مناسبات منطقهای ایران با محدودیتهای روزافزونی توام است. عربستان سعودی نقشی عمده در ایجاد این محدودیتها دارد، اما حل قطعی مسئله صرفا از دعوت این کشور برای صلح و آشتی نمیگذرد. جمهوری اسلامی باید ابتدا مشکلات اساسیتری را حل کند.
محمدجواد ظریف، وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران دستکم از بعد از امضای برجام درصدد بوده است که تنش میان ایران و کشورهای منطقه را نیز کاهش دهد و راهگشای مناسبتی عادی با آنها باشد. تازهترین اقدام او در این زمینه ترسیم مولفههایی از یک “معماری امنیتی جدید برای منطقه خلیج فارس” در کنفرانس امنیتی مونیخ بود. او در سخنرانیاش در این کنفرانس گفت: “منطقه خلیج فارس نیازمند یک معماری امنیتی جدید منطقهای است. ما پیشنهاد ایجاد یک منطقه قدرتمند را دادهایم که در آن ملتهای کوچک و بزرگ و حتی آنهایی که رقابت تاریخی با یکدیگر دارند، در برقراری ثبات مشارکت میکنند…ایران به محض حصول برجام تلاش کرد تا از رویکرد مشابه (برجام ۲) برای خلیج فارس استفاده کند و پیشنهاد ایجاد مجمع گفتوگوی منطقهای را ارائه داد. این پیشنهاد مورد توجه قرار نگرفت اما هنوز روی میز قرار دارد. پارامترهای معماری منطقهای پیشنهاد شده از سوی ایران ساده اما موثر است؛ به جای تلاش برای نادیده گرفتن درگیریها بر سر منافع، تفاوتها پذیرفته خواهد شد.”
ظریف در دو سال اخیر بارها از چنین رویکردهایی سخن گفته است. علاوه بر این، هم خود او و هم حسن روحانی رشته سفرهایی هم در این رابطه به کشورهای منطقه داشتهاند تا اعتمادسازی کنند و از سوءظنها بکاهند. حاصل این تلاشها اما چندان مثبت نبوده است و ایران در مناسبات خود با منطقه بعضا روندی منفیتر را هم تجربه کرده است.
این عدم موفقیت از یک سو به انباشت و پیچیدهترشدن معضلات در مناسبات ایران با کشورهای منطقه برمیگردد و از سوی دیگر به تاثیرگذاری نهادها و مراکز دیگر پرنفوذ قدرت در ایران بر سیاست خارجی مرتبط است، نهادهایی که عمدتا زیر مجموعه ولی فقیه به شمار میآیند و در زمینه نقش ایران در منطقه و تعاملات با کشورهای همسایه لزوما با دولت روحانی همسو نیستند.
این نیز هست که دستکم در بخشی از حاکمیت ایران این فرض و تصور نادرست غلبه دارد که میتوان بدون سروسامان دادن به مناسبات بینالمللی و با تدوام خصومت با آمریکا و ادامه شعار نابودی اسرائیل به مناسباتی عادی و حسنه با کشورهای منطقه رسید و آنها را قانع کرد که به ایران بیشتر از آمریکا و کشورهای غربی اعتماد کنند و از آنها بخواهند که از منطقه خارج شوند. این که بخشی از این حضور بینالمللی عمدتا با استناد به “سیاستهای تهدیدآمیز ایران” و برای مقابله با این سیاستها رقم خورده است کمتر در تهران محلی از اعراب داشته است.
ایران در حال حاضر با تنها کشور بزرگ منطقه که روابطی عادی و کمتنش دارد ترکیه است. هر چند که درک و دریافتهای متفاوت دو کشور در مورد بحران سوریه میتواند هر زمان دوباره مناسبات کشور را با مشکلاتی روبرو کند.
با مصر هم ایران ۴۰ سال پس از قطع رابطه زبان مشترکی پیدا نکرده است. برخی گشایشها در دوران محمد خاتمی در مناسبات قاهره و تهران بهوجود آمد، اما این گشایش، از جمله به دلیل ابعاد و وسعت اختلاف دو کشور، از جمله بر سر نوع رابطه مصر با اسرائیل و نیز تشدید اختلافات در جریان بهار عربی و همچنین به دلیل پیوندهای عمیق مصر با کشورهای عرب خلیج فارس و مسائل امنیتی آنها، هیچگاه تعمیق نیافت و به گشایشهای بیشتر نیانجامید.
معضل رابطه با عربستان
پس از جنگ ایران و عراق و در کنار سیاست جمهوری اسلامی در نفی موجودیت اسرائیل، تنش و تشنج در مناسبات تهران و ریاض شاخصترین معضل در مناسبات منطقهای ایران بوده است. اگر در دوران ۱۶ساله ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی تا حدودی این معضل بزرگ مدیریت شد و به گشایشهایی مقطعی و غیرپایدار در مناسبات دو کشور راه برد، دستکم از سال ۲۰۰۳ بحران در مناسبات دو کشور چنان ابعادی یافته که حل آن برای تهران صرفا با سخنرانی و ارائه طرحهای مشابه در کنفرانس مونیخ و جاهای دیگر ممکن نیست.
