در هفتهای که گذشت، سال تحصیلی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی در ایران نیز شروع شد؛ شروعی که در برخی دانشگاههای مهم کشور مانند دانشگاه علامه طباطبایی و دانشگاه مازندران با درگیری و حمله نیروهای شبهنظامی بسیج دانشجویی به اعضای انجمنهای نوپای دانشجویی همراه بود که پس از سرکوب و انحلال اکثر انجمنهای اسلامی دانشجویان در نخستین سالهای پس از جنبش سبز، دگر بار و البته این بار با پسوندهایی چون «آزاداندیش» در سطح دانشگاههای کشور رو به رشد است.
این حملهها همزمان بود با احکام سنگینی که دادگاه انقلاب تهران و قضات خاص امنیتی مانند ابوالقاسم صلواتی و محمد مقیسه برای فعالان دانشجویی سابق و فعلی در طول تابستان صادر کردند.
این فعالان دانشجویی عمدتا در جریان اعتراضهای دیماه ۹۶ بازداشت شده بودند و در آن زمان، حتی مقامهای دولت حسن روحانی اعلام کردند این بازداشتها صرفا جنبه پیشگیری داشته است و به پیگرد قضایی منجر نخواهد شد!
اما از اخبار رسمی منتشرشده، بهویژه در فضای مجازی و توییتهای شبهنظامیان حملهکننده به انجمن دانشجویی دانشگاه علامه چنین برمیآید که دلیل حمله بسیجیان به غرفه انجمن نصب تصویر میرحسین موسوی، از رهبران محصور جنبش سبز، در این غرفه بوده است.
به این ترتیب، پرسشی که فراروی دو گروه کاملا معارض قرار میگیرد دو وجه دارد که از یک سو، کسانی را مخاطب قرار میدهد که پس از جنبش معیشتخواهی دیماه ۹۶، با انتساب جنبش سبز به اصلاحطلبهای درون حاکمیت و با استناد به شعار «…دیگه تمومه ماجرا»، پایان جنبش سبز را اعلام کردند و از رهبران محصورش نیز عبور کردند و از سوی دیگر، متوجه طیف بهاصطلاح ارزشی طرفدار حاکمیت دینسالار است که جنبش سبز را با حصر رهبرانش تمامشده تلقی میکردند. پرسشی واحد که از هر دو گروه میپرسد «مگر جنبش سبز پایان نیافته بود؟ پس چه شده است که هم صدای مقاومتگرای دانشگاه به نام آن و ذیل تصویر رهبر آن شکل میگیرد و هم اراده معطوف به تداوم وضع موجود بهخاطر عکس رهبر این جنبش وادار به حمله و اعمال خشونت علیه دانشجویان منتقد میشود؟»
برای پاسخ به این سوال، به نظر میرسد نخست باید به چیستی پدیدارشناختی جنبش دانشجویی و نسبت آن با جنبش سبز پرداخت.
جنبش دانشجویی معاصر ایران که عموما پس از دهه ۶۰ و از اوایل دهه ۷۰، با شکلگیری گفتارها و کنشهای انتقادی حول گفتمان دینسالاری دموکراتیک عبدالکریم سروش و پیرامون نهاد انجمنهای اسلامی شکل گرفت. هرچند این جنبش خیلی زود و در سالهای پایانی این دهه و آغاز دهه ۸۰، از اسلامگرایی عبور کرد و بهسوی گفتمانهای عرفیگرایانه اعم از ملی، لیبرال و چپ سوق پیدا کرد و از لحاظ نهادی نیز چارچوبهای نه چندان فراخ انجمنهای اسلامی را بهسختی تحمل کرد و در نهایت از آن بیرون رانده شد، در رهیافتی تحلیلی میتوان گفت به ارزشهایی چون دموکراسی و آزادیهای بنیادین، تمامیت سرزمینی ایران، الگوی مبارزه خشونتپرهیز و بهویژه پیگیری تحولات سیاسی درونزا در ایران وفادار ماند.
در چنین فهمی از جنبش دانشجویی دهه ۸۰، که عموما حول ارزشهای طبقه متوسط ایران نیز قابل تحلیل است، این جنبش اجتماعی را میتوان مادر جنبش سبز یا دستکم پیشقراول و موتور کوچک جنبش سبز دانست.
به همین دلیل، شاید بیراه نباشد جنبش سبز به جنبشی دانشجویی تعبیر شود که از محوطه دانشگاه خارج شده و قدم در خیابان گذاشته بود.
شاید از همین رو بود که حاکمیت دینسالار از سالها پیش از ظهور جنبش سبز، جنبش دانشجویی را به دلیل استعداد تحولخواهیاش هدف قرار داده بود و گمان میکرد با حذف دانشجویان و اساتید منتقد از محیط دانشگاه در قالب انقلاب فرهنگی دوم و ستارهدار کردن فعالان دانشجویی و بازنشستگی اجباری اساتید، میتواند به اهدافش در حوزههای امنیتی برسد.
و احتمالا به همین دلیل بود که بیشترین هزینه جنبش سبز بر دوش فعالان دانشجویی، نهادها و حتی نشریههای دانشجویی گذاشته شد و این جنبش دانشجویی بود که پابهپای احزاب اصلاحطلب زندانی سیاسی داد، نهادهایش غیرقانونی اعلام شد و سرکوب شد.
هرچند جنبش دانشجویی بر اثر سرکوبهای خردکننده اوایل دهه ۹۰، تا سالها به محاق رفت و به حالت تعلیق درآمد و بیشتر تبعیدیهای سیاسی که پس از جنبش سبز روانه خارج از کشور شدند از فعالان دانشجویی بودند، در وضعیت پساتعلیق کنونی کماکان به نظر میرسد مهمترین دلالتهای انتقادی که هنوز امکان شکل دادن به گفتمانها و روایتهای مقاومتگرایانه در محیط دانشگاههای ایران را داراست، علیرغم تمامی اتفاقها و گذشت ده سال، نمادها و دلالتهای جنبش سبز است. نمادها و دلالتهایی که خود در واقع برساخته جنبش دانشجویی دهه ۸۰ بود و در پایان این دهه، جنبش سبز به عاریت و خدمت گرفت تا جنبش شهروندان ایرانی برای دموکراسی و آزادیهای بنیادین را بسط دهد.
بدینسان، جنبش دانشجویی را احتمالا بتوان پس از رهبران محصور جنبش سبز، مهمترین میراثدار جنبش سبز تلقی کرد و تا زمانی که چنین میراثی تداوم داشته باشد، نمیتوان از پایان جنبش سبز سخن گفت.