هاشمی رفسنجانی همانند بسیاری از مسببین استبداد در ایران بدون داوری مرد و فرصتی مهم از مردم ایران سلب شد تا یکی از بانیان جنایت و اختناق و سرکوب و خشونت در دادگاه عادلۀ فردای آزادی ایران به شرح ماوقع چگونگی همدستی زورمداران در تخریب ایران بپردازد.
از آنجا که حفظ رژیم واجبترین امر برای تمامی مسئولین رژیم ولایت فقیه است، کوشش می شود با اعمال جو سانسور شدید حاکم بر صحنۀ مطبوعات و رسانه ها چهرۀ فردی همچون رفسنجانی را موجه جلوه داده و دیوی را “فرشته آزادی” وانمود سازند تا بلکه نسلی را که از سوابق هاشمی رفسنجانی کم اطلاع است، در قضاوت و تشخیص سره از ناسره به اشتباه انداخته، انقطاع تاریخی ایجاد کنند. و به شیوه گوبلز آنچنان بی محابا دروغ های بزرگ بسازند که کسی را یارای ایستادن و مخالفت با تحمیق مردم نباشد.
استبدادیان غافل از آن هستند که حافظه و وجدان تاریخی ملتی را شاید بتوان بطور مقطعی بی حس کرد، اما تا زمانی که نسل های “شاهد” و مسئول و دیده بانان بیداری از تبار مردم هستند که تاریخ را آنجور که اتفاق افتاده است به نسل های بعدی انتقال می دهند، انقطاع تاریخی و نیز پاک کردن حافظۀ تاریخی ملت غیرممکن بوده و فردای آزادی ایران که دیوار سهمگین سانسور شکسته شود، حقیقت بر همگان نمایان خواهد شد.
همه می دانیم که اعتلای هر ملتی و کشوری منوط به وجدان تاریخی عمیق او است، تا راه رشد و اعتلا و زیست در آزادی و استقلال را از بیراهه استبداد خشونت گستر، باز یافته، و ویژگی های الگوها و مؤلفه های دو جامعۀ حقوقمدار و استبداد زده را از یکدیگر به روشنی و در شفافیت باز شناسد. از اینرو همۀ نیروهای سیاسی دموکرات و آزادیخواه و مستقل موظفند که نقاب از چهرۀ عالیجنابان ردای قدرت پوش، برگیرند تا خمینی و لاجوردی و موسوی اردبیلی و رفسنجانی و خامنه ای را با سریشم دروغ به ارزش هایی چون عرفان و عزت و ایمان و مقاومت و…، نتوانند چسباند.
هاشمی رفسنجانی به روایت خاطرات و دستنوشت خود “عبور از بحران“، دستیار خمینی در بازسازی استبداد بوده و نیز آمر اصلی جنایات و فجایعی بسیاری که جان انسان های بسیاری را ستانده است.
آیا می توان از حافظه ملت ایران موارد ذیل را که نوک کوه یخ اعمال مخرب و مسئولیت های رفسنجانی از ابتدای شکل گیری نظام جمهوری اسلامی است، پاک کرد؟!
● تسلط بر مجلس اول و تقلب به نفع کاندیداهای حزب جمهوری اسلامی و تبدیل آن مجلس به بازیچۀ خمینی و زمینه سازی برای استقرار ولایت مطلقه فقیه. خنده های کریه رفسنجانی در مقام ریاست مجلس اول وقتی آقای معین فر را “نمایندگان” حزب جمهوری به باد کتک گرفته بودند از حافظه ها پاک شدنی نیست.
● موافقت با گروگانگیری و دستیار خمینی شدن، و آنرا وسلیه حذف مخالفان گرداندن.
● اجرای طرح کودتای خزنده بر ضد رئیس جمهور وقت اقای بنی صدر در خرداد ۶۰.
● نقش داشتن در ادامۀ جنگ ۸ ساله برای استقرار استبداد در سایۀ جنگ، و به اقرار خود در عبور از بحران تقلا برای نقش بر آب کردن کوشش سران جنبش غیرمتعهدها که به دعوت رئیس جمهور وقت، با وادار کردن صدام به قبول صلح و پرداخت غرامت، قصد ورود به ایران را داشتند.
