سخنان دیروز رهبری در باره این که عامل مهاجرات دانشجویان و نخبگان به خارج، تحریک و تشویق عده ای خاص است، حکایت از این داشت که در نگاه ایشان، کشور و جامعه ایران در شرایطی نرمال، رو به جلو بر اساس طرح و برنامه، و قانونمند با مسئولانی پاکدست، متخصص، کاربلد و منتخب اکثریت مردم در انتخاباتهایی دموکراتیک و مردم سالارانه، قرار دارد. البته ایشان مکرر گفته اند که منکر پاره ای از اشکالات و کمبودها نیستند اما پیوسته نیز در سی سال اخیر تاکید کرده اند که آینده ایران را درخشان می بینند.
طبیعی است با این تحلیل از اوضاع کشور، اگر کسی نخبگان و غیر نخبگان را تشویق به مهاجرت از چنین جامعه ای کند و کشور را از متخصصان و متفکران و نسل جوان نخبه خالی نماید، خیانت کرده و باید او را دشمن و یا وابسته به دشمن و دشمنان دانست اما در این میان یک مشکل وجود دارد و آن این که سالهاست اکثریت نخبگان و مردم و آنان که در متن و کف خیابان و بازار و ادارات و هر جای دیگر این جامعه حضور دارند، تحلیلشان با تحلیل رهبری از اوضاع حاکم بر کشور تفاوت دارد و به اصطلاح یک گپ و شکاف عمیق و گسترده بین فهم و تحلیل راس جامعه با کف و متن آن از اوضاع وجود دارد و اگر بگوییم میزان تفاوت این دو تحلیل از جامعه به اندازه تفاوت بهشت و جهنم است، تنها شاید کمی اغراق کرده باشیم.
مردم و نخبگان ایران جامعه شان را مملو از تعارض، دوقطبی، عوامل استرس آفرین، نزاعهای بی حاصل، بی قانونی، بی تدبیری، بی برنامگی، فساد گسترده مالی و اداری، فقدان نظارت و حسابرسی، بی احترامی به مردم، بی اعتنایی به خرد جمعی، آسیبهای اجتماعی و فقر و فلاکت می بینند و سالهاست که در انتظار وعده هایی هستند که قبل از پیروزی انقلاب، رهبران به آنها دادند که از جمله آبادی دین و دنیای آنها بوده است اما هر چه می نگرند و لمس و حس می کنند، افول و سقوط شاخصهای پیشرفت مادی و معنوی جامعه است.
تا پیش از آخرین انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، این امکان برای اکثریت وجود داشت که گاه فرد و افرادی متفاوت از گفتمان حاکم را به مجلس و مسند ریاست جمهوری بفرستند و از این طریق نفسی بکشند اما همین منفذ را نیز شورای نگهبان با نظارت استصوابی و مهندسی انتخابات چنان بست که دیگر کسی خارج از دایره خودیها نتواند به قدرت و مدیریت کشور نزدیک شود و همه چیز در اختیار حاکمیتی یک دست باشد و این حاکمیت هر آنچه خواست و میلش بود، از انتصابات فامیلی گرفته تا تهدید و تحدید اینترنت آزاد و تا به کارگیری آشکار نظامیان در سمتهای سیاسی و تا دخالت در سبک زندگی و خصوصی مردم و …. انجام دهد و بر جامعه تحمیل کند.
در کشور فرانسه که یکی از مقاصد مهاجران ایران است، یک سال جلیقه زردها هر هفته تظاهرات کردند و گاه وسایل عمومی را به آتش کشیدند و تنها ده نفر کشته شدند اما در ایران دو سال پیش ظرف سه روز تظاهرات اقشار مستضعف و محروم در اعتراض به گرانی بنزین و دیگر اجناس، صدها انسان بی گناه با گلوله های آتشین نظامیان که البته لطف کرده بودند و فقط به سرشان نزده بودند بلکه به قلب و شکم و دست و پایشان نیز زده بودند، به خاک و خون در غلتیدند و به خانواده هایشان اجازه سوگواری علنی نیز داده نشد.
خب در چنین شرایطی کدام نخبه است که زندگی در دارالکفر فرانسه را بر دارالاسلام ایران ترجیح ندهد؟
وقتی تفاوت تحلیل رهبران با تحلیل مردم از وضعیت جامعه در حد تفاوت بهشت و جهنم باشد، باید در انتظار هر اتفاق بد و خطرناکی برای این کشور بود و اگر کسی منکر این امر باشد معلوم است کلمه ای از تاریخ و سیاست و سنتهای الهی نمی داند.
nasiri42