بمناسبت ۲۰ دی ۱۲۳۰سالروز قتل امیرکبیر، هنوز منتظرانیم تا ز گرمابه برون خرامی…! علی مرادی مراغه ای


امروز ۲۰ دی سالروز قتل امیرکبیر است، همچنین، دیدم سالروزِ قتل نصرت الدوله بدست رضاشاه نیز بوده، ماشاالله در تاریخ ما، قتلها آنقدر زیاد است که آدم نمیداند به کدامیک بپردازد…!

بدون شک، ایران با مرگ امیر، یکی از بهترین فرصتهای گذار به دوران مدرن را از دست داد، سرنوشت ملتها به بی نهایت عوامل بستگی دارد اما گاهی در حساسترین دوره های تاریخی، با قرار گرفتن یک مصلحی در راس قدرت، میتواند کاری شبیه به معجزه کند چون میجی، بیسمارک، پطرکبیر…
کیمیاگری قدیم بدنبال یافتن اکسیری بود که اجسام را مطلا کند. چنین اکسیری وجود ندارد، اما، چیزی شبیه به آن وجود دارد و آن اکسیر همانا وجودِ دستهایِ نخبگان سیاسی هر جامعه است، دستهایی که با نبوغ خود، بحرانها را به فرصتهای طلایی بدل میکنند و البته برعکس، کوتوله های سیاسی که فرصتها را نیز به بحران بدل میکنند!.

آن نیشتری که در ۱۸۵۲م در حمام فین کاشان بر آن رگ نهاده شد نه رگِ امیر که در واقع، رگِ نوسازی ایران بود!
شبی که فرمان قتل امیرکبیر گرفته شد، سرسختترین دشمنانِ امیر و در واقع دشمنان ایران، شاه جوان را محاصره کرده، حسابی مست ساختند و سپس، فرمان قتلش را گرفته بدست حاج علیخان مراغه ای دادند و او سحرگاه دهم ژانویه۱۸۵۲عازم کاشان شد:
«…به دلاک دستور داد رگهای هر دو بازویش را بزند و دو کف دستش را روی زمین نهاد در حالیکه خون از بازوانش فوران داشت در این وقت میرغضب به امر فراشباشی با چکمه لگدی به میان دو کتف امیر نواخت،چون امیر درغلتید دستمالی را لوله کرد به حلق امیر فرو برد و گلویش را فشرد تا جان داد»
(امیرکبیر و ایران،آدمیت…ص۷۱۷)

امیر می دانست دشمن اصلی مردم جهل و نادانی است روزنامه خواندن را برای دولتیان اجباری کرده بود!
در سال ۱۲۶۴ق. برای واکسن زدن کودکان مجبور شد به زور و جریمه متوسل شود چون فالگیرها و دعانویس‌ها شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان میشود!.
در عرض کمتر از چهار سال صدارتش، کاری کرد کارستان…!
اما پس قتلش، میرزا آقاخان نوری سرسپردترین مزدبگیر انگلستان، بجایش صدراعظم ایران شد میگفت برای رسیدن به هدفم اگر لازم باشد:
«ریش خودم را در کون خر مى‌کنم، چون کار گذشت بیرون مى‌آورم، مى‌شُویم، گلاب میرنم»!.
خاطرات و خطرات…ص ۵۷).
و همین رذل، در نامه خصوصی به شاه نوشت:
«بحمدالله که میرزاتقی خان غیرمرحوم به درک واصل شد خدا جان این چاکر را و جمیع اولاد آدم و عالم را فدای یک جمله دستخط شاه نماید…»
اما همین شخصِ پلید در انظار عمومی تبلیغ میکرد که میرزاتقی خان از بیماری مرده:
«میرزاتقی خان در فین کاشان به ناخوشی سینه پهلو وفات کرده و مرحوم شد خدا بیامرزد تف بر این دنیا…»

ناصرالدین شاه ۴۵سال پس از امیر زنده ماند بارها با تحسر گریست و لحظه ای از بزرگترین اشتباه زندگیش غافل نشد، یکسال قبل از کشته شدنش رفته بود به زادگاه امیرکبیر برای سواری. یک مرتبه چوپانی می بیند که شبیه امیر بوده، احضارش می کند و چوپان میگوید که پدر من با پدر امیرکبیر پسرعمو بودند و ناصرالدین شاه او را به تهران آورده، شغل و منصب میدهد! اما بندی را که ۴۵ سال پیش، به آب داده بود دیگر هیچوقت قابل جبران نبود.
در حصار چاپلوسان گرفتار آمده و کشور غرق در فساد و تباهی گشته بود یکبار که اوضاعِ آشفته کشور، آشفته ترش کرده بود از سرِ پشیمانى از قتل امیرکبیر، به ولیعهدش مظفرالدین شاه نوشت:
«قدر نوکر خوب را بدان، من چهل سال است بعد از امیر، خواستم از چوب آدم بتراشم اما نتوانستم»

پس از قتل امیر، در بین مردم ایران ضرب المثل شد که وقتی میخواستند از کاری مُحال گویند میگفتند:
«وقتی امیر از گرمابه بیرون آید!»
هر دو کشور، ژاپنِ میجی و ایرانِ امیرکبیر، تقریبا شبیه هم و باهم آغاز کردند اما میجی چهل سال فرصت پیدا کرد و امیر چهار سال…!
چه میشد اگر امیر نیز چهل سال فرصت میکرد…؟!
اما تاریخ ایران، تو گویی تاریخ اگرها و حسرت هاست…!

از دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است