به مناسبت سالگشت درگذشت دکتر احمد مدنی: دکتر احمد مدنی را باید دوباره شناخت از امیر هوشنگ آریان پور


dr.madaniدر باره آن زنده یاد مقالات و نوشته های فراوانی برشته تحریر در آمده است، ولی هرچه در مورد این انسان فرهیخته ، وطن دوست ومبارز گفته و نوشته شود بازهم کافی نیست . لذا در این نوشته سعی شده است به بخشی دیگر از نامه ها و بیانیه ها و مبارزات او به گونه مختصر اشاره گردد.
احمد مدنی در مردادماه ۱۳۰۸ در شهر کرمان دیده به این جهان نهاد. پس از گذراندن دوره دبستان و دبیرستان برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در دانشکده حقوق نام نویسی نمود. سال بعد جزو داوطلبان اعزامی دانشجویان نیروی دریایی برای ادامه تحصیلات دریایی به انگلستان اعزام گردید. در سال ۱۳۳۱ به درجه ناوبان دومی و در آبان ماه ۱۳۴۸ به درجه دریاداری مفتخر گردید. مدنی بیشتر دوران خدمت خود را در بندر عباس و جزایر خلیج فارس گذراند در سال ۱۳۵۱ دکتر مدنی به علت مخالفت و مبارزه با خلافکاریهایی که در سطح کشوردرجریان بود، از خدمت برکنار شد و از آن تاریخ تا شروع انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به تدریس در علوم سیاسی و اقتصاد دردانشکده های مختلف در سطح کشور پرداخت، و هیچگاه ازمبارزه ملی خویش دست برنداشت. در همین دوران بود که مدنی رسالات و کتب با ارزش خود را در رشته های علوم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فنی به نگارش در آورد. از آن میان میتوان به : ” ارمغان شوم”، ” بد اموزی های استعمار”، “محاکمه خلیج فارس نشینان”، جغرافیای اقتصادی جهان”، “آفتاب غروب ناپذیر”، “اقتصاد خاور میانه”، “جامعه شناسی اقتصادی”، “مدیریت صنعتی”، “اقتصاد ایران”، “اقتصاد توسعه”، “اقتصاد اجتماعی و برنامه ریزی اقتصادی “، اشاره نمود.
مدنی پس از پیروزی انقلاب در کابینه مهندس بازرگان به سمت وزیر دفاع و فرماندهی نیروی دریایی گمارده شد. ولی نرمک نرمک دریافت که میراث خواران انقلاب به راه دیگری می روند و تیشه به ریشه ملت و کشور و انقلاب می زنند. از این روی سرسختانه به مقابله پرداخت. پس از حدود دو ماه از وزارت دفاع کناره گرفت.
در مورد علت کناره گیری مدنی از وزارت دفاع به حقایق زیر توجه شود:
” روزی که به سبب بد خواهی آیت الله خمینی و آخوندهای حاکم ناخشنودی هایی در کردستان بپا شد و نا آرامی منطقه را گرفت، قشری ها و آخوندهای بر سر کار، از مدنی خواستند که برای سرکوبی به کردستان نیرو بفرستد؛ مدنی قبول ننمود، چنین درخواستی را ازسرلشگرشهید قرنی و سرلشگر مردمی فربد نیز نمودند و آنان هم زیر بار نرفتند. سپس مدنی در مصاحبه ای اعلام داشت که مسائل کردستان همچون مسائل دیگر مردم بناحق محروم ایران، اقتصادی می باشد و راه حلهای اقتصادی دارد و شخصاً پیشنهاد نمود که آمادگی دارد بدون هیچگونه نیرویی و تنها به کردستان رفته و با پذیرش استانداری منطقه مسائل آنجا را فیصله دهد و ناخشنودی ها را برطرف نماید و درخواست مردم کردستان که از طریق رادیو منعکس گردید نیز همین بود. ولی آخوندهای بدخواه و قشری های ویرانگر بویژه کارگردانان حزب به اصطلاح جمهوری اسلامی که از گسترش نفوذ مدنی در عرصه کشور و حل مشکلات مملکت بیمناک بودند با چنان درخواستی موافقت نکردند و در نتیجه سوء تدبیر و سوء نیت آنان نا آرامی های کردستان اوج گرفت و بسیاری از برادران و خواهران کرد ما به ناحق کشته و سرگردان شدند، که متاسفانه هنوز هم ادامه دارد.
