پس از آغاز اعتراضات سراسری ایران، دانشجویان بهویژه دانشجویان فعال در انجمنهای صنفی و نیز دانشجویان چپگرا یکی از اهداف اصلی سرکوبها و بازداشتها بودند. شمار دقیق بازداشتشدگان مشخص نیست، اما به گفته یک نماینده مجلس شورای اسلامی ایران، بیش از ۹۰ دانشجو در سرتاسر کشور بازداشت شدهاند که دستکم ۵۸ تن از آنها در یکی از دانشگاههای تهران درس میخواندند. آنچه در ادامه میخوانید، نظرات دو فعال دانشجویی درباره بخشی از پیشزمینه اعتراضهای اخیر است که به فعالیتهای دانشجویی مربوط میشود.نظر دو دانشجو درباره برآمد جنبش اعتراضی و پیامدهای آن:
(۱)
ارضای تنها یک شرط کافیست تا توسط دولت ایران سرکوب شوید: خودی نباشید. با اینکه دیگر نظامهای توتالیتر مردم را به خودی و دیگری تقسیم میکنند، در مورد نظام سیاسی ایران این دستهبندی به خودی و دشمن تبدیل میشود؛ خودیای که هرچه تنگتر و تنگتر میشود و دشمنش رفتهرفته همه مردم ایران را دربرمیگیرد. این منطق تضاد دو اشکال اساسی دارد. اولی قبل از تنگترشدنِ حلقهی خودیها صورت میگیرد، بر اساس این منطق خودی مردم هستند، مردمی یکدست و خالی از هر نوع دگرگونگی. اشکال دوم که خطرناکتر است زمانی رخ میدهد که همین مردمی که تا دیروز خودی بودند، دشمن خطاب میشوند، دشمنی دوباره یکدست. اکنون که در دوران پس از دشمن خواندنِ مردم قرار گرفتهایم و مردم توسط دولت ایران دشمن خطاب شدهاند، لازم است چند نکته را گوشزد شود. اینطور نقاط مبهم دستهبندیِ مذکور روشن میشوند، تا پنبه دولت برای سرکوبِ مردم با ارجاع به آن ابهامها زده شود.
پردهبرداشتن از این ابهامها نیازمند بیانِ چند مقدمه است که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد. دولت و نهادهای وابسته به آن ادعا میکنند دشمن اعتراضاتِ مردمِ خودی را منحرف کرده و به اینجا کشانده است. آنها در همان یکی دو روز اول معترضین را وابسته به آمریکا خواندند و مدعی شدند که از طریقِ رسانه آمریکا با پول عربستان دارند برنامه براندازیِ نظامِ سیاسی در ایران را میریزند و فتنهای دیگر سر راه مردم قرار میدهند که با توکل به خدا و توسل به ارادهی مردم این فتنه هم خنثی خواهد شد. میتوان گفت آنها حق داشتند، البته تنها در صورتی که مقدماتی که برای نتیجهگیریشان ارائه کرده بودند صحت میداشت. در غیر این صورت در حد ادعاها و تقلاهای پوچ برای دررفتنِ از زیرِ مسئلههای ریشهای باقی خواهد ماند. سرآخر هم به خیال خودشان با توسل نیروی سرکوبی که به انحصار درآوردهاندش خواهند توانست از روی آن بپرند. دولت حاکم بر ایران سالهاست اینطور مسائلِ ریشهای مردم را نادیده میگیرد.
