با در گذشت سیمین بهبهانی، ایران یکی از توانا ترین و تأثیرگذار ترین شاعران معاصر خود را از دست داد. سیمین بهبهانی بیش از شش دهه در عرصۀ شعر ایران به عنوان شاعری صاحب سبک و احترام انگیز مطرح بود. سیمین با شعر پرتپش و سرشار از پیام های انسانی خود پیوندی ناگسستنی با مردم ایران به وجود آورد. او در عرصۀ ادب و در صحنۀ مبارزات اجتماعی کشور ما جایگاهی بلندی یافته است ولی از آن مهمتر جایگاه همیشگی او در قلب مردم ایران است. اشعار او هیچگاه از خاطرۀ مردم ایران زدوده نخواهند شد و همواره به صورت چراغ راهنمایی برای پیکار با بی عدالتی ها و حق کشی ها و پایمال شدن حقوق ومنزلت انسانی به دست حکومترگران خودکامه، درخششی جاودانه خواهند داشت.
سیمین با من سابقۀ دوستی دیرین داشت و همیشه در سفرهایش به منطقۀ واشنگتن از فیض دیدار او برخوردار می شدم. شعری که در پیوست آمده چندین سال پیش سروده شده است و من این بخت را یافتم که آن را در آخرین سفر شاعر بلند پایه به منطقۀ واشنگتن در مجلسی که به افتخارش برپا شده بود در حضور خودش بخوانم.
برای سیمین
سیمین، زنی که شعر از او جان تازه یافت
با او سخن غنی شد و سامان تازه یافت
طرز غزل که خسته ز تکرار مانده بود
در شعر او طراوت و بنیان تازه یافت
نسل کُهن ز قوّت او در شگفت شد
نسل جوان دلیری و ایمان تازه یافت
ایرانِ سرفراز به مُلک سخنوری
شد سرفراز تر که سُخندان تازه یافت
شعر تَرَش که آینۀ مهر و زندگی است
در اوج های معنی جولان تازه یافت
طبعش که جوش شعر نمی آرمد در او
با هر سروده گوهر رخشان تازه یافت
برخاست بی هراس به پیکار اهرمن
با او امید و عشق نگهبان تازه یافت
او در کنار شیر زنان دگر به رزم
ایران رنج دیده دلیران تازه یافت
از من برید مژده به دستانسرای روم [۱]
کامروز خاستگاه وی انسان تازه یافت
ایران ز شعر دلکش سیمین توان گرفت
سیمین توان و توش ازایران تازه یافت.
[۱] اشلره به ابیات مشهوری از یک غزل مولانا جلال الدین بلخی: دی شیخ با جراغ همی گشت گرد شهر/کز دیو و دد ملولم و انسانم آروزست/گفتند یافت می نشود جُسته ایم ما/گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست.