آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وى رو متاب
بیست و نهم اسفند ماه سال روز ملى شدن نفت با اراده ملت ایران و رهبرى شجاعانه دکتر محمد مصدق در سال ١٣٣١ خورشیدى یک روز بیاد ماندنى در تاریخ چند هزار ساله ایران است که به ابتکار و پیشنهاد جبهه ملى ایران و تصویب آن در دولت ملى با آئین نوروز و جشن بهار هم آهنگ شد و ملت ایران از خورد و کلان به خیابان ها ریختند و این رویداد ملى را همراه با مراسم نوروز جشن گرفتند و این جشن ملى روزها و شبهاى پى در پى در جاى جاى ایران در جریان بود و دولت محافظه کار انگلستان از همه راه هاى ممکن و به گفته خودشان قانونى بهره گرفتند تا جلوى ملى شدن نفت را بگیرند ، ابتدا به دادگاه لاهه شکایت بردند و ناکام ماندند سپس به سازمان ملل روى کردند و در آنجا نیز به شکست تن در دادند ولى استعمار گران از پاى ننشستند و در نهایت با کودتاى ننگین ٢٨ مرداد سال ١٣٣٢ تمام رشته ها را پنبه کردند ، دولت ملى کنار رفت ، دکتر مصدق به زندان افتاد ، دکتر فاطمى وزیر امور خارجه دستگیر و تیر باران شد چون او بود که پیشنهاد ملى شدن نفت را به دکتر مصدق داد و هم او بود که سفارت انگلستان را تعطیل کرد و سفیر حیله گر انگلستان را از کشور ایران اخراج کرد و لذا باید تیرباران مى شد ، این روش فراماسیون ها و استعمارگران انگلیسى بوده است و هنوز نیز در دستور کار هست که دشمنان سیاست هاى استعمارى انگلستان را در هر کجا نابود و یا سرشان را زیر آب کنند. اسماعیل رائین نویسنده و روزنامه نگار را بخاطر بیاوریم که در جوش انقلاب اسلامى بخاطر نوشتن کتاب فراماسیون هاى ایرانى به شکل مشکوکى ترور شد.
در جریان ملى شدن نفت پرزیدنت ترومن از حزب دموکرات در آمریکا همواره با دکتر مصدق دموکرات منشانه رفتار کرد ، دکتر مصدق را به کاخ سپید دعوت کرد و تا پائین پله هاى کاخ سپید به پیشواز ایشان آمد ولى مگر أفعى زخم خورده اى چون ایدن وزیر امور خارجه انگلستان دست بردار بود. در زمان پرزیدنت ترومن ” دکتر هانرى گریدى ” یکى از شخصیت هاى برجسته و دموکرات از سفارت آتن مآموریت یافت تا به تهران رفته و سفارت آمریکا را در تهران اداره کند . دکتر هانرى گریدى همواره با ملت ایران و دکتر مصدق همراه بود و در مقاله اى که در مجله ” Saturday Evening در مورد ملى کردن نفت و شخص دکتر مصدق ارائه داد به باور من باید امروزه پاسخى مکفى باشد به افسران باقى مانده از رژیم گذشته ، آقاى اردشیر زاهدى و تئوریسین مشهور آنها آقاى میر فطروس که بر خلاف جریان آب شنا مى کنند و در تلاش هستند تا ثابت کنند که اگر کودتا شد که به باور آنها کودتا نبود و یک انقلاب تمام عیار بر ضد دکتر مصدق بود !! چرا که دکتر مصدق با لجبازى با دولتمردان انگلستان منافع ملى را به باد داده بود ، شاه را از ایران فرارى داده و اگر اورا کنار زدند ، به زندان انداختند و تا آخر عمر در دهکده احمد آباد زندانى کردند حقش بود و باید از این بیشتر هم محکوم مى شد !! ولى این آقایان نمى دانند که شاه تنها یک تدارک چى در کودتا بود و کار کودتا را استعمار پیر انگلستان همراه با سازمان CIA انجام داد و افسران کودتا چى و شخص سرلشکر زاهدى نیز با امکاناتى که انگلیسى ها فراهم ساختند با زره پوش گذائى از مخفى گاهى در شمیران خارج شد و ابتدا به سوى زندان قصر رفت و شعبان جعفرى و رمضان یخى را که بدستور رئیس شهر بانى و بخاطر حمله به خانه دکتر مصدق در نهم اسفند سال ١٣٣١ در زندان بسر مى بردند را آزاد کرد و از ظهر روز ٢٨ مرداد تیمسار زاهدى با کمک شعبان جعفرى و میدان داران و بار فروشان و لات و لوتهاى میدان و کشتارگاه و افسران بازنشسته توانستند نقشه کیم روزولت افسر سازمان CIA را به پیش ببرند و کودتا را به ثمر برسانند.
