با فروکش کردن آتش جنگ در سوریه سرنوشت روابط قدرت میان بازیگران عمده این نبرد (آمریکا، روسیه، ترکیه، ایران و اسرائیل) و نیز آینده این کشور به معادله ای چند مجهولی بدل شده است.
اسرائیل که در مقابله با “عمق استراتژیک” ایران در سوریه، همواره از سیاست مبهم نگه داشتن اهداف حملات خود پیروی می کرد، به یکباره درباره حمله هوایی اخیر ارتش اسرائیل به “انبار تسلیحات ایرانی” در دمشق علنی اعلام موضع کرد.
هدف قرار دادن مواضع “جبهه مقاومت” در سوریه از سوی اسرائیل اتفاق تازه ای نیست اما اظهارات صریح بنیامین نتانیاهو درباره حملات متعدد جنگنده های این کشور به “اهداف ایران و حزبالله لبنان در سوریه” به طرز نگران کننده ای به گمانه زنی ها درباره احتمال باز شدن جبهه جنگ جدیدی در سوریه، این بار میان ایران-حزب الله و اسرائیل، دامن زده است.
در اوج رجز خوانی ها میان تهران و تل آویو، حشمت الله فلاحت پیشه رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ایران با انتقاد از رویکرد کرملین مدعی شد که در زمان حمله جنگنده های اسرائیل به سوریه، روسیه سامانه پدافند هوایی اس ۳۰۰ خود را «غیر فعال» میکند. در ادامه واکنش ها از سوی تهران، نیز سرلشکر محمد باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح نیز از “تغییر رویکرد نیروهای مسلح از پدافندی به آفندی” در مواجهه با تهدیدات احتمالی خبر داد.
اما هم زمان با آن که تهران، مقامات روسیه و اسرائیل را به توطئه علیه خود و نیروهای حزب الله در سوریه متهم می ساخت، سرگئی ریابکوف، معاون وزیر امور خارجه روسیه، نیز در مصاحبه با سیانان در اظهار نظری مغایر با نگرش عمدتاً خوش بینانه جمهوری اسلامی نسبت به “اتحاد استراتژیک” با روسیه گفت روسیه و ایران متحد یکدیگر نیستند و در سوریه فقط با یکدیگر همکاری می کنند و امنیت اسرائیل از “مهمترین اولویت های” روسیه است.
اظهارات اخیر از سوی تهران و کرملین اما این سوالات مهم و اساسی را به ذهن متبارد می سازد که آیا ماهیت روابط ایران و روسیه چه در حوزه جنگ سوریه یا خارج از آن را می توان در چارچوب روابط استراتژیک (راهبردی) توصیف کرد؟ آیا روسیه با پایان خلافت داعش و گذار تدریجی سوریه به سوی ثبات، برای تداوم نفوذ نظامی ایران در سوریه خطوط قرمزی قائل شده است؟ این خطوط قرمز کدامند و برای آینده حضور ایران در سوریه چه محدودیت هایی را فراهم خواهند کرد؟
بر اساس شواهد موجود تاریخی در مناسبات ایران با روسیه (قبل و پس از فروپاشی جماهیر شوروی) می توان استنباط کرد که مسکو در بیشتر مواقع، نه تنها نگاهی راهبردی به روابط با ایران نداشته بلکه رویکرد کلی روس ها غالباً یک سویه و در راستای تامین منافع اقتصادی، امنیتی و ژئوپلیتیک خود در تضاد با منافع ایران و یا نادیده گرفتن آن بوده است.
اشغال ایران از سوی امپراتوری روسیه در اوایل قرن ۱۹، مداخلات زیان بار روسیه تزاری در انقلاب مشروطه در اوایل قرن ۲۰، پشتیبانی شوروی از فرقه های تجزیه طلب در مناطق شمال و شمال غرب ایران، خودداری قشون روس از ترک خاک ایران پس از جنگ جهانی دوم، حمایت شوروی از صدام در جنگ ایران و عراق فقط نمونه های بارزی از عملکرد یک طرفه روس ها مبتنی بر تامین منافع خودشان بوده است.
به این لیست می توان موارد بسیار دیگری هم افزود، از جمله مانع تراشی ها و تأخیرهای مکرر از جانب روسیه در راه اندازی نیروگاه اتمی بوشهر و تحویل سامانه پدافند موشکی اس ۳۰۰ به ایران، مخالفت مسکو با عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای و آرای مثبت روسیه به تمامی قطعنامه هایی که شورای امنیت سازمان ملل بین سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ علیه ایران صادر کرد.