●علاوه بر نقش داشتن در ادامۀ جنگ ، نوشاندن جام زهر شکست به خمینی در جنگی که ادامۀ آن جز تلفات میلیونی انسانی و به اقرار خود وی بیش از ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت مالی برای ایران به ارمغان نیاورد.
● ایفای نقش مستقیم در براه انداختن بساط اعدام و شکنجه بعد از کودتای ۶۰، در زندان ها و با دستیاری اسدالله لاجوردی، به اقرار خود وی در عبور از بحران (۴ مهر ۱۳۶۰ صفحه ۳۰۲): ناهار را در منزل آقای موسوی اردبیلی با حضور آقایان مهدوی کنی، خامنه ای و احمد اقا بودیم. آقای مهدوی کنی پیشنهاد داشت به کلی اعدام ها قطع شود و با محاربان ملایمت کنیم، که تصویب نشد“
● تحمیل خامنه ای به استناد دستخطی جعلی از خمینی به “مقام رهبری” به جامعۀ ایران. همان طور که ناطق نوری پس از مرگ رفسنجانی به این “خدمت ناگهانی” رفسنجانی به خامنه ای با صراحت اشاره کرد.
● چشم بستن بر ترور آیت الله لاهوتی، پدر دو داماد خویش و نیز قتل ناحوانمردانۀ دکتر کاظم سامی.
● در دو دورۀ “ریاست جمهوری” رفسنجانی، سازمان ترور زیر نظر وی و خامنه ای و با هدایت میرغضب وی، فلاحیان، به کار ترورهای سیاسی در داخل و خارج از کشور مشغول گردید که به قتل های زنجیره ای معروف شد، تنها در خارج از کشور حداقل ۸۰ تن از مخالفان حکومت در خارج از ایران ترور شدند. منجمله عبدالرحمن قاسملو، عبدالرحمن برومند، شاپور بختیار، کاظم رجوی، فریدون فرخزاد، صادق شرفنکندی، دهکردی و … .
در جریان رسیدگی به ترور میکونوس در سال ۱۹۹۲(۱۳۷۱)، در حکم دادگاه آلمان از اکبر هاشمی رفسنجانی، در کنار علی خامنه ای، علی اکبر ولایتی و علی فلاحیان به عنوان آمران کشتار و ترور دولتی در رستوران میکونوس برلین نام برده شد.
● خانم شیرین عبادی میگویند:”بعنوان وکیل وقتی پرونده مرتکبان قتل های زنجیزه ای در اختیارم قرار گرفت، قتل هایی که از دورۀ فلاحیان وزیر اطلاعات آقای رفسنجانی شروع شد، حداقل به ۴۰۰ قتل اعتراف کرده بودند. “از یاد نبریم قتل سعیدی سیرجانی ومیرعلایی و زال زاده و تفضلی و …، از آنجمله بوده اند.
● آشکار ساختن درک کوته و توهین آمیز خود از آزادی و حقوق انسان در پاسخ به چرایی به زندان انداختن عزت الله سحابی در سال ۶۹ با جملۀ: «پر رو شده بود، دادم رویش را کم کنند»!
● در تابستان۱۳۷۵، در دورۀ “ریاست جمهوری” رفسنجانی، دستگاه اطلاعاتی دولت وی قصد روانه کردن اتوبوس حامل نویسندگان ایرانی در راه ارمنستان به قعر دره را کرد، تا تعدادی از نویسندگان ایران را یک جا به قتل برسانند که خود یکی از موارد مهم مطرح در قتل های زنجیرهای ایران است. دو تن از چهار متهم اصلی دادگاه قتل های زنجیره ای، به طور مستقیم در این قضیه دخالت داشتند. خسرو براتی رانندۀ این اتوبوس و عامل انجام این کشتار بود، و مصطفی کاظمی فردی بود که مسافران را مورد بازجویی قرارداد. غفار حسینی شاعر، مترجم، استاد دانشگاه و از فعالین کانون نویسندگان ایران، قبل از ماجرای اتوبوس ارمنستان در جلسۀ جمع مشورتی کانون نویسندگان برای سفر به ارمنستان با اتوبوس، ضمن خودداری از پذیرش دعوت برای حضور در این سفر، به دیگر اعضا به صراحت هشدار داده بود که «همه تان را می اندازند به ته دره». وی یکی دیگر از قربانیان قتل های زنجیره ای است که در بیستم آبان ۷۵ در منزل مسکونی خود در تهران به قتل رسید. فرج سرکوهی بعدها در نامه ای به پیام امروز نوشته است: «خبر را آقای هاشمی (مهرداد عالیخانی)، در یک جلسۀ بازجویی به من داد و گفت: «غفار راهم حذف کردیم».
