جنبش باب یکی از مهمترین جنبشهای تاریخ معاصر و یکی از ناشناختهترین آنها است. گو اینکه آثار فراوانی در باره آن نوشته شده است، اما عدهای از این نویسندگان خواستهاند اثبات کنند که علی محمد ملقب به”باب” قائم آل محمد بوده، و عدهای دیگر با استناد به حدیث و روایت این ادعا را باطل نامیدهاند. برخی از نویسندگان با تمایلات “چپ” جنبش باب را قیام دهقانی نامیدهاند، عده ای هم بابیت را دست پخت روس و انگلیس معرفی میکنند.
باب در کتاب “بیان” قتل نفس و حتی آزرده کردن هر فردی را شدیدا ممنوع میکند و جریمه سنگینی برای آن وضع میکند.
ریشههای جنبش باب
آنچه مسلم است جنبش باب یک جنبش ایرانی و پاسخی به خواست های جامعه آن روز ایران بوده و از این رو توانست افرادی را از تمامی اقشار و اصناف جامعه و از مناطق مختلف کشور به خود جذب کند. در بین آنها تاجر، دهقان، درباری، روحانی، شهرنشین، روستائی، زن، مرد، جوان، سالمند … بودهاند. جنبش باب مصادف با اتمام هزاره اول پس از آغاز غیبت امام دوازدهم شیعیان بوده و بنابراین یکی از علتها فرهنگ انتظار، ظهور منجی و یا مهدی بوده است.
اما علت گستردگی جنبش را نمیتوان صرفا در این مسئله دانست و این امر دلائل دیگری هم داشته است، از قبیل نارضایتیهای مردم، خسارت سنگین جنگ ایران و روس، استبداد حکومتی، فشار ارباب مذهب بر زندگی خصوصی و عمومی مردم و …
نظریات باب به دربار و روحانیت
گرچه ادعای باب به عنوان نائب امام و یا خود امام یک مسئله کلامی و مذهبی به نظر میرسد، ولی بار سیاسی سنگینی هم با خود داشته است. علمای اصولی حکومت را تنها حق امام و نایبان او میدانند، و بنابراین ادعای باب به معنی دارا بودن حق حکومت سیاسی و مذهبی او بود. “علمای اصولی حکومت را تنها حق امام و نایبان او میدانند، و بنابراین ادعای باب به معنی دارا بودن حق حکومت سیاسی و مذهبی او بود”
ولی باب در نخستین اثرش بنام “قیوم الاسماء” به “پادشاه و فرزندانش” (یعنی دربار و دولت) گفت که من برای بر کنار کردن شاه از تخت سلطنت نیامدهام. او این مطلب را در نامههای دیگر که در طول چند سال به محمد شاه قاجار نوشت تکرار کرد.
گرچه باب پند و اندرزهای گوناگونی را به شاه داد و او را به جهت ظلم و بیعدالتیهای خود و مامورینش مورد نکوهش قرار میداد ولی در عین حال هرگز مشروعیت حکومت را به عنوان آنچه که علمای شیعه “حکومت غاصب” مینامیدهاند، رد نکرد.
اما با روحانیت به نحوه دیگری برخورد کرد. همان ادعای نیابت او به خودی خود مشروعیت روحانیت اصولی با اعتقاد به “نیابت عامه”اش را رد می کرد. به آن هم قناعت نکرده، ابزار قدرت را از دست روحانیت گرفت.
مثلا در میان احکام باب به مسائلی از این قبیل بر میخوریم: علما حق اجتهاد، تکفیر، فتوای قتل، رفتن بر منبر، نماز دستجمعی و خطبه نماز خواندن، خرید و فروش آب و خاک اماکن مقدسه … را ندارند.
واکنش حکومت و روحانیت به ادعای باب
گرچه بخش بزرگی از بابیهای اولیه علما بودند ولی باب بیش از همه با مخالفت سرسخت روحانیون روبرو بوده است.
