لطفالله میثمی، ۶۰سال پس از ترور ناکام فاطمی:
” نهال انقلاب در فریاد فاطمی کاشته شد”
۲۵بهمنماه سالگرد حادثه ترور دکتر حسین فاطمی است؛ اتفاقی که همچنان یکی از بزرگترین سوالات تاریخ معاصر است که چرا باید فاطمی در حالی که در مقابل استعمار کهن ایستاده است، برمزار دوست روزنامهنگارش محمد مسعود ترور شود. مسعود که خود یکسال پیش از حادثه ترور فاطمی هدف تروری دیگر واقع شده و کشتهشده بود؛ اینبار فاطمی بود که بر سر مزارش هدف ترور واقع شد. حسین فاطمی سیاستمدار و روزنامهنگار ایرانی است که در سالهای ۱۳۳۱و ۱۳۳۲ وزیر امورخارجه ایران بود. او در ۱۹آبان۱۳۳۳ به دستور شاه اعدام شد. به همین بهانه سراغ مهندس لطفالله میثمی رفتیم و پای حرفها و گفتهها و یادهای او از آنروزها نشستیم.
لطفالله میثمی سال ۱۳۱۹ در یک خانواده مذهبی در اصفهان متولد شد. فعالیت سیاسی او با وارد شدن در دانشگاه در سال ۱۳۳۸ آغاز شد. ورود میثمی به دانشگاه مقارن با تشکیل نهضت آزادی بود. بهانه این گفتوگو با مهندس میثمی قرار بود حول محور ماجراهای اعدام فاطمی باشد اما رازهای ترور فاطمی را نمیتوان از تاریخ سیاسی ایران حذف کرد؛ ماجرای ترور فاطمی در سال ۱۳۳۰ و اعدام او در سال ۱۳۳۲ بود که امسال ۶۰سالگی آن نیز بوده است.
دکتر فاطمی در جنبش ملی نفت و همکاری با دکتر مصدق نقش مستقیم و تاثیرگذاری داشته که کمتر دیده شده است. به نظر شما نقش دکتر فاطمی در نهضت ملی شدن نفت و البته جبهه ملی چطور تعریف میشود؟
اگر رهبر نهضت ملی شدن را دکتر مصدق بدانیم در تمام اظهاراتشان تایید و تعریف از دکتر فاطمی بوده است. حتی زمانی که خبر اعدام دکتر فاطمی به ایشان که در زندان بوده، میرسد چای در دست داشتهاند که بعد از اینکه خبر به دکتر مصدق داده میشود ناگهان تکان میخورند و روایت میکنند که به سختی خویشتنداری میکند، البته سعی میکند مقامات زندان متوجه عمق ناراحتی و پریشانی وی نشوند.
دکتر فاطمی نسبت به سایر اعضای جبهه ملی بسیار جوان بوده و با سن کم و جوانی بسیار با روحیه و اندیشه بود و موتور محرک جبهه بوده است و بالاخره ایشان از سادات بودند. ایشان شاید از اولین کسانی بودند که دکترای حقوق بینالملل را داشتند که کار روزنامهنگاری انجام میداده است.
البته باید درنظر داشت دکتر فاطمی بنا به نسبتهای فامیلی به دربار هم نزدیک بوده است. شخص دکتر فاطمی را یکبار شاه دعوت میکند تا به کاخ برود و مذاکرهای چهارساعته بین این دو شکل میگیرد. در این مذاکره طولانی شاه ابراز تمایل میکند که فاطمی را بهعنوان نخستوزیر معرفی کند و دکتر مصدق کمی استراحت کند. فاطمی در حضور شاه میگوید که به مصدق وفادار است و این جلسه را به مصدق اطلاع خواهد داد. به هر حال دکتر مصدق با این جلسه، هم شاه و هم فاطمی را بهتر میشناسد.
این جلسه مربوط به قبل از ۳۰تیر بوده است؟
بله، قبل از ۳۰تیر بوده است و این خدمت بزرگی بود که فاطمی به خودش کرد و صداقتش را نشان داد و خدمتی بزرگ نیز به مصدق بود که بتواند از درون نفس شاه آگاه شود. این ماجرا یکی از دلایل کینه شاه نسبت به شخص فاطمی بود. کما اینکه بعد از نظر مستقیم انگلستان در رابطه با اعدام فاطمی، شاه هم نظرش بر اعدام فاطمی بود. بعد از انقلاب، خانه «آزموده» تصرف شد. آزموده در دادگاه مصدق بهشدت تاثیرگذار بود. در آن زمان من برای معالجه چشمم خارج از کشور بودم. بعد از تصرف منزل آزموده اسنادی از این منزل به دست آمد که من در مراجعت به ایران در منزل آزموده این اسناد را دیدم. تعدادی از این اسناد دستنوشتههای دکتر فاطمی بود که با خودنویس سبز هم تمام مطالب را نوشته بود، معمولا هم دکتر فاطمی دستنوشتههایش را با خودنویس سبز مینوشت. آزموده این اسناد را به خانه شخصی خود منتقل کرده بود، که مبادا به دست شخصی بیفتد. این دستنوشتهها خاطرات دکتر فاطمی در مخفیگاه خودش بود. بعد از کودتا فاطمی زندگی مخفی اختیار میکند و شروع میکند به نوشتن خاطراتش که یکی از این موارد، دیدار با شاه است که فاطمی در این خاطرات به آن اشاره میکند. بعدها ما که این دستخطها را به کتاب تبدیل کردیم، جملهای داشت که من را به شدت متاثر کرد، این بود که «من با این امید این دستخطها را مینویسم که جوانان ما به این دستخطها دسترسی پیدا کنند.» ایشان در این نوشتهها بسیار امیدوار هستند.
این امید بعد از کودتا هنوز وجود دارد؟
بله، همه این دستخطها به بعد از کودتای مرداد برمیگردد. این دستخطها به هر حال بعد از گذشت آن سالها در منزل آزموده پیدا شد و به عنوان اسناد ملی منتشر شد.
محتوای حرفهایی که فاطمی در آن دستنوشتهها زده بود چه بود؟ دکتر فاطمی معتقد بود کودتا باقی نمیماند و نهضت ملی باز میگردد. آیا امیدوار بودند که این کودتا موقت خواهد بود؟
نه، امید دکتر فاطمی یک امید بلندمدتتر و واقعیتر بود، ایشان امیدواریشان به جوانان بود. در آن نوشتهها امیدی به بازگشت مصدق وجود نداشت چون به هر حال فاطمی در جریان اخبار قرار میگرفت و از دادگاهها اطلاع داشت. اینکه از امیدواری حرف میزنیم به هر حال در تمام یاران مصدق بود، به هر حال هیچکدام از یاران مصدق نه وزیر و نه وکیل شدند و نه هیچ کدام سمتی پیدا کردند و همیشه هم این وفاداری به مصدق را داشتند.