من در شگفتم که چرا این آقایان از کودتاى انگلیسى – آمریکائى ٢٨ مرداد بنام انقلاب مردم بر علیه مصدق دیکتاتور و لجباز که مى خواست ایران را به روسیه تسلیم کند یاد مى کنند و نقش استعمار و منافع کارتل هاى نفتى را از کودتا نادیده مى گیرند !!! ؟ و زمانى که شاه سر ناسازگارى با غرب پیدا پیدا مى کند و دو سال پیش از انقلاب مى گوید قرادداد کنسرسیوم را در سال ١٩٧٩ میلادى برابر با سال ١٣۵٧ تمدید نخواهد کرد همان استعمارى که دکتر مصدق را از قدرت انداخت اینک شاه را از سلطنت پائین مى کشد و آواره این کشور و آن کشور مى کند و پس از مدت کوتاهى سرطان جانش را با بى رحمى مى گیرد و استعمار حکومت اسلامى را بر ملت ایران تحمیل مى کند و حتا از ژنرال انور سادات نیز نمى گذرند و اورا بوسیله اخوان المسلمین ترور مى کنند چون او به شاه ایران پناه داده بود و جالب آنکه امروزه همه سلطنت طلب ها هرچه فحش و ناسزا هست را به استعمار پیر انگلستان نسبت مى دهند و مى گویند شاه را انگلیسى ها بردند” که درست هم مى گویند ” چون استعمار با کسى صیغه خواهر و برادرى نخو انده است ، استعمار دکتر مصدق را سرنگون مى کند چون منافع اورا قیچى کرده است و شاه را به زیر مى کشد چون شاه تهدید مى کند که قرارداد کنسرسیوم را که دکتر امینى در کابینه کودتا بعنوان وزیر دارائى با انگلستان و شرکا در سال ١٣٣٢ و پس از کودتا بسته بود را تمدید نخواهد کرد.
من پس از این پیش زمینه ها که تقدیم داشتم اکنون مى خواهم نظر شما
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وى رو متاب
بیست و نهم اسفند ماه سال روز ملى شدن نفت با اراده ملت ایران و رهبرى شجاعانه دکتر محمد مصدق در سال ١٣٣١ خورشیدى یک روز بیاد ماندنى در تاریخ چند هزار ساله ایران است که به ابتکار و پیشنهاد جبهه ملى ایران و تصویب آن در دولت ملى با آئین نوروز و جشن بهار هم آهنگ شد و ملت ایران از خورد و کلان به خیابان ها ریختند و این رویداد ملى را همراه با مراسم نوروز جشن گرفتند و این جشن ملى روزها و شبهاى پى در پى در جاى جاى ایران در جریان بود و دولت محافظه کار انگلستان از همه راه هاى ممکن و به گفته خودشان قانونى بهره گرفتند تا جلوى ملى شدن نفت را بگیرند ، ابتدا به دادگاه لاهه شکایت بردند و ناکام ماندند سپس به سازمان ملل روى کردند و در آنجا نیز به شکست تن در دادند ولى استعمار گران از پاى ننشستند و در نهایت با کودتاى ننگین ٢٨ مرداد سال ١٣٣٢ تمام رشته ها را پنبه کردند ، دولت ملى کنار رفت ، دکتر مصدق به زندان افتاد ، دکتر فاطمى وزیر امور خارجه دستگیر و تیر باران شد چون او بود که پیشنهاد ملى شدن نفت را به دکتر مصدق داد و هم او بود که سفارت انگلستان را تعطیل کرد و سفیر حیله گر انگلستان را از کشور ایران اخراج کرد و لذا باید تیرباران مى شد ، این روش فراماسیون ها و استعمارگران انگلیسى بوده است و هنوز نیز در دستور کار هست که دشمنان سیاست هاى استعمارى انگلستان را در هر کجا نابود و یا سرشان را زیر آب کنند. اسماعیل رائین نویسنده و روزنامه نگار را بخاطر بیاوریم که در جوش انقلاب اسلامى بخاطر نوشتن کتاب فراماسیون هاى ایرانى به شکل مشکوکى ترور شد.