دعوای دیرین ایران و عربستان بر سر هژمونی مذهبی در جهان اسلام و مسائل مربوط به حج، برملاشدن برنامه هستهای ایران در سال ۲۰۰۳ که تلاش برای برهم زدن توازن قوا در منطقه تلقی شد، بازشدن پای ایران در عراق پس از سقوط صدام حسین، یعنی در کشوری که زمانی یکی از دژهای اعراب سنی در منطقه و دروازه جهان عرب به سوی ایران تلقی میشد و تبعا کاهش نفوذ سایر کشورهای عربی در آنجا، بروز بهار عربی و تشدید رویارویی و جنگ نیابتی ریاض و تهران در کشورهای منطقه (سوریه، بحرین، یمن و عراق) که حمله به سفارت عربستان در تهران هم از پیامدها و نمادهای آن بود، به علاوه روی کارآمدن تیمی در عربستان که در قیاس با رهبران پیشین سیاستهای تهاجمی و غیرمحافظهکارانهتری در قبال ایران دارد همه و همه ابعاد بحران در مناسبات تهران و ریاض را در قیاس با زمان رفسنجانی و خاتمی کیفیتا متفاوتتر و پیچیدهتر کردهاند.
در چنین فضا و شرایطی تلاش ایران برای “گسترش عمق استراتژیک” خود تا دریای مدیترانه که عمدتا در شکل حضور و تحرکات نظامی و امنیتی در عراق و سوریه و لبنان بروز یافته لزوما برای رقبای منطقهای مانند عربستان اعتمادانگیز و معطوف به کاهش تنش یا به رسمیتشناختن مصالح و منافع و حوزه نفوذ متقابل نبوده است. این که این “عمق استراتژیک” عمدتا جنبه سلبی پیدا کرده و در خدمت تشدید شعارهایی در نابودی یا محدودسازی این یا آن کشور منطقه قرار گرفته نیز نگاه منفی به تحرکات ایران در منطقه را فزونتر کرده است.
اظهاراتی از این دست بر زبان مقامهای ارشد نظامی و امنیتی ایران که “ما بر چهار پایتخت عربی تسلط یافتهایم” یا “ترکیب دولت عراق بدون مشورت با بیت رهبری قطعی نمیشود” یا “ما در کشورهای منطقه و بیرون آن هستههای مقاومت ساختهایم که به زودی نتیجهاش مشخص خواهد شد” … هم عمدتا به ایجاد سیمایی تهدیدآمیز از ایران در نزد همسایگان دامن میزنند.
انزوایی که عربستان برای ایران رقم میزند
از آن سو، رویکرد عربستان برای مقابله با نفوذ و حضور ایران و متحدان آن، و به طریق اولی، برای به انزواکشاندن این کشور، به جز مواردی که جنبههایی از نظامیگری به خود گرفته (بحرین و یمن یا کمک به گروههای مخالف ایران در عراق و سوریه و لبنان) عمدتا در شکل دورکردن کشورهای منطقه از تهران رقم خورده است. عمدهترین مورد در این زمینه قطع رابطه سودان با جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۵ بود که به خواست و تلاش عربستان صورت گرفت. این در حالی بود که سودان در دو دهه گذشته از کمکهای بیدریغ جمهوری اسلامی برخوردار بود و تهران این کشور با به عنوان متحدی استراتژیک میشناخت.
در میان کشورهای منطقه خلیج فارس نیز عدم همراهی کویت و عمان با عربستان در برخی از زمینهها لزوما به نزدیکی بیشتر آنها با ایران منجر نشده است. کویت اخیرا کنفرانس بینالمللی کمک به بازسازی عراق را برگزار کرد که یکی از اهداف پنهان آن مقابله با تاثیرگذاری ایران در این کشور بود. عمان نیز چه در اعلام پیوستن به “ائتلاف ضدتروریسم” که ابتکار آن در دست سعودیهاست و قسما اهرمی برای مقابله با ایران است و چه در سفر بیسابقه وزیر خارجه این کشور به اورشلیم که نمادی از کاهش اختلاف با اسرائیل تلقی شد لزوما دوستی نزدیک برای تهران به شمار نمیآید.
قطر هم که زیر فشار عربستان است به دلیل رابطه تنگاتنگش با آمریکا تمایلی به بسط محسوس روابط با دشمن عربستان، یعنی ایران ندارد. عربستان در درون طیفهای سیاسی عراق نیز در حال یارگیری و تاثیرگذاری بر صفبندیهای این کشور در انتخابات پارلمانی آتی است، انتخاباتی که ممکن است نتیجهاش به عاملی برای محدودسازی نفوذ کنونی ایران و قدرتگیری رقبا در صحنه سیاسی این کشور منجر شود.