در همان چند ماه اول باب و پیروانش به فتوای برخی از علما به علت ارتداد به اعدام محکوم شدند. فتواهای متعدد دیگر نیز صادر شد اما با وجود اینکه باب در زندان حکومتی به سر میبرده، اعدام نگردید و این گویا به علت حمایت برخی از دولت مردان قاجار از او بوده است.
مثلا منوچهر خان حاکم اصفهان به دستور محمد شاه شورش پیروان محمدباقر شفتی (با نفوذ ترین عالم زمان) را سرکوب کرده بود و خطر ناشی از علمای قدرت طلب را به خوبی می شناخته است. از این رو باب را در محدود کردن قدرت علما متحد خود میدانست.
حاجی میرزا آقاسی وزیر محمد شاه گر چه مانع ملاقات باب با محمد شاه شد، ولی از طرفی هم مایل به کشتن باب نبود. از این رو وی را پس از فوت منوچهر خان از چنگ علمای اصفهان که فتوای قتل او را داده بودند نجات داده و به زندان ماکو و سپس چهریق فرستاد.
چه بسا امثال این دولت مردان در نبرد بین دربار و روحانیت، باب را متحد خود میدانستند زیرا سید جوان میتوانست مشروعیت دینی را که دربار قاجار به آن نیاز داشت فراهم کند، و از طرف دیگر چون خود به دنبال تشکیل حکومت نبود برای دولت خطری هم نداشت.
ولی به هر حال ملاقات بین باب و شاه انجام نگرفت و بابیها هم موفق نشدند به دولت بفهمانند که به دنبال براندازی حکومت نیستند. و بالاخره دولت جنبش باب را سرکوب میکند و در مبارزه با روحانیون تنها میماند.
بهائیان جهان هفتم و هشتم آبان امسال (برابر با ۲۹ و ۳۰ اکتبر) دویستمین سالگرد تولد علی محمد باب را جشن میگیرند که متولد شیراز بوده
مسئله جهاد و علت سرکوب بابیها
در کتب شیعه راجع به قائم روایت شده که او با شمشیری بران ظاهر میشود و غیر شیعیان را به قتل میرساند و انتقام ائمه را از حکام غاصب گرفته حکومت مشروع را تشکیل میدهد.
تعدادی از بابیها تحت تاثیر چنین افکاری برای جنگ با دولت و براندازی آماده بوده اند. باب هم در آثار اولیهاش جهاد بر علیه کفار را (که در فقه شیعه تنها در اختیار امام و نائب او است) جائز و بدین طریق فرارسیدن عصر امام را اعلام کرد.
بابیها هم به دستور باب در کربلا تجمع کردند و منتظر او شدند تا جنگ آخرالزمانی را آغاز کنند. اما باب اعلام کرد که آمدن به کربلا دیگر در صلاح نیست چون بیم آن میرود که موجب خون ریزی شود و بدین سبب تعداد زیادی از پیروان اولیهاش را از دست داد.
از این به بعد دیگر حکم جهاد در آثار باب مطرح نمیشود. اجازه جنگ بر علیه کفار را هم تنها با پادشاه میداند، نه با بابیها و یا علما (که این را نیز میتوان اشاره به فتوای مشهور سید محمد مجاهد و جنگ ایران و روس خواند). باب در کتاب “بیان” قتل نفس و حتی آزرده کردن هر فردی را شدیدا ممنوع میکند و جریمه سنگینی برای آن وضع میکند.
بنابراین باب در مرحله نخست نظر به انتظارات شیعیان مسئله جهاد را مطرح کرد، ولی تنها در زمانی که هنوز پیروانی نداشته است. مدتی بعد که تعداد قابل توجهی به امر او پیوسته و امکان جهاد فراهم آمده بود، دیگر آن را مطرح نکرد.
یکی از مهمترین ایراد ردیه نویسان اسلامی بر علیه باب آن بود که او جهاد نکرده و بنابراین نمی تواند مهدی موعود باشد. باب آنطوری که در آثار استدلالیاش می گوید بر آن بود که دلیل حقانیت مهدی، کلام او است و نه شمشیر.