در جریان ملى شدن نفت پرزیدنت ترومن از حزب دموکرات در آمریکا همواره با دکتر مصدق دموکرات منشانه رفتار کرد ، دکتر مصدق را به کاخ سپید دعوت کرد و تا پائین پله هاى کاخ سپید به پیشواز ایشان آمد ولى مگر أفعى زخم خورده اى چون ایدن وزیر امور خارجه انگلستان دست بردار بود. در زمان پرزیدنت ترومن ” دکتر هانرى گریدى ” یکى از شخصیت هاى برجسته و دموکرات از سفارت آتن مآموریت یافت تا به تهران رفته و سفارت آمریکا را در تهران اداره کند . دکتر هانرى گریدى همواره با ملت ایران و دکتر مصدق همراه بود و در مقاله اى که در مجله ” Saturday Evening در مورد ملى کردن نفت و شخص دکتر مصدق ارائه داد به باور من باید امروزه پاسخى مکفى باشد به افسران باقى مانده از رژیم گذشته ، آقاى اردشیر زاهدى و تئوریسین مشهور آنها آقاى میر فطروس که بر خلاف جریان آب شنا مى کنند و در تلاش هستند تا ثابت کنند که اگر کودتا شد که به باور آنها کودتا نبود و یک انقلاب تمام عیار بر ضد دکتر مصدق بود !! چرا که دکتر مصدق با لجبازى با دولتمردان انگلستان منافع ملى را به باد داده بود ، شاه را از ایران فرارى داده و اگر اورا کنار زدند ، به زندان انداختند و تا آخر عمر در دهکده احمد آباد زندانى کردند حقش بود و باید از این بیشتر هم محکوم مى شد !! ولى این آقایان نمى دانند که شاه تنها یک تدارک چى در کودتا بود و کار کودتا را استعمار پیر انگلستان همراه با سازمان CIA انجام داد و افسران کودتا چى و شخص سرلشکر زاهدى نیز با امکاناتى که انگلیسى ها فراهم ساختند با زره پوش گذائى از مخفى گاهى در شمیران خارج شد و ابتدا به سوى زندان قصر رفت و شعبان جعفرى و رمضان یخى را که بدستور رئیس شهر بانى و بخاطر حمله به خانه دکتر مصدق در نهم اسفند سال ١٣٣١ در زندان بسر مى بردند را آزاد کرد و از ظهر روز ٢٨ مرداد تیمسار زاهدى با کمک شعبان جعفرى و میدان داران و بار فروشان و لات و لوتهاى میدان و کشتارگاه و افسران بازنشسته توانستند نقشه کیم روزولت افسر سازمان CIA را به پیش ببرند و کودتا را به ثمر برسانند.
من در شگفتم که چرا این آقایان از کودتاى انگلیسى – آمریکائى ٢٨ مرداد بنام انقلاب مردم بر علیه مصدق دیکتاتور و لجباز که مى خواست ایران را به روسیه تسلیم کند یاد مى کنند و نقش استعمار و منافع کارتل هاى نفتى را از کودتا نادیده مى گیرند !!! ؟ و زمانى که شاه سر ناسازگارى با غرب پیدا پیدا مى کند و دو سال پیش از انقلاب مى گوید قرادداد کنسرسیوم را در سال ١٩٧٩ میلادى برابر با سال ١٣۵٧ تمدید نخواهد کرد همان استعمارى که دکتر مصدق را از قدرت انداخت اینک شاه را از سلطنت پائین مى کشد و آواره این کشور و آن کشور مى کند و پس از مدت کوتاهى سرطان جانش را با بى رحمى مى گیرد و استعمار حکومت اسلامى را بر ملت ایران تحمیل مى کند و حتا از ژنرال انور سادات نیز نمى گذرند و اورا بوسیله اخوان المسلمین ترور مى کنند چون او به شاه ایران پناه داده بود و جالب آنکه امروزه همه سلطنت طلب ها هرچه فحش و ناسزا هست را به استعمار پیر انگلستان نسبت مى دهند و مى گویند شاه را انگلیسى ها بردند” که درست هم مى گویند ” چون استعمار با کسى صیغه خواهر و برادرى نخو انده است ، استعمار دکتر مصدق را سرنگون مى کند چون منافع اورا قیچى کرده است و شاه را به زیر مى کشد چون شاه تهدید مى کند که قرارداد کنسرسیوم را که دکتر امینى در کابینه کودتا بعنوان وزیر دارائى با انگلستان و شرکا در سال ١٣٣٢ و پس از کودتا بسته بود را تمدید نخواهد کرد.