شهریورماهِ امسال پس از کشته شدن دو کولبرِ دیگر در شهرِ بانهی کردستان، مردم در شهرهای کردنشین در اعتراض به مشکلات معیشتی و از طرفی اعتراض به سرکوبِ وحشیانهی راههای دَر-رو از این مشکلات به خیابانها ریختند. شاید دولتِ ایران توانست با توسل به همان نیروی سرکوبش (که اتفاقن در مورد کردستان با دستِ بازتری میتواند به کارش بگیرد) مسئلهی مردم در آن ناحیهی کشور را نادیده بگیرد. از طرفی به خیال خودش زهر چشمی از مردمِ ایران گرفته باشد: این است عاقبتِ اعتراضاتی که از برنامه و مرزهای معینی که برایش تعیین شده پا فراتر بگذارند. در برابر، اعتراضات مردمِ کردستان خطِ قرمزِ شکستناپذیریِ نیروهای سرکوب را رد کرد، و مردم برای چند روز در خیابانها با نیروهای سرکوب دولتی جنگیدند. اتفاقی که سالها با ترفندهای دولتی به تعویق انداخته شده بود.
آذرماه امسال، در روز دانشجو، تحت سازماندهی شورای صنفی دانشگاههای تهران و دیگر فعالین صنفی، جنبشِ اعتراضیِ نوپای مردم ایران با نوآوریای از طرف دانشجوها پا به یک مرحلهی تاریخی گذاشت. فعالین صنفی و دانشجویان چپ در دانشگاه تهران یک پرفومنس اعتراضی ترتیب دادند که در طی آن علاوه بر بیانِ خاستههای رادیکالِ دانشجویانِ غیرخودی، به بیانِ مطالباتِ زنان و طبقهی کارگر در ایران پرداختند. بیانِ این مطالبات (به تنهایی و فارغ از شیوهی بیانش) بعد از سرکوبِ دستهای دانشجویان چپ در سالِ ۸۶ برای اولین بار در سطحِ علنی انجام میشد. علاوه بر این، در تاریخِ مبارزاتِ سیاسی ایران فرمِ بیان آن مطالبات را میتوان به عنون یک نمونهی خیلی مهم در نظر گرفت. دانشجوها این بار به جای تکرارِ شعارهای دستمالیشده که بیشترشان توسط دولت به انحصار درآمدهاند، شیوهی نوی را انتخاب کردند و به اعتراضشان برای همبستگی با زنان، کارگران و فرودستان جامعه یک فُرمِ اجرایی دادند. ویدیوی پرفورمنس دانشجویان چپ و فعالین صنفیِ دانشگاههای تهران را میتوانید در ادامه ببینید:
اجرایی واقعی و گروهی به دور از تکنیکهای منسوخ و تکراری بازیگری که دهها سال است تئاتر شهرِ تهران مبلغ اصلی آنها است، و همزمان دهها سال است که همانجا در آمفیتیاتر دانشگاه تهران تمرین میشود. بیانِ آن مطالبات به آن شیوه در فضای دانشگاه، مسائل مردم را با شدتی بیان کرد که دولت هرگز نتوانست آن را نادیده بگیرد، در برابر دانشجویان چپ و فعالین صنفی را بیشتر از قبل زیر نظر گرفت و شناسایی کرد. آنها راهی را برای اعتراض انتخاب کرده بودند، که راه مقابله با آن از پیش توی جیبِ نیروهای سرکوب دولت نبود. شاید اگر همان موقع نیروهای سرکوب دولت برای جمعکردنِ پرفورمنس اعتراضی دانشجویان روانه میشدند، یه جای سرکوب شوکه میشدند و مدتی را به تماشا مینشستند. آنها قطعاتِ از پیش آمادهی سرکوب هستند و خلاقیتی از خودشان ندارند. پس شگفتآور نیست که چند ماه توی اتاقفکرهای کندذهنِ نهادهای بسیج و سپاه به فکر روشی بوده باشند برای سرکوب این دست اعتراضات، تا بالاخره به همان روش قدیمی و مستعمل و دستمالیشده حمله رسانهای متوسل شوند. چنانکه این روزها میبینیم، بسیجیهایی که تا دیروز تنها چماق دستشان میدادند، امروز میکروفون جلوی دهانشان میگذارند تا بگویند: “شورای صنفیِ دانشگاهها، به مقرِ مارکسیستها تبدیل شدهبودند” و بعد تیترش کنند و از رجانیوز و دیگر خبرگزاریها و روزنامههای هممسلک با فونت بزرگ بزنند توی صفحات اولشان.
