اصلاحطلبی در ایران امروز با دو مشکل بزرگ روبروست. مشکل اول عدم اشنایی اکثر اصلاح طلبان با بحثهای تئوریک در گذار به دموکراسی است. مشکل دوم انست که بخاطر عدم اشنایی با بحثهای تئوریک، اصلاح طلبان استراتژی مناسبی برای گذار به دموکراسی در کشور ما انتخاب نکرده اند. شرکت در انتخابات استراتژی غالبی بوده است که انها در طی خصوصا دو دهه گذشته بدان متوسل شده اند بدون انکه این استراتژی تاثیر چشم گیری در روند امور و هدایت کشور بسمت نهادسازی دموکراتیک داشته باشد.
وقتی صحبت از تئوری و استراتژی میشود منظور نگاه به بیرون و خصوصا آشنائی با تحقیقاتیست که در علوم اجتماعی در طول چند دهه گذشته خصوصا بعد از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوری برروی مرحله انتقال (Transition) به دموکراسی صورت گرفته است.
آشنائی با تحقیقات تئوریک به ما کمک میکند تا چهارچوبهای فکری مشخصی برای فکر کردن بسازیم. این چهلرچوبها بما مدد میدهند تا در ذهن خود سئوال ایجاد کنیم. با ایجاد سئوال بدنبال پاسخ نزدیک به سئوال و حل مشکلات میرویم. اینبار و در اینصورت پاسخ ما به سئولات ابتدا با اشنائی به طرح نوع سئوالاتی روبروست که آنها از سر تحقیق و اندیشیدن طرح شده اند.
بعنوان مثال چرا بعضی از کشورها زودتر از بقیه در نهادسازی دموکراتیک توفیق پیدا کرده اند؟ چرا تعدادی از کشورها به عقب برگشته و نهادهای استبدادی در انها پا برجا شده اند؟ اصولا چرا دولتهاییکه بعد از یک انقلاب پا میگیرند بیشتر از بقیه دولتها در شکل دادن به نهادهای استبدادی موفق بوده اند و انعطاف ناپذیری (Resilience) بیشتری از خود نشان میدهند؟ اینها و ده ها سئوال دیگر میتوانند بما کمک کنند تا از تجربه مردم و کشورهای دیگر بیاموزیم و برای ایجاد مکانیزمهایی که به ما کمک میکنند تا کشورمان را در مرحله گذار قرار دهیم راه درستری را بپیمائیم.
زندهیاد مهندس مهدی بازرگان با چهارچوبهای مشخصی که از انضباط فکری و مطالعاتی او سرچشمه میگرفت، با سیاست برخورد میکرد. او در سیاست و مبارزه برای ایجاد دموکراسی، سئولات محققانه و آگاهانهای مطرح میکرد. یکی از سئوالاتی که بیش از هرچیز فکر او را به خود معطوف داشته بود، استبداد بود. او اعتقاد داشت که برای ایجاد مرحله گذار به دموکراسی و نهادسازی دموکراتیک در ابتدا میبایست با استبداد مقابله کرد. پیش و بعد از انقلاب، چگونگی مقابله با استبداد مهمترین بخش کنش سیاسی اورا شکل و هویت میداد.
در تاریخ بیستم مردادماه سال۱۳۶۲ در بخشی از سخنان قبل از دستور خود در مجلس شورای اسلامی گفت: “نهضت آزادی اولین گروهی خواهد بود که به مقابله با استبداد و رجعت طاغوتی خواهد پرداخت اما آرمان مشترک یعنی مثلث مقدس آزادی ملت، استقلال مملکت و استقرار حکومت اسلامی با دو اصل مقدس دیگر یعنی حاکمیت ملی و اجرای قانون اساسی مخمسی را تشکیل میدهند که پنج ضلع آن وابستگی ملازم متقابل با هم داشته حیات و قوامشان در گروی انتخابات آزاد میباشد. اگر ما مجلس آزاد مستقلی نداشته باشیم که متعلق و منبعث از تمام ملت باشد دیر یا زود جمهوری اسلامی مانند سلف خود مشروطیت سلطنتی، با حفظ صورت و عنوان، تبدیل به نوعی استبداد و نظام طاغوتی متکی به استیلای خارجی خواهد شد. همیشه و در همه جای دنیا استبداد از روزی شروع شده است که یک شاه، یک خاندان، یک طبقه و حتی یک مکتب خواسته است ولو با حسن نیت و به قصد خدمت، خود را یگانه مالک، یگانه مسئول و یگانه مأمور بر سایرین تصور و بر جامعه تحمیل نموده، وقعی به رضایت و رأی مردم ننهد. در حالی که مجلسهای شورای واقعی و آزادیهای اجتماعی آخرین و بلکه یگانه سنگرهای استقلال کشورها و ضامن بقا و سعادت ملتها هستند.”
اما بازرگان که بود و او این همه میراث را چگونه جمعآوری نموده و برای نسل ما به یادگار گذاشت؟ بازرگان در جریان جنبش ملی ایران به رهبری زنده یاد دکتر محمد مصدق وارد سیاست جنبش آزادی خواهی و ضد استبدادی کشور گردید. بزرگترین انگیزه خود برای ورود به صحنه سیاست ایران را انگیزه دینی میداند.
اما این انگیزه نه بخاطر ثواب و عقاب یک برداشت سنتی از دین بود، که بازرگان با برداشت دینی خود از انسان و نقشی که او میتواند بهعنوان یک مخلوق آزاد و با کرامتهای خدادادی برای ساخت و احیای ارزشهای انسانی نظیر آزادی و عدالت اجتماعی ایفا نماید، وارد سیاست برای تغییر جامعه خو گردید. بازرگان در دو کتاب “راه طیشده” و “انسان و خدا” بطور بسیط به موضوع انسان پرداخته است. او انسان را بهعنوان پدیده ای محصول طبیعت دارای احترام، ارزش و شرافت میداند.
با این بحث فرادینی، بازرگان کوشش مینماید تا زمینه را برای ارائه منطق دینی و منطقی بودن استدلال دینی از انسان هموار سازد. در کتاب “انسان و خدا” او میگوید: “انسان دارای چنان مقام والایی است که خداوند تمام فرشتگان و قوا و عوامل خلقت را در اختیار و استخدام او گذارده است.” از پیامبر نقل میکند “من عرف قدره، هلک آمرو لم یعرف قدره،” (لطف خدا شامل انسانیست که قدر خود بشناسد، که آن کسی که قدر خود نشناخت، به تباهی رفت). این تعریف بازرگان از انسان شروع ایست تا او مبنای تئوری سیاسی خود را بر آزادی و استقلال انسان بنیان نماید. این نگرش با نگرش سنتی بدین که مردم را محجور و صغیر میداند و کفالت آنهارا واجب میداند؛ بسیار اختلاف دارد.
بر پایه این تعریف از انسان، بازرگان در کتاب “راه طیشده” بحث میکند که مردم از نظر حقوق انسانی با یکدیگر مساوی بوده، “در برخورداری از حق مساوات و وظایف اجتماعی، یکسان میباشند…هیچ فردی حق حاکمیت و تسلط و تحکم بر فرد دیگر را ندارد و حکومت مردم باید به دست مردم باشد.”
بازرگان آزادی را صرفاً در غالب یک مفهوم سیاسی ارزیابی نمیکند، بلکه آن را بعنوان یک ارزش دینی که رشد و تکامل انسان به آن بستگی کامل دارد، معرفی مینماید. او استدلال میکند انبیأ منادیان راستین آزادی به شمار رفته و هدف آنها آن بوده است که انسان را از سر سپردن به هر معبودی غیرخدا رها ساخته و او و زندگی او را به خدامحوری بودن و شدن دعوت نمایند.
در کتاب “بازیابی ارزشها” آزادی انسان را در رابطه با خدا، جامعه، خویشتن و حکومت به ارزیابی میگذارد. او دینداری را کاملا یک امر اختیاری برای انسان میداند. در رابطه با خدا، او اعتقاد دارد که انسان در قبول دین کاملا آزاد است و طبق اصل “لا اکراه فی الدین” این آزادی بطور مطلق از طرف خدا به انسان اعطا شده است. او میگوید “قرآن ارتباط خدا با انسان را یک رابطه رهایی و آزادی میداند که از روی رحمت و حکمت با منتهای لیبرالیسم به او اعطا فرموده، در دوراهی شکر و کفر اختیار و امکان و ارشادش داده است تا سازندهٔ خود و سرنوشتش بشود.”