● دفاع بی چون و چرا از جلادی همچون لاجوردی رئیس پیشین زندان اوین و دادستان انقلاب در دههٔ شصت، بطوری که سید هادی خامنه ای اخیراً در مصاحبه ای فاش کرده است، او از حامیان اصلی ماندن لاجوردی بر مسند بوده است.
● دست داشتن مستقیم در دو معاملۀ پنهانی بر سر گروگان ها با گروه ریگان و بوش که اولی افتضاح «اکتبر سورپرایز» و دومی “ایران گیت” نام گرفت.
● فاش کردن ایران گیت و مخالفت با کشتار علیه بشریت سال ۶۷ توسط آقای منتظری را بهانۀ کودتا علیه وی قرار دادن، و به قتل رساندن داماد وی با همدستی علی خامنه ای
● باز سازی مناسبات سرمایه داری رانتی و اجرای طرح صندوق بین المللی پول، آنهم ناقص. آن طرح را که با حذف پارامترهای مربوط به لزوم رعایت آزادی های سیاسی و استقرار دمکراسی و مقروض ساختن اقتصاد ایران با رویه کردن قرضه های مکرر از قدرت های خارجی پیاده کردند، ضربۀ مهلکی بود از سیاست اقتصادی دولت رفسنجانی بر پیکر نحیف جنگ زدۀ ایران. با شکل گیری انواع مافیاها در زمینه های نفت و ارزاق عمومی و مواد مخدر و ارز و اشیاء عتیقه و …، رانتخواری تحت لوای “خصوصی سازی” رواج یافت و نیز مجوز ورود سپاه پاسداران به عرصۀ اقتصادی کشور را صادر شد، تا همراه “آقا زاده ها“، منجمله فرزندان خودِ رفسنجانی به قاچاق کالا از طریق اسکله های غیر مجاز، روی آورند.
●سیاست افزایش واردات با تکیه بر درآمدهای نفتی سبب ایجاد تورم ۴۹.۵ درصدی در سال ۷۴ گردید. بگذریم که کسری تراز حساب جاری در سال ۱۳۷۰، به ۱۱.۴ میلیارد دلار رسید که این میزان کسری، رکوردی در تجارت خارجی ایران تا آن زمان به شمار می رفت. از جمله صدمات مجوز رفسنجانی به ورود سپاه پاسداران به حوزه اقتصاد، شکل گیری مافیای آب و نیز ساختن سدهای غیر کارشناسی شد که هم اکنون حاصلش خشکیدن دریاچه ها و تالاب های ایران است.
●دستیار خامنه ای بودن در ایجاد بحران در منطقۀ خاورمیانه و نیز بحران هسته ای و …
● و…
در اغلب جنایات و خیانتهایی که اقای رفسنجانی دست داشته است خامنه ای را نیز با وی شریک جرم بوده است اما از آنجا که قدرت، تمرکز جو است و” دو درویش در گلیمی بخسبند ولی دو پادشاه در اقلیمی نگنجند“، مابین خامنه ای و رفسنجانی بر سر اینکه سهم شیر نصیب مافیای متعلق به کدام یک از آنها و خاندانشان شود، دعوای قدرت در گرفت و خامنه ای که خود روزی بر دوش رفسنجانی از پلکان قدرت بالا رفته بود، در ادامه نردبان خود را دچار سقوط کرد. اما رفسنجانی دیر فهمید که خود کرده را تدبیر نیست، به تعبیر خود وی آسیاب به نوبت! همانگونه که زمانی جامعه به این باور رسیده بود که رفسنجانی بعد از اینکه از احمد خمینی برای القای منویات خودش به خمینی سوء استفاده کرد، وی را بقتل رسانید تا راز این سوء استفاده پنهان بماند، اکنون نیز زمزمه به قتل رسیدن خود وی توسط عوامل خامنه ای در افکارعمومی وجود دارد. چنانچه وی را نیز بقتل رسانیده باشند که همانند هر قتل دیگری محکوم است، منطق زور رژیمی مبتنی بر قدرت را نشان می دهد و بار دیگر اثبات می نماید که این رژیم اصلاح پذیر نیست وبرای تمرکز قدرت در دست ولایت فقیه نه تنها به حقوق مردم تأسی نکرده و احترام نمی گذارد، بلکه یاران دیرین و همدستان خود در جنایت را نیز از سر راه برمی دارد. در واقع همان منطق مشت آهنین در مقابل مخالفان و توهین و تهدید و حبس و زندان، یقه خود وی و فرزندانش را گرفت . چرا که قدرت ضد ارزش است و اخلاق و انصاف نمی شناسد.
