– ۲ آذر ۹۳- دوم آذر ۱۳۶۴ غلامحسین ساعدی، پزشک، نمایشنامهنویس و نویسنده برجسته ایران با نام هنری «گوهرمراد» در سن پنجاه سالگی در پاریس درگذشت. بیست و نهمین یادبود وی روز شنبه در گورستان پرلاشز برگزار شد. در این یادبود، شبنم طلوعی بازیگر، کارگردان و نمایشنامهنویس که مقیم کشور فرانسه است سخنانی ایراد کرد.
طلوعی از جمله گفت:
سال ۵۷سال غریبی بود به چشم کودک هفت ساله، آن همه آتش توی خیابان، آن همه فریاد و آن سرباز گل به نیزه خندان که کنار رد دستهای خونین بر دیوار عکس میگرفتند تا انقلاب ایران در رسانههای بینالمللی بزرگترین انقلاب قرن خوانده شود.
بعد از ۵۷ واژه دشمن به فرهنگ عمومی تحمیل شد، خانگی شد، بر چسب شد، در به در خزید و اندیشمندان و فرهنگسازان را به نام خود آلوده کرد تا بهانهای شود برای راندنشان به زندان و حتی اعدامهای انقلابی، هنوز ما هفت سالهها لابه لای عادت به حجاب و رج زدن صلواتها در دفترهای صد برگ بودیم که صدایی شیشه دلمان را لرزاند و شمع خاموش شد در پنجرههای استتار شده.
شبنم طلوعی دوران جنگ ایران و عراق را چنین توصیف کرد: حالا زمان کش میآمد و ورق میخورد در روزها، هفتهها، ماهها و سالها، در صف بیپایان نفری صد گرم گوشت و یک دبه روغن و بیست لیتر نفت برای بخاریهای بد بو و در صف بیپایان اعزام پسرهای خانواده برای رسیدن به مرگ در جنگ.
طلوعی که گویی بر صحنه بازی دوران سخت پس از انقلاب ۵۷ بازیگری میکرد ادامه داد: زمان کند شده بود و مفهوم دشمن به موازات زمان کش میآمد ، گاهی دشمن آن بود که میخواستند از کربلایش به قدس برسند و گاهی در فرار مردان و زنانی بود که داخلی و دست نشانده بودند و پنهان شدنشان در زیرزمینها و مغازههای متروک در حیاط خانهها و استودیوهای سینما میتوانست به گورهای بی نام و نشان در خاوران برسد چون سرنیزههای دوباره بی گل، دوست را به هوای دشمن به نشانه میرفتند. در همین روزهای تقویم پر کابوس بود که غلامحسین ساعدی یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین نویسندگان بر جریان اندیشه تئاتر و سینمای ایران باید در ۴۶ سالگی پنهانی و از راه کشور همسایه ایراناش را برای همیشه ترک میکرد با انبوهی فیلمنامه، نمایشنامه، داستان و نشریه که از او در وطناش میماند تا نسل بعدی که ما فرزندانش باشیم و نسل بعدتر ما بخواند و برود.
نسل بعدی اما قربانی گسست اجباری بود، گسستی که از بالا و پیروزمندانه تحمیل میشد، پیش از ما هر چه بوده انگار نبوده و از ماست که دفتر تازه اندیشه متعهد قلم میخورد، نسل بعدی، نسل من و ما در شعارهای دیواری و دیداری و شنیداری گم شد. سال ۱۳۶۷ بالاخره جام زهر به سلامتی مادران بی فرزند و کودکان بی پدر نوشیده شد و جنگ تمام شد به موازات کشتارهای پنهان در زندانها…
شبنم طلوعی در مورد آشنایی خود با آثار ساعدی گفت: ۱۸ ساله بودم و شبها کتابی را برای نشر آگه صفحه میبستم، «صد سال داستاننویسی ایران». در کنار جمالزاده، هدایت و جلال آل احمد و بزرگ علوی، اسم غلامحسین ساعدی را دیدم، و نام قصه «عزاداران بَیَل»… دو سال بعد در مدرسه سینما باز غلامحسین ساعدی زنده شد و دو سال بعدتر در کشف عاشقانههای تئاتر.
گسست ما اما با گوهرمراد جای دیگری بود در آنجا که گفته شد: ساعدی اینها را نوشت، سال ۶۰ از ایران رفت و چهار سال بعد در پاریس درگذشت! انگار «از ایران رفت و در پاریس درگذشت» گزاره سادهای بود برای بستن جملهای بی فکر، به همین سادگی، چرا؟
شبنم طلوعی در پایان سخنانش گفت: از همکاران قدیمیاش شنیدم که در نمایشنامه آخری که نوشته بود و بر صحنه نرفت سخت دلشکسته بود و ناراحت، بحثهای پر هیاهو قلباش را به درد آورده بود، اینکه نمیشد گاهی حتی سه نفر در کنار هم باشند و فارغ از منیّتها در غربت فقط از تولید هنر گفت، انگار بزرگمرد ادبیات در آن چهار سال تبعید همه رنجها را پیش از ما آینه شده بود…
یادبود غلامحسین ساعدی در گورستان پرلاشز پاریس، هر سال به همت و شرکت جمعی از ایرانیان مقیم پاریس و دوستان و دوستداران وی برگزار میشود.
در پایان این یادبود، شرکتکنندگان بر آرامگاه صادق هدایت نیز حاضر شده و یاد او را گرامی داشتند.
*شبنم طلوعی متولد ۱۳۵۰ در تهران دانشآموخته سینما از مرکز سینمایی باغ فردوس تهران و لیسانس مطالعات تئاتر از دانشگاه نانتز پاریس است که به دلیل ممنوعیت از بازی در فیلم «شبانه» به کارگردانی امید بنکدار و کیوان علیمحمدی که در آن نقش اصلی را به عهده داشت و پس از آن محرومیت از کلیه فعالیتهای هنری و به دلیل بهایی بودن مجبور به ترک ایران شد و از سال ۲۰۰۴ در پاریس زندگی میکند.
** عکس ها از شهره حقیقت