در کتاب “بعثت و آفات رسالت” به کسانیکه در ردای دین خودرا مسول ارشاد و ایمان مردم میدانند سخت اعتراض نموده و میگوید، “اگر در جامعهای اسلامی ملحدها یا سست ایمانان و بی تقواها را مورد تکفیر و تعزیر یا اعدام قرار دهند، در حقیقت اصل لا اکراه فی الدین را نقض کردهاند.” آنچنان به آزادی و حق انتخاب پایبند است که نفی آنها را در جامعه یی اسلامی نیز مغایر با اصول قرآنی دین میداند.
در راستای آزادی انسان و جامعه، بازرگان اعتقاد دارد که فرد در مقابل جامعه مسئول بوده و نباید فرد منافع جامعه و یا آزادی مردم را مورد تهدید قرار دهد. درعینحال، اعتقاد دارد که جامعه نمیتواند آزادی فردی افراد را فدای جامعه نموده و خصوصا دولت تحت هیچ شرایطی نمیتواند به حریم فردی افراد و حقوق و آزادیهای آنها تجاوز نماید. او بین فرد و جامعه رابطه ارگانیکی برقرار نموده که هرکدام میبایست زمینه را برای شکوفایی مهیّا نموده و باعث خیر و رشد دیگری قرار گیرند.
در رابطه با خود، بازرگان اعتقاد دارد که انسان خدامحور به تزکیه نفس روی آورده تا خود را از تمامی قیود و بتها آزاد گردانیده و در خدمت خودسازی و جامعهسازی قرار گیرد.
اما در رابطه انسان و حکومت، بازرگان تمامی عمر سیاسی خود را بعنوان یک مصلح اجتماعی به پای پیمودن راه برای تشریح و تبیین دموکراسی و مبارزه با استبداد که برای انسانها حقوقی در سیاست و جامعه نمیشناسد؛ میگذارد. این بخش از تلاش اجتماعی بازرگان بعنوان یک سنت ماندگار و اندیشه منسجم گنجینه گرانبهایی است که بر جنبش اصلاحطلبی ایران تاثیر بسزایی گذاشته و در آینده نقش بسیار تعیینکنندهای، خصوصاً در رابطه با تعامل دین، حکومت و آزادی خواهد داشت.
بازرگان آزادی را یک موهبت الهی دانسته که انسان بدون آن نمیتواند خدامحور بوده و بعنوان یک موجود قابل احترام و شریف زندگی مؤثر و مفیدی بلحاظ شخصی و اجتماعی داشته باشد. او همچنین اعتقاد دارد که گرایش انسان به آزادی ذاتی است و بر مشی الهی و نظم طبیعی جهان استوار میباشد. از آنجایکه برای انسان یکی برای محصول طبیعت بودن احترام قائل است و دیگری بخاطر شریف بودن، آزادی را نیز جزئی از طبیعت دانسته که در ذات انسان از طرف خدا به امانت گذشته شده است.
بازرگان انسان را در مسیر تکامل طبیعی و عقلی خود نزدیکتر به درک حقیقت و گذار به عقلانیت و خرد ورزی مییابد. او برای انسانها مراحل گذار از طفولیت فکری تا دست یافتن به عقلانیت فردی و اجتماعی در دنیای متمدن امروز را تصور مینماید. در گذار به کسب این عقلانیت جدید و تکامل یافته، استعداد رهبری و توقعات انسان از رهبری نیز دستخوش تحولات بنیادین گردیده است.
رهبری از حالت “اکتشاف” و یا تحمیل به “انتخاب” رسیده است. رهبری تحمیلی و غیر انتخابی در اندیشه بازرگان رهبری دوران طفولیت فکری انسانهاست؛ دورانی که انسان به خرد نوین فعلی دست نیافته و استعداد پذیرش یک رهبر انتخابی را نداشته است. بازرگان این دوران طفولیت را، دوران حیوانی بودن انسان نیز نامیده است. در این دوران، رهبری تحمیلی استبدادی که محصول اندیشه بسیار محدود و غریزی انسانهاست، به نیازهای یک جامعه بسیار ابتدایی بدور از تمدن، عقلانیت و خرد جمعی پاسخ میگوید.
