(Rolf Nevanlinna prize) که به برگزیدگانی اهدا میشود که نقشی فعال در توسعه جنبههای ریاضیاتی در علوم فناوری ارتباطات و محاسبات داشتهاند؛ جایزه «کارل فردریش گوس» که به تحقیقات ریاضیاتی اهدا میشود که کاربردی در بیرون جهان ریاضیات پیدا کرده باشند، جایزه «کرن» (Chern) که به پاس یک عمر تحقیقات ریاضیاتی اهدا میشود و درنهایت، معروفترین و آشناترین مدال و جایزه جهانی ریاضیات یا مدال «فیلدز».
بسیاری جایزه «فیلدز» را- در کنار جایزه «ابل»- معادلی برای نوبل ریاضیات میدانند. اگرچه این جایزه نه از نظر مبلغ و نه از نظر دوره تناوب اهدا و نه از نظر شرایط دریافتکنندگان، مشابه نوبل نیست، اما مشهورترین نشان جامعه ریاضیات به شمار میرود. ارزش نقدی این جایزه ۱۵هزاردلار کاناداست- آن را با جایزه یک و دودهم میلیوندلاری نوبل مقایسه کنید- و هر چهار سال یکبار به یاد «جان چارلز فیلدز» ریاضیدان کانادایی به ریاضیدانانی اهدا میشود که کشفی چشمگیر در جامعه ریاضیات داشته و در هنگام اهدای آن بیش از ۴۰ سال، نداشته باشند. هر دوره، این جایزه ممکن است بهطور مشترک به دو، سه یا چهار ریاضیدان اهدا شود.
«مریم میرزاخانی» اکنون به تالار ریاضیدانانی راه یافته است که موفق به کسب مدال «فیلدز» شدهاند. این مدال البته برای او به معنی پایان راه نیست. او اکنون نامی شناختهشده و چهرهای تاثیرگذار در دنیای ریاضیات جهان است. «مریم میرزاخانی» متولد تهران است و دبیرستان خود را در مدرسه فرزانگان تهران سپری کرد. او در خانوادهای رشد کرد که حامی فعالیتهای او بود و این فضا، وی را در رشد علاقههایش یاری میکرد. اما خود او هم تا پایان دوره دبیرستان چندان فکر نمیکرد مسیری برای زندگیاش انتخاب کند که او را به چهرهای سرشناس در حوزهای چنین محترم بدل کند. او در گفتوگویی، درباره آغاز علاقهاش به ریاضیات میگوید: «نوجوان که بودم دوست داشتم نویسنده شوم. هر داستانی که به دستم میرسید و در واقع هر کتابی که به دستم میرسید، میخواندم. اما قبل از آخرین سال حضورم در دبیرستان هیچوقت فکر نمیکردم ریاضیدان شوم… بردارم بود که مرا بهطور عام به علم علاقهمند کرد. او هرچیزی که در مدرسه میآموخت، برای من تعریف میکرد و فکر میکنم اولین خاطرهای که از ریاضیات دارم این بود که او مطلبی درباره جمع کردن اعداد یک تا ۱۰۰ را که در مجلهای خوانده بود، برایم مطرح کرد و اینکه چگونه «گاوس» با روشی نوآورانه، آن را حل کرده بود. این اولینباری بود که از زیبایی یک راهحل ریاضی به شوق میآمدم و مجذوب آن میشدم.» این علاقه او را به المپیاد ریاضی کشاند. او در دو المپیاد ریاضیات که در سالهای ۱۹۹۴ و ۱۹۹۵ که به ترتیب در هنگکنگ و تورنتو برگزار شد، مدال طلا گرفت و در گام بعدی به دانشگاه شریف تهران راه یافت. درگروه ریاضیات دانشگاه صنعتی شریف بود که با بسیاری از دوستان و مدرسانی آشنا شد که الهامبخش او در ادامه مسیرش بودند.