بدیهی است که چرخش رفسنجانی و ژست مخالفت با خامنه ای را گرفتن، نه از سر باور به حقوق انسان و حق مردم و ارزش رأی آنها بود، به نحوی که عده ای گمان کردند هاشمی به سوی مردم چرخیده است!، بلکه بر میزان مصلحت اندیشی خارج از حقوق که خاصۀ رفسنجانی بود، صورت می گرفت، تا در هنگامۀ طرد شدن از مقام قدرت، بلکه خود را به مردم آویزد تا دوباره برای رسیدن به جایگاه قدرت “رأی” آنها را وسیله کند. ابتدایی ترین شرط چرخش بسوی مردم و به رسمیت شناختن حقوق آنها اقرار به خطا و جنایت و اظهار ندامت و پشیمانی از عملکرد گذشتۀ خود است. اما وی هیچگاه اظهار ندامت نکرد و همواره تکرار کرد که من تغییری نکرده ام، بلکه این مخالفان من بودند که تغییر کردند و به سوی من آمدند!
بی دلیل نیست که هاشمی رفسنجانی هیچگاه نتوانست در دفاع از حقوق زندانیان سیاسی و در دفاع از حقوق مردم ایران کلمه ای به شفافیت و صراحت بمیان آورد. حتی دیدار دخترش فائزه از خانوادۀ بهاییان را اشتباه بزرگ وی دانست که باید جبران کند. ولی جبران را برای خودش فراموش کرد، در عین حالی که درابراز “عشق به رهبر“، صراحت و تعجیل داشت.
در رد القای این امر که گویا رفسنجانی درخرداد ۷۸، در مقابل کاندیدای خامنه ای، ناطق نوری، قرارگرفته و به نفع خاتمی موضع گرفته است، آقای ابطحی رئیس دفتر و دوست آقای خاتمی اخیراً در مصاحبه با آقای دهباشی گفت“: من آقای هاشمی را از متحدین آقای خاتمی قبل از انتخابات نمی بینیم. آقای هاشمی خودشان گفتند به آقای ناطق رأی بدهید“.
همبستگی ملی جمهوریخواهان ایران بر این نظر است که اما القای این ترس و واهمه در بین مردم که با مرگ رفسنجانی جو ترس و رعب افزوده خواهد شد چرا که “مردم حامی خود را از دست داده اند“، از جمله ترفند های خود رژیم است تا جو ترس و ارعاب را افزایش دهند. در حال حاضر یکی از دو رأس خیمۀ ولایت فقیه افتاده است و خامنه ای اکنون که یکه تاز میدان قدرت بی رقیب شده است، برسرکوب می افزاید. اما این امر دلیل بر این نیست که مردم ایران در توانایی خود در مبارزه با استبداد و عاملانش، خصوصاً شخص خامنه ای در رأس رژیم جمهوری اسلامی دچار وقفه و انفعال گردیده و یا جنبش آزادیخواهی و استقلال طلبانۀ آنها متکی به فرد شود. چرا که سرنوشت وطن ما ایران تنها با ارادۀ مردم ایران و به دست توانای آنها است که رقم می خورد. فردی خائن و جانی و مستبد چون رفسنجانی را که مسبب بسیاری از نابسامانیها و خرابی ها و گستردگی جو خشونت در امروز ایران بوده است را “حامی مردم” تلقی کردن، در واقع توهین بزرگی است به توانایی، منش، عزت و استقلال مردم ایران.
همبستگی ملی جمهوریخواهان ایران،
دی ماه ۱۳۹۵