پس از استعفای مدنی از وزارت دفاع، بلافاصله مهندس بازرگان از وی خواست که استانداری خوزستان را که از آغاز انقلاب و بلحاظ ناآرامی و شورش و بی سامانی منطقه، هیچ کس استانداری آنرا نمی پذیرفت بر عهده بگیرد. مدنی به عنوان یک تکلیف و وظیفه ملی در راه حفظ سرزمین زرخیز خوزستان، با کمال میل پذیرا گردید و به مقابله سختی ها رفت. این بود که خوزستان نا آرام و پر آشوب بر اثر کفایت، کاردانی و قاطعیت مردمی مدنی در کوتاهترین مدت با کمترین تلفات متصور آرام گرفت. با وجود این از خودگذشتکی و قاطعیت، دشمنان از کشتار مدنی در خوزستان قصه ها ساختند و فتنه ها بپا کردند.
آیت الله خمینی با اعزام سه نفر از نزدیکانش ( اشراقی داماد او، ثقفی برادر زنش و فاضل نماینده مجلس) برای تحقیق در مورد تهمت هایی که به مدنی نسبت داده بودند به خوزستان فرستاد. این سه نفر بهر کجا که رفتند از فعالیت و عمران مدنی در خوزستان فصل ها دیدند و سخن ها شنیدند و با بررسی هایی که عیناً نمودند ناگزیر اقرار کردند که در خوزستان به اندازه سی سال کار عمرانی و آبادانی بدست مدنی انجام گرفته است.
مدنی کوشید تا مانع آدم کشی های آدم کشان نظام منفور خمینی شود. در هنگامیکه مدنی برای بازدید پایگاه های نیروی دریایی به بندر عباس رفته بود در غیاب وی خلخالی آن دژخیم خونخوار به خوزستان آمد و یکشب در اهواز هشت افسر و درجه دار و شب بعد در دزفول شش افسر را تیرباران کرد و گفت در خوزستان آنقدر خواهد ماند تا مانده ۲۵۰ افسر و درجه دار زندانی را تیرباران کند. خبر وحشیگری و قساوت خلخالی در بندر عباس به مدنی رسید. او در اولین فرصت خود را به اهواز رسانده و از طریق تلفن با سید احمد خمینی به خمینی اعلام نمود چنانچه فوری خلخالی را از خوزستان احضار نکند از استانداری خوزستان استعفا خواهد نمود. خمینی خلخالی جلاد را احضار کرد و بدین وسیله جان دویست و پنجاه افسر و درجه دار را از چنگال این کفتار خونخوار نجات داد.
از همان روزهای نخست پس از به ثمر رسیدن انقلاب مدنی رویا روی آخوندها و قشری های مرتجع ایستاد، و با صراحت و شجاعت کم نظیری به روشن گری ملت و مقابله با تبهکاران ویرانگر پرداخت و پی در پی گفت که آخوندها کاردانی ندارند و باید به مساجد برگردند؛ و همواره می گفت که “دین از حکومت جدا می باشد”
پیش از انتخابات ریاست جمهوری یکی از خبرنگاران روزنامه اطلاعات نظر وی را درمورد ولایت فقیه جویا می شود، مدنی با بی پروائی خاصی آنرا رد می کند و این را هم می دانیم که مدنی نه به ولایت فقیه رای موافق داد و نه به قانون اساسی الهام گرفته از چنان ولایت اسارت باربنیان کنی؛ بهمین جهت هم بهنگام نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری، مورد پرخاش آخوندها و قشری ها و دیگر رسوایان سیاسی قرار گرفت.
همینکه جمعی از کارگزاران بیگانه، زیر عنوان “دانشجویان پیرو خط امام” آن تبهکاری ورسوائی را پدید آوردند، مدنی اعلامیه ای در این زمینه منتشر کرد که بخشی ازآن چنین است:
” . . . این به اصطلاح دانشجویان پیرو خط امام چه کسانی هستند و وابسته به چه سازمان اسرار آمیزی می باشند؟ چرا ملت ایران نباید بداند که در پس پرده چه می گذرد و این گروه ناشناخته به اصطلاح دانشجو از کجا خوراک می گیرد و سیراب می شود.