در این اندیشه، استبداد محصول برآیندی است از طفولیت فکری یک جامعهای که انسان حیوانی در آن زندگی میکند و تصور و توقع دیگری بجز برآوردن یک سری نیازهای محدود از رهبری تحمیلی نیست. با این نگرش به استبداد و رهبری استبدادی، بازرگان اعتقاد دارد که رهبران نظامهای استبدادی بخاطر اینکه با انتخاب و بدنبال عقلانیت و خردجمعی یک جامعه در موقعیت رهبری یک جامعه قرار نگرفته و به آن تحمیل شدهاند، نهتنها در بستر طبیعی تکامل فکری یک جامعه در آن مقام جای نگرفته که از روش و تعالی یک جامعه جلوگیری نموده تا آن جامعه به عقلانیت تکامل یافته خود دست نیابد.
از این رو، بازرگان استبداد را باعث اضمحلال سیاسی، فکری و اجتماعی دانسته و اعتقاد دارد که انسانها در زیر چنین حکومتهایی نمیتوانند به تکامل و شکوفایی فکری دست یابند.
بزرگترین سند نکوهش استبداد، “دفاعیات” او در دادگاه رژیم پهلوی است. بازرگان میگوید: “استبداد بزرگترین دشمن انسان و اسباب کار شیطان بوده برای بر دو نوع است. یکی استبداد مدیر و مهربان و دیگر استبداد بیبندوبار آدمخوار. اولی استبدادی است که در عین اعمال زور و انحصار قدرت خود را موظّف به تامین خوراک و مسکن و مایحتاج ملت و حتی تربیت و ترقیات مملکت میداند… و دومی استبداد عیاش جبّار است.”
او استبداد را عامل بیثباتی اجتماعی، عدماستمرار تاریخی، فساد اخلاقی، نفی ایمان فردی و عقبماندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میداند. بازرگان در “دفاعیات” میگوید: “منظور ما در این بحث استبداد، هرگونه حکومت یا طرز ادارهای است که برحسب تشخیص و تصمیم یک فرد یا افراد خاصی، بدون مشورت و رضایت حکومتشوندگان اجرا شود، خواه اسماً و خواه رسما چنین باشد، یا ظاهر و عنوان دیگری داشته، عملا اینطور باشد. همچنین اعم از اینکه این فاعل مایشایی از روی حسننیت و دعوی خیر و احیانا در جهت خیر و خدمات صورت گیرد، در جهت اصلاح و ترقی عمل شود یا از روی منافع و اغراض خصوصی و با ظلم و فساد اعمال گردد”.
برای او استبداد همچنان استبداد است؛ اگرچه افرادی پیدا شوند که بخواهند در جهت خیر مردم نظام دینی و یا دیکتاتوری صلحا اقامه کنند. برای بازرگان یک حکومت فقط با اتکای به آرای مردم میتواند غیراستبدادی باشد.
وقتی به تاریخ گذشته ایران برمیگردد، تمامی حکومتها را مستبد میداند که استبداد را با درجات مختلفی در سیاست کشور نهادینه سازی کردهاند. بازرگان این پدیده تاریخی را به نگرش صاحبان قدرت و دیدگاه آنها نسبت به مردم ارتباط داده و میگوید: “بدیهی است آنجا که آدمی دارای ارزش و حقوق نبود، قرار و قانونی حکومت نکرد و برای مردم حافظ و حامی وجود نداشت…..دیگر پایمال شدن حقوق اشخاص و از بین رفتن مال و جان آنها مستقیماً از ناحیه کسان و بزرگان یا مأمورین او عادی میشود. عزلونصبها، حق و ناحقها، تماماً در آن جهت واحد تنظیم میگردد.”