شما از کینه شاه از مصدق صحبت کردید، اما در مصاحبه اخیری که شاهین فاطمی (برادرزاده فاطمی) انجام داده، گفته شاه از اعدام فاطمی ناراضی و تحتفشار بوده است، او معتقد است که آنها یک دهم توهینهای فاطمی را به شاه نکردهاند و همیشه هم از این ماجرا ناراضی بوده و بعدها هزینههای تحصیل فرزند فاطمی را تقبل کرده است. این روایت را چقدر واقعی میدانید؟
در آن زمان کسی که از اقوام فاطمی همراه وی دیده میشد سعید فاطمی بود. از سویی همسر فاطمی از خانواده مرفهی بود که نیازی به حمایت مالی شاه نداشت و بعد از مرگ فاطمی هم به همراه فرزندش ایران را ترک کرد و نمیتوانم این روایت را تایید کنم. پسر فاطمی هم تحصیلکرده حقوق است، من از روی تحلیل خودم میگویم که وضعیت مالی مرفهی خانواده همسر فاطمی داشته و احتیاجی به حمایت شاه از وی نبوده است.
اختلاف مصدق و فاطمی در روزهای آخر بر سر چه مواضعی بوده است؟
اختلاف روزهای آخر که در ۲۵ و ۲۶مرداد بین مصدق و فاطمی بهوجود میآید از فرار شاه شروع میشود. حتی فاطمی قید میکند حالا که این سرباز فداکار (شاه خودش را سرباز فداکار وطن مینامید) فرار کرده است، باید خانواده سلطنتی را محاکمه کنیم که امکان برگشت وجود نداشته باشد. مصدق در آن زمان بر شورای سلطنت تکیه داشت و اینکه باید شورای سلطنت تشکیل شود و ملغی کردن سلطنت امکانپذیر نیست و حتی در همان جلسه زمانی که فاطمی حرف از ملغیشدن سلطنت میزند، مصدق در پاسخ میگوید با کدام قانون؟ و فاطمی در پاسخ با فریاد میگوید: با قانون انقلاب. مصدق بعدها به دکتر صدیقی و چند نفر دیگر از وزرا میگوید که برای این کار راه قانونی پیدا شود. یعنی این قضیه رد نمیشود بلکه دکتر مصدق به دنبال راه قانونی است.
شما معتقد هستید مصدق به دنبال این بود که در صورت وجود راهکار قانونی نظام سلطنتی را ملغی کند؟
نه، فکر نمیکنم در پی این بوده، مصدق بیشتر در پی این بود که جلوی کودتا را بگیرد، به هر حال در کشور کودتا شده بود و باید در مقابل این کودتا ایستادگی میشد.
چرا در شب ۲۵مرداد، کودتاچیها به سراغ دکتر فاطمی میروند؟
به هر حال ریاحی هم بوده و خود مصدق نیز قرار بوده بازداشت شود.
طبیعی بود باید به سراغ ریاحی و مصدق میرفتند اما از هیاتوزیران فقط به سراغ فاطمی میروند، دلیل آن را چه میدانید؟
فاطمی نقش پررنگتری داشته و دانش گسترده در حوزه بینالملل و قلم توانا در روزنامهنگاری داشته است. سرمقالههای فاطمی بسیار پربار و پرمخاطب بود. در آن زمان خودم در اصفهان بودم و روزنامه باختر امروز سهریال قیمت داشت اما گاهی تا عصر در اصفهان قیمتش به ۳۰ریال هم میرسید. ببینید چقدر ایشان با یک روزنامه نقش پررنگی در جامعه و افشاگریها داشته است.
نگاه فاطمی به آمریکا را چطور میدیدید؟
این نگاهی که اخیرا بعضی از سیاستمدارها عنوان میکنند که مصدق به آمریکا امید و دل بسته بود تعبیری بسیار غلط است، که اگر آن را مغرضانه ندانیم بسیار این تعبیر را سادهاندیشانه باید دانست. بلافاصله مکگی، معاون وزارت خارجه آمریکا که زمینشناس بود، به ایران میآید و به سراغ شاه میرود و از وی میخواهد در مقابل این قانون بایستد و پاسخ شاه هم در آن زمان این بود که ناسیونالیسم ایران آنقدر قوی است که اگر من در مقابل آن بایستم موج مردم من را هم با خود میبرد؛ یعنی ۲۶اسفند که مجلس و ۲۹ اسفند که سنا تایید میکند و شاه هم همان زمان تصویب میکند باعث شادی مردم شد و در همان زمان هم آمریکاییها با این ماجرا و ملیشدن نفت مخالف بودند.
اما دکتر فاطمی بارها و بارها در نوشتههای خود از آمریکا بهعنوان قدرت متفاوت نام میبرد و اعتقاد دارد باید از این قدرت در مقابل انگلستان استفاده کرد و خود دکتر مصدق هم که به آمریکا سفر میکند و با دولتمردان این کشور دیدار میکند. خب در همین سفر و با پیگیری همین مذاکرات متوجه میشود آمریکا عمیقا با نهضت ملیشدن صنعت نفت مشکل داشته است. پس امیدی وجود داشته است که مصدق برای مذاکرات به آمریکا میرود.
به هر حال این بخشی از عقلانیت دولت وقت بوده است که مصدق تصمیم میگیرد در مقابل قدرت انگلستان با کشورهای دیگر که فکر میکرده توانمندیهایی دارند وارد مذاکره شود. حتی زمانی که پیشنهاد بانک بینالمللی میآید که آمریکاییها تقدیم میکنند اولین جمله مصدق این است که این پیشنهاد بوی انگلیسی دارد سالها بعد دکتر مصطفی علم ثابت میکند که این پیشنهاد بوی انگلیسی میدهد. به هر حال این از تیزبینی مصدق ناشی میشود. وی متوجه میشود که باید بهدنبال بسیج تودهها و متکی بر نیروهای مردمی داخلی باشد؛ اینکه سعی میکند قانون تامیناجتماعی را به وجود بیاورد یا قانون ۲۰درصدی اصلاحات ارضی زمان مصدق. مصدق سعی داشت قانونی را تصویب کند که ۲۰درصد کل محصول قبل از توزیع بین دهقانها و مالک وارد شورای ده شود که پنجنفر هستند، شامل کدخدا، مباشر مالک، نماینده مالک و دو تا از دهقانها و اکثریت با دهقان بوده است و این ۲۰درصد برای عمران و آبادی ده استفاده شود و خوب ۸۰درصد جمعیت آن زمان کشور روستایی بودند و در زمان مصدق این شورای ده، نمادی از دموکراسی در کل ایران باشد که پشتوانه اقتصادی هم داشته باشد. این مساله مهمی است که مصدق به آن توجه کرد. ولی مصدق دموکراسی را با پشتوانه اقتصادی آن تصور کرد.
