جنبش دانشجویی پس از انقلاب ایران دیگر صاحب تاریخی سه دهه ای است و این یعنی تاریخی کم و بیش برابر با جنبش انشجویی قبل از انقلاب.
بدین سان میتوان از جنبش دانشجویی دهه هفتاد ، دهه هشتاد و دهه نود سخن گفت و از ویژگیهای خاص هر دهه و همچنین ویژگی های عمومی تر جنبش دانشجویی سخن به میان آورد.
این یادداشت در تلاش است تا منطق زیرین جنبش دانشجویی پس از انقلاب بصورت عمومی را توضیح دهد و بگوید کدامین عوامل و دلایل جنبش دانشجویی را در مرکز توجه سیاست ایران قرار داده است.
با پایان دهه شصت و افول مکانیسم های گزینشی که نهاد دانشگاه را در انحصار وفاداران نظام سیاسی قرار داده بود از سویی و برجسته شدن شکاف چپ و راست حاکمیت دینی پس از درگذشت آیت الله خمینی و به رهبری رسیدن آیت الله خامنه ای ، نخستین بارقه های سیاست ورزی منتقدانه در دانشگاه در جریان انتخابات مجلس چهارم در سال ۷۱ رقم میخورد. انتخاباتی که در آن وفاداران رهبر جدید حاکمیت دینی موفق میشوند پیروان رهبر درگذشته را به حاشیه برانند و از مجلس کنار بگذارند.
و این نقطه شروعی است تا تداوم تشکیلاتی خط امامی ها در درون دانشگاه یعنی انجمنهای اسلامی سنخی از پادگفتار سیاسی علیه گفتار مسلط ولایت فقیه را بربسازد که در آن بیش از آنکه ارجاع و دلالت ها متوجه آیت الله خامنه ای به عنوان ولی فقیه موجود باشد ، متوجه آیت الله خمینی و همچنین دکتر علی شریعتی است.
هر چند جمع آیت الله خمینی به عنوان سخنگوی جناح فقاهتی اسلام سیاسی با علی شریعتی به عنوان سخنگوی جناح غیرفقاهتی آن که اتفاقا نقدهای تندی نیز نسبت به فقه و روحانیت داشت خود کار دشواری بود اما بهرحال این گفتار منتقدانه ای بود که تحت عنوان “نوگرایی دینی” و یا “احیاگری اندیشه دینی” برساخته شد.
انتشار کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت عبدالکریم سروش در سال ۷۲ و در پی آن رانده شدن حاملان افکار سروش از کیهان فرهنگی به کیان و حذف سروش از مناسبات قدرت در دولت دوم هاشمی رفسنجانی به گفتار منتقدانه دانشجویی ضلع سومی نیز افزود تا گستره این گفتار از نقد روحانیتی که رهاورد شریعتی بود به نقد صریح فقه و شریعت بمثابه منبع و ماخذ فقه نیز برسد.
البته گرچه انجمنهای اسلامی با سروش وارد پارادایم دولت دینی دموکراتیک و دموکراسی دینی شده بودند اما هنوز ۴،۵ سال زمان لازم بود تا این نهاد در عمل نیز از بخشی از مکانیسم سرکوب و گزینش به بخشی از مکانیسم سیاست منتقدانه تبدیل شود.
فرآیندی که از انتخابات مجلس پنجم در اسفند ۷۴ شروع شد و در دوم خرداد به اوج خود رسید و سپس در انتخابات ۲۹ بهمن ۷۸ نیز ادامه یافت جنبش دانشجویی و اساسا جامعه دانشگاهی را گرچه بخشی از سیاست ورزی منتقدانه تعریف میکرد اما کارکردی فراتر از انتخابات و حمایت میدانی از “اسلامگرایان خط امامی و منتقد آیت الله خامنه ای” در هسته اصلی قدرت برای آن قائل نبود.
جنبش دانشجویی دهه هشتاد اما راه دیگری رفت. جنبش دانشجویی دهه ۸۰ که بلحاظ زمانی پیش از آغاز این دهه و در واقع از ۱۸ تیر جوانه زده بود ، کارکرد انتخاباتی و الگوی رفتاری خادم احزاب اصلاح طلب را کنار گذاشت و خود در قالب یک حزب تمام وارد گود سیاست شد.
