بحران ایران و آمریکا؛ راه حل چیست؟ فرهاد گوهردانی, پژوهشگر توسعه


ایران و آمریکا از مذاکره تا مقابله؛ نگاهی تازه به زخمی کهنه

در منازعه بین ایران و آمریکا باید به این زمینه ها توجه کرد و دریافت که رابطه تنگاتنگ بین “منطق حقیقت” (نظام های حقیقت برآمده از تاریخ بلند تحولات فلسفی و فرهنگی) و “منطق موقعیت” (همسایگی نیرو ها) سرچشمه سیاست است و نه برعکس

بحث مذاکره یا مقابله بین ایران و آمریکا بدل به مسئله حاد ملی، منطقه ای و جهانی شده است. مخالفان مذاکره از بنیامین نتانیاهو تا علی خامنه ای و موافقان آن از دونالد ترامپ تا محمود احمدی نژاد را شامل می شود. معضل رابطه با آمریکا در کنار اسرائیل یکی از غامض ترین مسائل سیاست خارجی ایران است. صداهایی از خارج و داخل کشور به گوش می رسد که از چرائی عدم گفتگو بین ایران و آمریکا پرس و جو می کنند و به دنبال جواب قانع کننده ای می گردند.

در این زمینه بجای انتساب ریشه این بحران به ایده ها و اعمال کنشگران و بازیگران اجتماعی یا ساختارهای قدرت و ثروت و دانش باید در زمینه های فراساختاری ظهور آنان کندوکاو کرد. نیروهای فراساختاری به عنوان زمینه های فکر، احساس و رفتار از درون ساختارها، ائتلاف ها و کنشگران اجتماعی عمل می کنند. همچنانکه مردمشناس لهستانی مالینوسکی اذعان دارد این زمینه های فراساختاری به دو دسته کلی تقسیم می شوند: زمینه های فرهنگی و زمینه های موقعیتی. در زمینه فرهنگی گفتمان ها، فلسفه ها و سبک های زندگی متفاوت برآمده از تاریخ بلند افراد، گروه ها و جوامع تعیین کننده منازعات و مفاهمات است و در زمینه های موقعیتی نقشه همسایگی و موازنه قوا بین نیروهای اجتماعی و کنش و واکنش آنها با یکدیگر.

در منازعه بین ایران و آمریکا باید به این زمینه ها توجه کرد و دریافت که رابطه تنگاتنگ بین “منطق حقیقت” (نظام های حقیقت برآمده از تاریخ بلند تحولات فلسفی و فرهنگی) و “منطق موقعیت” (همسایگی نیروها) سرچشمه سیاست است و نه برعکس.

زمینه فرهنگی و منطق حقیقت خود را در این امر نشان می دهد که ایران و آمریکا همدیگر را چگونه می بینند و تجربه می کنند و زمینه موقعیتی خود را در رابطه بین امپراطوری جهانی آمریکا-محور و دولت-ملت ایران متجلی می سازد به نحوی که آمریکا را مجبور به مداخله در امور ایران می کند و ایران را به سمت مداخله در امور منطقه و فرامنطقه سوق می دهد. منطق موقعیت ایجاب می کند که این دو کشور هیچیک نتوانند کشورهای عادی باشند.

تعامل این دو دسته از زمینه ها باعث می شود که منطقه خاورمیانه محل تلاقی “دین، نفت و اسلحه” قرار گیرد و آمریکا را بدل به کدخدای جهان و ایران را بدل به “ژاندارم منطقه” در زمان شاه و بانی “محور مقاومت” در منطقه در نظام کنونی کند. این امر باعث ظهور یک دینامیزم پیچیده می شود که در حصر داخلی، محاصره جهانی و مقاومت منطقه ای متجلی شده است. ریشه ظهور چنین پدیده ای به این دلیل است که در جهان امروز سیاست مقوله ای درون مرزی است اما امنیت امری منطقه ای و اقتصاد و اطلاعات مسئله ای جهانی. چرخش نفت (اقتصاد) نیاز به چرخش سلاح (امنیت) و این هر دو بر چرخش دین (اعتقاد و سیاست برخواسته از آن) مبتنی است. نتیجه اینکه امنیت و ثبات، و توسعه داخلی با امنیت و ثبات، و توسعه منطقه ای و جهانی در هم تنیده است.

لازمه درک معضل رابطه ایران و آمریکا تدقیق و تامل در چنین دینامیزم پیچیده ای است. تا زمانی که نگاه ما به بحران ها و منازعات بین دو کشور ساده سازی شده و سیاست زده است بحران های منطقه ای ادامه پیدا خواهند کرد. هزینه گزاف نگاه های هالیوودی موجود در این حوزه با جان و مال و خون مردم پرداخت خواهد شد. بنا به گفته نوام چامسکی به لحاظ روش شناسانه باید از نگاه یک انسان مریخی به این مسئله نگاه کنیم. این نگاه نه بیطرفانه بلکه مستلزم لحاظ کردن حرف حساب تمام طرف های درگیر و بررسی عواقب ناخواسته کنش و واکنش بین آنان است.