برگردیم به موضوع دکتر فاطمی، می توان اعدام دکتر فاطمی نتیجه بازداشت ایشان و کینه شدید شاه به وی و البته سرمقالهها و نطقهای آتشین دکتر فاطمی دانست که در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد مواضع بسیار تندی داشتند. دکتر فاطمی از معدود اشخاصی بود که با اینکه عضو شاخه نظامی یا نزدیک به حزب توده نبود، شاه بر حکم اعدام وی پافشاری کرد.
حادثه ۲۸مرداد چقدر بر شروع فاز مسلحانه نیروهای مختلف مخالف شاه تاثیر داشت؟
دکتر فاطمی زمانی که مورد حمله اراذلواوباش قرار میگیرد که به سختی هم بیمار بود وقتی به وی حمله میشود و با چاقو مصدوم میشود فریاد میزند و جملهای را میگوید که «استعمار انگلیس را باید امروز در دربار دید» و اینجا به جایی دشمن بسیار مهم است. مبارزات ملت اگر تا آن زمان ضداستعماری بود، از این زمان به بعد ضداستبدادی آن غلبه پیدا میکند و میتوان گفت نطفه انقلاب اسلامی و مبارزه با سلطنت اینجا بسته شد. نهال انقلاب در فریاد فاطمی کاشته میشود. بعدها هم گروهها تکلیف خود را میدانستند از همه گروهها و چریکها حالا میدانستند که مبارزه با اصل استبدادی حکومت است که وابسته به امپریالیسم بود.
در همان زمان هم در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد شعارهایی که در میدان بهارستان داده میشد یکی هم این بود که ما پیرو قرآنیم، شاه نمیخواهیم و این نطفههای نهضتی بود که بر علیه استبداد شکل میگرفت. اینکه نهضت ملی شاید ضداستبداد بود کاملا حالا بر علیه سلطنت بود.
انگلستان هم کینه عمیقی از فاطمی داشته است، اینکه فاطمی سفارت انگلستان را تعطیل کرد و این اتفاق در زمانی افتاد که میگفتند خورشید در مستعمرات بریتانیا غروب نمیکند برای آنها تحقیر بزرگی بود. مصدق پالایشگاه آبادان و فاطمی سفارت انگلستان را لانه جاسوسی دانستند و این غرور انگلیسیها را بهشدت جریحهدار کرد.
دکتر فاطمی یکبار هم بر مزار محمدمسعود مورد حمله و ترور واقع شد که این ترور توسط فداییان اسلام اتفاق میافتد، همین گروه فداییان اسلام بعدها منصور را نیز ترور میکنند و ریشه آن فکری که درواقع فاطمی را ترور کرد و بعد از ۲۸مرداد در شکلگیری گروههای چریکی مسلمان نه گروههایی مثل مجاهدین و حزب ملل شبیه به موتلفه تاثیر داشت، ریشه فکری آن چه بوده است؟ از همان موقع ریشه فکری آن به بازار متصل بود؟ یا اصلا ترور فاطمی خودسرانه بود؟
اینها دو قضیه است، اینکه در زمان مصدق در دور اول اینکه همه نیروهای ملی و مذهبی و مصدقی و طرفداران کاشانی همه دست به دست هم دادند تا مصدق نخستوزیر شد و قانون ملیشدن صنعت نفت تصویب شد. عوامل مرموز پروندهای را علیه نوابصفوی در شمال کشور تشکیل دادند که نوابصفوی شیشههای یکمشروبفروشی را در شمال کشور شکسته است و یک پرونده غیرسیاسی بود که پرونده را به دستور شاه بازگشایی کردند و نواب را بازداشت و زندانی میکنند که این توطئه حسابشدهای بود که به گونهای نشان بدهند که در زمان مصدق، نواب بازداشت شده است و متاسفانه این روش باعث زیرسوالرفتن مصدق از نگاه فداییان شد کمااینکه فداییان با کاشانی هم درگیر بودند و اگر شما خاطرات مرحوم عراقی را خوانده باشید در آنجا قید میشود که حتی کاشانی را هم تهدید به ترور میکردند. اینکه تندروی داشتند که حتی آیتالله کاشانی هم معتقد بودند اینها تندروی داشتهاند. در زمان ترور فاطمی، نوابصفوی در زندان بود و عبدخدایی هم جوان ۱۷سالهای بود که پدرش هم روحانی مسجد گوهرشاد بود و حتی پدرش بهشدت این ترور را محکوم کرده بود و گفته بود باید فرزندش مجازات شود. روایتی هم که ما از مرحوم عراقی در زندان شنیدیم این بود که شخصی به نام حاج ابوالقاسم اسلحه را از سیدضیاء طباطبایی گرفته بوده است و فاطمی با این اسلحه ترور میشود و اینکه اکثریت فداییان در آن شرایط زندان بودند. مرحوم عسگراولادی با نهضت امامخمینی از سال ۱۳۴۱ شروع کردند و با حاجیعراقی آشنا میشوند و با حاجی امانی که هر گروه جداجدا با امام در ارتباط بودند که بعدها به مجموع آنها موتلفه گفته میشد و امام اینها را به هم مرتبط کرد و بعدها به موتلفه تبدیل شدند.
در حقیقت سه گروه جدا از هم بودند؟
بله سه گروه جدا از هم بودند و بعدها این سهگروه به هم نزدیک میشوند و حاجیعراقی هم معدن داشت و سال ۴۲ بعد از ۱۵خرداد هم من و هم ایشان بازداشت شده بودیم و در زندان موقت شهربانی با هم آشنا شدیم و بعد از آزادی من حاج عراقی به منزل ما آمد که برای کارهای تئوریک با آنها همکاری کنم که من رفتم برای سربازی و دیگر امکانش نبود. البته باید تاکید کنم که رفتار حاجیعراقی بیشتر ملهم از امام بود.
تاثیر و نقش دکترحسین فاطمی را در تشکیل جبهه ملی چطور میدانید؟
سخنرانی مرحوم دکترسیدحسین فاطمی در خصوص تشکیل جبههملی: «اکنون که فواید کار دستهجمعی بر عموم رفقا روشن شد و قدرت نفوذ، اتحاد و وحدت بر همه معلوم گردید چه خوب است این عده برای انجام کارهای مهم سیاسی و مملکتی دست به دست هم داده بهنام «جبههملی» تحت نظم و دیسیپلین خاصی شروع به مبارزات برای پیشبرد اهداف مختلف کنیم.» از آن پس دکترفاطمی سرپرست کمیسیون تبلیغات جبههملی شد و باختر امروز بهعنوان «ارگان جبههملی ایران» به فعالیتش ادامه داد. در اولین مقاله پس از تشکیل جبههملی دکترفاطمی مینویسد: «مبارزان راه آزادی، جبههملی را تشکیل دادند. دکترمصدق پیشوای بزرگ ملی ایران که نیمقرن تمام در راه منافع مردم محروم این کشور مبارزه کرده، اکنون بیش از پیش خودش را در اختیار ملت گذارده است… این جبهه پرچمدار آزادی و طرفدار قانوناساسی و دشمن زورگویی، دزدی و رشوهخواری است، مساعی این جبهه در این راه بهکار خواهد رفت که قیافه مسخ دموکراسی کاغذی دروغین کنونی را بهصورت واقعی بیرون آورد… من اقرار میکنم که هیچگاه به لذت امروز مقاله ننوشتهام. امروز مانند عاشقی که پس از سالهای مفارقت و هجران به وصل معشوق خود رسیده است در عین شوق و شعف این سطور را به پایان میبرم…» دکتر محمد مصدق بارها از دکتر سیدحسین فاطمی بهعنوان پیشنهاددهنده ملیشدن نفت در سراسر کشور نام برده است.