بر این اساس، اگر روابط استراتژیک را نوعی رابطه ویژه میان دو کشور مبتنی بر اعتماد دوجانبه و شراکت متوازن، پایدار و پویا در جهت تامین منافع مشترک تعریف کنیم و این اصل را نیز در قالب این روابط مفروض بدانیم که دو کشور دارای روابط راهبردی، از درک متقابلی نسبت به تهدیدها و فرصت های امنیتی، اقتصادی و ژئوپلیتیک برخوردارند، آنگاه روابط ایران و روسیه را نمی توان در چارچوب مناسبات راهبردی (همسان روابط آمریکا با کره جنوبی، ژاپن و اسرائیل) مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
این بدان معنا نیست که بین روسیه و ایران هیچ گاه همکاری هایی در راستای تأمین منافع دوجانبه وجود نداشته است. اغراق نیست اگر بگوییم ریشه های بوجود آمدن همکاری ایران و روسیه در سوریه را باید در نمونه های قبلی شراکت میان دو کشور در دهه ۹۰ میلادی جستجو کرد.
همکاری مثبت ایران و روسیه در حل و فصل بحران تاجیکستان بین سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ و نگرانی این دو کشور همسایه از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان در سال ۱۹۹۶ و بعدها تلاش های تهران و مسکو برای کمک به برقراری صلح و ثبات در منطقه قفقاز و آسیای جنوبی منجر بدان شد تا روس ها روی نقش آفرینی ایران به عنوان یک بازیگر منطقه ای حساب ویژه ای باز کنند.بحران سوریه اما به عنوان بارزترین عرصه همکاری مشترک نظامی-امنیتی میان ایران و روسیه این روزها به سنگ محکی در عیار سنجی تلاش دو طرف برای تامین منافع یکدیگر بدل شده است
روسیه بر سر دوراهی انتخاب میان تهران و تل آویو؟
بحران سوریه اما به عنوان بارزترین عرصه همکاری مشترک نظامی-امنیتی میان ایران و روسیه این روزها به سنگ محکی در عیار سنجی تلاش دو طرف برای تامین منافع یکدیگر بدل شده است. اگرچه ایران مصرانه بر این باور است که روابط استراتژیکی میان تهران و مسکو برقرار است اما به موازات آنکه روسیه در دو راهی انتخاب میان تامین منافع اسرائیل و ایران در سوریه قرار می گیرد، بیش از پیش به سوی تنش زدایی در راستای تامین منافع تل آویو گام بر می دارد.
روسیه اساساً مایل به قرار گرفتن در این دو راهی انتخاب نیست. پوتین تا کنون موفق شده است با استفاده هوشمندانه از اصل توازن قوا در زمین هر دو کشور بازی کرده و با تامین منافع حداقلی ایران و اسرائیل از بروز درگیری نظامی میان این دو دشمن منطقه ای ممانعت به عمل آورد. قول پوتین به اسرائیل برای انتقال مستشاران ایرانی به ۸۵ کیلومتری مرز سوریه با اسراییل و در عین حال عدم واکنش جدی و عملی کرملین برای جلوگیری از حضور نیروهای شبه نظامی مورد حمایت ایران (حزب الله، فاطمیون و زینبیون) در این محدوده را می توان یکی از مصادیق آشکار تلاش روسیه برای ایجاد بالانس میان ایران و اسرائیل در سوریه قلمداد کرد.
نکته دیگر آنکه به موازات محو داعش از جغرافیای سرزمینی سوریه و تثبیت جایگاه اسد بر مسند قدرت (حداقل تا زمان برگزای انتخابات آزاد در این کشور) هم روسیه و هم اسرائیل بر این مساله اشتراک موضع دارند که حضور نظامی ایران و نیروهای مورد حمایتش نباید به مانع دردسر سازی برای گذار تدریجی از فاز نظامی به سوی فاز سیاسی-دیپلماتیک در بحران سوریه بدل شود.
روابط استراتژیک از نگاه ایران
ایران نظر می رسد با صرف هزینه های جانی و مالی هنگفت در جنگ سوریه به این نبرد بزرگ ژئوپلیتیک میان قدرت های منطقه ای و بین المللی به عنوان فرصتی بی بدیل برای گسترش “جبهه مقاومت” تا مرزهای مدیترانه و فراتر از آن می نگرد. به عبارت ساده تر، ایران خواهان سهم ژئوپلیتیک و اقتصادی خود از آنچه “اتحاد استراتژیک” میان خود و روسیه در سوریه است. دلیل اصلی اختلاف ایران و روسیه اینجاست که تهران به اشتباه تصور می کند چون در جنگ سوریه در حوزه نظامی-امنیتی با مسکو شراکت و همکاری داشته است، این رابطه فی النفسه “استراتژیک” بوده و اکنون که پای منافع آرمانی-انقلابی ایران در سوریه در تقابل احتمالی با اسرائیل به میان آمده است، پوتین اگر بخواهد می تواند سهم ژئوپلیتیک ویژه ای برای ایران قائل شود.