تا کی استخوان لای زخم، هم دیروز و هم امروز!!
این چه تشکیلاتی است که عوامل خاص باز کرده اند تا در لحظات حساس ضربات مهلک لازم را بر فرق ملت ایران فرود آورند . . “؟
و البته دیدیم که چه ضربات مهلکی بر اثر چنین اقدام تبهکارانه اشرار فعلاً حاکم بر فرق ملت ایران فرود آمد .
مدنی در نامه خود خطاب به آیت الله خمینی اعلام داشت:
” . . . چهارده ماه قبل از طریق رسانه های گروهی به آگاهی شما رسانیدم که چنین اقدامی
( گروگانگیری) پایان نکبت باری را برای ملت ایران در بر خواهد داشت و به زیان ملت و مملکت ایران و به سوداستعمار شرق و غرب پایان خواهد پذیرفت و اشاره کردم که مبارزه علیه استعمار بین المللی که حق مسلم ملت زجر کشیده ایران می باشد راه و رسمی دارد و چنانچه اصولی انجام نپذیرد نتیجه معکوس خواهد بود و به زیان ما خاتمه خواهد یافت. حال برآنچه آنروز گفتم رسیدید و دیدید که آبرو و اعتبار ملت ایران برباد رفت و هم انقلاب چرکین شد و هم اسلام سرشکسته گردید و افزون بر صدها میلیارد دلار زیان معنوی، دهها میلیارد دلار زیان مادی نیز بردیم و سر انجام همینکه خواستید که مسئله گروگان گیری را حل کنید و گروگانها را آزاد نمائید تازه همان را شرط آزاد نمودن آنها قرار دادید که خود زائیده گروگان گیری و منبعث از آن بود که در نهایت به آن هم نرسیدید.”
کوتاه سخن ، تنها سوداگران سودجوی عرصه گیتی بودند که بهره مند شدند و به امتیاز رسیدند . . . و حالا که همه چیز سپری شده و تنها آثار شوم چنان گام برداری های خائنانه ای بر جای مانده است می بینیم که همه چیزهائی را که آنروز ها مدنی میگفت درست بود و بی کم و کاست حقیقت داشت.
در سال ۱۳۵۹ دادسرای به اصطلاح انقلاب مدنی را جهت محاکمه احضار کرد، وی پاسخ دندان شکنی به دادسرا داد که خلاصه ای از ان چنین می باشد:
” . . . برخی از نمایندگاان مجلس هرچه را خواستند در مجلس گفتند و هر تهمتی را که خواستند زدند و مرزی هم برای تهمت زدن های خود قائل نشدند، سهل است، به مسابقه نیز رفتند. روزنامه ها هم شکر خدای را، بی دریغ چاپ کردند و تلویزیون و رادیو هم الحمداله ، بی کم و کاست ، نشان دادند و گفتند و تفسیر کردند.
و کسی از آنان هم این توهم را به خود راه نداد که این چنین تاختن و لجن مال کردنی، در قاموس کدام مکتب در می آید و با راه و رسم کدام آئین می خواند.
و به هر تقدیر از آن همه حسن نیت سپاس بسیار دارم!!
بدان هنگام که حضرت علی مالک را به فرماندهی مصر گسیل داشت، نامه ای بدو داد که سیاست کارش باشد و در نامه آنجا اشارت به دادخواهی مردم رفت، چنین گفت:
مالک، انصاف و عدل سرلوحه برنامه حکومت، دادگاه خانه ملت و قانون حق عموم است.
و اینک من به عنوان یک نفر مسلمان و البته مسلمان علوی نه مسلمان ا’موی، از مقامات قضائی کشور میخواهم در دادگاهی که عموم مشاهده کنند، یعنی عیناً از تلویزیون پخش گردد، جمع حضرات در سوئی و من در سوئی به محکمه بنشینم تا ملت بداند که حقیقت چیست و در نزد کیست. والسلام . سید احمد مدنی.”
و سر انجام چون گروههای بسیاری از سوی آدمکشان نظام پلید آخوندی و قشری فعلاً حاکم، برای کشتن مدنی قد آراستند و عرصه را برای مبارزه در درون کشور تنگ و نا ممکن گردانیدند، مدنی ناگزیر از جلای وطن گردید تا در خارج از کشور، پیکار علیه اهریمنان ویرانگر فعلاً حاکم را دنبال کند.