در همان زمان که بحث اعدام فاطمی مطرح بود، چطور شاه این اقدام را در مورد مصدق انجام نداد. آیا شهامتش را نداشت؟
شاه کینهای که به مصدق داشت بسیار عمیق بود. مصدق یک شخصیت بینالمللی داشت و به هر حال در دیوان لاهه پیروز شده بود و مجموع این عوامل شاید باعث شد نتوانند به وی آسیب برسانند و اگر از نظر بینالمللی در فشار نبود شاید مصدق را هم اعدام میکرد. در مورد شخص فاطمی هم به یاد دارم که رییسجمهور پاکستان درخواست کرده بود حکم اعدام فاطمی ملغی شود و بسیاری از کشورهای دیگر هم چنین درخواستی داشتند از شاه. شاه بسیار تلاش کرد یاد و خاطره فاطمی را آلوده کند اما موفق نشد. آن شعار یا مرگ یا مصدق یا اتفاقاتی که سالها بعد در دانشگاه در ۱۶آذر میافتد امتداد مبارزات فاطمی و اعدام وی بود.
بسیاری رفتار فاطمی را تندروی میدانند، سرمقالهها و حرفهایش را تندروی میدانند شما هم اینگونه فکر میکنید؟
نه فکر نمیکنم، شاه سعی کرده بود کودتا کند و حتی سعی کرد اینها را بازداشت کند و آن سرمقالهها مربوط به ۲۵ تا ۲۸مرداد هستند نه پیش از آن و در این زمان شرایط بسیار متفاوت بوده است.
حاصل کار شخص فاطمی را چه میدانید؟
اینکه توضیح دادم فاطمی پیامی داد که مبارزه با استبداد را باید عمده کرد و مبارزه با استعمار مکمل آن است درحالیکه در دوران نهضت ملی، مبارزه با استعمار عمدهتر بود.
حسین شاهحسینی در گفتوگو با «شرق»: فاطمی، جذابیت مردمی و قلمی توانمند داشت
حسین شاهحسینی متولد ۱۳۰۶ در محله سرچشمه تهران است. وی از اعضای موسس تشکیلات سربازان نهضت ملی و شاخه جوانان آن محسوب میشود. نخستین فعالیت او در کنار پدرش و در جلسات شیخزینالعابدین شاهحسینی بود و همراهی پدر باعث آشنایی او با سیاست میشود. وی در دولت موقت، معاون رییسجمهور و رییس کمیته ملی المپیک بود که این سمت را تا دولت رجایی نیز حفظ میکند. سالروز ترور دکتر حسین فاطمی و ۶۰سالگی اعدام او بهانهای شد که در یکی از کوچه پس کوچههای خیابان شریعتی به دیدنش برویم و در خانهاش بازگردیم به سالهای دهه۲۰ و۳۰ و از فاطمی بشنویم. آنچه میخوانید بخشی از یک گفتوگوی چهارساعته با اوست:
فاطمی از کی و چگونه وارد عرصه سیاست ایران شد؟
دکتر فاطمی شخصیتی بسیار جالب و مورد توجه است و هرکسی از دیدگاه و ظن خودش آن را روایت و بازخوانی میکند. بعضی هم به کثرت علاقهمندی، حقایق تاریخی را آنجور که بابمیلشان است تغییر میدهند نه آنطور که دیدهاند یا شنیدهاند. من به مقتضای علاقهای که داشتم و از شهریور ۱۳۲۰ وارد این عرصه شدم خیلی از این مسایل را از نزدیک میدیدم و با بسیاری از این دوستان و آنان که در آن وقایع حضور داشتند تماس داشتیم، یکی از این اشخاص، مرحوم دکتر حسین فاطمی بود. مرحوم فاطمی جوانترین وزیر تاریخ ایران هستند و ابتدای امر هم نویسنده و روزنامهنگار بودند و با توجه به رشته تحصیلیشان که در آن زمان هم اولین نفر بودند که دکترای حقوق بینالملل داشتند جوانترین وزیر کابینه ایران شدند. حسین فاطمی، روحانیزاده بود و در مکتب مذهب بزرگ شده و رشد کرده بود و بسیار پیش از شهریور ۱۳۲۰ در عرصه روزنامهنگاری وارد شده و نویسندگی و روزنامهنگاری را تجربه کرده و به زندان افتاده بود. حتی تجربه زندان رضاشاه را هم داشت، حدود ۲۰ یا ۲۱ساله بود که برای مدت کوتاهی زندان را تجربه میکند. یعنی ایشان یک سابقه سیاسی و مطبوعاتی در همان روزگار خودشان داشتند و در همان زمان به نوعی میشود گفت دردمند بودند و مشکلات زمان رضاشاه را به خوبی منعکس میکردند و البته در آن زمان اندیشههای مدرس را تبلیغ میکردند و نشر میدادند. فاطمی زمانی که در اصفهان کار خود را شروع میکند در ابتدا به عنوان یک نویسنده عادی در یک روزنامه فعالیت خود را آغاز میکند. آن زمان آقای نیکپورنایینی از اقوام فاطمی روزنامهای منتشر میکرد که فاطمی در آن مینوشت و البته کار تصحیح را در آن روزنامه برعهده داشت. کمی بعدتر برای ادامه تحصیل به فرانسه میرود و مجالست با مردم فرانسه با آن روحیه آزاداندیشی، خود مزید بر علت شد برای فاطمی که باید اوضاع در ایران تغییر کند.