این نوشتار بر آن است که نشان دهد که درگیری بین ایران و آمریکا ناشی از اراده حاکمانش نیست بلکه محصول درهم تنیدگی دو دسته از زمینه های فرهنگی و موقعیتی است. اراده و خواست جیمی کارتر و محمدرضا پهلوی یا دونالد ترامپ و علی خامنه ای و یا حتی دولت و ملت آمریکا یا ایران نیست که وضعیت این رابطه را رقم می زند بلکه تعامل غیر شخصی بین این دو دسته از زمینه هاست که واقعیت ها را می سازد.
سئوال ها و گلایه ها

در عمل و در وضعیت کنونی این دو زمینه اما به مجموعه ای از شکوه ها و گلایه های دو طرف از یکدیگر (که توسط ظریف و پمپئو و دیگران به کرات تکرار شده است) ترجمه می شود: آمریکا در منطقه خاورمیانه چه می کند؟ چگونه می توان به ایران انتفاد کرد که در امور همسایگانش دخالت می کند و آنگاه از هزاران فرسنگ دورتر در امور خاورمیانه بطور روزمره دخالت کرد؟ خاورمیانه که خایج مکزیک نیست؟

آیا آنچنان که ایران مدعی است در غیاب مداخلات بدخواهانه و کاسبکارانه آمریکا کشورهای منطقه می توانند با نیل به یک توافق عادلانه منطقه ای به حل و فصل منازعات بپردازند؟ اگر هم آمریکا خود را ملزم به دخالت در خاورمیانه می بیند چرا بجای نشان دادن حسن نیت و کدخدامنشی به طرف کشی پرداخته و با فروش سلاح به کشور های منطقه به منازعات موجود دامن می زند و ثروت منطقه را غارت می کند؟ چرا آمریکا استاندارد های دوگانه اعمال می کند و آنچه را بر خود و دوستان و متحدینش روا می دارد برای ایران نمی پسندد؟

آیا دستیابی همه کشورهای خاورمیانه به سلاح اتمی رمز ایجاد صلح پایدار از طریق موازنه وحشت در منطقه نیست؟ ایران در لبنان، یمن، عراق و سوریه چه می کند؟ ایران را به اسرائیل چه کار؟

ایران چرا در درون مرزهای خود از خود دفاع نمی کند و منابع کمیاب خود را در سرزمین های بیگانه حیف و میل می کند؟ ایران چه نیازی به برنامه موشکی یا هسته ای دارد؟ آیا بواقع آنچنان که از هاشمی رفسنجانی نقل شده بود “دنیای فردا دنیای گفتمان‌هاست نه موشک‌ها”؟ چرا ایران همچون ژاپن، کره جنوبی، ترکیه، و مصر و عربستان به صف متحدین آمریکا نمی پیوندد تا خود را از خطر جنگ مصون نگه دارد و به توسعه دست پیدا کند؟ چرا ایران دست از غرب ستیزی برنمی دارد و غربگرا نمی شود؟

در ادامه این نوشتار با توسل به علم اقتصاد نهادی جدید به اختصار به این دو دسته از زمینه ها و سئوال های مرتبط با آنها می پردازیم و تجلی آن را در مقولات عهدشکنی و حصر می بینیم و در چاره کار کند و کاو می کنیم. مدعای اصلی این نوشتار آن است که ریشه تداوم تنش های بین ایران و امریکا درک ناصحیح یا ناقص از ریشه های آنهاست.
این لیست بخشی از لیست بزرگتر مداخلات غرب و شرق (بریتانیا و روسیه) در دویست سال اخیر است که زنجیره بی پایانی از تحقیرها، شکست ها و ناکامی های کوچک و بزرگ را برای جامعه ایران رقم زده است. این مجموعه مداخلات از تحقیر و سرافکندگی انسان ایرانی از معاهده های ترکمانچای و گلستان در دوره قاجار تا کودتای ۲۸ مرداد و اعمال قانون کاپیتالاسیون در دوره پهلوی دوم را در بر می گیرد
زمینه فرهنگی

جانمایه زمینه فرهنگی رابطه ایران و آمریکا را در گفته جیمز جویس، رمان نویس برجسته ایرلندی، می‌توان یافت: “تاریخ خواب وحشتناکی است که می‌کوشم از آن بیدار شوم.”

ایران و آمریکا هر یک برای دیگری بدل به کابوسی مخوف و خوابی آشفته شده اند که نیازمندند از آن ییدار شوند. تاریخ به صورت تجربه و روایت سریال تلخ و دردناکی از فاجعه ای دنباله دار در آمده است که شیوع و دوام بین نسلی پیدا کرده است.

روایت ها و تجربه های تلخ بازتولید شده و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و به فاجعه تداوم می بخشد. در لابلای این روایت ها جمهوری اسلامی، ایالات متحده را به عنوان شیطان بزرگ، استکبار جهانی، ناتوی فرهنگی و تروریسم اقتصادی می بیند و تجربه می کند و حکومت آمریکا، ایران را به عنوان اخلالگر و مزاحم در نظم جهانی و مصداق بارز تروریسم دولتی می داند. مردم و افکار عمومی آمریکا و سایر کشورهای غربی در داشتن تصویری منفی از ایران با حاکمیت خود کمابیش همسو هستند در حالیکه مردم و روشنفکران ایران رابطه عشق و نفرت با آمریکا دارند. به نحوی که در دوره شاه و در تقابل با غربگرائی آن نظام به وجه امپریالیستی آمریکا و کارنامه آن در کوبا، شیلی، ویتنام و کودتای ۲۸ مرداد و حضور نظامیان این کشور در ایران وزن بیشتری داده می شد و در دوره جمهوری اسلامی و در تقابل با غرب ستیزی آن به وجه لیبرال آمریکا بهاء بیشتری داده می شود. این همگرائی و ناهمگرائی بین دولت و ملت، چنانکه در ادامه مطلب خواهیم دید، نقش به سزائی در دینامیزم رابطه دو کشور بازی می کند.

تجارب و تصورات دو طرف از یکدیگر مملو از لیست بلندی از خدمات و خیانت هاست. لیست خیانت ها و جنایت های آمریکا از کودتای ۲۸ مرداد و حمایت همه جانبه از رژیم شاه و تحقیر ملت ایران تا تحریک و حمایت از صدام حسین در جنگ ایران و عراق (بویژه موشکباران شهرهای ایران و بکارگیری گسترده سلاح شیمیائی) ، سرنگون کردن هواپیمای مسافربری ایران، قرار دادن ایران در محور شرارت بعد از همکاری با آمریکا در مبارزه با طالبان، اعمال تحریم های جهانی در دوره اوباما و تحریم های همه جانبه ترامپ علیه ایران را در بر می گیرد.

