اما تصور خامنهای و منصوبان وی در نهادهای نظامی و امنیتی چیز دیگری است و هزینهٔ این تصور را تکتک شهروندان ایرانی میپردازند. سیل سخنان نفرتانگیز نسبت به ایالات متحده از سوی خامنهای و منصوبان وی و طرح مسئلهٔ «نفوذ» بالاخص بعد از توافق اتمی واکنش در برابر این تغییر در افکار عمومی است.
همچنین خامنهای در ماندن بر فراز فهرست دشمنان سرسخت آمریکا و رهبری جریان اسلامگرایی در منطقه بعد از مذاکرات هستهای و حضور در مذاکرات سوریه با دشواری مواجه است. دوگانگی در رفتار موجب نفرتپراکنی بیشتر وی و وفادارانش شده است. این نفرتپراکنی در پروژهای تازه در حال تحقق بیرونی است.
وجوه ایدئولوژیک و سیاسی این دشمنی
دشمنی خامنهای با غرب هم ایدئولوژیک و هم سیاسی است. دشمنی ایدئولوژیک وی (تا حد وحشی معرفی کردن همهٔ شهروندان کشورهای غربی) برای برساختن یک هویت تخیلی و توهمی بر اساس تنفر است. این موضوع از ابتدای فعالیت سیاسی خامنهای به بخشی از هویت وی و وفادارانش تبدیل شده است. وجه دیگر دشمنی وی با ایالات متحده و غرب معطوف است به مدیریت سیاست داخلی و بهویژه مدیریت جناحها و سازمان سرکوب با این دشمنی. این امر در دورههای مختلف اسامی متفاوتی داشته است. نام تازهٔ تنشزدایی شده است «نفوذ» (در بیان خامنهای) و «فتنه» (در بیان فرماندهان سپاه): «فتنهٔ چهارم فتنهٔ نفوذ است» (فرمانده سپاه، فارس ۱۱ آبان ۱۳۹۴). نام آن در دوران خاتمی «شبیخون فرهنگی» و «تهاجم فرهنگی»، «خانهٔ عنکبوت» و «براندازی نرم» بود. این بار نام تنشزدایی «نفوذ» است چون خامنهای از دکترین عادیسازی دولت روحانی در سیاست خارجی هراسان است، همچنان که از دکترین گفتوگوی دولت خاتمی در برابر دول غربی هراسان بود.
وقتی خامنهای از «نفوذ» یا «رخنه» سخن میگوید منظورش «ارتباطات تجاری، فرهنگی، علمی و رسانهای میان شهروندان ایرانی غیرخودی و شهروندان و موسسات غربی است که از مجرای حکومت نگذشته باشد و مورد تایید دستگاههای نظامی و امنیتی نباشد.» او به «نفوذ» و «رخنه»ی غرب به عنوان فعالیت نیروهای اطلاعاتی خارجی در نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی نگاه نمیکند بلکه آن را تاثیرگذاری فکری میداند: «سلطه با شکل استعمار کهنه و نو دیگر عملی نیست. اکنون بهدنبال این هستند که تفکرات در درون عناصر فعال، هوشمند و نخبهٔ یک کشور جوری شود که اهداف آنها را برآورده کند.» (۲۰ آبان ۱۳۹۴) بنابراین جلوگیری از نفوذ به زعم وی به معنای مهندسی فرهنگی و محدود کردن جریان اطلاعات بوده و خواهد بود. دو پیش فرض این دیدگاه آن است که اولا «ایرانیان» در این ارتباطات چیزی برای عرضه ندارند و بیشتر گیرنده هستند تا عرضهکننده و دوم آنکه هر چه از غرب میرسد مسموم است.