بعد از بازگشت از فرانسه است که با محمد مسعود دوستی و رفاقتی نزدیک پیدا میکند و این مجالست و همنشینی با محمد مسعود باعث شد که ساختار فکری پیدا کند و ساخته فکری وی مردمی شود و از حکومت کنده میشود. در روزنامههای آن زمان و پیش از آنکه بشود دکتر فاطمی و آن محبوبیت را هم پیدا کند اگر مقالاتش را در روزنامه «خبر»، نیکپور نایینی بخوانید متوجه میشوید هیچگاه داعیه حکومت نداشته بلکه دردمند درد جامعه خود بوده و درد دیکتاتوری را بسیار کشیده و زحمت دیکتاتوری را با زجرش تحمل کرده است. حالا دکتر فاطمی با این ساختار فکری و شخصیت برمیخورد به دکتر مصدق که اگر تاریخ زندگی ایشان را هم بررسی کنیم باز این دردمندی برای وطن و جامعه را میتوانیم در ایشان ببینیم. اگر امروز فاطمی را جوانترین وزیر تاریخ ایران میدانند ایشان استادی چنان دکتر مصدق را کنار خود داشتهاند.
شاه هم میدانست که فاطمی پا جای پای مصدق خواهد گذاشت، رفتاری که مصدق در قبال رضاشاه و دیکتاتوریاش پیش گرفت فاطمی به نوعی دیگر در مقابل محمدرضاشاه انجام میداد و شاید به همین دلیل بود که شاه همواره میخواست به نوعی فاطمی را به سمت خود جذب کند و زمانی که نتوانست او را جذب کند، کینه عمیقش او را واداشت که تا حد کشتن حسین فاطمی نیز پیش برود.
اولینبار که خود شما با فاطمی دیدار داشتید چه زمانی بود؟
اولینباری که فاطمی را دیدم و آشنایی ما آغاز شد انتخابات دوره ۱۶مجلس شورای ملی بود که ایشان هنوز وزیر نشده بودند اما برای این دوره کاندیدای انتخابات از تهران بودند. تازه هم روزنامه باختر امروز آغاز به کار کرده بود.
یعنی در آن زمان«باختر» تعطیل شده بود و دکتر فاطمی با «باختر امروز» به صحنه آمده بودند؟
بله، در این زمان ایشان روزنامه باختر امروز را داشتند و در زمان فراکسیون نهضت ملی در دوره ۱۶ بود که اقلیت مجلس در حال تشکیلشدن بود دکتر فاطمی در باختر امروز از آن فراکسیون مینوشت و دفاع میکرد و دکتر بقایی از روزنامه شاهد این حرکت را انجام میداد. فاطمی در دوره۱۶ بهعنوان نماینده نتوانست وارد مجلس شود و در دوره۱۷ وارد مجلس شورای ملی شد.
در همان زمان نمایندگی ایشان بود که ترور اول اتفاق افتاد، چه اتفاقی روی داد و چرا فاطمی ترور شد؟
بله. در همان زمان بود، محمدمسعود که از یاران و دوستان صمیمی فاطمی بود یکسال قبل از آن حادثه ترور و کشتهشده بود و فاطمی در ۲۵بهمن۱۳۳۰ بر مزار محمدمسعود مورد سوءقصد قرار گرفت که خوب آن ترور که توسط عبد خدایی اتفاق افتاد، خود حاشیههایی دارد. در آن زمان نوابصفوی در زندان بود و ادارهکننده فداییان آن روز آقای «واحدی» بود و در نبود ارکان اصلی فداییان اسلام و شخص نواب صفوی بود که یک نوجوان ۱۷ساله این ترور را علیه فاطمی انجام داد.
صحت دارد که نوابصفوی هم از این اتفاق و ترور راضی نبود؟
بله، نوابصفوی به این حرکت معترض بود ولی بهخاطر شرایط موجود در خود فداییان اسلام این اعتراض را خیلی علنا بیان نمیکرد اما ما میدانستیم که معترض است. چرا باید فداییان اسلام حتی با حضور «واحدی» در راس خود باز هم تصمیم به ترور فاطمی میگرفتند؟ فاطمی که بسیار بیش از دیگران در مقابل نفوذ بیگانگان ایستادگی میکرد؟ انگلستان از همانروزی که احساس کرد نظرات فاطمی روی مصدق تاثیر دارد و تلاشهای فاطمی برای ملیشدن نفت را دید احتیاج به حذف فاطمی داشتند. شاهد این گفته من همان جمله معروف مصدق است که از فاطمی بهعنوان یکی از اصلیترین پایههای ملیشدن نفت یاد میکند و از سویی شاه هم مخالفت آشکار فاطمی با خود را حتی پیش از آن سرمقالههای آتشین میدید. واضح بود که انگلستان و دربار هر دو خواهان حذف فاطمی و حذف تفکر فاطمی در جامعه بودند اما بهدنبال عاملی بودند که بگویند فاطمی را مردم خودشان حذف کردهاند. در آن برهه زمانی فداییان بهخاطر ترور عبدالحسین هژیر محبوبیتی داشتند و در عامه هم این محبوبیت بود. در آن زمان فداییان برخی تندرویهایی داشتند. حتی این تندرویها چنان زیاد شد که شخص آیتالله کاشانی هم از آنان میخواست با آرامش بیشتری خواستههایشان را پیگیری کنند. این نوع تفکرات در آنان وجود داشت. جمیع این اتفاقات و نبود نوابصفوی همگی منجر به این ترور و گرفتاری واحدی بهتنهایی شد. شاید درک همین شرایط در آن زمان توسط فاطمی بود که وی«عبدخدایی» را که در آن زمان ۱۶ساله بود، بخشید و از وی گذشت. شاید بسیاری هنوز هم نپذیرند اما این ترور نشانهای بود برای کسانی که میخواهند در مقابل انگلستان قرار بگیرند بدانند که همیشه در تیررس عوامل انگلستان هستند.
در شب کودتای ۲۵مرداد، دستور بازداشت سهنفر در بدو امر صادر میشود. ریاحی که رییس ستاد ارتش بود و بازداشتش برای کودتا لازم، مصدق که نخستوزیر بود و کودتا بدون بازداشت وی بیمعنا بود و در این میان فقط فاطمی از هیات وزیران بود که در شب اول، دستور بازداشت وی صادر میشود، چرا فقط دستور بازداشت فاطمی از هیات وزیران صادر میشود؟
فاطمی یک شخصیت استثنایی بود؛ او هم جذابیت شخصیتی و کاریزما داشت و هم جذابیت مردمی بسیار خوبی داشته و هم قلم بسیار توانمند. ببینید برای مثال نه مهندس حقشناس و حتی زیرکزاده که سابقه فعالیت حزبی داشتند و تئوریسینهای حزب ایران بودند چنین جایگاهی نداشتند. هر سه این اشخاص که نام بردم در صداقتشان تردیدی نیست اما فاطمی در وجود خود یک جوهره و شخصیتی داشت که از بطن مردم آمده بود و مردم نیز به خوبی او را میشناختند و دوست داشتند.
شما اگر مقالات فاطمی را بخوانید متوجه میشوید که انسان تئوریسینی نیست، بلکه یک آدم انقلابی منظم مردمی است. یک آدمی بوده است که در راستای منافع ملی مردم حرکت میکرده بدون تکیه بر روشنفکرها، بلکه با تکیه مستقیم بر خود مردم.
