وقتی نوریزاد اعلام کرد که دستگاه اطلاعات و امنیت نظام مثل آبکش، هزار سوراخ دارد و موساد درهمه جا رخنه کرده، کسی هشدارش را جدی نگرفت و بسیاری با پوزخند زمزمه کردند که «نوریزاده دیگه، باز هم میخواد فیل هوا کنه!»
گزارش مستند رضا علیجانی که با رجوع به اطلاعات دقیق داخل زندان اوین تهیه شده بود و از حضور تعداد قابل ملاحظهای از افسران سپاه در زندان به جرم همکاری با موساد خبر میداد، تردیدی باقی نگذاشت که نه فقط هشدار نوریزاد مبتنی بر واقعیات بوده، بلکه نگرانیهای دکتر یزدی، دبیر کل فقید نهضت آزادی در مورد نقش مقامات یهودیالاصل نظام هم، چندان بیپایه نبوده و ربطی به یهودی ستیزی سنتی برخی از مسلمانان نداشته است.
اکنون نتانیاهو با اعلام اینکه ۱۱۰ هزار سند سری نظام ج.ا. پیرامون پرونده هستهای را در اختیار دارد، تردیدی باقی نگذاشت که حتی اگر واقعیت را در صد ضرب کرده باشد، بازهم، تنها در ارتباط با ماجرای هستهای، ۱۱۰۰ سند سری آقایان، به ادعای او در روز روشن از کشور خارج و در اختیار نخست وزیر اسرائیل قرار گرفته و در وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه، فقط مردم ایران نامحرمند و برای گرگتازیهای «بی بی» مشکلی وجود ندارد.
اینکه نخست وزیر اسرائیل با چنین دریدگی، دستگاه اطلاعاتی نظام را به مسخره میگیرد، ارتباط بسیار کمی به تلاش او برای وادار کردن ترامپ به لغو برجام دارد. هیچ سیاستمدار جدی این کار را در مقابل دوربین انجام نمیدهد و نتانیاهو تا امروز نشان داده که هم سیاستمداری جدی و زیرک است وهم برای رساندن اطلاعاتش به ترامپ و حرف زدن با او نیازی به «گفتگوی رسانهای» ندارد.
مخاطبان اصلی پیام نخست وزیر اسرائیل قبل از افکار عمومی بهطور کلی و ترامپ، خامنهای، اقتدارگرایان و روحانیون حاکم بر ایران، مردم ایران و بویژه بدنه سپاه و بسیج هستند. نتانیاهو، پس از آنکه با چند حمله هوائی و موشکی به تاسیسات سپاه در سوریه و کشتن شماری از نیروهای ایرانی و غیر ایرانی وابسته به سپاه و مستقر در آنجا، در عمل به خامنهای هشدار و به مردم ایران نشان داد که سپاه در تله سوریه گرفتار شده است و هر روز تاخیر در فرار، به بهای جان سرداران و سربازان بیشتری تمام خواهد شد، اینک ضربه کاری دوم را وارد کرده و مدعی شده است که دستگاههای اطلاعات و امنیت نظام که اصلیترین اهرم حکومت مستبدانه خامنهای و چشم امید روحانیون حامی او هستند، دیگر قابل اعتماد نیستند و این حکومت نه فقط در سوریه به تله افتاده، بلکه در داخل هم نمیتواند روی میزان کارآئی و وفاداری نهادهای امنینی- اطلاعاتی خود حساب کند.
هدف اسرائیل روشن است: این کشور در کلیت خود، جریان بنیادگرای حاکم بر ایران را که پرچم کشورش را بر در گاه هر مسجد، طویله، توالت عمومی و دانشگاه پهن و لگدمال میکند، دشمنی میداند که باید پوزهاش به خاک مالیده شود. جریان راستگرای حاکم بر اسرائیل، با توجه به اینکه اوضاع داخلی و بین المللی، به شدت به زیان حکومت خامنهای و حامیانش تغییر کرده و میکند، شرایط را برای یک حمله همه جانبه مساعد دیده است. هدف این حمله به زانو در آوردن حاکمانی است که هم در انزوای بین المللی قرار دارند وهم دیگر قادر به تدبیر امور کشورشان نیستند و برای ادامه حیات، تصور میکنند که میتوانند به مشت آهنین وسرنیزه تکیه کنند. نتانیاهو میخواهد نشان بدهد که نه آن مشت دیگر آهنین است و نه آن سر نیزه زنگار گرفته، قابل اتکا!