من پس از این پیش زمینه ها که تقدیم داشتم اکنون مى خواهم نظر شما را به مقاله دکتر گریدى در سال ١٩۵٣ میلادى یعنى سال کودتا در یک مجله آمریکائى انتشار داده شده است جلب کنم که به باور من بسیار موشکافانه ، دقیق و از روى جهان بینى و بى طرفى کامل نگاشته شده است.
و حقایق بسیارى را آشکار مى کند ، این نوشته یک ملى مصدقى نیست که مخالفان دکتر مصدق از زبان مولانا بگویند:
هرکسى از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
بعکس این نوشته یک دیپلمات تراز اول از یک کشور قدرتمند است که اتفاقآ در کودتاى ٢٨ مرداد نقش تعیین کننده داشته است.
” انگلیسى ها مصدق را درست نشناختند، مصدق مرا به یاد گاندى مى اندازد.”
دکتر هانرى گریدى سفیر کبیر سابق آمریکا در ایران مى نویسد ایران ١٢٠٠ مایل با روسیه مرز مشترک دارد و مردم آن با آنکه در بد ترین شرائط زندگى مى کنند با این حال از غرور ملى بهرمند هستند ، بنابراین معلوم است که چرا دولت روسیه به این بزرگترین همسایه اش که هنوز تحط تسلط او در نیامده ، توجه دارد و از آن طرف نشان مى دهد که ایران کشورى نیست که کشورهاى غرب در ایران چنین اشتباهاتى در مورد آن بکنند. حتى اگر صاحب معادن نفت نبود و کشورهاى هم جوارش نیز نفت نداشتند باز توجه روسیه را جلب مى کرد تا در هر فرصتى آنرا بدست آورد.
از ابتدا این فکر غلط که با فشار اقتصادى مى توان مشکل نفت را حل کرد و ایرانیان را به تسلیم واداشت به مغز انگلیسى ها راه یافته بود و عاقبت هم براى آنها گران تمام شد.
این فکر و عقیده از ًمغزى تراوش کرده است که هنوز اندیشه هاى مستعمراتى در آن راه دارد و مى خواهد سیاستى را که در زمان ملکه ویکتوریا در مستعمرات مؤثر بود امروز بکار برد و نمى داند که نه تنها اکنون چنین افکار مفید نبوده و اشتباه است بلکه خطرناک نیز مى باشد.این سیاستى است که انگلستان با تجربیاتى که در هندوستان ، برمه ، سیلان و مصر اندوخته مى خواهد در باره ایران هم بکار گیرد.
در مورد ایران مى گفتند ” بگذار گدا آنقدر محتاج به پول شود که خودش به زانو در آید” ( نقل قول از چرچیل ) من این ضرب المثل بى مزه و خنک را آنقدر شنیده ام که در گوشم چون صفحه گرامافون کار مى کند.
این روش سیاسى انگلستان نتوانست أمواج نهضت هاى ملى و احساسات ضد خارجى مستعمرات و کشورهاى نیمه مستعمراتى از قبیل ایران را فرو نشاندو با عدم موفقیت روبرو گردید. انگلیسى ها درست مصدق را ناشناخته و به اصطلاح کم بر آورد کرده بودند و نمى دانستند که نمى توان مردى را که از مجلسین شورا و سنا به این اندازه رآى اعتماد گرفته و ٩۵٪ مردم کشور از او پشتیبانى مى کنند به این آسانى از کار انداخت. از این گذشته با کنار رفتن دکتر مصدق هم نمى توان مطمئن شد که بجاى وى مرد معتدل و موافق ترى روى کار بیاید.