اختلاف بین دکتر مصدق و دکتر فاطمی صحت دارد؟
در روز جمهوری؟
بله روز جمهوری و اینکه این دو با هم اختلاف داشتند؟
نخیر بههیچوجه، نه فاطمی جمهوریخواه بوده و نه مصدق در پی انحلال سلطنت. اختلافنظر بوده ولی اختلاف پایهای وجود نداشته است. در جلسه روز آخر و بعد از کودتای ۲۵ مرداد که دکتر فاطمی در میان جلسه میگوید با توجه به فرار شاه باید سلطنت را ملغی کنیم و دکتر مصدق هم میگویند با کدام قانون، که فاطمی جمله معروف خود را فریاد میزند: «با قانون انقلاب» و بعد هم جلسه را ترک میکند. پس نمیتوان گفت فاطمی در پی انحلال سلطنت نبوده است. خوب این به نظر من اختلاف عقیده است اینکه فاطمی میخواسته سلطنت را ملغی کند و مصدق میخواسته با شورای سلطنت، این مشکل را حل کند.
پس نمیتوان انکار کرد که فاطمی جمهوریخواه بوده است؟
ببینید من اعتقاد دارم حتی نهایتا خواسته مصدق هم جمهوری بوده است اما نه با روشهای هیجانزده بلکه آن را یک برنامه بسیار طولانیمدت میدیدند. اینکه ابتدا شورای سلطنت تشکیل شود و بعدتر این شورای سلطنت جای خود را به جمهوری بدهد.
خوب پس این اختلاف در آن زمان بین مصدق و فاطمی به وجود آمده است؟
نه این اختلاف نیست، مقصد هر دو یکی بوده است و دید من و شما امروز این را اختلاف میبیند. در انتها، راه یکی است، اینکه ابتدا تشکیل شورای سلطنت بدهیم و نتیجه این اتفاق که با رای مردم است منجر به تشکیل جمهوری شود.
اینکه سعی میکنند اکنون با جمهوریخواه نشاندادن مصدق او را منکوب کنند، یک دروغ بزرگ است. مصدق به جمهوری اعتقاد نداشت او به حق رای مردم اعتقاد داشت و معتقد بود چه سلطنت و چه جمهوری باید با خواست مردم باشد. این بود که روی تشکیل شورای سلطنت تاکید میکرد. او بهعنوان رییس دولت معتقد بود رای و نظر مردم و رفراندوم مردم مهم است. مصدق اعتقاد به جمهور داشت اما نه جمهوری که در آن زمان اعلام شود. در آن زمان هم ایشان معتقد به سلطنت بودند؛ سلطنت مشروعه مشروطه، یعنی پادشاه، سلطنت کند نه حکومت. این اعتقاد مصدق بود ولاغیر.
سرمقالههای معروف دکتر فاطمی از ۲۵ تا ۲۸ مرداد تاکید بر این دارد که او دیگر شاه را به رسمیت نمیشناسد.
بله فاطمی این حرف را میزند اما تاکید همچنان بر وجود شورای سلطنت است نه تشکیل جمهوری. حتی نام آقای دهخدا در آن زمان مطرح میشود بهعنوان رییس شورای سلطنت، یا مصدق، صدیقی را برای شورای سلطنت پیشنهاد کرده بود.
اینکه در این شورا برای نوع حکومت تصمیمگیری شود، مصدق یا فاطمی هیچگاه نمیگفتند تنها حرف خودشان باشد بلکه معتقد بودند؛ و بهخصوص مصدق معتقد بود باید نظر مردم باشد و شورای سلطنت برای آینده کشور تصمیم بگیرد. اصلا نسبتدادن این موضوع به مصدق و دولتش اشتباه است، مصدق حتی در رابطه با انحلال مجلس هم باز به سراغ رفراندوم و رای مردم میرود و تمام نظر و عقیدهاش روی قانون و مردم بوده است. حتی زمانی که فاطمی طرح تعطیل سفارت انگلستان را مطرح میکند باز هم پاسخ مصدق این است که باید طرح به هیات دولت، برود و انگلستان باور نمیکرد که دولت رای به تعطیلی سفارت انگلستان در تهران بدهد. همیشه برای مصدق همهچیز در چارچوب دولت و قانون بود. کدام دولت؟ دولتی که انتخاب مردم است. حتی انحلال مجلس را به رفراندوم میگذاشت.
شرایطی در قانون پیشبینی نشده بود که زمانی که مجلس از اکثریت ساقط میشود چه باید کرد؟
نه، در قانون تعبیه نشده بوده، در ضمن اصلا قانون برای مردم است یا قانون برای مردم؟ قانون برای مردم است و در این شرایط هم ناچار به رفراندوم میشود، مصدق آدمی نبود که خودش تصمیم بگیرد بدون اینکه دو محور اصلی قانون و مردم را نادیده بگیرد.
برگردیم به بحث دکتر فاطمی، با توجه به آشنایی شما با فاطمی، ایشان در زندگی شخصی هم همینقدر تندمزاج بودند؟
بله، بسیار زیاد (خنده). ببینید من خیلی در ابتدا آدم حزبی نبودم، پدرم بهخاطر کسوت و لباس روحانیت بیشترین ارتباط را با این آقایان داشت و بنده هم با توجه به تحصیلات و علاقه شخصی و بیشتر با فکر و اندیشه نه وابستگی حزبی و گروهی وارد وادی سیاست شدم. دکتر فاطمی را اولینبار با سعید، خواهرزادهاش دیدم. ایشان با سعید میخواستند تشکل سربازان نهضت ملی را ایجاد کنند و من هم عضو این تشکل شدم و با دکتر فاطمی بیشتر آشنا شدم و در جلساتی که ایشان برگزار میکردند با ایشان بیشتر آشنا شدیم و این جلسات با اینکه با جوانان بیتجربه سیاسی بود اما برای ایشان تفاوتی با جلسات جدی دیپلماتیک نداشت. اینکه اکنون گفته میشود دیپلمات سیاسی باید زرنگ باشد و گاهی لازم است دورو باشد، نه فاطمی اصلا اینطور نبود بلکه بسیار باصداقت بود و صریح حرفهای خود را میگفت.