تحرکات دولت اسرائیل اما، تنها نوک کوه یخی است که در اقیانوس متلاطم سیاست جهانی، به سوی کشتی فرسوده جمهوری اسلامی روان است. ترامپ و راستهای افراطی در آمریکا، هر روز دلایل بیشتری بدست میاورند تا نشان بدهند که رفتار خامنهای و اطرافیانش بدون اعمال خشونت، قابل تغییر نیست. دولت آمریکا بعد از توفیق در مهار دیکتاتور کره شمالی، باید امنیت متحدان خود و منافع استراتژیکش در خاور میانه را با تادیب رادیکال حکومت ایران، تامین و تضمین کند و زمان اعمال حداکثر فشار، با توجه به پایان نسبی قائله داعش، حدت بحران در داخل ایران و قطع امید گسترده مردم از حاکمیت، فرا رسیده است.
گرچه روحانیون صاحب نامی نظیر جوادی آملی، شرایط خطرناک را دریافته و پیش از شوی رسانهای نیتانیاهو، لب به سخن گشودهاند که اگر جائی برای پناه بردن نیابیم، مردم ما را به قعر دریا خواهند فرستاد و گرچه همین سنخ از روحانیون محافظه کار، برای نجات خود، به تکاپو افتاده و حتی نغمه کنار گذاشتن ولایت فقیه را ساز کردهاند، اما این همه، هنوز بدان معنی نیست که خامنهای و حواریونش تصمیم به عقب نشینی گرفته باشند و اگر بر فرض، روزی چنین تصمیمی در دستور کارشان قرار بگیرد، هنوز روشن نشده است که در مقابل کدام نیرو و در چه جهتی عقب خواهند نشست.
منطق عقلانیت لمپنی سردار- قداره بندان سپاه، بر اساس خشونت نامحدود در مقابل «ضعفا» و غلاف کردن قدارهها در مقابل «زور پر زور «استوار است. آنها که از محل چپاول ثروتهای ملی پروار شدهاند، فاقد کوچکترین علقه ملی یا دینی هستند. آنها اگر اوضاع را خطرناک ببینند، کشور و ملت را خواهند فروخت و به همان جایی میروند که امثال خاوری رفتهاند و امثال جوادی آملی، حسرتش را به دل دارند.
روحانیت محافظه کار، یک ملت آزاد، متشکل و رها از چنگال جهل و خرافه را نه فقط دشمن خود که انکار خویش میپندارد و همان گونه که درهمیشه تاریخ این کشوربوده – به جز عملکرد تک ستارههائی که وجودشان استثنائی در تائید قاعده بود- در وقت تنگ، تسلیم به عمله ظلم و بوسیدن دستان قدرتمندان داخلی و خارجی را به تمکین بر آزادی و دموکراسی ترجیح داده است. این روحانیت، در صورتی که بحران از کنترل خارج شود، در کنار مردم نخواهد ایستاد و کنار آمدن با «اجنبی» و عوامل داخلی بیگانگان را بر خواهد گزید.
بیت خامنهای مرکز تلاقی آن «عقلانیت لمپنی» و این «محافظهکاری سنتی» است. حاصل ترکیب ایندو به مدد دوغآب ثروت غارت شده و فساد نهادینه شده، برای مردم ما، همانگونه که تا امروز بوده است، منجنیق بلاست که از آن سنگ برسرشان میبارد و این همه یعنی امید به اینکه خامنهای و حواریون او در مقابل فشار خارجی، به ملت روی آورند و آتش شعارهائی نظیر آشتی و وحدت ملی، در دم سردشان اثر کند، امیدی عبث و واهیست! آنها فقط منطق «زور پر زور» را میفهمند و به آن زوری تسلیم میشوند که پر زور تر باشد و این یعنی اگر مردم قدرت همسنگی را خلق و اعمال نکنند، بازنده قطعی معادلات قدرت خواهند بود. ملت ایران اما، چنین قدرت مقهور کنندهای را بطور بالقوه در اختیار دارد و صد البته اگر نخبگان جامعه به خود آیند، ملت آماده است و میتواند، این قدرت را از قوه به فعل در آورد و این بیت منحط و اقتدارگرایان فاسد و بی لیاقت را سر جایشان بنشاند واجازه ندهد که منافع ملی ما، هر بار به شکلی قربانی مطامع آقایان بشود.