حال آنکه روابط استراتژیک هرگز به روابط نظامی-امنیتی و همکاری های دو کشور در این حوزه آن هم تنها در یک پروژه امنیتی خاص محدود نمی شود. روابط راهبردی زمانی معنا و مفهوم پیدا می کند که دو کشور در حوزه های مختلف از سیاسی، نظامی و امنیتی گرفته تا اقتصادی و فرهنگی دارای مناسبات دوجانبه مثبت باشند. بی گمان ایران و روسیه از کارنامه درخشانی در زمینه گسترش روابط اقتصادی-تجاری دوجانبه برخوردار نیستند.
این در حالیست که از آن سو اسرائیل و روسیه از روابط تاریخی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی عمیق سود می برند. اتحاد جماهیر شوروی سوای این مساله که به تشکیل کشور اسرائیل در سال ۱۹۴۸کمک کرد اولین کشوری نیز بود که موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناخت. فارغ از تنش های اسرائیل و شوروی در دوران جنگ سرد، ذکر این نکته ضروریست که بسیاری از یهودیان اسرائیلی و شمار قابل توجهی از سیاستمداران اسرائیلی ( شیمون پرز، آریل شارون، ایهود باراک، گلدا مئیر و …) از ریشه و اصالت روسی-اسلاو برخوردارند و اشتراکات فرهنگی عمیقی میان روسیه و اسرائیل وجود دارد.
اسرائیل اولویت روسیه در تقابل با ایران
نظر به آنچه بیان شد تحولات اخیر در روابط ایران و روسیه و اظهارات ریابکوف حاوی چهار پیام مهم است:
۱) روسیه منافع و نگرانی های ایران و اسرائیل در سوریه را درک می کند اما منافع تهران را بر منافع کرملین با تل آویو ترجیح نخواهد داد، ۲) روسیه در عین حال با هرگونه ماجراجویی از سوی ایران و اسرائیل که به باز شدن جبهه جنگ جدیدی در سوریه بیانجامد، مخالف است و خطوط قرمزی را برای اقدامات نظامی تل آویو و بخصوص تهران در این کشور قائل است، ۳) با خروج تدریجی سوریه از فاز نظامی ایران ترجیحاً باید به بازتعریف راهبرد خود در این کشور پرداخته و در فاز سیاسی-اقتصادی سرمایه گذاری نماید، ۴) ایران و اسرائیل با تشدید تنش ها در این مرحله حساس و تعیین کننده در جنگ سوریه، نباید روسیه را بر سر دوراهی انتخاب میان تهران و تل آویو قرار دهند، عمدتاً به این دلیل که روسیه به رهبری پوتین بازیگری نیست که با بازگشتش به خاورمیانه در برهه ای که فرصتی برای نظم سازی در این منطقه آشوب زده بدست آورده است با اتخاذ تصمیمی غیر عمل گرایانه، کشوری را علیه منافع میان مدت و دراز مدت خود بشوراند.
با این تفاسیر، می توان نتیجه گرفت که روابط روسیه و ایران در سوریه نوعی همکاری تاکتیکی عمدتاً نظامی-امنیتی مبتنی بر تقسیم وظایف در چارچوب روند آستانه بوده است، همکاری که از منظر ژئوپلیتیک (تا کنون) به سود منافع روسیه در مسیر تلاش های پوتین برای نظم سازی در سوریه و فراتر از آن صورت پذیرفته است.
آنچه می تواند اهداف استراتژیک و بلند مدت پوتین در سوریه و فراتر از آن (فارغ از چالش های اقتصادی درون روسیه) را نقش بر آب کند، وقوع جنگی نابهنگام میان اسرائیل و نیروهای مورد حمایت ایران در سوریه و یا لبنان خواهد بود. مشخص نیست آیا جمهوری اسلامی ایران که در شرایط تحریم و فشار داخلی/خارجی قرار دارد، حاضر خواهد بود به بهانه تثبیت حضور نظامی بلند مدت اش در سوریه به رویارویی بزرگ با اسرائیل تن دهد یا خیر. اما یک مساله پر واضح می نماید و آن اینکه روسیه همکار ایران در این آتش بازی نخواهد بود.