دکتر فاطمی در فاصله کودتای ۲۸مرداد تا زمان بازداشت، چه میکردند و کجاها بودند؟
مرحوم دکتر فاطمی بسیار رفیقباز بودند. گاهی دوستی به مرحلهای میرسد که باید دیگر به آن گفت رفاقت و رابطه آقای فاطمی با تعدادی از دوستانش اینگونه بود، تعدادی از این دوستان مرحوم فاطمی در بازار تهران و از تجار بازار بودند و رفیق خلوت دکتر فاطمی. از زمان روزنامه باختر از دوستان فاطمی بودند و در این میان دوستی به نام «احمد توانگربختیاری» داشت. دکتر فاطمی که نه از زمان وزارت بلکه بسیار قبلتر از آن با او دوست بودند و در این میان احمد توانگر عضو نهضت مقاومت ملی شده بود و از دوستان مرحوم زنجانی نیز بود. دکتر فاطمی در ابتدای اینکه پنهان میشود، مدتها پنهانشدن و جابهجایی وی با احمد توانگر بود و احمد بود که ایشان را پنهان کرده یا جابهجا میکرد.
اینکه به فاطمی اطلاعات اشتباه میدهند و جابهجاییهای اشتباه در مورد او اتفاق میافتد چقدر صحت دارد؟
نه، اینها تهمتهایی است که در همان زمان به یاران فاطمی زده میشد برای گسست ایجادکردن در نهضت ملی.
چقدر حزب توده در جریان این پنهانشدن حضور داشت و فعالیت میکرد؟
حزب توده خودش را در ماجرا قاطی میکرد و میخواست اطلاعات داشته باشد و دخالت کند. احمد توانگر از متمولان و اعیان و اشراف مازندران بود و کار او هم تجارت چوب در شمال بود و در شمال با چپها ارتباط داشت.
خاطرات مریم فیروز در این رابطه را چطور ارزیابی میکنید؟
ببینید احمد توانگر از یک جایی فاطمی را به یک سروان ارتش که از سازمان افسران توده بود تحویل میدهد و فاطمی هم خودش از این موضوع خبر نداشت که میزبان او از یک جایی به بعد، تودهایها هستند و این زمانی است که فاطمی از نظارت و کنترل و اطلاع خارج میشود. یعنی از بعد از تحویل فاطمی و تعویض مکان او، از همان صبحی که تحویل آن سروان که اکنون نامش در خاطرم نیست میشود، دیگر نمیتوانم اطلاعات موثقی بدهم. حتی درباره بدرقه ایشان تا منطقه شمیران (تجریش) هم چند نفری شاهد بودهاند اما بعدش دیگر نمیدانم. البته دکتر فاطمی خواهر بسیار شجاعی داشتند که در همان ترور دوم هم اگر نبود فاطمی کشته میشد و میدانم که خواهرشان حتی در اختفا هم برادر را میدیدند.
این بخش پنهانشدن فاطمی همیشه پر از ابهام و سوال است و گاه روایتها بسیار متفاوت میشوند. ببینید در کوچه رضاییه در شمیران هم هنوز تعدادی از دوستان همراه ایشان بودند اما از اینجا به بعد دیگر واقعا از کنترل خارج شد و از دست رفت. «احمد توانگر» هم همچنان عضو کمیته مرکزی نهضت مقاومت ملی بود و بعدتر مسوول چاپ اعلامیهها شد که روزنامهای آن زمان به صورت پنهانی به نام «راه مصدق» منتشر میشد که احمد توانگر نامههای دکتر فاطمی به آیتالله زنجانی را بهعنوان سرمقاله همان روزنامه، چاپ و منتشر میکرد.
دو روایت درباره اعدام فاطمی وجود دارد که یکی قدیمیتر است و دیگری جدیدا بیان شده است: یکی نامه معروف سفارت انگلستان است در مورد مصدق و فاطمی که روایت مشهوری است و روایتی که اخیرا برادرزاده فاطمی (شاهین فاطمی) مطرح کرده که شاه راضی به اعدام نبوده و تحتفشار امرا و افسران ارتش این کار را انجام داده است.
نه اصلا روایت دوم صحیح نیست، شاه به شدت بهدنبال اعدام فاطمی بود. بعد چطور میشود نخواهد او را اعدام کند و بگویند تحتفشار بوده است. اصلا در دیدار با سفیر انگلستان شاه روی اعدام فاطمی تاکید کرده است.
اصلا شما نمیتوانید تصور کنید که بستن در سفارت چقدر ضربه بزرگی برای انگلستان بود، اینکه آن بریتانیای کبیر یکباره تبدیل شد به انگلستان از همین بستهشدن در سفارت است و شاه هم که کینه عمیق و دیرینهای نسبت به فاطمی داشت و هم دربار و هم انگلیس از زندهبودن فاطمی میترسیدند.
اصلا شاهین فاطمی آن زمان کجا بوده است؟ چرا ما ایشان را ندیدیم؟ بههیچوجه این روایت را قبول نمیکنم. اینکه حالا این آقا بعد از ۶۰سال خاطراتی بیان میکند که اصلا صحت ندارد و آن زمان اصلا نبوده است، کار درستی نیست. فاطمی انسان بسیار محبوبی بود، وضعیت مالی خانوادگی خوبی هم داشته است وصیتنامه خود دکتر مصدق هم که در رابطه با ایشان، وجود داشته است و از سویی حاج سیدرضا زنجانی هم تمامی هزینههای ایشان را تقبل میکرده و اصلا تا زمانی که ایشان زنده بودند بهشدت پیگیر وضعیت زندگی همسر و فرزند فاطمی بودند.
خود شما آخرینبار فاطمی را کی دیدید؟
آخرین بار ایشان را در خیابان شمیران دیدم.
قبل از کودتا یا بعد از آن؟
نه قبل از دستگیری ایشان و بعد از کودتای ۲۸مرداد و پیش از اینکه دستگیر و زندانی شوند و متاسفانه دیگر موفق به دیدار ایشان نشدم.
در آن دیدار روحیه وی چگونه بود؟
خیلی خوب بود، بسیار امیدوار بود. نه امید به درستشدن همهچیز در همان زمان، بلکه اعتقاد به اینکه مردم حالا آگاه شدهاند و معتقد بود مردم انتقام این کودتا را خواهند گرفت.
فاطمی در آن زمان در میان مردم به خصوص مردم تهران بسیار محبوب بود، پس چرا اعدامش آن هیجان و اعتراضی را که باید، ایجاد نکرد؟
خفقان بسیار زیاد بود. باید آن دوره را لمس کنید تا معنی خفقانی که میگویم را دریابید. در آن خفقان شدید، وقتی شب هفتم فاطمی میشود و نهضت مقاومتملی در ابنبابویه تهران مراسم برگزار میکند شاید جالب باشد بدانید هیچ شخصیت سیاسیای نیامد، مصدق که در زندان بود و باقی هم ترسیده بودند اما در همان زمان، مردم عادی و دو شخصیت از اصناف تهران و روسای اصناف تهران در محل حاضر شدند. مشاسماعیل کریمآبادی و حاجعلی آقای نوابکاشانی از روسای اصناف قدیمی تهران در این مراسم حاضر شدند و از عواملی بودند که باعث شدند نهضت مقاومت ملی که یک گروه مخفی بود و بهشدت در آن زمان زیرفشار بود، این مراسم را برگزار کند.
