در سدۀ معاصر تکفیریها جانشین سلفیها هستند و خود را در رفتار، اعمال و اعتقادات پیرو سلف صالح یعنی پیامبر(ص) و صحابه و تابعین میدانند. بنیانهای فکری ابنتیمیه و محمد بنعبدالوهاب نقش مهمی در گسترش تفکر سلفی داشته است. تکفیر در اینجا به معنای نسبت دادن کفر و شرک به مسلمان است. از نظر این جریان ترککردن اسلام، رد کامل یا بخشی از شرع خداوند، سب یا استهزای خداوند، قرآن یا یکی از پیامبران، نفی صفات و نامهای خداوند یا تشبیه خداوند به آفریدهاش یا توصیف کسی به صفتی که تنها صفت خداوند است یا رابطۀ مسلمانان با کفار که موجب کفر شود، مبنای تکفیر و مباح دانستن قتل و کشتار تلقی میشود. بدعتزدایی از اسلام از اهداف ابنتیمیه و دیگر سلفیهاست. فلاسفه، باطنیه، اسماعیلیه و حتی شیعیان از نظر برخی جریانهای سلفی و تکفیری واجبالقتل هستند. گسترش معنایی و مصداقی کفر یکی از پیامدهای گسترش سلفیگری است. جهاد در میان تکفیریها مبتنی بر جهاد تهاجمی با رویکردی جهانی است و در نتیجه تکفیری ها بر آنند که اسلام بیش از عالم و دانشمند به مجاهد نیاز دارد. سلفیها تحت تأثیر وهابیت و سید قطب و محمد قطب و دیگر جریانها، یا تکفیری تبلیغی یا تکفیری جهادی هستند. برخی از رهبران جریان تکفیری ضمن احتراز از مفاهیمی همچون جهاد اکبر یعنی مبارزه با نفس و جهاد اصغر یعنی جنگیدن با دشمنان راه خدا، جهاد با شمشیر را جهاد در راه خداوند میدانند ؛ از این رو مسلمانان برای جهاد نباید منتظر اجازه گرفتن از کسی باشند. این حکم از نظر برخی از رهبران این جریان تنها شامل جهاد علیه غیرمسلمان نمیشود و مسلمانان را نیز شامل میشود. جریانهای مختلف تکفیری تفاوتهایی با یکدیگر دارند و این تفاوتها گاه موجب تکفیر دیگری نیز شده است؛ مانند تکفیر طالبان توسط داعش !
طالبان یک جریان مذهبی و نظامی متشکل از روحانیانی است که تحت تأثیر سه شاخص اسلام حنفی، طریقت دیوبندی و مختصات طایفهای قوم پشتون در افغانستان ظهور کرد. طالبان را نمیتوان تکفیری خالص دانست. برخی از رهبران دیوبندیه ردیهای بر تشیع نوشتهاند. از ۱۹۹۴ طالبها در صحنۀ درگیری های افغانستان وارد شدند و از سال ۱۹۹۶ تا سال ۲۰۰۱ ، بر بخش وسیعی از افغانستان از جمله کابل تسلط یافتند. این طلبهها که بیشتر آنها در پاکستان آموزش دیده بودند، حکومت خود را «امارت اسلامی افغانستان» نام نهادند و رهبر خود را امیرالمؤمنین خواندند. مخالفت با هنر از جمله موسیقی، نقاشی و مجسمهسازی، برخی ورزشها مانند فوتبال و شطرنج و دیگر ورزشها و البته بهشدت برای زنان، حضور بدون محارم زنان در اجتماع، حضور اجباری در نماز جماعات و سختگیری در اجرای شریعت از جمله ویژگیهای حکومت طلبههای افغانستان بر این کشور بود. برای طالبها منافع و مصالح عمومی و جمعی جایگاهی ندارد. با حمله به شهر مزارشریف در آگوست ۱۹۹۸ (مرداد ۱۳۷۷) کنسولگری ایران طعمۀ حملات طالبان شد. پس از حملات ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ القاعده در آمریکا، بوش پسر افغانستان را مورد هجوم قرار داد و حامد کرزی به قدرت رسید. در سال گذشته در زمان دولت ترامپ گفتوگو میان آمریکاییها و طالبها در قطر آغاز شد و سپس در زمان دولت بایدن، آمریکا یکباره افغانستان را تخلیه کرد و بهسرعت طالبان موفق به اشغال کابل و دیگر ولایات افغانستان شدند و برخلاف دورۀ ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ مسیحی در دورۀ حاضر با مقاومت جدی احزاب افغانستانی روبهرو نشدند. سرنوشت افغانستان بیتردید همسایگان این کشور از جمله ایران را تحت تأثیر خود قرار میدهد. در چهار و نیم دهۀ گذشته ایران پذیرای میلیونها نفر از مهاجران و آوارگان افغانستانی بوده است.
آیا در این دورۀ طولانی از بروز بحرانهای مختلف در افغانستان و سپس ظهور طالبان و به قدرت رسیدن طالبان، نهادهای علمی و سیاسی و دانشگاهی پرشمار کشور تمرکزی بر مطالعات افغانستانشناسی داشتند؟
آیا گروهها و پژوهشکدههای مطالعات افغانستان در ایران تأسیس شد؟ این اتاقهای فکر و مطالعات دانشگاهی چه دستاوردهایی برای کشور داشتند؟ آیا نتایج این مطالعات از سوی مسئولان مربوطه مورد استفاده قرار گرفت؟ چگونه و با چه مکانیسمی این مطالعات توسط مسئولان کشور مورد استفاده قرار گرفت؟
آیا طالبانشناسی از نظر اعتقادی و کلامی در کانون مطالعات نهادهای ذیربط قرار داشت؟
اینک از ماحصل این توجه مطالعاتی چه آثار جدی و عمیقی در ایران منتشر شده است؟ آیا طالبانشناسی از نظر تشکیلاتی و سازمانی هم مورد توجه این مراکز مطالعاتی قرار داشت؟
آیا طالبانشناسی از نظر قومی و طایفهای نیز مورد توجه اتاقهای فکر کشوری بوده است؟ آیا با توجه به تجارب دو دهۀ گذشته، طالبانشناسی از نظر شیوه حکمرانی نیز مورد توجه قرار داشته است؟
و بهطور کلی افغانستانشناسی از نظر تحولات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی چه جایگاهی در مراکز مطالعاتی و کارشناسی و دانشگاهی و اتاقهای فکر کشوری دارد؟ آیا با توجه به مطالعات و بررسیهای احتمالی صورتگرفته آمادگی لازم برای مواجهه با تسلط طالبها بر افغانستان وجود داشت؟
آیا این مطالعات سناریوهای مختلف پیشروی افغانستان را به جد مورد توجه قرار داده بودند؟ نسبت مصالح ملی ما با تحولات افغانستان چه بود؟ آیا نتایج این مطالعات با خروج آمریکا در افغانستان همراهی داشت؟ یعنی شرایط پس از خروج آمریکاییها از افغانستان را برای منافع و مصالح ملی مناسبتر ارزیابی میکرد؟ آیا برای افزایش آگاهیهای عمومی در سطح ملی بخشی از نتایج این دست از مطالعات و پژوهشهای احتمالی در دسترس افکار عمومی قرار گرفته است؟
آیا رسانههای کشور نیز از نتایج این مطالعات و تحقیقات مطلع شدهاند؟ به نظر میرسد، عدم نظارت افکار عمومی بر کارکرد دستگاههای ذیربط در این باره موجب ابهام در پاسخهای احتمالی به پرسشهای فوق است.