استبداد را ویرانگر اجتماع و شخصیت انسانی میداند. او اعتقاد دارد که در یک جامعه استبدادی مردم به ریا و تزویر روی آورده، اخلاق اجتماعی و شخصی سقوط نموده و فساد بهشکل وسیع جامعه را احاطه میکند. مردم و اخلاق اجتماعی قربانی نظام استبداد میگردند. او میگوید: “در محیط استبدادی برای آنها که نخواهند بهکلی تسلیم گردیده، شخصیت خود را از دست دهند و ضمنا حاضر به فدا شدن و مقاومت و مقابله هم نباشند یک راه فرار وجود دارد… در محیطهای استبدادی دروغ و تزویر و کلاهگذاری بعنوان راههای دفاعی حفظ نفس و مال یا تمهید منافع و مقامات پایدار میشود. ناگفته نماند که تن دادن به دروغ و ریا و تقلب و تزویر هم مستلزم محو و یا لاقل ضعف شخصیت است….وقتی از انسان شخصیت رفت، همهچیز رفته است. ”
در “مدافعات” بازرگان به کتاب آیتالله نائینی نیز رجوع نموده تا به نکوهش استبداد دینی نیز بپردازد. او میگوید، “آب دین و استبداد هیچگاه در سرچشمهٔ، در یک جوی نرفته و نخواهد رفت. این تعارض و جنگ همیشه وجود داشته و خواهد داشت. نه خدا میتواند فرمانروایی سلاطین و فرمانبری مردم را اجازه دهد و ببیند و نه حکومت استبدادی و طاغوتهای قدیم و جدید میتوانند قبول طاعات و اعتقاد مردم را به چیزی جز به اوامر و منافع خود بنمایند.”
استبداد سلاطین سکولار و استبداد دینی روحانیون، هردو استبداد و حکومت استبدادی هستند. در “کتاب بعثت و آفات رسالت” مینویسد: “ادغام دین در سیاست عملا به صورت ادغام روحانیت و حکومت در می اید. یعنی حاکمیت روحانیون بر کلیه شون مادی و معنوی جامعه و مردم.” او باز ادامه میدهد، “آخوندها یا روحانیون و متولیان دین هستند که سخنگوی خدا میشوند و از جانب دین امر و نظر میدهند و یا عمل مینمایند، و چون کسی جرات و حق ندارد و درست هم نیست که بالای کلام خدا و حکم دین (نظر روحانیون) حرف بزند هم راههای اظهار نظر و انتقاد و اعتراض و اصلاح به آنچه گفته و کرده میشود مسدود میگردد و آزادی و مشورت و نظارت و حاکمیت مردم منتفی میشود، و هم به طور منطقی و طبیعی و دیر یا زود نظام دینی یا اسلامی منجر و مترادف با دیکتاتوری علما میگردد… در دیکتاتوری و استبدادی که با پشتوانه الهی و دینی ادعایی، مطلق العنان تر و وحشتناکتر از همه استبدادها از آب در میاید، بدون آنکه صدای کسی در آید؛ جهل عین علم میشود، باطل جای حق را میگیرد، ظلم لباس عدل را میپوشد، دروغ جلوه گری حقیقت را مینماید و اسارت عین آزادی میگردد.”
تلاش بازرگان در مبارزه با استبداد دینی در فضای دیگری بعد از انقلاب دنبال میگردد. در این فضای جدید احساساتزده بعد از انقلاب اجازه داده نمیشود که هشدارهای او برای جلوگیری از بزمین نشستن نهال دیگری از استبداد به گوش نشیند. اما بازرگان و یاران او در این فضا که انتقاد و صدای اصلاحگری را برنمیتافت به مبارزه و انتقاد از استبداد ادامه دادند. در حیات رهبر انقلاب، نهضت آزادی ایران و مهدی بازرگان به نوشتن و چاپ کتابی همّت گماردند که نظام مطلقه ولایت فقیه را به نقد کشید.
در کتاب، “تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه،” او نوشت: “ولایت فقیه بر مردم با عقد قرارداد و بیعت بین مردم و رهبر منعقد نشده است بلکه نصب فقها بولایت بصورت یکطرفه از بالا انجام میشود. یک ایقاع یک طرفه است و رضا و قبول مردم شرط نیست. فقیه در برابر مردم تعهدی ندارد، وکیل مردم نیست و از طرف مردم اعمال ولایت نمیکند و لذا مردم نمیتوانند او را عزل کنند. زیرا ولایت را مردم باو ندادهاند و اصولا چنین اندیشهای مردم صغیر و مهجورند و`- نمیتوانند حق حاکمیت سیاسی داشته باشند. نه حق انتخاب ولی را دارند و نه میتوانند فقیه متخلف را از ولایت عزل نمایند. تنها پشتوانه ولایتفقیه تعبد است، تعبد شرعی و بدون حق سوال و چون و چرا.”
در همسایگی کشور ما، روسیه، نظامی در طول سه دهه گذشته شکل گرفته است که استبداد فردی راههای اصلاحات مورد نیاز ساختاری در این کشور را کاملا مسدود نموده است. در روسیه نظام موجود در این کشور با چهار خصوصیت شناسائی میشود.