این لیست بخشی از لیست بزرگتر مداخلات غرب و شرق (بریتانیا و روسیه) در دویست سال اخیر است که زنجیره بی پایانی از تحقیرها، شکست ها و ناکامی های کوچک و بزرگ را برای جامعه ایران رقم زده است. این مجموعه مداخلات از تحقیر و سرافکندگی انسان ایرانی از معاهده های ترکمانچای و گلستان در دوره قاجار تا کودتای ۲۸ مرداد و اعمال قانون کاپیتالاسیون در دوره پهلوی دوم را در بر می گیرد.

اما عمیق ترین فاجعه غرب برای انسان ایرانی، صدور فرهنگی مبتنی بر اعلام مرگ خدا و مادیگرائی عریان و تمام عیار و سکس-مدار بوده است. از این وجوه غرب برای انسان ایرانی مغرب حقیقت و مظهر جاهلیت مدرن بوده است. اما غرب از حیث عقلانیت علمی و تکنولوژیک، حاکمیت قانون و تولید ثروت برای انسان ایرانی طلایه دار حقیقت بوده است. بدین لحاظ در ذهن و زبان انسان ایرانی غرب نه خیر مطلق است و نه شر مطلق، بلکه امری است بینابینی و مشحون از ابهام، تنافض و چند گانگی. وقوع انقلاب ایران و معمای مواضع پر تناقض چهل ساله نظام ایران در عرصه بین المللی را بدون لحاظ کردن این مجموعه از ناکامی ها و فجایع تاریخی نمی توان فهمید.

اما کارنامه جمهوری اسلامی از نگاه آمریکا، شامل اشغال سفارتش در تهران، شعار نابودی اسرائیل و حمایت عملی از دشمنان آن، شعار مرگ بر آمریکا و تقابل عملی با سیاست های آن، تلاش برای صدور انقلاب اسلامی و غرب ستیزی، دخیل بودن در مرگ تفنگداران و سربازان آمریکائی در خاورمیانه، ایجاد اختلال در نظم لیبرال از طریق صدور فتوی قتل سلمان رشدی، تلاش برای دستیابی به سلاح های اتمی، مداخله در امور منطقه خاورمیانه و نقض منشور حقوق بشر می شود.

ایران و آمریکا؛ قرارداد ناکامل و عهدشکنی دائم

جانمایه زمینه موقعیتی در این امر نهفته است که ایران و آمریکا در جهانی زیست می کنند که دچار نوعی تناقض فراساختاری بین تئوری و عمل است

در مقاله پیشین به نقش زمینه فرهنگی در خلق تنش بین ایران و آمریکا اشاره شد. اما باید گفت که وجود تفاوت های فرهنگی بنیادین به خودی خود باعث ایجاد جنگ و درگیری نمی شود چرا که دو طرف می توانند از مداخله در امور یکدیگر اجتناب ورزیده و تنها به مبادله، بازرگانی و تجارت در امور مرضی الطرفین بپردازند. از این حیث بررسی نقش زمینه موقعیتی در ایجاد تنش در رابطه ایران و آمریکا ضرورت می یابد.

جانمایه زمینه موقعیتی در این امر نهفته است که ایران و آمریکا در جهانی زیست می کنند که دچار نوعی تناقض فراساختاری بین تئوری و عمل است. در تئوری برآمده از مدرنیته جهان به دولت-ملت های مستقل تقسیم میشود که توسط نهادهای جمعی بین المللی مدیریت و اداره می شوند. در عمل اما این قدرت های برتر جهانی و منطقه ای هستند که سرنوشت کشورها را رقم می زنند. به کوتاه سخن می توان گفت که ما در نظمی جهانی زیست می کنیم که در آن اقتصاد جهانی است اما سیاست محلی. اقتصاد جهانی خود اما نیازمند صلح و ثبات و امنیت جهانی است که اینهم نیازمند دولت جهانی است.

در غیاب دولت جهانی (به دلیل غیاب هویت جهان شهری و نظام حقیقت و ایدئولوژی اجماعی جهانشمول)، ظهور لویاتان های جهانی در قالب بلوک های قدرت و امپراطوری های جهانشمول اجتناب ناپذیر است. در دهه ۹۰ میلادی و بعد از سقوط شوروی و اتمام جنگ سرد جهان از نظامی دو قطبی به نظامی یک قطبی میل کرده است و آمریکا بدل به تنها ابرقدرت جهانی شده است که متکفل برقراری نظم در امپراطوری جهانی خویش است. آمریکا کدخدا و لوایاتان لیبرال نظم جهانی است. اروپا هم به عنوان عضوی موثر در درون این امپراطوری آمریکا-محور عمل می کند. در چنین جهانی چند جانبه گرائی شدنی نیست و جواب نمی دهد همچنان که پدیده هائی همچون لاینحل بودن مسئله اسرائیل و فلسطین و تحریم های ترامپ (علیرغم مخالفت اروپا و بقیه جهان) علیه ایران نشان می دهند.

حاکمیت و سلطه این امپراطوری لیبرال از یکطرف توسط مدعیان غیر لیبرالی همچون روسیه و چین به چالش کشیده می شود و از طرف دیگر با بحران مشروعیت در درون گفتمان مدرنیته مواجه است که مبتنی بر حق تعیین سرنوشت ملت ها در چارچوب دولت ها و هویت های ملی است. این امر سبب شده است که قدرت بلامنازع امپراطوری آمریکا توسط کشورهای کوچکتری مانند کوبا، ونزوئلا، کره شمالی و ایران (و حتی متحدان استراتژیکی چون ترکیه و پاکستان) به چالش کشیده شود و محورهای مقاومت منطقه ای شکل گیرد..