انگلستان براى مدت ۵٠ سال از نفت ایران استفاده برده است ، شرکت نفت انگلیس و ایران که ۵٣ در صد از سهام آن به دولت انگلیس تعلق دارد ، بزرگترین پالایشگاه نفت جهان را در آبادان بنا کرد و در سال ١٩۵٠ تقریبآ ١٠٠ میلیون پوند منفعت داشته است.
شرکت نفت در سال در سال ١٣ تا ١۵ میلیون پوند به ایران حق امتیاز نفت مى پرداخت که در حقیقت ١۵ در صد از کل منافع بود. در یک موافقت نامه اى که در سال ١٩۴٩ بین دولت نوشته شد و موکول به تصویب مجلس گردید در آمد ایران از شرکت نفت به ٢۵ تا ٣٠ میلیون ترقى مى کرد در حالیکه شرکت هاى نفت آمریکائى در عربستان سعودى و شرکت بین المللى نفت عراق امروز روى پایه و اساس ۵٠ -۵٠ حق الامتیاز مى پردازند.
ایرانیان براى یک گالن بنزینى که از معادن کشورشان استخراج مى شد ” ۶۵ سنت ” مى پرداختند ، در صورتیکه شهرت دارد نیروى هوائى و دریائى انگلستان نفت و بنزین خود را به ” یک دهم ” این مبلغ از شرکت خریدارى مى کردند و در حقیقت مى توان گفت مخارج نیروى هوائى و دریائى انگلیس از جیب ایرانیان پرداخت مى شد و شرکت نفت تا کنون حاظر نشده است قیمت حقیقى بنزینى را که به نیروى دریائى و هوائى انگلستان مى فروخته است فاش سازد. با آنکه فروش شرکت نفت در ایران فقط ۵ در صد از کل فرآورده ها بود و این تخفیف مبلغ ناچیزى مى شد باز دولت انگلستان حاظر نشد در داخل نفت و بنزین را به همان قیمتى که به نیروى دریائى و هوائى مى فروشند توزیع نماید.
جبهه ملى دکتر مصدق که در آن موقع مرکب از ٨ وکیل از ١٣۶ وکیل مجلس بود چنان خود را خوب براى مقابله آماده ساخته بود و مخالفت آنها با نفوذ اقتصادى و سیاسى بیگانگان با خواسته هاى ملت جور در آمد که این عده انگشت شمار سیاست ایران را بدست گرفتند.
البته نباید گفت که اشتباهات انگلیس دکتر مصدق را به این قدرت و مقام رسانید . او مرد توانائى است که محبوبیت فراوان دارد و حتى دشمنان او نیز این را قبول دارند.
دکتر مصدق را مى توان یک مرد کاملآ باهوش و زیرک و تحصیل کرده خواند . او مرا به یاد گاندى پیشواى هند مى اندازد و باید بگویم دکتر مصدق پیر مرد ضعیفى که با اراده آهنین و شور و فعالیت فراوان براى انجام آنچه که به نظرش صرفه و صلاح کشورش در آن مى باشد اقدام مى کند.