سه ماه پس از خروج از ایران مدنی در تاریخ ۱۹ آذر ۱۳۵۹ نامه سرگشاه ای به آیت الله خمینی نوشت که بخش کوچکی از آن نامه در اینجا ذکر می شود:
” . . . این انقلابی که نخست گیتی را به شگفتی واداشت و به دل های نا امید محرومان جهان نوید پیروزی و بهروزی داد و دنیایی از افتخار را برای ملت ایران فراهم نمود، حالا بر اثر کج روی ها ، آن چنان پژمرده و چرکین شده که مایه سرافکندگی ملت گردیده است.
این اسلامی که در اغاز انقلاب، آن چنان درخشیدنی داشت که جهانی را به تحیر وا داشت، حالا به سبب نابخردی های خودی های بدتر از بیگانه، آن چنان قلب شده و بدل گردیده که قبلاً حتی به اندیشه هم در نمی آمد. و در نتیجه، رنج و تاثر ملت ایران را به بار آورده و موجب شرمساریش در همه کشورها و نزد همه مردم شده است.
افسوس و صد افسوس، که پرتو انقلابمان خوش درخشید ولی دولت مستعجلی بود.
افسوس و صد افسوس، که چراغی که بدست ملت روشن شد، اینک بدست عواملتان خاموش گردیده است.
افسوس و صد افسوس ، که بنائی را که خودتان برافراشتید و به همت شما شکل و زیور گرفت اینک بدست خویش، اسباب فرو ریختنش را فراهم کرده اید.
آیا به شما می گویند که وضع مملکت چگونه است و ملت چه می کشد و کشور به جه ویرانه ای تبدیل شده و چه تفرقه و هرج و مرجی بر مردم حکومت میکند؟
آیا به شما می گویند که چه دستبردهایی به بیت المال ملت زده شده که روی چنگیزیان را سفید کرده است و چه ثروت های بیکران مالی و فرهنگی که به تاراج رفته که دیگر جبرانشان محال است و تاثر بارتر آنکه همچنان به تاراج و یغما می رود و چه نزدیک است که همه ملت ایران را سائل به کف بنماید و بی نواتر از بی نوا گرداند؟
آیا به شما می گویند که این جمهوری به اصطلاح اسلامی و این انقلاب به اصطلاح اسلامی و این دولت کم توان نادان به اصطلاح اسلامی و این دادگاه های کذایی به اصطلاح اسلامی، با ویرانگری ها و واپس گرائیها ی خود چه زجری به ملت داده و می دهند و چه به روزگار اسلام و انقلاب و ملت و کشور آورده و می آورند؟
آیا میدانید که “عوامل بنی امیه” آنچنان عرصه را بر ملت ایران تنگ گرفته اند که مردم نه تنها از انقلابی این چنین، بلکه از اسلامی این چنین نیز بیزار شده اند؟
برای رضای خدا و خشنودی رسول خدا، بیایید دست کم ، پس وند اسلامی را از آخر جمهوری اسلامی، مجلس شورای اسلامی، انقلاب اسلامی، دادگاه های اسلامی و غیره بردارید. این ها مایه ننگ اسلامند، اینها مایه ننگ ملت ایرانند، اینها ملت را بی سامان و مملکت را پریشان و انقلاب را بی دفاع و هر روز مردم را بدتر از روز پیش، همانگونه که تاکنون نموده اند و کرده اند .
بیایید و بگذارید که ملت ایران، از این واگرائی ها و واپس گرائی های نابخردانه ای که اینک در مسیر آن قرار گرفته است رهایی یابد و با روز پیش رود وحرکتی بجلو داشته باشد تا نزد دیگر اقوام و ملل گیتی سر شکسته و منفعل نشود.
کسانی می باید کارگزاری ملت را بر عهده بگیرند که بکار ملت و انقلاب ملت و کشور می آیند. یعنی هم درد دین و انسانیت را داشته باشند و هم درد وطن و ملت را. و افزون بر اینها، آگاه و کاردان و قاطع و مومن باشند و تنها چنان جمعی می تواند به سازندگی مملکت و آبادانی کشور و رفاه و در نتیجه اوج گیری انقلاب بپردازد تا به دنبال آن ، سعادت حال و آینده ملت و یک پارچگی و وحدت آن را به بار آورد.