در افغانستان و پاکستان هم عربستان با اهرمهای مختلفی در صدد ممانعت از بسط مناسبات این کشورها با ایران است. ریاض همچنین یکی از مدافعان و حامیان ایجاد خط لوله گاز از ترکمنستان به افغانستان و پاکستان و هند است تا دستیابی گازی ایران به بازار شبهجزیره هند را مانع شود.
حتی رابطه تاجیکستان با ایران هم زیر تاثیر تلاشهای عربستان به گرمی سابق نیست، و دوشنبه به رغم دریافت کمکهای فراوان در سالهای گذشته حالا از تهران فاصله گرفته است. تحرکات محسوس ریاض برای بسط بیسابقه رابطه اقتصادی و سیاسی و نظامی با جمهوری آذربایجان هم بخشی از تلاش عربستان برای محدودسازی حضور و نفوذ ایران در آن منطقه تلقی میشود. عربستان مناسبات خود با روسیه و چین را هم بیش از آن گسترش داده که مسکو و پکن بتوانند در رابطهاشان با ایران به این مناسبات و حساسیتهای ریاض کاملا بیتوجه باشد.
زمینههایی که تلاش عربستان را موفقیتآمیز کردهاند
واقعیت این است که سیاست عربستان برای محدود و منزویسازی ایران بدون حضور دونالد ترامپ در کاخ سفید و سیاستهای تهاجمیتر دولت او در قبال ایران کمتر با موفقیت توام میشد. سیاست مبتنی بر اعمال فشار بر ایران که کاخ سفید آن را پیش میبرد هم تا حدودی متاثر از مناسبات واشینگتن و ریاض است و هم خود به تحکیم این مناسبات کمک میکند. علاوه بر این، اولویتیافتن مقابله با ایران و محدودسازی قدرت و نفوذ آن در منطقه برای عربستان و برخی از کشورهای عربی این انگیزه را ایجاد کرده که اختلافات با اسرائیل را کنار بگذارند و در قبال دشمن مشترک (ایران)، ولو به صورت غیرعلنی، با تلآویو همسو و همپیمان شوند.
در چنین شرایطی حرفهای مسالمتجویانه و طرحهای آشتیخواهانهای که در کنفرانس مونیخ بر زبان ظریف جاری شد، به رغم آن که ممکن است نیت خیری هم پشت آن خوابیده باشد، کمتر جدی گرفته میشود، چرا که در منظر جهانی نیز، ظریف و دولت روحانی همه مقدرات سیاست خارجی ایران را رقم نمیزنند و بیت رهبری و سپاه در ترسیم این سیاستها که عمدتا معطوف به تقویت حضور نظامی و امنیتی در منطقه است نقشی عمده دارند.
از آن سو، همان طور که گفته شد موفقیت ولو نسبی سیاستهای تهاجمی عربستان برای منزویسازی ایران بدون هماهنگی و پشتیبانی آمریکا و اسرائیل کمتر ممکن بوده و هست. از این رو ایران برای خنثیسازی قطعی و پایدار تلاشهای عربستان و متقاعدکردن آن به مذاکره و آشتی از یک سو باید به یکدستکردن و باورپذیرکردن سیاست خارجی و منطقهای خود روی بیاورد و از دیگر سو به حل اختلاف با آمریکا به عنوان یکی از متحدان قدر سیاستهای عربستان اقدام کند.
شاید جای اشاره نباشد که حل تنش در مناسبات با آمریکا هم بدون دستکشیدن ایران از شعار نابودی اسرائیل تقریبا غیرممکن است. از این رو، زمانی که در طرح ظریف برای صلح و همکاری امنیتی در منطقه مایههایی از ستیز با اسرائیل و منزویسازی آن موج میزند معنایش این است که هنوز جمهوری اسلامی به دلیل درک و دریافتهای ایدئولوژیک و نخنماشده خود در شرایطی نیست که سیاست نفی موجودیت اسرائیل را که به بند و زنجیری بر تعاملات منطقهای و بینالمللی ایران بدل شده کنار بگذارد و قبول کند که کشورهای دیگر منطقه هم تمایلی به چنین طرحهایی نشان نمیدهند.
چرخش ایران در بازکردن باب عادیسازی مناسبات با آمریکا و کنارگذاشتن شعار نابودی اسرائیل به عنوان پیششرط آن، و حرکت بر این مبنا در جهت برقراری رابطهای پایدار با کشورهای منطقه، بالاخره روزی رقم خواهد خورد، ولی نگرانی این است که مثل ماجرای اشغال سفارت، جنگ ایران و عراق یا پرونده هستهای زمانی صورت بگیرد که انزوا و تحریم و آسیبهای اساسی به منافع و مصالح ایران بیرون از اندازه شده باشد.