چقدر اعدام فاطمی را در قهریشدن برخورد مبارزان سیاسی و فعالان با حاکمیت موثر میدانید؟
بسیار زیاد. در اولین کنگره جبهه ملی بعد از شهادت فاطمی که تشکیل شد تمام حرفها، حول محور او بود و اتفاقا این اعدام نام او را بیش از پیش بر زبانها جاری کرد. بعد، این موضوع به نهضت آزادی و حتی آن شاخهای که از نهضت آزادی منشعب شد، کشیده شد و در مقابل حکومت دست به رفتار قهری زد و از همین تفکر نشأت گرفت که این حکومت قابل گفتوگو نیست و باید با آن به صورت فیزیکی و قهری برخورد کرد و حتی صریحا از دکتر حسین فاطمی نام برده میشد که به عنوان شهیدی بود که سلطنت آن را تحمل نکرده است.
مرگ فاطمی بخشی از روشنگری بود که جامعه شاید به آن نیاز داشت و به نوعی نگاه ضداستعماری را به نگاه ضداستبدادی تبدیل کرد.
از یادداشتهای فاطمی چقدر اطلاع دارید و اینکه گویا همه این نامهها منتشر نشده است؟
از یادداشتهای فاطمی شاید ۱۰درصد آن منتشر شده است و بقیه آن که بخشی از آن در اختیار همسر فاطمی هم بوده است، اکنون دیگر در دسترس نیست و متاسفانه در اختیار کسانی دیگر قرار گرفته است که نه به فاطمی نزدیک بودند نه اصلا روح فاطمی را میشناختند. متاسفم از اینکه امکان انتشار این یادداشتها اکنون از دست رفته است. در مورد فاطمی هم باید بگویم که فاطمیشدن سخت نیست، فاطمی ماندن سخت است. نه بزرگی که در همان ابتدا گفت و ایستادگیاش بر سر پیمان از فاطمی، اینکه هست را ساخته است. اینکه خودش را نمیفروشد چون جای دیگری هست که آدمها را با ارزش بالاتر میخرند.
عبدخدایی در گفتوگو با «شرق»: فاطمی مظلوم واقع شد چون شاه او را کشت
مهسا جزینی
۲۵بهمن ۱۳۳۰، وزیرخارجه دکتر مصدق توسط «محمدمهدی عبدخدایی» از اعضای فداییان اسلام ترور شد اما جان سالم بهدر برد. حسین فاطمی اما سهسال بعد در آبان ۱۳۳۳ توسط حکومت پهلوی اعدام شد. با عبد خدایی درباره چرایی آن رویداد و نگاهش به رخداد ترور بعد از ۶۰سال گفتوگوی کوتاهی انجام دادیم.
بعد از گذشت نزدیک به ۶۰سال از مرگ دکتر فاطمی آیا شما همچنان از اقدام به ترور ایشان دفاع میکنید؟
هر جریانی مقتضای زمانی خودش را دارد. در آن زمان که من دکتر فاطمی را ترور کردم او رابط دربار و دکتر مصدق بود. اما دکتر فاطمی ۲۶بهمن سال ۳۰ با دکتر فاطمی سال ۳۲ فرق دارد. کسی که به تمامی سفرای در مسیر حرکت شاه تلفن زد و گفت از شاه به علت اینکه از کشور فرار کرده استقبال نکنید و اموال دربار را مهروموم کرد؛ این در حالی است که ایشان قبلا نشان همایونی از شاه گرفته بود. او گفت من هرگز این نشان را به سینه نزدم. اما چهطور میشود که ایشان نشان میگیرد؟ یک شخصیت در یک مقطع یک نظر دارد، همان شخصیت در مقطعی دیگر نظرش عوض میشود.
با وجود همه اینها آیا باز هم شما از ترور فاطمی دفاع میکنید؟
من از ترور در آن موقعیت دفاع میکنم.
ولی آن زمان شما یک نوجوان ۱۵ساله بودید شاید تحتتاثیر احساسات یا ابزار قرار گرفته باشید.
رهبران آن جمعیت (فداییان اسلام) تیرباران شدند و خودشان نیستند تا جواب بدهند اما من در خانوادهای بزرگ شدم که نوابصفوی و حضرت امام را در سن ۱۰سالگی در منزل خودمان دیدم. یک بلوغ داریم، یک رشد؛ که اینها با هم فرق دارند. من به بلوغ فکری رسیده بودم. همه حرفهایم در دفاعیاتم مشخص و روشنکننده است.
امام اما هیچوقت عملیات ترور را تایید نکردند و برایش به هیچ گروهی فتوا ندادند.
شما از امام دلیل میآورید این درحالی است که حاجمهدی عراقی و حاجصادق امانی و هرندی همه بعد انقلاب شخصیتهای نزدیک به امام هستند. نحوه برخورد امام(ره) تایید کار آنها بوده است.
یعنی شما همچنان از ترور فاطمی دفاع میکنید؟
بله چون اگر کشته شده بود بین مصدق و شاه اختلاف میشد.
و نتیجه؟
من الان بعد ۶۰سال نمیتوانم اظهارنظر کنم و نمیدانم چه رخ میداد. آنچه مسلم بود وحدت شاه و مصدق دکتر فاطمی به هم میخورد. بعدش را نمیدانم. نمیدانم کودتا رخ میداد یا نه؟ و قدرت شاه و مصدق چه قدر تغییر میکرد. همه اینها در تاریخ مکتوم مانده است.
یعنی به نظر شما اگر فاطمی کشته میشد نتیجه تاریخ سمت و سوی بهتری پیدا میکرد؟
نمیتوانم اظهارنظر کنم. الان کیف چرمی مخصوص فاطمی در موزه وزارت خارجه هست که نشان میدهد گلوله از یک طرف کیف بیرون نیامده و یک طرف کیف سالم باقیمانده است. من یک روز از همسر دکتر فاطمی سوال کردم که گلوله به ایشان خورده بود یا نه که ایشان گفت فقط پایش را با اسید سوزانده بودند درحالیکه اسیدی در کار نبوده است.
نظر شما نسبت به «شهید» خواندن فاطمی چیست؟
گاهی آدم با مرگ مواجه میشود و گاهی خودش سراغ مرگ میرود. دکتر فاطمی روز ۲۵مرداد خودش را پیروز میدانست. نمیدانست چه پیش میآید اما با مرگ روبهرو شد. چون در مقام وزارتخارجه افراط کرد کشته شد. چرا بقیه کشته نشدند؟ فاطمی چون اختلاف شخصی با دربار پیدا کرد کشته شد. او «شهید» خوانده شد چون توسط شاه کشته شد و برای همین مظلوم واقع شد. منهم خودم کسی هستم که در حکومت شاه دستگیر و شکنجه شدم برای همین است که این مدت سکوت کردهام و چیزی نگفتهام.