در همان سالها بود که به همراه تیم دانشگاه شریف از تهران برای شرکت در مسابقات ریاضی دانشجویی، به اهواز سفر کرد. تیم دانشجویان شریف، در مسیر برگشت خود از اهواز به تهران دچار حادثه شد. اسفند سال ۱۳۷۶ بود که خبر سقوط اتوبوس حامل این تیم به دره، جامعه را متاثر کرد. در آن فاجعه، شش دانشجوی دانشگاه شریف، جان خود را از دست دادند و در این بین، غم سنگینی جامعه ریاضیات ایران را فراگرفت؛ چرا که فعالان این حوزه میدانستند چه استعدادهای درخشانی در آن اتوبوس بودند. «مریم میرزاخانی» یکی از بازماندههای آن شب تاریک ریاضیات ایران است که ققنوسوار، آن تیرگی جانسوز را با موفقیتهای خود به صبح پیوند زد. «مریممیرزاخانی» پس از پایان دوره کارشناسی خود، برای ادامه تحصیلاتش به ایالاتمتحده رفت و در دانشگاه هاروارد، تحصیلات خود را در زمینه ریاضیات تکمیل کرد و پس از آن در دانشگاههای پرینستون و استنفورد، به عنوان محقق و استاد فعالیت کرده است. جامعه ریاضیات جهان، بارها پژوهشهای «مریم میرزاخانی» را ستایش کرده و جوایز و عناوین متعددی را به او اهدا کرده است. بیرون از دنیای ریاضیدانها، نام او زمانی بیشتر بر سر زبان علاقهمندان علم افتاد که مجله «پاپیولار ساینس» او را یکی از ستارههای درخشان معاصر علم، معرفی کرد. وقتی از او پرسیدند که پس از یک کار طاقتفرسای ذهنی، چه چیزی برایش بیش از همه حکم جایزه و پاداش را دارد، در پاسخ گفت: «قطعا رضایتبخشترین اتفاق، همان لحظهای است که میگویی آها! لحظهای که شور و شوق کشف و لذت و شعف درک چیزی جدید را احساس میکنی و احساس اینکه بالای تپهای ایستادهای و چشماندازی کامل را در مقابل داری. اگرچه در اغلب اوقات انجام کار ریاضیاتی برای من مانند این است که در حال کوهنوردی طولانی هستم، بدون آنکه مسیر پاخوردهای وجود داشته باشد یا حتی چشمانداز پایان مسیری در تیررس دیدگان باشد.»
موفقیت «مریم میرزاخانی» برای جامعه زنان ریاضیدان جهان مهم بود. اگرچه حضور زنان در دنیای ریاضیات و علوم، سابقه کهنی دارد و در تاریخ علم با نامهای درخشانی مواجه میشویم که از «هیپاتایا» در اسکندریه آغاز میشود و تا دوران معاصر دنبال میشود، اما واقعیت تلخ اجتماعی و تاریخی این است که شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در طول تاریخ، موانع بسیاری در راه رشد زنان در رشتههای علمی قرار داده است. دردناکتر اینکه وقتی در اثر این تبعیضها، بخش عمدهای از زنان از فعالیت بازماندند، این موضوع را در دورانهای بعدی، به تواناییهای ذهنی آنها نسبت دادند. شرایط اجتماعی در اروپا و آمریکا تا سالهای سال، اجازه حضور فعال زنان در حوزههای ریاضی و علوم را نمیداد. تصور و انتظار جامعه از زنان چیز دیگری بود. «دیوید ابوت»، در اثری به نام «سطحستان»- که اتفاقا در بستری از مفاهیم ریاضیاتی در توصیف جامعه ویکتوریایی نوشته بود- وضع اجتماعی و نگاه به زنان را با طنزی تلخ به خوبی آشکار میکند. این داستان در دنیایی دوبعدی تعریف میشود و افراد بر اثر جایگاه و موقعیت خود به شکل چندضلعیهایی، روی این دنیا تصویر شدهاند. شهروندان عادی و مردان، مربع هستند، مقامات اداری، ششضلعی و عالیترین مقام در این نظم اجتماعی، دایره (یا بینهایت ضلعی). در این دنیا، زنان تنها موجودات یکبعدی هستند که به شکل خط تصویر شدهاند. زمانیکه زنان توانستند اجازه ورود به محیط مردانه علمی و ریاضیاتی را پیدا کنند، با دنیای دشواری مواجه شدند که باوجود همه موفقیتها و پیشرفتهای اخیر، هنوز هم پابرجاست. زنان علاوه بر اینکه موظف بودند همپای مردان تلاش کنند، باید بار اضافهای را که اجتماع به عنوان وظایف اختصاصی از آنها انتظار داشت، به دوش بکشند و در عین حال برای کسب موفقیت یکسان، بیش از همکاران مرد خود تلاش کنند. در حالیکه همکاران مرد آنها میتوانستند بدون دغدغه، ساعتهای طولانی، روی کارشان تمرکز کنند و به سفرهای تحقیقاتی بروند و از فرصتهای مطالعاتی استفاده کنند، زنان در این بین باید نقش مادری خود را نیز ایفا میکردند و در عین حال، با باورهای غلط میجنگیدند. باورهای اشتباهی که گاهی برخی از تحقیقات آماری نیز از آنها حمایت میکرد.