نوشتار دکتر گریدى در مجله :
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وى رو متاب
بیست و نهم اسفند ماه سال روز ملى شدن نفت با اراده ملت ایران و رهبرى شجاعانه دکتر محمد مصدق در سال ١٣٣١ خورشیدى یک روز بیاد ماندنى در تاریخ چند هزار ساله ایران است که به ابتکار و پیشنهاد جبهه ملى ایران و تصویب آن در دولت ملى با آئین نوروز و جشن بهار هم آهنگ شد و ملت ایران از خورد و کلان به خیابان ها ریختند و این رویداد ملى را همراه با مراسم نوروز جشن گرفتند و این جشن ملى روزها و شبهاى پى در پى در جاى جاى ایران در جریان بود و دولت محافظه کار انگلستان از همه راه هاى ممکن و به گفته خودشان قانونى بهره گرفتند تا جلوى ملى شدن نفت را بگیرند ، ابتدا به دادگاه لاهه شکایت بردند و ناکام ماندند سپس به سازمان ملل روى کردند و در آنجا نیز به شکست تن در دادند ولى استعمار گران از پاى ننشستند و در نهایت با کودتاى ننگین ٢٨ مرداد سال ١٣٣٢ تمام رشته ها را پنبه کردند ، دولت ملى کنار رفت ، دکتر مصدق به زندان افتاد ، دکتر فاطمى وزیر امور خارجه دستگیر و تیر باران شد چون او بود که پیشنهاد ملى شدن نفت را به دکتر مصدق داد و هم او بود که سفارت انگلستان را تعطیل کرد و سفیر حیله گر انگلستان را از کشور ایران اخراج کرد و لذا باید تیرباران مى شد ، این روش فراماسیون ها و استعمارگران انگلیسى بوده است و هنوز نیز در دستور کار هست که دشمنان سیاست هاى استعمارى انگلستان را در هر کجا نابود و یا سرشان را زیر آب کنند. اسماعیل رائین نویسنده و روزنامه نگار را بخاطر بیاوریم که در جوش انقلاب اسلامى بخاطر نوشتن کتاب فراماسیون هاى ایرانى به شکل مشکوکى ترور شد.
در جریان ملى شدن نفت پرزیدنت ترومن از حزب دموکرات در آمریکا همواره با دکتر مصدق دموکرات منشانه رفتار کرد ، دکتر مصدق را به کاخ سپید دعوت کرد و تا پائین پله هاى کاخ سپید به پیشواز ایشان آمد ولى مگر أفعى زخم خورده اى چون ایدن وزیر امور خارجه انگلستان دست بردار بود. در زمان پرزیدنت ترومن ” دکتر هانرى گریدى ” یکى از شخصیت هاى برجسته و دموکرات از سفارت آتن مآموریت یافت تا به تهران رفته و سفارت آمریکا را در تهران اداره کند . دکتر هانرى گریدى همواره با ملت ایران و دکتر مصدق همراه بود و در مقاله اى که در مجله ” Saturday Evening در مورد ملى کردن نفت و شخص دکتر مصدق ارائه داد به باور من باید امروزه پاسخى مکفى باشد به افسران باقى مانده از رژیم گذشته ، آقاى اردشیر زاهدى و تئوریسین مشهور آنها آقاى میر فطروس که بر خلاف جریان آب شنا مى کنند و در تلاش هستند تا ثابت کنند که اگر کودتا شد که به باور آنها کودتا نبود و یک انقلاب تمام عیار بر ضد دکتر مصدق بود !! چرا که دکتر مصدق با لجبازى با دولتمردان انگلستان منافع ملى را به باد داده بود ، شاه را از ایران فرارى داده و اگر اورا کنار زدند ، به زندان انداختند و تا آخر عمر در دهکده احمد آباد زندانى کردند حقش بود و باید از این بیشتر هم محکوم مى شد !! ولى این آقایان نمى دانند که شاه تنها یک تدارک چى در کودتا بود و کار کودتا را استعمار پیر انگلستان همراه با سازمان CIA انجام داد و افسران کودتا چى و شخص سرلشکر زاهدى نیز با امکاناتى که انگلیسى ها فراهم ساختند با زره پوش گذائى از مخفى گاهى در شمیران خارج شد و ابتدا به سوى زندان قصر رفت و شعبان جعفرى و رمضان یخى را که بدستور رئیس شهر بانى و بخاطر حمله به خانه دکتر مصدق در نهم اسفند سال ١٣٣١ در زندان بسر مى بردند را آزاد کرد و از ظهر روز ٢٨ مرداد تیمسار زاهدى با کمک شعبان جعفرى و میدان داران و بار فروشان و لات و لوتهاى میدان و کشتارگاه و افسران بازنشسته توانستند نقشه کیم روزولت افسر سازمان CIA را به پیش ببرند و کودتا را به ثمر برسانند.