اول: قدرت در این کشور کاملا شخصی (Personalized Power) شده است.
دوم: میلیتاریسم (Militarism) بخشی از بافت سیاسی و اجتماعی این کشور شده است.
سوم: روسیه همیشه در طول تاریخ خود در سودای ایجاد یک نظام قدرتمند امپراطوری (Empire) بوده است. پوتین در حال حاضر سخت بفکر ایجاد چنین نظام سیاسی است.
چهارم: روسیه در زمان پوتین توانسته است مخالفین قدرت خودرا باشکال مختلف سرکوب نموده اما ثبات سیاسی داخلی و خارجی کشور خود را حفظ نماید. در اندونزی پس از سوهارتو، تغییرات عمدهای در بافت سیاسی کشور ایجاد شده است. نظامیان بطور نسبی از صحنه سیاست کشور بر کنار زده شده و گروههای اسلامی با شرکت در نظم سیاسی کشور، تلاش برای ایجاد یک نظام دموکراتیک را تسریع نموده اند. از انتقال نظام در مالزی به یک نظام نسبی دموکراتیک بعنوان مثال میتوان درسها آموخت.
اصلاحطلبان در داخل کشور نه عنایت خاصی به تعریف شکل نظام و دولت در ایران داشتهاند و نه کوشش کردهاند تا از تجربه بقیه کشورها بهره گیرند. نهضت آزادی ایران هم از این قانون مستثنی نیست. گروهی در نهضت کوشش میکنند که با سنت ضداستبدادی مرحوم بازرگان فاصله بگیرند و این سازمان را به اصلاحطلبان امروزی و استراتژیهای شکستخورده و بیاثر آنها نزدیک کنند. مقالات متعددی از این افراد دیده میشود که بازرگان را با شخصیتهای فعلی اصلاحطلب در ایران مقایسه میکنند. اما بازرگان در جسارت و روشهای سیاسی خود بااین شخصیتها فرقهای فاحشی دارد؛ اگرچه باید برای یکایک این شخصیتها احترام قائل بود.
کشور ما اکنون با مشکلات عدیدهای روبهروست. کسانی که در سازمانهای اصلاحطلب فعالیت میکنند، میبایست با ایجاد یک جنبش فراگیر اجتماعی که همه گروههای سیاسی جامعه ما را در بر میگیرد، به فکر طراحی یک استراتژی برای اصلاحات ساختاری در کشور باشند. مشکل نظامهای ترکیبی اکثرا آن است که بهجای تن دادن به اصلاحات، کشور را به بحرانهای بزرگ نزدیک میکنند.
همه گروههای اصلاحطلب باید بدانند که در صورت عدم اتخاذ یک استراتژی باثبات برای ایجاد تغییرات ساختاری در کشور، خود در پروسه زمان دادن به نظم غالب در ایجاد بحرانهای بزرگ در اینده سهیم خواهند بود.
در مورد نهضت آزادی باید گفت که از ابتدای انقلاب زندهیاد مهندس مهدی بازرگان آنچنان بر روشهای اصلاحطلبانه خود پافشاری میکرد که جوی را آماده و میسر نمود تا از دل آن حرکت اصلاحطلبی در کشور جوانه زند. امروز نهضت آزادی که نمیخواهد سهمی در قدرت داشته باشد و بیش از هر گروه اجتماعی دیگر تعامل سیاسی از خود نشان داده است، دارد در دام انفعال عملی اصلاحطلبانی قرار میگیرد که اکنون بیش از هر زمان دیگر بیاثری و شکست شیوههای سیاسی گذشته آنها عیان شده و پشتوانه اجتماعی خودرا از دست دادهاند.
توقع از یک حزب پیشگام که رهبران آن در اصلاحطلبی دینی و سیاسی سابقه طولانی داشتهاند، این است که به سنت بازرگان و مبارزه با استبداد بیاندیشند. بازرگان معمار مبارزه با استبداد و هرگز اهل مماشات نبود. نهضت باید این سنت را پاس دارد و مثل گذشته در راهی استوار قدم بردارد.
*استاد روابط خارجی و تجارت جهانی دانشگاه هریسبرگ
این مقاله به مناسبت سالگرد درگذشت مهندس مهدی بازرگان در شماره۲۹ هفتهنامه صدا درج شده است