ظهور این پدیده بدین دلیل امکانپذیر است که آمریکا به دلیل جهانی شدن و نهادینه شدن گفتمان مدرن در خصوص حق تعیین سرنوشت ملت ها نمی تواند تمامیت خواهانه کشورهای دیگر را اشغال کند و آنها را همچنانکه ترامپ در خصوص افغانستان و ایران مدعی شده است با خاک یکسان کند. مدرنیته در عین حالیکه با میلیتاریسم خود که ناشی از نظم علمی-تکنولوژیک مبتنی بر همکاری دولت و بازار است توانائی نظامی عظیمی به امپراطوری های مدرن داده است اما گزینه نابودی کشورهای سرکش را از آنان سلب کرده است.

تعداد گسترده پایگاه های آمریکا در جهان و حضور آن به عنوان پلیس در تمامی منازعات منطقه ای در سرتاسر دنیا نشان از هویت و نقش آمریکا بعنوان یک امپراطوری جهانشمول است. امریکا بدل به لویاتان لیبرال جهانی شده است که توسط روسیه، چین، کره شمالی و ایران به چالش کشیده می شود. عربستان، ترکیه، اسرائیل و ایران هم لویاتان های منطقه ای هستند که همدیگر را به چالش می کشند.

می دانیم که امپراطوری های سنتی جهانگیری و جهانداری می کردند؛ کشورها را اشغال و مردمشان را از دم تیغ می گذراندند و برای آنان فرماندار تعیین کرده و از آنان باج و خراج و سرباز می گرفتند. تناقض جهان مدرن در این است که نیاز به یک یا چند ناظم یا پلیس جهانی (امپراطوری) همچنان در این نظم پابرجاست در حالیکه ظهور چنین پدیده ای از مشروعیت ایدئولوژیک و تئوریک برخوردار نیست.

در این میان ایران هم به خاطر سابقه تمدنی اش نمی تواند متحد ایدئولوژیک یا استراتژیک هیچ ابر قدرتی باشد و دیر یا زود تنها می ماند. روایت عظمت دیروز در مقابل کوهی از تحقیرهای امروز و آینده ای ناروشن مواضع نظام ایران را تبیین و تعیین می کند.

به همین دلیل شاهدیم که ایران نه متحد ایدئولوژیک غرب است (مانند آلمان یا اسرائیل) و نه متحد استراتژیک آن (مانند عربستان یا ترکیه) و نه به لحاظ جمعیتی یا اقتصادی کشوری بزرگ و کلیدی (مانند چین یا هند) در نظم جهانی محسوب میشود. این باعث می شود که آمریکا نه بتواند همچون روسیه، هند و چین به نحوی با ایران کنار بیاید و نه مثل رفراندم کردها برای استقلال از عراق یا داعش آن را سرکوب نماید و یا با انفجار بمب اتم مثل ژاپن آن را به تسلیم وادار کند و یا همچون مصر در زمان انور سادات یا پهلوی دوم به تغییر سیاست وادار نماید.

فراموش نکنیم که نیرو های خارجی چندین با در دوره جنگ های روسیه و انقلاب مشروطه و در پایان جنگ جهانی دوم توانستند خاک ایران را اشغال کنند و به لحاظ اقتصادی قحطی ایجاد کنند و به لحاظ سیاسی ایران را وادار به تغییر مشی خود کنند. در دوره مصدق هم با ترکیبی از محاصره اقتصادی و کودتای نظامی به همراه اختلافات زمینه ساز داخلی توانستند به تغییر رژیم در ایران دست یابند. اما واقعیت این است که ایران هیچوقت مستعمره یا تحت الحمایه غرب یا شرق نشد و جنبش استقلال طلبی و حق تعیین سرنوشت بصورت انقلاب سال ۵۷ به تاریخ بازگشت.

این امر نشان می دهد که غرب شاید بتواند در مقاطعی استثنائی از تاریخ موفق به جهانگیری در ایران شود اما جهانداری هرگز. تعادل ها و عدم تعادل های درون جامعه ایران است که نهایتا تعیین کننده سرنوشت ایرانیان و غربگرائی یا غرب ستیزی آنان است.

بدین لحاظ ایران برای غرب پدیده بسیار ویژه ای است که در هضم و جذب یا حذف و دفع آن با دشواری های بسیار مواجه شده است. شرایط ویژه ایران سبب شده است که نه اعمال سیاست احترام متقابل در قبال آن امکانپذیر باشد و نه سیاست ادغام در نظم جهانی و نه سیاست سرکوب و تغییر رژیم.

در عمل اما سه سیاست در مورد ایران بعد از انقلاب پیاده شده است که هر سه به نحوی از انحاء ناکام مانده اند: سیاست مهار، سیاست تقابل و سیاست احترام متقابل و به رسمیت شناختن نفوذ ایدئولوژیک و استراتژیک ایران در منطقه خاورمیانه و همکاری با آن. سیاست سوم عمدتا به دلیل شعار های مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل هنوز با مقاومت شدید در درون و بیرون آمریکا مواجه است. به علاوه تزلزل گاه به گاه جامعه، اقتصاد و سیاست ایران هوس تغییر رژیم ایران را در دل غربیان زنده نگه می دارد.

همچنین نه منطق تئوریک و آرمانگرایانه غرب (در سطح افکار عمومی و دانشگاهیان) مشروعیت نظام ایران را به عنوان یک قدرت منطقه ای می پذیرد (چون جامعه و سیاست ایران باز و لیبرال و پایبند به اصول منشور حقوق بشر نیست) و نه منطق عملگرای آن (چرا که ایران نه متحد استراتژیک غرب است و نه یک قدرت اقتصادی، جمعیتی یا نظامی برتر، تعیین کننده و غیر قابل اغماض). سیاست مهار ایران هم به دلیل نفوذ ایدئولوژیک و استراتژیک ایران در منطقه دیگر شدنی نیست چرا که ایران هم همچون غرب اما در حد و اندازه ای کوچکتراز متحدین ایدئولوژیک و استراتژیک منطقه ای برخوردار است.