حزبی که ذیل عنوان دیدبانی و حمایت از جامعه مدنی در واقع راهبرد “جامعه آزاد” از طریق اتصال کانونی جامعه مدنی و جنبشهای اجتماعی به یکدیگر را دنبال میکرد. کارکرد حزبی جنبش دانشجویی گرچه بر فهمی دولت گرایانه از سیاست استوار بود و بجای راهبرد “آکادمی آزاد” و آنگاه “جامعه آزاد” ، راهبرد “جامعه آزاد” و آنگاه “آکادمی آزاد” را در پیش گرفته بود و از همین منظر فرصت های طلایی در دوره اصلاحات برای بسط استقلال نهاد دانشگاه از دولت و تثبیت آزادیهای آکادمیک را از دست داد اما در سطح کلان سیاست ایران بازی بزرگی را رقم زد که احتمالا بتوان از آن به “سیاست مقاومت” یاد کرد.
الگویی از سیاست که کم و بیش تا امروز نیز تداوم یافته و به سنتی تثبیت شده در جنبش دانشجویی تبدیل شده است.
در راهبرد جامعه آزاد جنبش دانشجویی بمثابه یک حزب تمام در میانه سیاست مقاومت در برابر حاکمیت دینی ایستاد ؛ سایر جنبش های اجتماعی بویژه جنبش زنان ، جنبش کارگری و جنبش های صنفی را گرد هم آورد و در میانه دهه ۸۰ یک کلان هویت مقاومت حول گفتار عبور از اصلاح طلبی و رفراندوم خواهی را رقم زد.
احتمالا انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ و جنبش تحریم-رفراندوم خواهی آن سال را بتوان به عنوان نقطه اوج سیاست ورزی مقاومت گرایانه جنبش دانشجویی تلقی کرد و از منطق گفتمانی سخن گفت که از میانه دهه هشتاد مطلقا از پروژه اسلام سیاسی و حکومت دین سالار عبور میکند و با پذیرش دوگانه اسلام-دموکراسی خواستار بازگشت نهاد دین به عرصه خصوصی و آزادسازی عرصه عمومی و نهاد دولت به نفع عقلانیت دنیوی شهروندان میشود.
همچنین هویت و مطالبات جنسیتی و طبقاتی را در خود میپذیرد و راه را برای اگر نه سخنگویی دستکم برای عرصه آنان در جامعه فراهم میاورد.
بدین سان جنبش دانشجویی دهه هشتاد خود در قامت یک حزب اپوزیسیون تمام عیار ظاهر میشود که بعدها و در خارج از کشور نسل جدید اپوزیسیون دموکراسی خواه را تشکیل میدهد و روح جدیدی بر کالبد اپوزیسیون خسته و فرتوت جمهوری اسلامی میدمد.
ورود جنبش دانشجویی به انتخابات ۸۸ نیز از همان منطق سیاست معطوف به مقاومت پیروی میکند که در سال ۸۴ منتج به تحریم انتخاب شده بود.
ورودی که مهدی کروبی تنها و مغضوب بدنه حزبی اصلاح طلبان را در آغوش میگیرد و او را به سوی گفتارهایی مترقی تر و هر چه پیشروتر سوق میدهد و از طریق تاثیرگذاری بر مهدی کروبی و در چارچوب سازوکار رقابتی بین او و میرحسین موسوی ، میرحسین هم اصلاح طلب هم اصول گرای بدو ورود به انتخابات را تا قامت یک رهبر دموکراسی خواه با دلالت ها و شعارهای مترقی و عرفی گرایانه پیش میاورد.
واقع آن است که در فهم الگوی رفتاری میرحسین موسوی در جنبش سبز هر خوانشی بدون در نظر گرفتن تاثیر و تاثر او و مهدی کروبی از یکدیگر ناقص و فاقد توان توضیح واقعیات جنبش سبز خواهد بود.
سیاست مقاومت در دهه ۹۰ نیز عمدتا ذیل مطلبات آکادمی گرایانه و معطوف به حقوق و آزادیهای آکادمیک تداوم میابد اما جنبش دانشجویی در مواقع حساس و بحرانی چون دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ توان خود برای ایستادن در کانون سیاست مقاومت را به رخ حاکمیت دین سالار کشیده و میکشد.
نکته ای که احتمالا یکی از مهمترین دلایل حساسیت همه جانبه حاکمیت دینی درباره جنبش دانشجویی و نهاد دانشگاه را تشکیل میدهد و باعث میشود تا آیت الله خامنه ای در هر فرصتی پروژه هایی چون علوم انسانی اسلامی را بر زبان آورد و هواداران اصول گرایش نیز هر از چندی رویای انقلاب فرهنگی دوم و اخراج و پاکسازی منتقدان از نهاد دانشگاه را در سر بپرورند.
تمام رویایی که چیزی نیست جز بی خطرسازی نهاد دانشگاه!
خطری سترگ از جانب جان جهان جدید علیه حاکمیتی که از اعماق جهان قدیم برخاسته و در واپسین دهه های قرن بیستم خود را زیست ایرانیان مسلط ساخته است.
تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - اروپا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است