من در شگفتم که چرا این آقایان از کودتاى انگلیسى – آمریکائى ٢٨ مرداد بنام انقلاب مردم بر علیه مصدق دیکتاتور و لجباز که مى خواست ایران را به روسیه تسلیم کند یاد مى کنند و نقش استعمار و منافع کارتل هاى نفتى را از کودتا نادیده مى گیرند !!! ؟ و زمانى که شاه سر ناسازگارى با غرب پیدا پیدا مى کند و دو سال پیش از انقلاب مى گوید قرادداد کنسرسیوم را در سال ١٩٧٩ میلادى برابر با سال ١٣۵٧ تمدید نخواهد کرد همان استعمارى که دکتر مصدق را از قدرت انداخت اینک شاه را از سلطنت پائین مى کشد و آواره این کشور و آن کشور مى کند و پس از مدت کوتاهى سرطان جانش را با بى رحمى مى گیرد و استعمار حکومت اسلامى را بر ملت ایران تحمیل مى کند و حتا از ژنرال انور سادات نیز نمى گذرند و اورا بوسیله اخوان المسلمین ترور مى کنند چون او به شاه ایران پناه داده بود و جالب آنکه امروزه همه سلطنت طلب ها هرچه فحش و ناسزا هست را به استعمار پیر انگلستان نسبت مى دهند و مى گویند شاه را انگلیسى ها بردند” که درست هم مى گویند ” چون استعمار با کسى صیغه خواهر و برادرى نخو انده است ، استعمار دکتر مصدق را سرنگون مى کند چون منافع اورا قیچى کرده است و شاه را به زیر مى کشد چون شاه تهدید مى کند که قرارداد کنسرسیوم را که دکتر امینى در کابینه کودتا بعنوان وزیر دارائى با انگلستان و شرکا در سال ١٣٣٢ و پس از کودتا بسته بود را تمدید نخواهد کرد.
من پس از این پیش زمینه ها که تقدیم داشتم اکنون مى خواهم نظر شما را به مقاله دکتر گریدى در سال ١٩۵٣ میلادى یعنى سال کودتا در یک مجله آمریکائى انتشار داده شده است جلب کنم که به باور من بسیار موشکافانه ، دقیق و از روى جهان بینى و بى طرفى کامل نگاشته شده است.
و حقایق بسیارى را آشکار مى کند ، این نوشته یک ملى مصدقى نیست که مخالفان دکتر مصدق از زبان مولانا بگویند:
هرکسى از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
بعکس این نوشته یک دیپلمات تراز اول از یک کشور قدرتمند است که اتفاقآ در کودتاى ٢٨ مرداد نقش تعیین کننده داشته است.
” انگلیسى ها مصدق را درست نشناختند، مصدق مرا به یاد گاندى مى اندازد.”
دکتر هانرى گریدى سفیر کبیر سابق آمریکا در ایران مى نویسد ایران ١٢٠٠ مایل با روسیه مرز مشترک دارد و مردم آن با آنکه در بد ترین شرائط زندگى مى کنند با این حال از غرور ملى بهرمند هستند ، بنابراین معلوم است که چرا دولت روسیه به این بزرگترین همسایه اش که هنوز تحط تسلط او در نیامده ، توجه دارد و از آن طرف نشان مى دهد که ایران کشورى نیست که کشورهاى غرب در ایران چنین اشتباهاتى در مورد آن بکنند. حتى اگر صاحب معادن نفت نبود و کشورهاى هم جوارش نیز نفت نداشتند باز توجه روسیه را جلب مى کرد تا در هر فرصتى آنرا بدست آورد.
از ابتدا این فکر غلط که با فشار اقتصادى مى توان مشکل نفت را حل کرد و ایرانیان را به تسلیم واداشت به مغز انگلیسى ها راه یافته بود و عاقبت هم براى آنها گران تمام شد.
این فکر و عقیده از ًمغزى تراوش کرده است که هنوز اندیشه هاى مستعمراتى در آن راه دارد و مى خواهد سیاستى را که در زمان ملکه ویکتوریا در مستعمرات مؤثر بود امروز بکار برد و نمى داند که نه تنها اکنون چنین افکار مفید نبوده و اشتباه است بلکه خطرناک نیز مى باشد.این سیاستى است که انگلستان با تجربیاتى که در هندوستان ، برمه ، سیلان و مصر اندوخته مى خواهد در باره ایران هم بکار گیرد.