سیاست تقابل جنگ طلبانه هم با ایران جواب نمی دهد چرا که در صورت وقوع آن سیاست دفاعی موشکی و هسته ای ایران به همراه محور متحدان منطقه ای ایران هزینه های گزافی را بر متحدان عربی، عبری و بر اقتصاد جهانی تحمیل خواهد کرد. ایران در چارچوب محور مقاومت (و نه هم ارزی با غرب) از پنج نوع بازدارندگی برخوردار است: بازدارندگی هسته ای، بازدارندگی موشکی، بازدارندگی جنگ نیابتی از طریق متحدین منطقه ای اش، بازدارندگی سایبری، و بازدارندگی اقتصادی از طریق اختلال در عرضه نفت.

این معضلات سبب می شود که روابط ایران و آمریکا معلق و پا درهوا و در وضعیت نه جنک نه صلح باقی بماند.
به هم خوردن همه قرار مدارها بین ایران و غرب پیش از این هم سابقه بسیار داشت. این عهدشکنی ها به دین دلیل است که تا ایران به صورت پایدار از غرب ستیزی به غربگرائی میل نکند و آمریکا و غرب از ایران هراسی دست برندارند هر گونه قراردادی بین ایران و غرب در مقابل مقتضیات زمینه موقعیتی (توازن قوای منطقه ای و رابطه بین لویاتان های جهانی، منطقه ای و ملی) شکننده خواهد بود.
قرارداد ناکامل و عهدشکنی دائم

به دلیل محوریت ایران در منطقه و آمریکا در جهان، ایران و آمریکا لامحاله با یکدیگر عهد می بندند و عهد می شکنند. حسین موسویان، عضو ارشد تیم اسبق هسته‌ای ایران اخیرا در مصاحبه ای به بهم ریختن بازی همکاری ایران و غرب در دوره های مختلف بعد از انقلاب اشاره کرده است. عهد بستن و عهد شکستن توسط هر دو طرف این رابطه امری اجتناب ناپذیر است. تاریخ معاصر نشان داده است که آمریکائی ها، از کارتر گرفته که پشت شاه را خالی کرد تا بوش، اوباما و ترامپ، نمی توانند به هیچ قرارداد نوشنه یا نانوشته ای در خصوص ایران پایبند بمانند. آمریکائی ها همچنین نمی توانند به سیاست عدم مداخله در امور ایران وفادار بمانند. ایرانی ها هم نمی توانند از یارگیری در منطقه و فرامنطقه دست بردارند چرا که سیاست امنیتی و دفاعی ایران به دنبال تجربه جنگ با عراق بر پنج رکن مردم، موشک، دانش و تکنولوژی هسته ای، ارتش سایبری و متحدان منطقه ای و فرامنطقه ای نهفته است.

علم اقتصاد نهادی جدید بر آن است که همه قرارداد ها و معاهدات در همه سطوح ناکامل است. هیچ قراردادی نمی تواند همه پیشامدهای آینده را به دلیل عقلانیت محدود انسان (افراد، گروه ها و جوامع) پیش بینی کند و برای آنان مواد قانونی وضع و تعبیه کند. تنها چاره کار تکیه بر حسن نیت، اعتماد متقابل و پایبندی به روح قرارداد است. در غیر اینصورت طرفین می توانند به بهانه های کوچک و بزرگ قانون را دور بزنند و راه های تازه ای را برای نقض قرارداد پیدا کنند.

عکس این امر هم امکانپدیر است بدین معنا که یکی از طرفین یا هر دو طرف به سهو یا عمد مفاد قرارداد را نقض کنند ولی به دلیل پایبندی دو طرف به روح قرارداد و وجود حجم انبوهی از سرمایه اجتماعی مبتنی بر حسن نیت و اعتماد خدشه ناپذیر و ایدئولوژیک یا استراتژیک به یکدیگر همچنان به روح و جسم قرارداد پایبند باقی بمانند؛ چنانکه در رابطه بین آمریکا و اروپا شاهدیم.

رابطه ایران و امریکا اما اسیر نوعی بی اعتمادی عمیق و ریشه دار است که کوچکترین حادثه ای می تواند آن را بهم بریزد. این بی اعتمادی در رابطه ایران و غرب خود را در اظهاراتی همچون “رابطه گرگ و میش”، “سیاستِ دست چدنی با دستکش مخملی” یا ” اگر یک قدم در مقابل اروپا و آمریکا عقب بنشینیم، آنها ۱۰ قدم جلو می‌آیند” نشان می دهد.

اما قرارداد بین دولت-ملت ایران و امپراطوری جهانی آمریکا-محور در پدیده برجام چه بود؟ استفاده صلح آمیز از تکنولوژی هسته ای در مقابل عادی سازی روابط و مناسبات اقتصادی ایران با جهان با نگاهی به همکاری های گسترده تر با غرب در آینده. قرار بر آن بود که محصول نهائی این قرارداد تولید اعتماد متقابل در بلند مدت و به صورت گام به گام باشد. ایران با سفارش خرید هواپیما از ایرباس و بوئینگ و همکاری با شرکت های نفتی و اتوموبیل سازی فرانسوی و آلمانی در این مسیر در حرکت بود که ماجراهای دنباله دار بهار عربی و مسئله سوریه و یمن و ظهور داعش در عراق و سوریه، سیاست اقتصادی ایران در جهت همکاری با غرب را در تقابل با سیاست دفاعی و امنیتی ایران قرار داد.