امروز کشور ما بر سر دو راهی «بود و نبود» ایستاده است. حتی اگر هیچ تهدیدی از خارج متوجه ما نباشد- که هست- همین «ابربحران»های اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی، ما را خواهند بلعید، همانگونه که ابر قدرت اتحاد جماهیر شوروی را بلعیدند و هم در این رابطه است که تشکیل یک «جبهه نجات ملی»، به منظور عقب راندن خامنهای و اقتدارگرایان حاکم و ایستادن بر سر منافع ملی و آینده کشور، به مثابه قطب سوم، به ضرورتی درنگ ناپذیر بدل شده است.
وقت آن است تا همه نیروهائی که به زندگی بیش از هشتاد ملیون ایرانی، به این تاریخ طولانی و فرهنگ کهنسال و به آب و خاک این فلات سوخته، دلبستگی دارند، خود را از قید زخمها و گذشتههای غمبار رها کنند. ما ایرانیان، جمهوریخواهان، اصلاح طلبان، مشروطه خواهان و تبعیض ستیزان حامی حقوق زنان، اقلیتهای دینی و قومی، همه وهمه، ضمن آنکه صفوف خود را مشخص و متشکل میکنیم، میتوانیم دست در دست هم، به اتکای ارزشهای انسانی منبعث از تاریخ کشورمان و تارخ تمدن بشری، در مبارزهای سراسری بر محور نافرمانی مدنی خشونت پرهیز، کنترل سیاست را از چنگ بیت خامنهای و سرداران دزد و فاسد سپاه بدر آوریم. ستاره داود پرچم اسرائیل و ستارههای پرچم آمریکا را به نشانه احترام به هردو ملت و همه ملل دیگر جهان و به نشانه پایان سلطه اجنبی ستیزی ارتجاعی بر سیاست ایران، ببوسیم و جهان را با پیامهای بزرگان این مرز و بوم ستاره باران کنیم. با پیام صلح کوروش، با گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک زرتشت، با خداوند جان و خرد فردوسی، با بنی آدم اعضای یکدیگرند سعدی با بانگ مشروطه خواهی ستارخان، با ارانی، ملکی، مصدق، کیوان، فاطمی، طالقانی، منتظری، حنیف، جزنی، پاک نژآد، مختاری و فرخزادها به جهانیان بگوییم که ما هم مردمی هستیم. مردمی شایسته زندگی در صلح و آسایش.
مردم ایران در سایه آگاهی و تجربه، راه مقابله، نافرمانی و مقاومت مدنی را یافتهاند. تسخیر نماز جمعهها، پشت کردن به محرابها با بانگ «پشت به دشمن، رو به میهن!»، «درود بر ستمگر، مرگ بر کارگر!»، «دشمن ما همین جاست، دروغ میگن آمریکاست!»، شعارهای رهائی بخشی را سر میدهند که از متن زندگی جوشیده ومی جوشند.
برای نجات کشور، بی تردید نقش تعیین کننده را هنوز اصلاح طلبان درون کشور و کسانی از آنان که در فساد غرق نشدهاند، بر عهده دارند. آنها هستند که میتوانند، شعار انتخابات آزاد را به شعار ملی بدل کنند و با تشکیل کمسیون ملی انتخابات، کنار گذاشتن قانون انتخابات کنونی که ناقض حقوق ملت است و بر مبنای بیانیه بین المجالس که ایران هم از جمله امضا کنندگان آن است، انتخابات مجلس شورای ملی را برگزار کنند، تا این مجلس همه قدرت را بدست بگیرد و خلع ید از نهادهای غاصب قدرت و تشکیل دولت ملی و مردمی را متحقق سازد.
ایران امروز