در مورد ایران مى گفتند ” بگذار گدا آنقدر محتاج به پول شود که خودش به زانو در آید” ( نقل قول از چرچیل ) من این ضرب المثل بى مزه و خنک را آنقدر شنیده ام که در گوشم چون صفحه گرامافون کار مى کند.
این روش سیاسى انگلستان نتوانست أمواج نهضت هاى ملى و احساسات ضد خارجى مستعمرات و کشورهاى نیمه مستعمراتى از قبیل ایران را فرو نشاندو با عدم موفقیت روبرو گردید. انگلیسى ها درست مصدق را ناشناخته و به اصطلاح کم بر آورد کرده بودند و نمى دانستند که نمى توان مردى را که از مجلسین شورا و سنا به این اندازه رآى اعتماد گرفته و ٩۵٪ مردم کشور از او پشتیبانى مى کنند به این آسانى از کار انداخت. از این گذشته با کنار رفتن دکتر مصدق هم نمى توان مطمئن شد که بجاى وى مرد معتدل و موافق ترى روى کار بیاید.
انگلستان براى مدت ۵٠ سال از نفت ایران استفاده برده است ، شرکت نفت انگلیس و ایران که ۵٣ در صد از سهام آن به دولت انگلیس تعلق دارد ، بزرگترین پالایشگاه نفت جهان را در آبادان بنا کرد و در سال ١٩۵٠ تقریبآ ١٠٠ میلیون پوند منفعت داشته است.
شرکت نفت در سال در سال ١٣ تا ١۵ میلیون پوند به ایران حق امتیاز نفت مى پرداخت که در حقیقت ١۵ در صد از کل منافع بود. در یک موافقت نامه اى که در سال ١٩۴٩ بین دولت نوشته شد و موکول به تصویب مجلس گردید در آمد ایران از شرکت نفت به ٢۵ تا ٣٠ میلیون ترقى مى کرد در حالیکه شرکت هاى نفت آمریکائى در عربستان سعودى و شرکت بین المللى نفت عراق امروز روى پایه و اساس ۵٠ -۵٠ حق الامتیاز مى پردازند.
ایرانیان براى یک گالن بنزینى که از معادن کشورشان استخراج مى شد ” ۶۵ سنت ” مى پرداختند ، در صورتیکه شهرت دارد نیروى هوائى و دریائى انگلستان نفت و بنزین خود را به ” یک دهم ” این مبلغ از شرکت خریدارى مى کردند و در حقیقت مى توان گفت مخارج نیروى هوائى و دریائى انگلیس از جیب ایرانیان پرداخت مى شد و شرکت نفت تا کنون حاظر نشده است قیمت حقیقى بنزینى را که به نیروى دریائى و هوائى انگلستان مى فروخته است فاش سازد. با آنکه فروش شرکت نفت در ایران فقط ۵ در صد از کل فرآورده ها بود و این تخفیف مبلغ ناچیزى مى شد باز دولت انگلستان حاظر نشد در داخل نفت و بنزین را به همان قیمتى که به نیروى دریائى و هوائى مى فروشند توزیع نماید.
جبهه ملى دکتر مصدق که در آن موقع مرکب از ٨ وکیل از ١٣۶ وکیل مجلس بود چنان خود را خوب براى مقابله آماده ساخته بود و مخالفت آنها با نفوذ اقتصادى و سیاسى بیگانگان با خواسته هاى ملت جور در آمد که این عده انگشت شمار سیاست ایران را بدست گرفتند.
البته نباید گفت که اشتباهات انگلیس دکتر مصدق را به این قدرت و مقام رسانید . او مرد توانائى است که محبوبیت فراوان دارد و حتى دشمنان او نیز این را قبول دارند.
دکتر مصدق را مى توان یک مرد کاملآ باهوش و زیرک و تحصیل کرده خواند . او مرا به یاد گاندى پیشواى هند مى اندازد و باید بگویم دکتر مصدق پیر مرد ضعیفى که با اراده آهنین و شور و فعالیت فراوان براى انجام آنچه که به نظرش صرفه و صلاح کشورش در آن مى باشد اقدام مى کند.
نوشتار دکتر گریدى در مجله :
Saturday Evening Post
۵ : January ۱۹۵۳
Saturday Evening Post
۵ : January ۱۹۵۳