به هم خوردن همه قرار مدارها بین ایران و غرب پیش از این هم سابقه بسیار داشت. این عهدشکنی ها به دین دلیل است که تا ایران به صورت پایدار از غرب ستیزی به غربگرائی میل نکند و آمریکا و غرب از ایران هراسی دست برندارند هر گونه قراردادی بین ایران و غرب در مقابل مقتضیات زمینه موقعیتی (توازن قوای منطقه ای و رابطه بین لویاتان های جهانی، منطقه ای و ملی) شکننده خواهد بود.

اگر این معادله بخواهد تغییر کند لازم است امپراطوری آمریکا-محور همچنانکه با دوستان منطقه ای اش همچون عربستان، مصر و اسرائیل تساهل و تسامح می ورزد برخوردی محترمانه و توام با مدارا با ایران داشته باشد. اما چنین امری در عمل امکانپذیر نیست.

ترکیب دو زمینه فرهنگی و موقعیتی دیر یا زود دو طرف را به عهدشکنی سوق داده و خواهد داد. هر گونه همکاری و توافق اقتصادی یا سیاسی با غرب همیشه در مقابل ملاحظات امنیتی و دفاعی شکننده است چنانکه در مورد روسیه و چین هم اخیرا شاهد بودیم. تفاوت اما در آن است که آمریکا نمی تواند به محاصره همه جانبه اقتصادی چین یا روسیه بپردازد چرا که یکی صاحب قدرت اقتصادی و دیگری صاحب قدرت نظامی است اما ایران یک قدرت شکننده منطقه ای است که می تواند ناگهان از درون فرو بپاشد (همچون نظام پهلوی) یا در معرض فروپاشی قرارگیرد مانند بحران های پیاپی جمهوری اسلامی در چهار دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی. زیگزاگ های دائمی سیاست های آمریکا و اروپا بین سه سیاست تقابل، مهار و احترام نشان از شکنندگی ترمیم ناپذیر رابطه ایران و غرب دارد.

چنانکه بحران های داخلی و خارجی و اقتصادی به دولت ترامپ این امید را داد که با فشار حداکثری می تواند حکومت ایران (و یا حد اقل سیاست های آن) را تغییر دهد اما گذر زمان نشان داد که جمهوری اسلامی با تحمل فشارها بر این مشکل هم به طور نسبی فائق شد. این امر نشانه ای است دال بر عدم شناخت زمینه های فرهنگی و موقعیتی در منطقه خاورمیانه، اشتباهی که در افغانستان و عراق و سوریه هم مشاهده و تکرار شده است.

بحران ایران و آمریکا؛ راه حل چیست؟

ایران باید از این پنجره زمانی مطلوب که ممکن است هر آن بسته شود بیشترین بهره برداری را برای ایجاد یک صلج پایدار منطقه ای انجام دهد چرا که ممکن است هر آن توازن قوا به ضررش تغییر کند. این کار را می توان در مقابل رسانه های جهان انجام داد و بر اعتبار ایران به عنوان یک قدرت مسئول منطقه ای افزود.

برای جمهوری اسلامی رسیدن به استقلال از شرق و غرب یکی از بزرگترین دستاوردهای انقلاب اسلامی است. به همین دلیل برای آن مهم است که بتواند از استقلال و امنیت خود دفاع کند. در مدل جمهوری اسلامی اتکاء به مردم و حمایت آنان از نظام و انقلاب و پایداری آنان در مقابل ناملایمات و فشارها و تهدیدات خارجی و داخلی منبع اصلی تولید امنیت بویژه در مقابل تعرضات خارجی است.

امکان دستیابی به بمب هسته ای، دستیابی به سیستم موشکی با بردهای متفاوت، داشتن لشکر سایبری در فضای سایبر و مجازی، و داشتن هم پیمانان منطقه ای همچون حزب الله و حماس از عناصر دیگر بسته بازدارندگی ایران است.

ریشه این بسته بازدارندگی هم به جنگ ایران و عراق برمی گردد که در طی آن ایران مورد موشکباران عراق قرار گرفت که با حمایت کشورهای عربی و حمایت نظامی اروپا و آمریکا و حتی شوروی سابق انجام شد. برای اینکه این اتفاق هرگز تکرار نشود ایران نیاز داشت که در کنار مرزهای دشمنانش همچون عربستان و اسرائیل بطور نیابتی حضور داشته باشد تا آنها بدانند که هر نوع جنگ با ایران به صورت مستقیم یا نیابتی آنها را هم گرفتار خواهد کرد.

در کنار این بسته بازدارندگی، سیاست اصلی ایران حفظ استقلال همراه با همکاری های منطقه ای فارغ از مداخلات قدرت های جهانی است. ایران، اسرائیل و آمریکا را عامل بی ثباتی می داند. اسرائیل، آمریکا و عربستان هم ایران را عامل بی ثباتی در منطفه می دانند. هر دو طرف سیاست حذفی در مقابل یکدیگر پیش گرفته اند چرا که دیگری را شر و باطل می شمارند و خود را محق می دانند.

امنیت اما یک کالای عمومی است مثل هوای پاک یا مبارزه با گرمایش زمین و مقوله ای همه یا هیچ است. در بسته امنیتی منطقه نه می توان اسرائیل را از معادلات حذف کرد و نه ایران را. ایران را نمی توان خلع سلاح هسته ای و موشکی کرده و آن را از همپیمانان منطقه ایش جدا کرد چرا که به دشمنان ایران مجال می دهد تا به کوچکترین بهانه ای همچون جنگ ایران و عراق آن را مورد تهاجم قرار دهند. ایران هم چاره ای ندارد جز اینکه با اسرائیل مماشات کند و هوس پاک کردن آن را از روی صفحه روزگار کنار بگذارد چرا که حمایت بی قید و شرط آمریکا، توسعه و امنیت ایران را به چالش می کشد.