ایده قدیمیای وجود دارد که ذهن زنان از نظر توانایی کار ریاضیاتی، توانایی مردان را ندارد. اینچنین ایدههایی با وجود گستردگی و شیوع آن و اینکه گاه به برخی از تحقیقات، استناد میکند، همگی از نظر علمی، دچار مشکل هستند. نخست اینکه برخی از ویژگیهایی که در مورد تمایز ذهن ریاضیاتی مردان و زنان مطرح میشود- نظیر توانایی تجسم فضایی- مواردی است که قابل پرورش است و با تمرین میتوان آنها را بهبود بخشید. نکته دوم اینکه بیشتر این تحقیقات، به نتایج و آمارهای موجود از نظر مشارکت زنان در بخشهای مختلف ریاضیات و مقایسه آنها با مردان، اشاره میکنند و در اینبین، شرایط بازدارنده و اجتماعی موجود در مقابل راه زنان را در نظر نمیگیرند و از همه مهمتر حتی اگر این تحقیقات، مستند، دقیق و جدی باشد، هنگام انتشار عمومی، نکته بسیار مهمی در مورد آنها از قلم میافتد: اگر اینچنین تفاوتهایی وجود داشته باشد، تنها در لبهها و شرایط مرزی است؛ به عبارتی اگر چنین نتایجی صادق باشد و مستدل به نظریات عصبشناسی و بررسیهای مغزی باشد، تنها زمانی معتبر است که بگوییم تفاوت تنها در بین بهترین ریاضیدان مرد و بهترین ریاضیدان زن ممکن است وجود داشته باشد و نکته اینجا است که چنین بهترین ریاضیدانهایی عموما وجود خارجی ندارند. موضوع شبیه به مسابقات ورزشی است. اینکه گفته میشود مردان سریعتر از زنان میدوند و رکورد دو صد متر مردان، بهتر از زنان است، به این معنی نیست که هر ورزشکار مردی از هر ورزشکار زنی تندتر میدود یا هر مردی از هر زنی سریعتر میدود. تنها داستان این است که اگر قهرمان دو صدمتر مردان با قهرمان دو صدمتر زنان مسابقه دهد، شاید رکورد قهرمان دو مردان، اندکی بهتر از قهرمان دو زنان باشد. درحالیکه آن قهرمان دو صدمتر زنان در رقابت با بیش از ۹۹درصد مردان روی زمین سریعتر میدود.
نکته جالب دیگر اینکه برخی از همین تحقیقات شناختی، نشان داده است که همیشه برگ برنده در اختیار مردان نیست و در شرایط مرزی در برخی از حوزهها، ذهن زنان توانایی بیشتری دارد. برای همین، یکبار برای همیشه باید این شایعه و خرافه را به دور انداخت. در چنین شرایطی جایزه «مریم میرزاخانی» قوت قلب و دستاوردی برای زنانی بود که سالهای سال در مرزهای دانش ریاضی تلاش میکنند. البته جایزه «مریم میرزاخانی» مانند موفقیتهای دیگر ایرانیانی که اکنون خارج از ایران هستند، حاشیههایی هم داشت. آیا اگر «مریم» در ایران میماند چنین موفقیتی را کسب میکرد؟ آیا ما باید از موفقیتهای او خوشحال باشیم؟ آیا موفقیت او به ما ربطی دارد؟ در دو سوی این دعوا، ایدههای تندروانهای وجود دارد. از یکسو او را ذهنی درخشان از ایران میدانند و از سوی دیگر، او را فقط محصول دانشگاههای خارج از ایران توصیف میکنند. هردو به یک اندازه اشتباه میکنند.