از همین جهت تلاش حسن روحانی برای تفکیک کار اطلاعات سپاه و خامنهای با استفاده از تعبیر «بازی با کلمهٔ نفوذ» تلاش بیهودهای است چون اطلاعات سپاه همان کاری را میکند که خامنهای میخواهد. پروژهٔ مقابله با نفوذ پروژهٔ خامنهای است. این پروژه مثل پروژهٔ ساخت یک فیلم یا نمایش با یک طرح مشخص تعریف و بعد سناریونویسی و پروندهسازی برای آن به دستگاههای امنیتی سپرده شده است. این پروژهها از الگوی مشخصی تبعیت میکنند و گروههای مشخصی را مورد هدف قرار میدهند.
فیلم سینمایی «پروژهٔ نفوذ» چگونه ساخته میشود؟
برای آنکه سخنان خامنهای مبنی بر نفوذ سر راست شود اطلاعات سپاه گروهی را به اتهام باز کردن زمینههای نفوذ بازداشت و احضار میکند تا نظریهٔ خامنهای شاهد بیرونی پیدا کند. این بازداشتها و احضارها (مثل پروژههای امنیتی سابق) چهار گروه را هدف قرار میدهند تا نقش «آدمهای بد» را در این فیلم در برابر «سربازان گمنام امام زمان» بازی کنند:
۱. فعالان شبکههای اجتماعی ایرانی و غیر ایرانی مثل دهها تن از فعالان شبکههای اجتماعی (در قزوین) و یک آمریکایی-لبنانی (نزار ذکا تحت عنوان «افسر ارشد عملیاتی آژانس توسعهٔ فراملی امریکا» در متن منتشره از سوی بازجویان در رسانههای نزدیک به اطلاعات سپاه به عنوان جاسوس معرفی میشود، عبارتی که حاکی از نظامی بودن وی است در حالی که سازمان کمکهای مالی آمریکا نه یک سازمان نظامی و نه یک سازمان اطلاعاتی است)؛
۲. اهالی کسب و کار مرتبط با شرکتهای غربی که عمدتا تابعیت دوگانه دارند مثل بازداشت یک ایرانی- آمریکایی دیگر (سیامک نمازی، غیر از چهار آمریکایی- ایرانی و آمریکایی که قبلا صورت گرفته و آزاد نشدهاند)؛ بستن مغازه مرغ سوخاری کنتاکی (که هیچ ارتباطی با شرکت آمریکایی با این نام نداشت) یک روز بعد از افتتاح در همین چارچوب قابل فهم است؛
۳. روزنامهنگاران مثل چهار روزنامهنگار (تا امروز) و احضار حدود ۲۰ روزنامهنگار برای بازجویی (سحام نیوز، ۱۲ آبان ۱۳۹۴)، با اتهام پروژهٔ نفوذ دشمن در مطبوعات (تذکر ۱۲ عضو مجلس به وزارت ارشاد، ۳۰ شهریور ۱۳۹۴) و «شبکهٔ نفوذی دولتهای غربی» (اطلاعیهٔ سپاه پاسداران، ۱۲ آبان ۱۳۹۴)؛
۴. فعالان سیاسی مثل اعضای شورای مرکزی احزاب سیاسی منتقد و ناهمرنگ (مثل کوروش زعیم عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران).
گیشهٔ خوب
برای مردمی و محبوب جلوه دادن این نمایش، رسانههای دولتی، سپاه و بسیج، و شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی به چهار روش تمسک جستهاند که در گذشته نیز از همین الگو پیروی شده است:
۱. جهت دادن شعارها و تبلیغات تظاهرات خیابانی به این پروژهٔ امنیتی (این بار مصادف شد با ۱۳ آبان)
۲. انتشار نامه به نام هنرمندان و دانشگاهیان (مثل انتشار نامهٔ ۱۲ هزار استاد بسیجی/خودی به سران سه قوه، کسانی که عمدتا در دورهٔ احمدینژاد و از طریق بورسیههای غیر رقابتی به عضویت هیئت علمی درآمدهاند)؛ این نامهها برای حیرتانگیز بودن در برابر نامههای منتقدان که چند ده و چند صد امضا دارند یکباره تعداد امضا کنندگان را به چند هزار افزایش میدهند.