اصل مصلحت نظام راه را برای چنین اقدامی باز می کند همچنان که در مسئله پذیرش قطعنامه ۵۹۸، مسئله سلمان رشدی، توافق هسته ای و کنار نهادن اصل نه شرقی و چرخش به سمت روسیه این نرمش های قهرمانانه رخ داده است. در غیر این صورت اسرائیل هر نوع توافق بین ایران و غرب را که امنیت آن را تضمین نکند بهم خواهد زد.

اسرائیل و آمریکا هم نمی توانند با تحریم و ایجاد تضییقات مالی برای ایران صدای این کشور و متحدین ایدئولوژیکش همچون حزب الله لبنان را در منطقه از بین ببرند. ایران و اسلام سیاسی همچون آمریکا، غرب و مدرنیته یک ایده است که جذابیت های ویژه ای خود را دارد و لامحاله منابع مالی جدید را جایگرین امکانات از دست رفته خواهد کرد. ایده را با محاصره اقتصادی نمی توان سرکوب کرد. هر تفکری دیر یا زود منابع قدرت و ثروت خود را خلق می کند. رمز جذابیت و پایداری جمهوری اسلامی در درون و بیرون وجود تقاضا برای نمونه خاصی از اسلام سیاسی است. همین حکم در خصوص یهودیت سیاسی (صهیونیسم) در اسرائیل، لیبرال دمکراسی در غرب و ملی گرائی پوتینی در روسیه هم صادق است.

برخی می پرسند چرا ایران به صف متحدان غرب مثل عربستان و ترکیه نمی پیوندد تا از خطر جنگ مصون بماند. این امر برای این کشور همچنان که تجربه حکومت پهلوی نشان داده است شدنی نیست چرا که با دو هزینه گزاف همراه است که در بلند مدت مقبول مردم نیست: خرید سالانه تسلیحات میلیاردی از غرب به عنوان باج و خراج و از دست دادن استقلال.

همچنین لازم است بدانیم که ایران در صدد ایجاد “هلال شیعی” نیست بلکه عزم تاسیس “محور مقاومت” را دارد. تاسیس چنین محوری متکی بر اتحاد ایدئولوژیک یا استراتژیک با مسلمانان (شیعیان و سنیان) و حتی نیروها و کشورهای سکولار مثل سوریه یا روسیه است.

برخی می پرسند چرا ایران در چارچوب مرزهای خود از خود دفاع نمی کند و چرا فراتر از توانائی های اقتصادی و نظامی خود بلند پروازانه می کوشد در امور کشورهای مجاور و غیر مجاور خود مداخله کند و با بر انگیختن خشم قدرت های منطقه ای و قدرت های جهانی هزینه های گزافی را بر مردم و اقتصاد ایران تحمیل می کند؟ به زعم این گروه هزینه های واقعی ماجراجوئی های موشکی، هسته ای و منطقه ای ایران به مراتب بیشتر از ارقامی است که در برآوردهای رسمی اعلام شده است و کل خسارت های تاشی از تحریم در شکل کاهش شش درصدی در تولید ناخالص ملی، بیکاری، تورم کمرشکن و تشدید نابرابری اقتصادی و افرایش فساد (اقتصادی و اخلاقی) را هم در بر می گیرد. بنابر این در محاسبه هزینه های دفاعی ایران باید هزینه های غیرمستقیم این سیاست ها را به هزینه های مستقیم آنها افزود.

اما در جواب باید گفت بی تردید ایجاد رشد و توسعه پایدار نیازمند ثبات سیاسی و چتر امنیتی بازدارنده است. اقتصاد یک سیستم پیچیده است که بدون سیاست های دفاعی، امنیتی، نظامی، انتظامی و قضائی همسو و پایدار کار نمی کند. در دنیای واقعی جهان امروز اما چندین مدل برای ایجاد یک چتر امنیتی با ثبات و قابل اتکاء وجود دارد که ایران در هیچ کدام از این مدل ها نمی گنجد. تاریخ دویست ساله اخیر گواهی می دهد که ایران مثل ژاپن یا کره نیست که از انسجام داخلی برخوردار باشد و به بیگانه مجال دخالت در امور داخلی خود را ندهد و مثل عربستان یا مصر هم نیست که به تحت الحمایگی آمریکا تن دهد. در وضعیت آشفتگی فکری-فلسفی ناشی از وضعیت بینابینی و تاخیری، نه موازنه منفی و نه موازنه مثبت مورد پذیرش ایرانیان نیست. در این میان آنچه ایران امروزه به واقع به دنبال آن است ایجاد یک چتر امنیتی پایدار منطقه ای بدون دخالت ابرقدرت ها است که زمینه را برای رشد و توسعه پایدار فراهم کند.

از سوی دیگر نارضایتی های داخلی ناشی از احساس تبعیض سیاسی (به عنوان مثال در قضیه حصر میر حسین موسوی و مهدی کروبی) یا اقتصادی (موج گسترده و بی پایان فسادهای مالی و بانکی) که خود را در بی ثباتی سیاسی درونی، تشدید اختلافات داخلی و ناکارآمدی اقتصادی و آنهم در ناآرامی های دی ماه ۹۶ نشان داد نقش به سزائی در تحریم ایران ایفاء کرده است. سیاستمداران ایرانی به کرات گفته اند که این نارضایتی ها به تیم ترامپ انگیزه داد تا به امید ساقط کردن جمهوری اسلامی از برجام خارج شوند و نتیجتا ایران در معرض حصر اقتصادی بی سابقه قرار گیرد. بدین ترتیب می بینیم که حصر داخلی توسط کدخدای داخلی به حصر خارجی توسط کدخدای خارجی می انجامد که این خود سبب دور تازه ای از حصر داخلی علیه نیروهای معترض لیبرال و غیرلیبرال داخلی می انجامد. این هم به دور باطل توسعه نیافتکی می انجامد.