در رستاخیزهای بابیها در نقاط مختلف کشور آنطور که اسناد متعدد نشان میدهد طرح سازمان یافتهای با هدف براندازی دنبال نمیشده است. جنگها بیشتر به بابیها تحمیل شد و چون باب در حبس و بزرگان بابی مانند بشروئی و بارفروشی، و حجت زنجانی هر کدام در شهری و در محاصره نیروهای دولتی بودند، جنبش فاقد رهبری مرکزی بود.
دفاع مستمر بابیها و مقابله به مثل آنها با خشونت نیروهای دولتی موجب ترس و وحشت حکومت میشود. امیر کبیر برای برقراری آرامش دستور اعدام باب را صادر میکند و باب را در تبریز تیرباران میکنند.
گسترش جنبش باب و پیامد های آن
درباره تعداد بابیها با نبودن هیچ آمار قابل اعتمادی حتی درباره تعداد جمعیت ایران آن روز هر اظهار نظری را باید بیشتر حدس و گمان دانست. ولی نشانه اهمیت جنبش نفوذ گستردهاش در مدت تنها چهار یا پنج سال در بین تمامی اقشار و صنوف جامعه است. گویا پیام باب به خواست های اقشار گوناگون جامعه پاسخ داد ( و بنابراین نمی توان صرفا از جنبش تجار، جنبش دهقانان و یا جنبش مذهبی سخن گفت.)
پس از قتل عام بابیها بر اثر سوء قصد به ناصرالدین شاه آن جنبش هم چنان تاثیرگذار بوده است. گرچه در آثار باب مسائل سیاسی هرگز مطرح نشده و تمرکز بر روی مسائل کلامی و اخلاقی است، ولی در عین حال سنت شکنیها و نو آوریهایش شوری در اذهان پیروانش ایجاد کرده بود.
باب بر خلاف اکثر روشنگران و اصلاح طلبان راه حل را در بازگشت به عصر طلائی و یا احیا کردن اصل و یا روح اسلام نمیدانست و هراس از نسخ شریعت اسلام هم نداشت. در شریعت جدید باب مسائل اجتماعی از قبیل تاکید بر اهمیت تعلیم و تربیت، لغو عملی حکم نجاست، تاسیس چاپخانه و سیستم اطلاع رسانی عمومی … به چشم میخورد.
پس از سرکوب شدید بابیها و دعوت میرزا حسینعلی نوری اکثر بابیهای باقی مانده به وی گرویدند. بهائیها (که خیلیها هنوز آنها را “بابی” مینامند) از راه مسالمت آمیز خواستند تغییر و تحولی را در اذهان مردم به وجود بیاورند. از جمله مسائلی که بهاءالله از سال ۱۸۷۰ میلادی مطرح کرد ایجاد مجلس و تاسیس قانون برای ایران بود.
عده دیگری هم از بابیها جزو فعالان سیاسی و مشروطه خواه شدند و راه انقلاب را دنبال کردند ولی چون تقیه میکردند بابی بودن آنها در پرده ابهام است. نمونه آنها افرادی هستند چون یحیی دولت آبادی، جمال الدین واعظ، میرزا آقا خان کرمانی و …
حداقل تا اوائل قرن ۲۰ میلادی “بابی” را مصادف با آزاداندیشی و ترقی خواهی میدانستند. گفتههائی مانند: “روزنامه میخواند و یا: عینک میزند، پس بابی شده” در ادبیات آن دوره مشاهده میشود.
شیخ فضل الله نوری عالم مخالف سرسخت مشروطه در “لوایح” خود نه تنها اصل مشروطه، بلکه افکاری مانند ساختن کارخانجات و راهها، آزادیخواهی و به ویژه تاسیس مدارس دخترانه را هم از تعالیم باب میداند و آنها را خلاف شرع انور میداند.
جالب آنکه امروزه حتی در مملکتی که فضل الله نوری را از قهرمانان تاریخ خود به حساب میآورد، برخی تفکرات به روز باب اجراء میشود. از قبیل تحصیل دختران که امروزه زنان را نه تنها در دبستان و دانشگاه بلکه حتی در پست وزارت و وکالت هم میبینیم.
bbc