بعد از آن پرفورمنس تاریخی شاهدِ دو اعتراضِ مشابه بودیم، اولی در خیابان انقلاب، جلویِ شیرینیفرانسه روی ارتفاعی که تا قبل از آن روز از روی آن دوربینهای کنترل وزارت اطلاعات را نصب میکردند، دختری ایستاده، روسریاش را برداشته و در هوا تکان میدهد، با هر تکانش صندلیِ تکتکِ سیاستمدارانِ دولتی و جناحی لرزیدند و روحیهای چندده ریشتری در جانِ زنان و مردمِ فرودست ایران دمیده شد.
دومی در همان دیماه رخ داد، دانشجویانِ دانشگاهِ علامه طباطبایی در اعتراض به وضعیتِ غیرانسانیای که به رضا شهابی و به کولبرانِ مرزهای کردستان تحمیل شده بود اعتراض کردند و دایرهی این دست اعتراضات را از طرفی گستردهتر و از طرفی دیگر تحملِ دولتِ خندانِ اعتدال را تنگتر کردند.
شاید بشود یکی از ضربات مهم به بدنهی اُبُهتِ دسترسیناپذیر و تقدیسشدهی دولت را قبل از مشهد در اعتراضِ فعالین و دانشجویان چپ جلوی وزارت کار پیدا کرد که، برای همبستگی با رضا شهابی و وضعیت غیرقابلقبولش در زندان تجمع کردند. ساعتی طول نکشید که همهشان توسط دستگاه سرکوبِ دولت اعتدال بازداشت شدند، همان کسانی که بعد از اعتراضات سراسری دوباره بازداشت شدند.
بدینترتیب میتوان گفت که بین اعتراضات سراسری رخداده و شیوههای اعتراضی نیروهای صنفی، بهویژه فعالان چپ به عنوان بخشی از بستر آمادهسازی مادی و نیز عاطفی آنها ارتباطی قابل ردگیری وجود دارد.
(۲)
تا پایان دهه هشتاد پروژههای مختلفی که برنامههای توسعه بر روی دانشگاه پیاده کرده بودند چنان معیشت و وضعیت رفاهی دانشجویان را به قهقرا برده بود که آتش زیر خاکستر نارضایتی دانشجویان به دنبال روزنهای برای به آتش کشیدن همه آن چیزی بود که بانی چنین وضعیت کارد بر استخوانی گردیده بود. انباشت تبعیض و نابرابری در تمام حوزههای طبقاتی، جنسیتی، مذهبی و جغرافیایی در نهایت باید مجالی برای بروز مییافت.
با شروع محدودیتهای سیاسی در اواخر دوره خاتمی و طی برنامههای سرکوب مستقیم در دوره احمدی نژاد، شوراهای صنفی در کنار سایر تشکلها و نهادهای دانشجویی در بیشتر دانشگاهها تعطیل و در تعدادی نیز به شدت تضعیف شده بود. تشکلهای موجود در دانشگاه نیز بنا به ضرورتهای فضای سرکوب و البته چهارچوبهای سیاسی و طبقاتی خود، منافع جمعی و نیازهای معیشتی دانشجویان را به فراموشی سپرده بودند.
با شروع به کار دولت یازدهم گشایش نیمبندی در دانشگاهها ایجاد شد. دولت روحانی تلاش داشت تا از دانشگاه ظاهری آراسته و فضایی باز به نمایش بگذارد و در عین حال هر نوع تحرکی را که خارج از خواستها و منافع جناح حاکم بر دولت باشند را به صورتی آرام به حاشیه رانده و یا در صورت لزوم خفه کند.