۳. بازی کردن نقش قربانی توسط رسانههایی که در چمدان نیروهای امنیتی هستند (نگاه کنید به انتشار متن بازجویی نزار ذکا در روزنامهٔ کیهان و خبرگزاری فارس). مجموعهٔ این نوع رسانهها جشنوارهٔ مطبوعات سال ۹۴ را برای نوعی مظلومنمایی تحریم کردند. و
۴. انتشار اطلاعیههایی از سوی برخی اعضای مجلس، گویی اینان مردم را نمایندگی میکنند. تذکر ۱۲ عضو مجلس به وزارت ارشاد غیر از پروندهسازی چنین کارکردی را هم – به زعم حکومت- دارد.
برنده و بازندهها
قهرمان این فیلم در نهایت خود خامنهای است چون نهادها و طیفهای سیاسی درون نظام بر سر این ماجراها درگیر میشوند (نگاه کنید به برخوردهای رئیس قوهٔ قضاییه با روحانی و تهدیدات مقامات سپاه علیه تردیدکنندگان در باب نفوذ). خامنهای در نهایت به میدان میآید و در مقام فصلالخطاب به جدالها پایان میدهد در عین اینکه بخشی از مخالفان و منتقدان در این مسیر سرکوب میشوند. در این میان دولت هم که کاری از پیش نمیتواند ببرد سکهٔ یک پول میشود.
نوبت دولت روحانی است
این اقدامات عملی برای اخلال در روند تنشزدایی و عادیسازی دولت روحانی در عرصهٔ سیاست خارجی است و روحانی در عکسالعملی که به بحث نفوذ نشان میدهد آشکار میسازد که میداند چه خوابهایی برای او و دولتش دیدهاند. بر اساس همین نگرانی او نقش رسانههای نزدیک به اطلاعات سپاه در اجرای این پروژه را آشکار کرده است: «از برخی از نشریات میتوان فهمید که فردا چه کسی دستگیر میشود، کجا تعطیل میشود و آبروی چه کسی میرود.» خامنهای در دو سال اول دولت روحانی به دلیل نیاز به این دولت برای رفع تحریمها برنامههای امنیتی خود علیه قوهٔ مجریه را (که در دولتهای قبل عینا اجرا شده است) به تاخیر انداخت اما پس از توافق هستهای نوبت این دولت برای «وابسته شدن به استکبار» فرا رسیده است.
این پیامها توسط شرکتهای غربی نیز به خوبی دریافت شده است و آنها در سرمایهگذاری در ایران به شدت تردید کردهاند. این رفتارها در حوزهٔ تجارت که در نهایت به دستور دولت مبنی بر عدم ورود کالاهای آمریکایی منجر شد (که در شرایط جهانی شدن کسب و کار نوعی لطیفه است) نوعی «خود- تحریمی» است.
دعوا بر سر…
نمایش «پروژهٔ نفوذ» غیر از تعارض در سطح میان خودیها و جاسوسها در بطن نیز تعارض میان منافع طرفین در ایران را منعکس میکند و از این جهت فیلمنامهنویسان میتوانند بر کشش داستان سرمایهگذاری کنند. دعوای بر سر رابطه با آمریکا یا نوع ارتباط با آن کشور در ابعاد ایدئولوژیک و سیاسی (کاهش سرمایهٔ سیاسی دولت روحانی در آستانهٔ انتخابات مجلس، امنیتی کردن فضای سیاسی و کاهش روابط فرهنگی و علمی میان ایران و غرب) خلاصه نمیشود. این دعوا وجه اقتصادی نیز دارد. بحث اصلی در میان جناحها (که خامنهای خود را همیشه در یک سر این جناحبندی دیده) این است که در دوران پسا تحریم کدام بخش از جامعه از درآمدهای نفتی و کسب و کارها سود میبرد. ظاهرا منافع سپاه و بیت در این زمینه تضمین نشده است.
رادیوفردا