«مریم میرزاخانی» در ایران و با همین شرایطی که میشناسیم، به دنیا آمد، بزرگ شد و از امکانات اینجا استفاده کرد. او به مدرسه فرزانگان رفت، در دانشگاه شریف درس خواند و آنقدر خوب کار کرد که درهای بهترین دانشگاههای جهان به روی او باز شد و از طرفی دیگر، شکی وجود ندارد که محیط دانشگاهی مانند هاروارد و استنفورد با آن چگالی بینظیر امکانات و استعدادهایی که از گوشه و کنار جهان در آن گرد آمدهاند، باعث شکوفایی بیشتر او و امثال او شده است. برای ما که در ایرانیم، شاید داستان او داستانی باشد که اگر پشتکار و تلاش داشته باشیم کسب موفقیت در بالاترین سطح، غیرممکن نیست و در دسترس قرار داد.
از سوی دیگر داستان «مریم میرزاخانی» را باید داستان پشتکار و تلاش دانست و از کاهیدن آن به استعداد ذاتی صرف، خودداری کرد. واقعیت این است که سلامت ذهنی و وجود شرایط برای موفقیت، ضروری است، اما همه چیز نیست. نبوغ اگر وجود هم داشته باشد، زمانی شکوفا میشود که در نظام فکری منظم و سختگیرانهای تربیت شود. پشتکار، سختکوشی و شورمندی، رمز موفقیت این افراد است. آنها به کم قانع نیستند. آنها با خود مسابقه میدهند و میخواهند از آنچه هستند، موفقتر شوند. آنها اگر فرصتی برایشان پیش بیاید، قدر میدانند و استفاده میکنند و با مهارت و پشتکار و سختکوشی خود، آن فرصت را به فرصتهای بیشتر بدل میکنند. مسیر موفقیت برای کسانی که از بیرون به آن مینگرند، مسیری خطی و ساده و کوتاه به نظر میآید. اما کسانی که این راه را میپیمایند، میدانند چه مسیر سخت، تو در تو، پیچیده و دشواری است. چقدر باید تلاش کرد در تاریکترین لحظهها، امیدوار باقی ماند و به راه ادامه داد، چقدر باید از چیزهایی کاست تا مسیر را طی کرد و چقدر باید همت داشت، بیدار ماند، سختی و مرارت کشید تا بتوان راه را یافت تا شاید از آن، موفق بیرون آمد.
اما سوال آخر در اینباره این است که ما در ایران از این فرصت استثنایی چه بهرهای میبریم. ما فرصتهای زیادی را از دست دادهایم. پیشرفت و توسعه ما به پیشرفت و توسعه ریاضیات بستگی دارد و در شرایط اقتصادی موجود، انگیزه اندکی برای جوانانی که میخواهند وارد دنیایی مانند ریاضیات شوند، وجود دارد. پدیده «مریم میرزاخانی» حداقل میتواند این حسن را داشته باشد که بهانهای برای دنبالکردن داستان ریاضیات در ایران باشد و معرفی دانشمندانی که همینجا در دپارتمانهای ریاضیات ما کار میکنند و موفق هستند. این موضوع میتواند فرصتی باشد برای ترویج ریاضیات و البته مهمتر از آن، فرصتی باشد برای مسوولان آموزش کشور که مشکلات ریاضیدانان و دانشمندان ایرانی را بشنوند و سعی کنند به جای حرکتهای شعاری، مسایل و مشکلات پژوهشی آنها را حل کنند. «مریم میرزاخانی» اکنون فرد موفقی است که با استفاده از شرایطی که برایش در ایران و آمریکا فراهم بود و با همت و تلاش خود، موفق شده است. اگر نظام آموزشی و پژوهشی ما اصلاح شود، میتوان «مریم میرزاخانی» را از یک رویداد به یک روند تبدیل کرد.
http://sharghdaily.ir/?News_Id=58435