از همین روزنه ایجاد شده، برخلاف خواست و اراده دولت جدید و در زمینه وضعیت اسفباری که طی سالها برنامههای توسعه بر سر دانشگاه آوار کرده بودند، جرقهی اعتراضات و فعالیتهای مشابهای در چند دانشگاه تهران و شهرستان به صورت همزمان البته با کمیت و کیفیتی متفاوت روشن شد. با رشد و فراروی فعالیتهای صنفی از چهارچوب مسائل خاص هر دانشگاه، فعالین صنفی به دنبال مطرح کردن و پیگیری مطالبات سراسری، با موضوع مشخص آیین نامه شوراهای صنفی به هم رسیدند و سطح جدیدی از فعالیت در کشمکش فعالین صنفی دانشگاهها و سازمان دانشجویان وزارت علوم آغاز شد.
اما سرکوبها و تهدیدها و دخالتهای نهادهای امنیتی در کار فعالین صنفی نیز آغاز شد. در تمام مدتی که فعالان صنفی در فرمها و شکلهای مختلف مشغول پیگیری حقوق اولیه دانشجویان و اعاده حیثیت از نهاد دانشگاه به عنوان بستر حیات اجتماعی بودند، از طرف نهادهای امنیتی و شبه امنیتی پروژههای مختلفی برای خفهکردن این جریان اجرا شده و از این به بعد هم خواهد شد.
اقداماتی به صورت تماسهای تهدیدآمیز، احضار به دفاتر پیگیری وزارت اطلاعات، فشار بر خانوادههای دانشجویان برای کنار کشیدن از فعالیت، تهدید برخی شوراهای صنفی مبنی بر عدم اعلام حمایت و همراهی با فعالان مستقل و بدنهی دانشجویی، تلاش برای جلوگیری از برگزاری مراسمات مستقل در روز ۱۶ آذر و پخش انواع و اقسام شایعات از مجاری آشکار و پنهان که تنها مشتی از خروار خروار نمودهای چنین سیاستی است، در دستور کار قرار گرفته و اجرا شد.
اما از سوی دیگر، فعالیت صنفی آن چیزی نیست که در آینه به نظر میرسند. این درست است که شماری از دانشجویان دغدغهمند، محروم، خسته و البته فعالان برنامهدار دور یکدیگر جمع شدند و شوراهای صنفی کشور را تأسیس کردند. اما اکنون آن چه بازنمایی میشود، معمولاً شوراهای تهران و به طور خاص، چندتن از فعالان صنفی دانشگاههای پایتخت هستند. همین مسئله شاید تصویری یکدست از این شوراها ارائه داده باشد، اما در واقعیت ابداً چنین یکدستیای وجود ندارد و دانشجویانی از طیفهای سیاسی و ایدئولوژیک مختلف در شوراهای صنفی حضور دارند.
از طرف دیگر، باید پذیرفت که نیروی ما چندان زیاد نیست. بر شمار فعالان دانشجویی صنفی در سه سال اخیر چندان افزوده نشده و نهایتاً زور سرکوب و پروندهسازی تمام فعالیتها را محدود کرده است.
این موارد اما نمود فاجعه است. جمهوری اسلامی نه تنها با اجرای هارترین سیاستهای نولیبرالی بافت طبقاتی جامعه را به شدت به نفع سرمایه و به ضرر نیروی کار دگرگون کرده، همزمان از ایجاد تشکلهای مدافع منافع فرودستان نیز با حداکثر توان جلوگیری کرده است. نتیجهاش هم چیزی جز این نبوده است که اکنون با واکنشهای طبیعی در برابر رسیدن به سرحداتِ بحران رویارو شود؛ مسئلهای که شاید نهایتاً نتیجه مستقیم کار کنشی ما فعالان صنفی نبوده است. در این شرایط، چپ هنوز هم باید بسیار بیش از آنها تلاش کند تا از این وضعیت گیجی و سردرگمی و ضعف بیرون بیاید.
zamaneh