نهایتا می توان گفت که ایران امروزه در حصر اقتصادی است چرا که نظم جهانی آمریکا-محور و غرب-محور را به چالش می کشد. اعتراض به کدخدای بین المللی البته منحصر به ایران نیست و ریشه در فقدان ها و کتاب سیاه مدرنیته (مرگ خدا و نیهیلیسم و مادیگرائی و مصرف گرائی افراطی، امپریالیسم و مداخله گرائی و نظامی گری) دارد که سبب ظهور جوامع تاخیری مقاومتی می گردد که این هم به دلایل بسیار به ظهور مقاومت در مقابل مقاومت در درون این جوامع می گردد. این دینامیزم خود به بی ثباتی داخلی، منطقه ای و جهانی دامن می زند.

بنابر این غرب باید از خود بپرسد که ریشه ظهور جریان های مقاومتی در برابرش چیست. در منطقه هم نظم های تک سویه، فاقد مشروعیت همه جانبه و غیر اجماعی به احساس تبعیض منطقه ای و داخلی دامن می زنند و امواج بی پایانی از مقاومت خلق می کنند.

جمهوری اسلامی مجبور است با مقاومت در مقابل فشارهای اقتصادی آن را به عنوان حربه ای دائم برای فشار بر این کشور از حیز انتفاع خارج کند. در چارچوب برجام اما رسیدن به توافقی برد-برد امکانپذیر است به نحوی که پرونده مسئله هسته ای یکبار برای همیشه بسته شود

راه حل چیست؟

راه حل ها را باید از درون واقعیت های عینی رابطه دو طرف استخراج کرد. این روزها شاهد هستیم که در کنار دوگانه مذاکره و مقابله (سرد یا گرم) در فضای حقیقی راه سومی هم پدیدار شده است که می توان آن را مباهله توئیتری در فضای مجازی نامید. این پدیده متضمن نوعی افشاگری بدی های یکدیگر است برای جلب افکار عمومی در فضای مجازی.

مفهوم مباهله ناظر به آیه ۶۱ سوره آل عمران است که پیرامون مناظره‌ای است بین پیامبر اسلام و اهل بیتش در یکسو و هیأت مسیحیان نجران از سوی دیگر به نحوی که به آمادگی برای مباهله یا نفرین طرف دروغگو کشیده شد. ظهور و شیوع مباهله توئیتری بین جمهوری اسلامی و دشمنانش دال بر آن است که بررسی کارنامه دو طرف باید به عنوان مقدمه ای بر حل و فصل همه جانبه مشکلات در نظر گرفته شود و از فضای مجازی به فضای حقیقی و رسانه های جمعی دنیا کشانده شود.

واقعیت تردید ناپذیر آن است که مذاکره یا مقابله بین ایران و آمریکا در عمل به طور روزانه بصورت مباهله توئیتی در آمده است. پیروزی های نسبی ایران در حوزه های نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی زمینه را برای حضور قدرتمند و منطقی ایران در عرصه بین المللی فراهم کرده است.

حکومت باید از این پنجره زمانی مطلوب که ممکن است هر آن بسته شود بیشترین بهره برداری را برای ایجاد یک صلج پایدار منطقه ای انجام دهد چرا که ممکن است هر آن توازن قوا به ضررش تغییر کند. این کار را می توان در مقابل رسانه های جهان انجام داد و بر اعتبار ایران به عنوان یک قدرت مسئول منطقه ای افزود.

ایران از قدرت بازدارندگی موشکی، حضور فعال در منطقه، حفظ توانائی غنی سازی، و مخالفت با فروش تسلیحات آمریکا به منطقه برخوردار است. حتی در مسئله اسرائیل هم گفتمان رفراندم راه خوبی برای خروج از گفتمان مخرب نابودی اسرائیل است.

بنابراین باید در یک مراسم محاجه و مباهله عمومی همه چیز از جمله مداخلات تاریخی غرب در ایران، فروش تسلیحات به منطقه خاورمیانه، سیاست های دو گانه امپراطوری آمریکا-محور در کنار مسئله نقض حقوق بشر، دمکراسی در کشورهای منطقه، حق مداخله ایران در منطقه و مسئله اسرائیل و فلسطین (به دلیل جایگاه بیت المقدس در اسلام)، برنامه هسته ای و موشکی ایران و اسرائیل، و شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل را روی میز گذاشت تا به نوعی از روانکاوی و روان درمانگری فرهنگی و سیاسی دست یافت.

این گفتگو های چالشی بدون حذف دغدغه های هیچیک از طرف های درگیر، زمینه را برای شکل گیری اجماعی داخلی، منطقه ای و جهانی فراهم می کند که می تواند به صورت پشتوانه مستحکمی برای توافقات آینده قرار گیرد. در غیر اینصورت هر نوع توافقی به زودی در مقابل فشارهای ناشی از احساس تبعیض ها، سوء تفاهم ها، بدبینی ها و بی اعتمادی های همه طرف های درگیر به یکدیگر به راحتی فروخواهد ریخت و موج تازه ای از ناآرامی ها منطقه خاورمیانه را در بر خواهد گرفت.

در کوتاه مدت هم نیل به توافق پایدار تنها در چارچوب برجام امکانپذیر است چرا که آیت الله خامنه ای بر این اعتقاد است که هر نوع عقب نشینی در مقابل سیاست نامشروع “فشار حداکثری” ترامپ، آمریکا و همپیمانانش را حریص تر خواهد کرد که به سیاستی مشابه در مقابل ایران در آینده متوسل شوند.

جمهوری اسلامی مجبور است با مقاومت در مقابل فشارهای اقتصادی آن را به عنوان حربه ای دائم برای فشار بر این کشور از حیز انتفاع خارج کند. در چارچوب برجام اما رسیدن به توافقی برد-برد امکانپذیر است به نحوی که پرونده مسئله هسته ای یکبار برای همیشه بسته شود.

bbc

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است