تشکیل مجلس تازه صادذ کند. بنا بر این بهانه « غیاب مجلس» پذیرفتنی نیست.
۶- برای آن که بدانیم مجلس هفدهم چگونه مجلسی بود کافی است بدانیم امام جمعه شیعه تهران – دکتر سید حسن امامی- نماینده مهباد شد و دکتر مصدق در همان جلسه دوم می پرسد: « چگونه ممکن است در مهاباد که اهل تسنن است یک نفر شیعه انتخاب شود؟»
۷- مخالفان مصدق به گونه ای القا کرده اند که انگار او ضد پارلمان بود و می خواست دیکتاتوری راه بیندازد.
حال آن که در پیام ۵ مرداد ۱۳۳۲ تصریح می کند:
« در کشورهای دموکراسی و مشروطه هیچ قانونی بالاتر از اراده ملت نیست. به همین جهت دولت در این لحظه حساس تاریخی مشکلی را که با آن مواجه شده با ملت در میان می گذارد و راجع به این مجلس از خود مردم سوال می شود که اگر با ادامه وضع کنونی مجلس تا سپری شدن دوره ۱۷ تقنینیه موافقت دارند دولت دیگری روی کار بیاید که بتواند با این مجلس همکاری کند و اگر با این دولت و نقشه و هدف آن موافق اند رای به انحلال آن بدهند تا مجلس دیگری تشکیل شود که بتواند در تامین آمال ملت با دولت همکاری کند.»
دولت مصدق با دخالت خارجی ساقط شد، خود او را به حبس و حصر انداختند و ۱۳ سال پس از کودتا هم درگذشت اما قریب ۵۰ سال پس از مرگ نیز نام او همچنان زنده است ولو حتی یک کوچه هم به نام او نباشد.
سهم او از نخست وزیری دو سال و اندی بود وسهم نام او برای نشستن بر نام بلند ترین خیابان ایران هم دو سال و اندی اما نام او چنان در سینه تاریخ حک شده که به جز سالمرگ و زاد روز در سالگرد کودتا و روز ملی شدن صنعت نفت هم یاد مصدق تازه می شود و می توان گفت از مناسبت های تقویمی هم فراتر رفته است.
نمی توان از مصدق گفت و به شعر مشهور اخوان ثالث اشاره نکرد که در روزگار عسرت امید بخش بود:
ای شیر پیر بسته به زنجیر
کز بندت ایچ (هیچ) عار نیامد…
نیمقرن از مرگ محمد مصدق گذشت. از روزی که به پزشک معالجش گفت که امیدوار است توده داخل دهانش، سرطان باشد و بمیرد؛ از بس که تنها و خسته است. نیمقرن گذشته و حالا در آستانه ۵٠ سالگی، محمد مصدق همچنان زنده است. مردی که میخواست از تنهایی و خستگی بمیرد، آنقدر خاطره و اتفاق خوب در تقویم ایران به جا گذاشت که برخلاف فراموشکاری همیشگی ایرانی، در آستانه پنجاهمین سالگرد درگذشتش، اکثر ایرانیها به یادش بودند. روز شنبه اگر به توییتر، فیسبوک یا حتی اینستاگرام سر میزدید، نام و یاد محمد مصدق روی در و دیوار این ابزار تکنولوژی بود. مردی که اواخر دوران حیاتش از دیدن انیمیشنهای تلویزیونی تعجب میکرد و در اوج روزگار بیامکاناتی و ناآگاهی، راهی برای رسیدن به استقلال و آزادی ایرانیان شد، صبح روز شنبه و در عصر تکنولوژی و دنیای وسیع اطلاعرسانی، نامی برای به یاد آوردن و گرامیداشتن شد. ١۴ اسفند به اندازه بیست و نهمین روز این ماه، برای مردم مهم بود و اهمیت مردی که با شرافت و اخلاق پشت یک سرزمین و مردمانش ایستاد با نوشتههایی کوتاه و عکسهایی قدیمی، دوباره یادآوری شد. اتفاقی که شاید اگر همان روزها و در احمدآباد کسی برای مصدق تعریف میکرد، شاید روزهای آخر را در تنهایی و خستگی از یکعمر ایستادگی نمیگذراند و با لبخند از نتیجه بزرگ ایستادگی خود روزهای آخر را سپری میکرد. اما وقتی به تاریخ نگاه میکنیم، سرنوشت مردمان بزرگش همیشه و همواره شبیه به روزگار مصدق است و انگار باید سالها بگذرند و روزگار تغییر کند تا ارزش واقعی آنکه برای مردم و سرزمینش میایستد، خود را به نسلهای بعدی نشان دهد.