و هرگاه از آغاز انقلاب با چنان جمعی می بودید و با چنان جمعی می ماندید و بدین جماعت که اینک گرد شما هستند، روی نمی آوردید، مملکت این چنین ویرانه نمی شد، ملت این چنین سرگردان و بی سامان نمی گردید و چراغ فعلاً سوسو زن انقلاب این چنین کم فروغ نمی نمود.
و بس احتمال، که انقلابمان پرتوی تابنده داشت و ستاره امیدمان شعاعی فروزنده.
اما دریغا که چنان نشد و لذا چهره ملت همچنان زرد گونه ماند.
و واحسرتا، که بر اثر کج روی دین فروشان و میراث خواران انقلاب، امید ملت به نا امیدی مبدل گردید و چشمه زای نویدش، سراب از آب در آمد.
لاجرم، چه خسران ها که بردیم و چه زجرها که کشیدیم و چه روزهای تیره ای را که پشت سر گذراندیم، در حالی که می شد که نباشد و می شد که نشود.
حالا بیائید و نگذارید که ملت بیش از این سرگردان و متفرق و پریشان احوال بماند تا کاردش به استخوان برسد و به دنبالش، مملکت ویرانه تر از ویرانه شود و دشمن شاد گردد.
حالا بیائید و تا نیم فرصتی باقی می باشد، چنان عاقبت بخیری را برای خودتان فراهم کنید. و بگذارید که پس از سالها تازیانه خوردن از خودی و بیگانه ، ملت به ناحق محروم ایران، سرانجام به سامان برسد و دربدری و ناداری و بی سامانیش پایان پذیرد. وگرنه ملت راهش را پیدا خواهد کرد، به همانگونه که تا کنون پیدا نموده است و تاریخ گذشته وحالش، بیانگر چنان احوال است.
در این دو سال ( بخوانید ۲۸ سال) چه کارهائی می شد انجام داد که به انجام نرسید.
در این دو سال ( بخوانید ۲۸ سال) چه گام هائی می شد برداشت که برداشت نکشید.
تنها تفرقه بود، تنها تخریب بود، تنها کشتار بود، تنها انتقام گیری بود، تنها تهمت و افتری بود و تنها رنجوری و دردمندی ملت و عقب ماندگی کشور.
و بدنبال آن، برباد دادن بیت المال ملت و تاراج هستی مملکت و پریشانی احوال مردم و تیره روزی آنان.
این ملت کشته نداد و شکنجه و زندان را تحمل ننمود و سپس انقلاب نکرد که از چاله در آید و به چاه فروافتد.
این ملت انقلاب نکرد و دگرگونی پدید نیاورد که از چنگال چپاول گران و یغمابرانی چند رهائی یابد و به چنگال چپاول گران و یغما برانی حریص تر گرفتار آید.
این ملت انقلاب نکردو دگرگونی پدید نیاورد که از گزند آدم کشانی خونریز و سنگدل وارهد و به گزند آدم کشانی خونریزتر و سنگدل تر مبتلی شود.
مردم کشور ما چه گناهی کرده اند که می باید آینقدر سیلی بخورند و اینقدر زجر بکشند؟
نگذارید که متجاوزان به حقوق ملت، اینقدر مردم آزرده خاطر کشورمان را آزار دهند و مملکت را نابود گردانند و هستی ملت را به یغما برندو به حقوق مردم تازش کنند، که به هر حال، خواه بر چگونگی ها آگاه باشید و خواه بدانگونه که باید آگاه نباشید، چون رهبری ملت را به خود داده اید، مسئولیت نیز به شما محول است و بر آنچه که می گذرد نزد خدا و ملت پاسخگو خواهید بود.
لذا بیائید و بگذارید که پس از تحمل اینهمه سختی و مشقت، سرانجام ملت به امنیت قضائی، امنیت سیاسی، امنیت اجتماعی، امنیت کاری، امنیت زندگی و حکومت قانون مردمی نائل آید.
تا بدنبال آن، سازندگی، آغاز گرددو چرخ های خلاقه کشور به حرکت در آید.
باشد که مردم رنج کشیده کشورمان، از این زنده بگوری و مرگ تدریجی که فعلاً دارند رهائی یابند.” 

احمد مدنی

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است